گفتوگویی به مناسبت ۱۸ تیر و حادثه کوی دانشگاه تهران و اعتراض دانشجویان به توقیف روزنامهی سلام را در ادامه بخوانید.
غلامرضا ظریفیان از ۱۸ تیر و حادثهی کوی دانشگاه و همکاری وزارت اطلاعات دولت سید محمد خاتمی با آنها برای شفافیت ابعاد آن ماجرا میگوید و از سوی دیگر به تغییر شکل جنبش دانشجویی از سال ۱۳۷۸ به بعد میپردازد و معتقد است بافت دانشگاه تغییر کرده، جامعه و دانشگاه اتمیزه شدهاند، دیگر چیزی به اسم جنبش دانشجویی نداریم و میگوید وقتی دانشگاه غیرسیاسی شد، آسیبها هم در دانشگاه بیشتر شد و الان شورشهای سفید در دانشگاه وجود دارد.
غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه تهران و سال ۷۶ مدیرکل دانشجویی وزارت علوم، نمایندهی رئیس جمهور در کمیتهی بررسی حوادث پس از حادثهی کوی دانشگاه، در سال ۷۹ معاون پارلمانی بود و مهرماه سال ۸۰ معاون دانشجویی وزیر علوم بود. متن کامل این گفتوگو به مناسبت ۱۸ تیر و حادثهی کوی دانشگاه تهران و اعتراض دانشجویان به توقیف روزنامهی سلام را در ادامه بخوانید:
در ماجرای ۱۸ تیر و حمله به کوی دانشگاه شما در وزارت علوم سمتی داشتید، دربارهی این مسئله زیاد صحبت شده، از نظرشما از چه بعدی به ماجرای کوه دانشگاه پرداخته نشده است؟
غلامرضا ظریفیان:دربارهی رخداد ۱۸ تیر خیلی صحبت شده، در وجه آشکار، ۱۸ تیر حرف ناگفتهای نمانده است. اما احتمالا وجوه پنهانی هم دارد، در آن زمان وجوه پنهان زیادی داشت اما هرچقدر جلوتر رفتیم، یک بخشهایی از آن آشکارتر شد. یک سری وجوه پنهان وجود دارد که هنوز تکلیف آن روشن نشده، در آن زمان بنده مدیرکل امور دانشجویان وزارت خانه و هم نمایندهی رئیس جمهور در کمیته حقیقت یاب برای مسئله کوی وقت بودم. در آن کمیته بسیار تلاش کردیم و بیش از دو هزار صفحه گزارش محرمانه و سری، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، اطلاعات شهربانی، حراست وزارت علوم و حراست وزارت بهداشت ارائه کردند، اما هرچه جستوجو کردیم در وجهی که در آن جلسات مطرح میشد، ببینیم قاتل کیست؟ مسئله روشن نشد یا هنوز برای دستگاههای امینتی هم روشن نشده یا فقط برای ما اینطور است. در آن زمان دانشجویان گزارش میدادند که فلان نفر کشته و یا مفقود شده است، هرکدام را از ستاد پیگیری میکردیم.
نهادهای امنیتی برای پیگیری مسائل مبهم ۱۸ تیر با این کمیته همکاری میکردند؟
بستگی داشت، وزارت اطلاعات آقای خاتمی بسیار همراه بود اما یک سری سناریو ساختند؛ تا در نهایت بگویند ۱۸ تیر برنامهای برای به هم ریختن جمهوری اسلامی بود. اخبار و و اطلاعاتی از دستگاههای مختلف میآمد و میگفتند در آن شبی که این اتفاق افتاد در فلان ساختمان خوابگاه از قبل حضور داشتند. برای پی بردن به صحت و سقم این ماجرا وزارت اطلاعات و حراست به ما کمک میکردند. در آن زمان ما متهم بودیم که از دانشجوها حمایت میکنیم. بنابراین به حرفهای ما استناد نمیکردند، اما وقتی یک دستگاه امنیتی میگفت این گزارشها سندیت ندارد و این سناریو ها واقعی نیستند به ما خیلی کمک میشد. الحق حراست وزارت علوم بسیار به ما کمک کرد؛ من که نقش دفاع از دانشجوها را داشتم گاهی حس میکردم آنها از من جلوتر هستند.
