چه کسانی احساس «شرم سمی» دارند؟

5f0529b1a24df_5f0529b1a24e2
یک روانشناس درباره شرم سمی می‌گوید: شرم سمی احساسی است که فرد از دوران کودکی آن را با خود به یدک می‌کشد که اغلب ریشه این احساس ناشی از ارتباط اولیه کودکان با والدین‌شان است.

گوهریسنا انزانی درباره شرم سمی و افراد دارای این احساس می‌گوید: اصطلاح شرم سمی (Toxic shame) اولین بار توسط سیلوان تامکینز مطرح شد؛ شرم سمی رایج‌ترین حس ناتوان‌کنندگی، مزمن، بی‌ارزشی، دوست داشتنی نبودن و حقارت است که اغلب در کسانی ایجاد می‌شود که در دوران کودکی از تجارب آسیب‌های کودکی خود احساس شرم و گناه می‌کردند و در تمام سال‌های کودکی فکر می‌کردند که دوست داشتنی نیستند و این احساس را هنوز در دوران بزرگسالی هم با خود حمل کرده و از آن رنج می‌برند.

وی معتقد است که شرم سمی احساسی است که فرد از دوران کودکی آن را با خود به یدک می‌کشد و شخصیت او به گونه‌ای شکل می‌گیرد که همیشه احساس دوست داشتنی نبودن، بی‌ارزشی و... دارد.

به گفته این روانشناس و براساس پژوهش‌های انجام شده، ریشه شرم سمی ناشی از ارتباط اولیه کودکان با والدین‌شان است؛ والدینی که پیغام‌های کلامی و غیرکلامی‌شان حس دوست داشتنی نبودن را به فرزندانشان منتقل می‌کنند؛ فارغ از اینکه والدین خودشان مسائل و مشکلاتی مانند افسردگی یا اضطراب دارند، احساس دوست داشتنی نبودن را در کودک ایجاد کرده و فرد تا سال‌های پایانی عمر این احساس را با خود حمل می‌کنند. بررسی پژوهش‌های دیگر نیز حکایت از این دارد که به جز آسیب‌های کودک از روابط والدین، تجربه‌های دردناک کودکی مانند تحقیر شدن در خانواده و مدرسه، کتک خوردن یا فحش شنیدن، رفتارهای مخرب و آزارنده والدین، اختلالات والدین مانند اعتیاد، طلاق والدین، طرد شدن توسط اطرافیان و آسیب‌های جنسی دوران کودکی می‌تواند ریشه‌ای در ایجاد شرم سمی باشد.

وی در ادامه درباره احساس داشتن شرم سمی بر جسم نیز می‌گوید: از آنجایی که داشتن این حس موجب سرکوب کردن سایر احساسات می‌شود درنهایت موجب شدت گرفتن علائم بیماری خواهد شد.

انزانی ضمن ارائه توصیه‌هایی برای جلوگیری از پرورش این حس در فرزندانشان می‌افزاید: به نظر می‌رسد فرزندان به دو عشق نیاز دارند؛ عشق والدین به یکدیگر و عشق والدین به فرزند؛ چنانچه کودکی این احساسات را تجربه نکند باورهایی مانند اینکه من دوست داشتنی نیستم، همه مسائل تقصیر من است، من لایق نیستم، من خوب نیستم، هیچ کس به من علاقه ندارد، من ارزشمند نیستم، من شکست خورده‌ام و... درون او شکل می‌گیرد، این درحالیست که این باورها مشکلاتی نظیر اضطراب، استرس، افسردگی، انکار احساسات، احساس گناه، اعتماد به نفس پایین، احساس ضعف و ترس (مانند ترس از تنهایی، دوست داشتنی نبودن و...) را برای فرد ایجاد کرده، موجب افزایش کمالگرایی و به دنبال آن تمایل به برقراری روابط ناسالم و اعتیاد می‌شود، درنهایت این احساسات نیز موجب افزایش خشم و کمبود عشق نسبت به خود و خطای ذهنی می‌شود؛ در این حالت فرد با علاقه شدید به ثروتمند شدن یا قدرتمند شدن سعی دارد از آسیب‌های گذشته خود را محافظت کند.

این روانشناس درباره ویژگی‌های شخصیتی افرادی که در بزرگسالی احساس شرم دارند نیز بیان می‌کند: هرچند که در نهایت اگر حتی فرد در زمینه تحصیلات یا ثروت به قدرت برسد اما باز هم او احساس بی‌ارزشی مزمنی دارد که هیچ‌گونه نمی‌تواند این احساس را درون خود حل کند. این احساس باعث افزایش بدبینی در فرد می‌شود، احساس عشق و دوست داشتن اطرافیان، همسر و فرزندش را باور نمی‌کند و سعی دارد تا با سرویس دادن بیش از حد به دیگران، آنها را شاد کند. همیشه احساس حماقت می‌کند، چندان در آینه به خود نگاه نمی‌کند، جملات مثبت دیگران را نسبت به خود باور نمی‌کند و خود را لایق دوست داشتن و محبت دیگران نمی‌داند. 

انزانی در این راستا توصیه می‌کند که باتوجه به اینکه تشخیص مشکلات روانی تنها بر عهده روانشناس است، افراد بعد از آشنایی با این موضوع به خود یا دیگران برچسب یا انگ نزنند، چراکه لازم است برای تشخیص این موضوع با یک روانشناس درباره تجارب کودکی خود به ویژه تجارب آزارنده صحبت کنند و چنانچه از شرم سمی رنج می‌بردند در دوره‌های درمانی شرکت کنند. 

برچسب ها:

اجتماعی