عشق ممنوعه میان زن و مرد جوان، منجر به قتل همسر زن و حکم قصاص برای مردی شد که با زن جوان رابطه برقرار کرده بود.
مأموران پلیس چهار سال قبل در جریان قتل مردی قرار گرفتند که جسدش داخل یک گونی پیدا شده بود.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد خانواده مردی به نام بیژن پیشتر خبر داده بودند که او گم شده است.
وقتی خانواده بیژن برای شناسایی به پزشکی قانونی رفتند و هویت جسد را تأیید کردند، مأموران تحقیقات گستردهای را در این زمینه آغاز کردند. براساس نظریه پزشکی قانونی مرد جوان خفه شده بود.
وقتی خانواده او بازجویی شدند، گفتند بیژن دشمنی نداشت و نمیدانند چه کسی مرتکب این جنایت شده است. مأموران در تحقیقات به رابطه مینا، همسر بیژن، با مردی به نام سعید مشکوک و متوجه شدند سعید از دوستان بیژن بوده است.
وقتی همسر بیژن بازداشت شد، اعتراف کرد با سعید رابطه داشته، اما گفت نمیدانست سعید قصد کشتن همسرش را دارد. او در نهایت سعید را بهعنوان قاتل شوهرش معرفی کرد و گفت: من و بیژن مدتها بود با هم مشکل داشتیم. به خاطر رفتارهای بیژن ما مدام جروبحث میکردیم تا اینکه رفتوآمدهای سعید به خانه ما آغاز شد.
سعید میدانست من با شوهرم اختلاف دارم و به من ابراز علاقه میکرد.
همین موضوع باعث شد رابطهای بین من و سعید شروع شود. او از من میخواست از بیژن جدا شوم. من دو فرزند داشتم و جدایی از شوهرم خیلی برایم سخت بود، تا اینکه یک روز سعید از من پرسید شوهرم کجاست.
من با پسرم به شهرستان رفته بودم و دخترم هم دانشگاه بود. گفتم بیژن در خانه است، اما متوجه نشدم برای چه چنین چیزی را میپرسد. عصر همان روز دخترم که از دانشگاه به خانه آمده بود، با من تماس گرفت و گفت پدرش در خانه نیست. من فکر کردم شاید جایی رفته باشد، اما وقتی با شوهرم تماس گرفتم، جواب نداد.
با سعید تماس گرفتم و متوجه شدم او همسرم را کشته است. بعد از آن سعید یک خانه و زمین را به نام من زد تا به کسی چیزی نگویم.
بعد از اعترافات این زن، سعید بازداشت شد و به قتل دوستش بیژن اعتراف کرد و گفت: من عاشق مینا شده بودم و اختلافی که با همسرم داشتم، باعث شده بود بیشتر به سمت مینا بروم. من میدیدم که بیژن بسیار به مینا ظلم میکرد و او را کتک میزد؛ بههمیندلیل هم تصمیم گرفتم بیژن را به قتل برسانم.
روز حادثه به مینا گفتم قصد کشتن شوهرش را دارم و بههمیندلیل هم او از خانه بیرون رفت. بعد از اینکه بیژن را کشتم، جسد را داخل گونی انداختم و به بیابانی بردم و در آنجا رها کردم.
متهم درباره اینکه چرا خانه و زمین به نام مینا کرده است، گفت: من آنقدر عاشق مینا بودم که میخواستم با او ازدواج کنم، بههمینخاطر هم خانه و زمینی را دور از چشم همسرم به نام او کردم تا بعد از چند ماه از مرگ بیژن و خوابیدن سروصداها، همسرم را طلاق بدهم و با مینا ازدواج کنم.
با توجه به این گفتهها بود که مینا نیز به اتهام معاونت در قتل بازداشت شد. با صدور کیفرخواست علیه متهم، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران شعبه شهریار رفت و متهمان در این شعبه پای میز محاکمه رفتند. بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد.
اولیایدم در جایگاه قرار گرفتند و درخواست قصاص کردند. سپس سعید در جایگاه قرار گرفت.
او یک بار دیگر ادعایش را تکرار کرد و گفت با کمک مینا دست به این قتل زده و مینا در جریان قتل بوده است.
سپس مینا در جایگاه قرار گرفت. او اتهام را رد کرد و گفت: من در جریان قتل شوهرم نبودم و سعید هم دراینباره به من چیزی نگفته بود. او فقط از من پرسید بیژن کجاست و من هم گفتم در خانه است. بعد از آن دیگر خبری از شوهرم نشد و بعد از اینکه شوهرم تماسهایش را جواب نداد، با سعید تماس گرفتم و گفتم بیژن گم شده که او به من گفت بیژن را کشته است، اما من از این ماجرا اطلاع نداشتم.
بعد هم خانه و زمین را به نامم کرد و گفت اینها را بگیر و سکوت کن. من اگر میخواستم شوهرم کشته شود، در برابر پلیس سکوت میکردم.
با پایان جلسه دادگاه، قضات برای رسیدگی وارد شور شدند و سعید را به قصاص محکوم کردند، اما مینا از اتهام معاونت در قتل عمدی تبرئه شد. پدر مقتول به حکم صادرشده اعتراض کرد و گفت: براساس تحقیقات مینا عروس من در قتل پسرم نقش داشته است.
با ارسال پرونده به دیوان عالی کشور و بررسی قضات، رأی صادرشده نقض شد و قضات اعلام کردند تبرئه مینا با شواهد موجود در پرونده همخوانی ندارد و بهاینترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه همعرض ارسال شد.