آن زمان آقای محسنی مسئول بودند؟
بله، بابت آن کارها هزینه پرداخت کرد، مثلاً در دوره بعدی زودتر از موعد بازنشسته شدند. در دادگاه، قوه قضاییه و از نگاه برخی از جریانهای سیاسی به این متهم بودیم که تیپ ماها در ماجرا دستی داشتیم. در حالی که دستگاه قضایی حتی یک سند علیه وزارت علوم نداشت اما در رسانهها و کیهان ما متهم بودیم. مثلاً یک جمعیتی از وزارتعلوم و وزارت کشور خودشان این ماجرا را آغاز کردند. در این زمان هم دستگاه اطلاعات و حراست به ما کمک میکرد. اینها کلی گزارش داشتند که نشان میداد حادثه چگونه آغاز شده و از قبل برنامهریزی نشده بود. اگر وزارت اطلاعات آقای خاتمی و حراست وزارت علوم به ما کمک نمیکرد در همان حد اطلاعات و مانیفست یا سند نهایی که به مردم اعلام شد هم نداشتیم. به هر حال آن سند را همهی دستگاهها امضا کردند. همهی نگرانی ما این بود شما دانشجو را کتک زدید و به خانه دانشجو حمله کردید. حالا میخواهید دانشجو را هم متهم کنید. در آن ماجرا حداقل ما دانشجو ها را مقصر نمیدانستیم.
نهادهای موازی چقدر با شما همکاری میکردند؟
نیروی انتظامی در این قضیه متهم بود، همیشه در کوی دانشگاه دانشجویانی که مشکلات سیاسی و صنفی داشتند، در خیابان کوی شعار میدادند و پلیس آرام و نرم با آنها وارد گفتوگو میشد و همدلی میکرد و دانشجویان نیز تخلیه میشدند و به داخل کوی برمیگشتند. میگفتند این کاری که دانشجویان میکنند، غیرقانونی است اما مثل تظاهرات پس از نماز جمعه در خیابان عرف بود و مجوز هم نمیگیرند. مثلا وقتی شهیدی را تشییع میکنید، عرفا نمیگویند اینکار غیرقانونی است. اگر دانشجویان مشکلات غذا یا قومیتی پیدا میکردند، اینکارها را میکردند. اینها ربطی به دوم خرداد نداشت قبل از آن هم دانشگاه همینطور بود.
الان هم این تجمعات وجود دارد…
بله، تا انتهای امیر آباد که نردههای دانشگاه است و دانشجویان در همان جا تجمع میکردند. آن خیابان مشهور به کوی دانشگاه است اما اینبار یک روزنامه باسابقه از جریان چپ توقیف شده، حالا دانشجویان حرکتی کردند، این بار پلیس با آنها درگیر شد. خود آن برخورد عامل تشنج اولیه و تداوم بود و پلیس به داخل کوی حمله کرد و این حوادث تلخ رخ داد. رهبری هم گفت ماجرای ۱۸ تیر فاجعه بود؛ فاجعه مشهود بود و قابل انکار نبود. مثلاً اینکه کسی را از پشت بام به پایین پرت کنند و اتاقها را درب و داغان کردند. دانشجویان را برهنه از اتاق بیرون آوردند. بخشی از آن صحنهها را من دیدم، زمانهایی آنجا حضور داشتم. نیروی انتظامی تهران و آقای فرهاد نظری در این قضیه متهم هستند. طبیعی است که در آن زمان نیروی انتظامی بخواهد خود را موجه نشان دهد و اینطور بگوید که مثلا «زمانی که من به کوی حمله کردم آنجا مسائلی وجود داشته و یا مثلاً پایگاه کومله بوده»؛ طبیعی بود از خود دفاع کند، بنده به لحاظ سابقه از بچههای اولیهی سپاه هستم. با آقای لطفیان در جبهه و جنگ رفاقت داشتیم. اما روزگار ما را در مقابل هم قرار داد، در جلسههای غیر علنی مجلس مقابل او ایستادم. قبول میکردیم این اتفاقها نباید در آن خیابان صورت میگرفت. اما گفتیم عرف همین است و دهبار این اتفاق افتاده ، یک دانشجو هم تا به حال به خاطر خارج شدن از کوی متهم نشده و به زندان هم نرفته است.
استدلال من برای نیروی انتظامی این بود که در همه جای دنیا یک جوان سی و چند ساله نمیتواند پلیس کلانشهرها باشد. اگر موضوع سیاسی را کنار بگذاریم، همین الان در تهران دهها قتل صورت میگیرد اگر آدم پختهای در آنجا نباشد به جای اینکه مسئله را حل کند آن را بزرگتر میکند؛ آقای نظری یک جوان سی و چند ساله و فرمانده پلیس تهران بود. اگرچه یک بخش از جوانی خود را را در کردستان گذرانده بود؛ از یک طرف با چریکهای فدایی خلق و از طرف دیگر با کومله هم درگیر بوده است، اما برای فرماندهی پلیس مناسب نبود؛ این تصور را داشت که در کوی دانشگاه تهران هم چنین آدمهایی هستند و باید حال آنها را بگیریم، این فضای ذهنی آن کنشگر پلیس در آن زمان بود. حرف ما این بود که همه پلیسها اینطور نیستند، این فرد اینگونه بود و قدرت مواجهه با این مسئلهی پیچیده در آن زمان را نداشت. به جای اینکه اوضاع را آرام کند، به آن دامن میزند. آقای دکتر کوهی رئیس کوی میخواست دانشجویان را آرام کند و خودش عضو هیئت علمی دانشگاه بود. بچهها نیز به او اعتماد داشتند اما باید در آن فضا ابتدا با دانشجویان همدلی کرد. بعد میبینید سرهنگ آمد و آقای دکتر کوهی را در جوی آب پرتاب کرد. دانشجو چه حالتی پیدا میکند؟ بلکه دید نه تنها به او توهین شده بلکه با استاد او هم اینگونه رفتارکردند.
منظورتان این است با نیروی نظامی نمیتوان دانشگاه را کنترل کرد...
بله، تازه به جای محاکمهی آقای نظری به او جایزه هم دادند و به حج فرستاده شد. پس از او سردار طلایی آمد، اگرچه از نظر فکری با او موافق نیستم. اما ما و آقای طلایی دهها بحران بدتر از کوی را از سرگذراندیم. موضوع آغاجری در سال ۸۲ رخ داد و در کوی دانشگاه چهار دانشگاه درگیر شد و در قضیهی آغاجری حدودا ۲۵ دانشگاه درگیر شدند.
اما شبیه کوی نشد…
بله، اما چرا؟ چون آقای طلایی آدم پختهای بود. من و آقای طلایی در این قفسههای پلیس به کوی میرفتیم. کوی شلوغ بود و سردار طلایی وسط جمعیت مینشستند و با دانشجویان ارتباط برقرار میکرد و دستی به سر این و آن میکشید. این رفتارها خیلی موثر بود و دانشجو حس میکرد آن فرد مثل پدر اوست. باهم گفتوگو میکردند، به او توهین هم میکردند، اما طرف را در آغوش میگرفت. این فضا تسکین دهنده است و ایشان پلیس پختهای است که نمیخواهد مچ کسی را بگیرد و فرض کنید اگر کسی دیگری آنجا بود و دانشجو را جانی و ضد انقلاب میدید، در آن زمان تو هم سعی میکنی هر جور شده حال طرف را بگیری. در آن زمان دانشجویان با کسی فالوده نمیخوردند، الان را نبینید که خیلی ریلکس شدهاند.
وزارت اطلاعات آقای خاتمی بسیار همراه بود اما یک سری سناریو ساختند؛ تا در نهایت بگویند ۱۸ تیر برنامهای برای به هم ریختن جمهوری اسلامی بود
دلیل این تغییر شکل جنبش دانشجویی را چه میدانید؟
جنبشهای اجتماعی ژلاتینی هستند، در جنبش سیاسی صفر و یکی هستید، یعنی یا من یا علیه من. بافت دانشگاه تغییر اساسی کرد، قبلا زبدههایی از جامعه به دانشگاه میرفتند و آن تعهد اجتماعی را به شکل سیاسی بروز میدادند. اما به طور ناگهانی ۱۷۰ هزار دانشجو به دو میلیون افزایش یافت. دانشگاه تودهای شد، مثل جامعه که تودهای شد. مثلا بر سر همین چهارراه کالج اگر کارناوال برگزار کنید، ۲۰۰۰ نفر دور آن جمع شوند، چند نفر از آنها سیاسی هستند؟ عدهای قلیل. قبلا یک عدهای خاص به دانشگاه میآمدند. الان جامعه وارد دانشگاه میشود. اگر دیوارهای امیرکبیر را برداریم جوان این طرف و آن طرف با هم تفاوتی ندارند. دانشجویان الان دیگر همه به دنبال کار سیاسی نیستند و یکی میخواست فعال اجتماعی باشد و در شورای صنفی فعالیت میکرد یا کسی کوهنوردی میکرد یا در همین جمعیت امام علی که امروز این بلا سرش آمد، فعالیت میکرد. جنبش دانشجویی از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۷۸ معطوف به جنبش سیاسی است. نقطهی کانونی آن سیاست بود، حتی اگر شیشهی سلف هم میشکست باز هم انگیزهی آن سیاسی بود. اما از سال ۷۸، ۹۰ درصد فعالیت دانشجوها معطوف به سیاست نیست، دوست دارد فعالیت اجتماعی کند اما به کوهنوردی برود و یا در کانونی فعال شود. در آن زمان ممکن است همه عضو انجمن اسلامی نباشند اما به پیامهای سیاسی حساس بودند، مثلا اگر تحکیم وحدت پیامی میداد واکنش نشان میدادند.
میتوان گفت این تودهای شدن دانشگاه نتیجهی سیاستگذاری کشور باشد تا دانشگاه را بهتر کنترل کند؟
نه فقط این نیست، این هم میتواند یکی از عوامل باشد؛ یکی از عوامل تغییر بافت دانشگاه است. دیگر خبری از جنبش دانشجوییای مثل می ۶۸ نیست. آمریکا را بببنید! الان سیاه پوستها دانشجو ندارند؟ چرا فعالان دانشجویی نیستند؟ در اروپا هم دانشجویان دیگر سیاسی نیستند. برای مثال تا سال ۱۹۹۰ کل دانشجویان دنیا ۱۳ میلیون بوده و از آن زمان تا سال ۲۰۰۰ تعداد دانشجویان ۶ برابر شد و ۸۰ میلیون شد. یک زمانی یونسکو شعار «آموزش برای همه» را مطرح میکرد. شیب رشد دانشجو در ایران یازده برابر رشد جهانی است. اوایل انقلاب ۱۷۰ هزار دانشجو داریم و پس از جنگ یک و نیم میلیون دانشجو داریم و دورهی احمدی نژاد به چهار میلیون دانشجو رسیدیم. یک زمانی امیرکبیر ۵۰۰ دانشجو داشت الان ده هزار دانشجو دارد.
دانشگاه به جامعه نزدیک شد و طبیعت جامعه را پیدا کرد، آیا طبیعت جامعه کلا سیاسی است؟ در دنیا احزاب کار سیاسی میکنند، دانشگاه محل سیاست ورزی آماتورانه است. دانشگاه همواره نبض دفاع از عدالت و آزادی بوده. چرا دانشگاه همیشه آوانگارد است؟ به خاطر ضعف احزاب است زیرا دانشگاهی که در سیاستورزی آماتور است، چگونه آوانگارد میشود؟ دانشگاه بار سنگین سیاست را به دوش کشید به همین دلیل آسیب بیشتری میدید و در این راه کشته شد، زندان رفت. بسیاری از فعالین مجاهدین خلق و چریک فدایی خلق دانشجو بودند. در ایران قبل و پس از انقلاب احزاب بلوغ پیدا نکردند. به میزان گسترش احزاب نقش سیاسی دانشگاه کمرنگتر میشود. قبلا دانشگاه مکانی برای کار سیاسی بود اما با گسترش شبکههای اجتماعی و اینترنت از دانشگاه انحصارزدایی شد. قبلا میرفتید انجمن تا خبری بگیرید اما الان یک سوم اخبار هم در انجمن نیست. آدمها دیگر با این شبکههای اجتماعی ارضا میشوند. به میزان گسترش شبکههای اجتماعی کانونهای سیاسی و حتی احزاب هم نقششان متفاوت شد.
مثل فعالان توییتری…
بله، در توییتر میتوانی حرفت را بزنی و بشنوی و فعال باشید. این تحولی در دنیای مجازی بود. موضوع تفاوت نسلی هم مهم است. نسل ما نسل تکلیفی بود. دنبال تکالیف خود بود و حاضر بود پای آن بایستد، مثل رزمندگان و شهیدان در جنگ. اما نسل جدید حقوقی است و به دنبال حق خود است. الان کمتر از گذشته دانشجویان میخواهند هزینه بدهند.
به خاطر رشد فردگرایی بوده؟
درست است، تفرد! فردگرایی وجه مثبت و منفی دارد. الان این نسل در درون خود نیازهای خود را تامین میکند، مثلا با موسیقی و فیلم. در خانه هم با پدر و مادر خود خیلی حرف نمیزنند و اصلا نمیگویم این خوب یا بد است. اما با رشد فردگرایی آن جوان دانشجو میگوید چرا باید درس خواندن خود را به عقب بیاندازم و فعالیت سیاسی کنم؟
احکام قضایی که برای دانشجویان صادر میشود، محدودیتهایی که فعالان دانشجویی دارند، تاثیرگذار است؟
بله، وقتی دانشگاه بار سنگین تعهد اجتماعی جریانات حرفهای را برعهده میگیرد، آسیب میببند، در نهایت خسته میشود و میگوید چرا همیشه من؟ حاکمیتها در غیرسیاسی کردن دانشگاه تاثیرگذار هستند. حکومت فکر میکند اگر دانشگاه غیر سیاسی شود او کمتر آسیب میبیند. دانشگاه مرکز برخورد با فعالان سیاسی شد، دانشجویان دیدند اگر وارد انجمن اسلامی شوند دردسر دارد، قبلا اگر به انجمن میرفتید مدیر کل هم میشدید و الان برعکس است.
البته الان هم انجمن اسلامیها پست میگیرند…
آنها انجمن اسلامیهای خاص هستند! وقتی از جنبش دانشجویی حرف میزنیم، منظورمان جنبش خودجوش و مستقل است نه اینکه ارادهای باشد تا تشکلی شکل گیرد. وقتی این جنبش همیشه آسیب دید و در گزینش بانک و ادارات دولتی رد شد یا ستارهدار شد، همهی اینها تاثیرگذار است. پس از مدتی عدهای قلیل حاضر هستند تا هزینه بدهند و خانوادهها هم کنترل میکنند. جنبش دانشجویی در ایران از چپ مارکسیست تا ملی سکولار و ملی و مذهبی از سال ۱۳۲۰ که انجمن اسلامیها تاسیس شدند، تا سال ۱۳۷۶ با تمام اختلافاتی که دارند، در دو گفتمان مبارزه با امپریالیسم و تحت سپهر جنبش عدالتخواهی مشترک بودند، یعنی مسئلهی عدالت و توزیع برابر ثروت و کاهش فاصله طبقاتی برای آنها مهم بود. این دو گفتمان مسلط است. از سال ۷۶ به دلیل تحولات معرفتی و تکنیکی این گفتمان شکست و به خرده گفتمان تبدیل شد. مثلا جنبش عدالتخواه دیگر گفتمان مسلط نیست و به حاشیه رفته است و الان جریان چپ مارکسیست دوباره زنده شده و البته گرایش به آن اندک است. اما اینها خرده گفتمان هستند، در گفتمانهای مسلط بحث آزادی بسیار مهم است و آزادی بر عدالت ترجیح داده شد و مبارزه با امپریالیسم به مبازره با استبداد تبدیل شده، الان دیگر جنبش دانشجویی نداریم به هر حال جنبش یک سری ویژگی دارد. الان دهها گونه فعالیت در دانشگاه وجود دارد، کل تشکلهای سیاسی چند درصد هستند؟ زیر ۵ درصد هستند زیرا دانشگاه و حتی جامعه هم اتمیزه شده است. دکتر شفیعی کدکنی شعری در این باره گفت:« آخرین فاجعه این بود که، هر یک به درون خویش تبدیل شدیم»
بیرون دانشگاه هم این اتفاق افتاد، پس از سال ۷۶ احزاب عضوگیری کردند، اما رشد احزاب رو به افول بود؟
حرکتهای سیاست محور به جامعه محور تغییر کرد، مثلا همین جمعیت امام علی چرا شکل گرفت؟ قصد سیاسی نداشتند، خواستند فقر را از بین ببرند.
اما بعد سیاسی شدند…
بله، درست است.
از طرف وزارت علوم در دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی بودید، در آن زمان این دبیرخانه کارهای مهمی کرد، مثل همین پروندهی کوی دانشگاه. در آن زمان دبیرخانه چه نقشی داشت؟ الان نقدهایی نسبت به شورای عالی امنیت ملی وارد میشود که در این سالها هیچ استفادهای از ظرفیتهای این نهاد مهم نشده.
بعد از تجربهی کوی وزارت علوم به آقای خاتمی که رئیس شورای امنیت ملی آن زمان بود پیشنهاد داد تا ساز و کاری درست شود و الان هم هست، اما قدرت قبلی را ندارد. ما گفتیم نمیشود مسائلی پیش آید و در شعام آن را حل کنیم، پس بیایید قبل از اینکه اتفاقی بیافتد کمکی کنیم و این همنظری را ایجاد کنیم. یک مجوز از شعام گرفته شد تا یک دبیرخانه تشکیل شود؛ شامل مسئول دبیرخانهی شعام و معاون قوه قضاییه و وزیر اطلاعات و معاون وی و وزیر کشور و معاون او و رئیس دانشگاه آزاد و وزیر علوم و معاون او و وزیر بهداشت و معاون او اینها میآمدند. این کمیته از شورای عالی امنیت ملی اجازه گرفته بود تا مسائل دانشگاه را پیگیری کند و نام آن کمیتهی دانشگاه دبیرخانه شعام بود. دهها اتفاق میتوانست مثل کوی دانشگاه پیش آید اما در اینجا از آن جلوگیری میشد. به همین دلیل حادثهی آغاجری با اینکه گسترده بود اما هزینههای آن از کوی دانشگاه کمتر بود. چون این کمیته اتفاقات را رصد میکرد و به پلیس میگفت در اینجا حق ندارید ورود کنید. این کلیپ قالیباف که دربارهی کوی پخش شد و از آن جلسه حرف میزد مربوط به سال ۸۲ است. در دانشگاه تهران اتفاقی میافتاد و پلیس اجازه نداشت هر برخوردی کند. آقای قالیباف میگفت من اجازهی تیر خواستم و معین و ظریفیان ایستاده بودند و اجازه نمیدادند. اجازه در نهایت هم داده نشد و خلاف میگوید.
مثلا کسی خبری میدهد چند نفر از فلان جریان ضد انقلاب در دانشگاه میخواهند قائلهای راه بندازند، با این خبر میتوان دو جور برخورد کرد، اینکه پلیس به دانشگاه وارد شود و حادثه رخ دهد یا اینکه چند نفر از پلیس با لباس شخصی و دو نفر اطلاعاتی به خوابگاه بروند ببینند اصلا همچین چیزی هست یا خیر. اگر چیزی بود، وارد عمل شوید. این خودش قائله را میخواباند. خیلی وقتها میرفتند و میدیدند خبر از اساس درست نیست. چه کسی در آخرین جلسه آقای خاتمی را به دانشگاه آورد؟ ما بودیم. خیلی از رئیس جمهورها در آن شرایط وارد دانشگاه نمیشوند. چون اصل بر فعالیت دانشجویی است، پس حادثه رخ میدهد. باید آن را کاهش داد. با همین کمیتهها مشکلها را حل میکردیم. یکبار در شهرستان دانشجوها عصبانی بودند و رئیس دانشگاه را گروگان گرفتند و شرایط سختی بود، با هماهنگی رئیس دانشگاه را با هلیکوپتر از دانشگاه خارج کردیم، میتوانستیم با پلیس برویم و صدتا دانشجوی دیگر هم که درگیر مسئله نیستند هم درگیر کنیم و آنها هم سر پلیس را بشکنند.
شهید شهریاری به عنوان استاد فیزیک آن زمان بسیار نرمخو بود و رئیس کمیتهی انضباطی وزارت علوم بود. عملکرد بسیار خوبی داشت، مشکلاتی که در دانشگاه پیش آمد، همیشه سیاسی نبود، گاهی برای مثال مواد مخدر در دانشگاه بود، به هر حال خانوادهها به دانشگاه اعتماد دارند. شهید شهریاری با ملایمت با این مسائل برخورد میکرد. از سال ۷۶ تا ۸۴ دو هزار تشکل دانشجویی شکل گرفت. ۷۰۰ شورای صنفی و ۴۵۰۰ نشریهی دانشجویی داشتیم. هیچ ممیزی نداشتیم. جشنواره نشریات دانشجویی از بسیج و انجمن اسلامی هم بودند و با هم دعوا هم نمیکردند در این فضا حدودا ۵۰ درصد از خطاهای دانشجویی و مسائل اخلاقی کاهش پیدا کرد. الان جرئت نداریم حتی خطاهای دانشجویی را منتشر کنیم. هرچند فضای دانشگاه از بیرون سالمتر است، وقتی دانشگاه غیرسیاسی شد و اصل بر عدم فعالیت شد این نسل به خودش آسیب میزند. در دانشگاه با رشد خودکشی، مصرف مواد مخدر، افسردگی و تقلب و… مواجه هستیم. اما وقتی فضای دانشگاه پرنشاط میشود، این آسیبها هم کمتر میشود، در دانشگاه باید البته درس خواند و فقط کار سیاسی نکرد. وقتی دانشجو شیشه میشکند و ما درد او را میفهمیم، در واقع شورش سفید آن کم میشود. اما وقتی کسی معتاد شد، به راحتی به زندگی برنمیگردد.
از دهه هشتاد به بعد این اتفاقها بیشتر شد؟
بله، وقتی فعالیت دانشجویی تهدید حساب شد، این مسائل پیش آمد؛ در حالیکه دانشجو را نمیتوان کنترل کرد. اتفاقا هر چقدر او را کنترل سخت کردیم، او باهوشتر بود و در رفت. وقتی دانشجو افسرده میشود، نمیتوان او را به زندگی برگرداند، آنهایی که خواستند دانشگاه را غیر سیاسی کنند، ببینند در دانشگاه سیاسی چقدر آسیبها کمتر بوده، بسیاری از نیروهای موثر در جنگ و سیاست و صنعت همین دانشجوهای فعال در دانشگاه بودند. همینها مذاکره میکردند، شجاع بودند و اهل ریسک بودند. در همین پارک دانشجو مواد مخدر از شکر راحتتر پیدا میشود. در آن زمان تئاتر دانشجویی به تئاتر فجر طعنه میزد. دانشجوها درگیر موسیقی و تئاتر بودند، خطای آن آدمها کمتر میشود. سال پیش محرمانه یکبار خطاهای دانشجویی را مطرح کردند که حتی نمیتوانند آن را اعلام عمومی کنند. این هزینه نیست؟ مرده باد و زنده باد هزینه است؟ اگر حالا دیدیم دانشجو خطایی کرد در عالم رفاقت به او تذکر میدهیم و اما اگر دانشجو ببیند در برابر او هستیم او ما را دور میزند و به خود آسیب میرساند.