بازتاب‌های یک حکم/ نقطه هدف فتنه‌گران کجاست؟

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


اسرائیل، نگرانِ «واکنش همطراز» سوریه

سعدالله زارعی روزنامه کیهان نوشت:

رژیم صهیونیستی چند روز پس از انعقاد توافقنامه نظامی امنیتی میان ایران و سوریه که در جریان سفر چهارشنبه 18 تیر رئیس‌ محترم ستاد کل نیروهای مسلح ایران به دمشق به امضای دو کشور رسید، مدعی شد از زمان آغاز حضور نظامی ایران در سوریه 200 بار به مواضع نیروهای ایرانی در این کشور حمله کرده است. بعضی برجسته‌سازی آمار را پاس گل دونالد ترامپ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری می‌دانند و از این رو تحلیل کرده‌اند که ممکن است تا زمان برگزاری انتخابات نوامبر- آبان ماه آینده- شاهد اقدامات بیشتری علیه سوریه و برجسته‌سازی آن از سوی رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی باشیم. اما درعین حال هر ناظر سیاسی و نظامی می‌داند که وقتی اقدامات نظامی از نوع آنچه رژیم صهیونیستی طی 7-8 سال گذشته علیه سوریه انجام داده به تغییری در وضعیت و روند منجر نمی‌شود، اعتبار نظامی چندانی ندارد  دراین خصوص نکات زیر دارای اهمیت است:


1- حمله هوایی رژیم صهیونیستی به نقاطی در سوریه سابقه‌ای 20 ساله دارد و عمدتا به نگرانی‌های این رژیم از رسیدن «سلاح‌های حساس» به دست مقاومت لبنان و فلسطین و دولت سوریه باز می‌گردد. به همین جهت یکبار که اسرائیلی‌ها به محموله‌ای در فرودگاه دمشق حمله کردند، سید مجاهد، آیت‌الله سید حسن نصرالله در مصاحبه با شبکه عربی «المیادین» گفت: من صراحتا می‌گویم ما به انبوهی از «موشک‌های نقطه‌زن» و تکنولوژی ساخت آن و نیز به داشتن مرکزی در لبنان برای تولید انبوه آن دست پیدا کرده‌ایم. در واقع رژیم صهیونیستی در بعد سلاح نگران بهم خوردن برتری اسرائیل و رسیدن به موازنه امنیتی- نظامی با حزب‌الله بود که با دستیابی حزب‌الله به این موشک‌ها تحقق یافت.


از آن پس نگرانی رژیم صهیونیستی از دستیابی مقاومت به موشک‌های دوربرد نقطه‌زن به استقرار نیروهای مقاومت ایران، حزب‌الله و... در سوریه و تعمیق امنیتی حزب‌الله در منطقه منتقل گردید و از این رو ارتش اسرائیل به طور مکرر از طریق روسیه و بعضی طرف‌های دیگر به ایران یادآور شد که حضور ایران و حزب‌الله در سوریه، پس از پایان فعالیت داعش، النصره و... را نمی‌پذیرد وخط قرمز اسرائیل است. پاسخی که روس‌ها به طرف اسرائیلی منتقل کردند این بود که ایران داعش و النصره را جزیی از مایملک و استراتژی اسرائیل برای تخریب مقاومت در منطقه می‌شناسد و تا زمانی که خود اسرائیل وجود دارد، حضور مقاومت در سوریه و... قابل مذاکره و اغماض نیست. اسرائیل هم‌اینک مدعی است که 200 بار به مراکز و نیروهای ایرانی در سوریه حمله کرده و ایران قادر به پاسخ نبوده است در واقع رژیم اسرائیل شکست سنگین راهبردی در مهار تسلیحاتی حزب‌الله و ناکامی در مهار انسانی مقاومت در سوریه را با خبرهای دروغ پوشش می‌دهد. استراتژی مشترک ایران و سوریه مشخص است و تحت تاثیر نیازهای تبلیغاتی طرف‌های اسرائیلی و آمریکایی قرار نمی‌گیرد و توسعه همکاری‌های مشترک نظامی- امنیتی بین دو کشور نیز واضح‌تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.


رژیم اسرائیل هم‌اکنون به طور جدی نگران رسیدن سوریه به نقطه‌ای است که آسیب‌پذیری آن از حملات هوایی از بین برود و این کشور را از موضع خویشتنداری به «واکنش همطراز» سوق دهد. سرلشکر باقری در دیدار 18 تیر ازسوریه از این موضوع راهبردی که روزنامه لبنانی الاخبار از آن به خطرناک‌ترین نکته توافق یاد کرد، پرده برداشت: «ما سامانه‌های پدافندی سوریه را تقویت خواهیم کرد.» واکنش همزمان مقامات ارشد آمریکا و رژیم اسرائیل به این توافق، اهمیت آن را کاملا نشان داد.


2- توافقنامه نظامی امنیتی تهران- دمشق آن قدر اهمیت داشت که «کنت مک کنزی» فرمانده نظامیان تروریست آمریکا، خطرات سفر به سوریه را پذیرفت. او در حین تعطیلات پایان هفته- 22 تیرماه- برای اطلاع دقیق از کم و کیف آنچه روی زمین اتفاق افتاده راهی سوریه شد و در پادگان آمریکا واقع در شمال شرق سوریه حضور پیدا کرد او البته بعد وانمود کرد که اتفاق مهمی نیفتاده و لذا نیازی به تغییر استراتژی آمریکا در سوریه نیست و جالب این است که این در حالی بود که در حدفاصل امضای توافقنامه امنیتی میان ایران و سوریه و سفر مک‌کنزی، روزنامه نیویورک تایمز در روز 20 تیرماه از توافق میان مقامات نظامی آمریکا و رژیم اسرائیل برای «انجام عملیات مخفیانه مشترک علیه ایران» خبر داد. و نیز حدود یک ماه پیش «برایان هوک» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران از پایان یافتن سیاست اغماض در مقابل اقدامات نظامی ایران خبر داده و گفته بود: «در گذشته شاهد بوده‌ایم که ضعف و بزدلی باعث تشدید ستیزه‌جویی ایران شده است». اما با این وجود و پس از آنکه توافق مهم امنیتی- نظامی میان ایران و سوریه به امضا رسید و دونالد ترامپ و نتانیاهو آن را توافقی «بسیار خطرناک» ارزیابی کردند، آنان دست به کاری نمی‌زنند و «مک نالتی» سخنگوی پنتاگون دو روز بعد به نیوزویک می‌گوید: «در مأموریت نیروهای آمریکا- که از 2014 در سوریه حضور دارند- تغییری صورت نگرفته و کماکان مأموریت نیروهای ما در سوریه شکست دائم داعش است» و نیوزویک نتیجه می‌گیرد: «اظهارات سخنگوی پنتاگون نشان می‌دهد واشنگتن بدنبال مقابله مستقیم با ایران نیست و هیچ برنامه فوری برای اقدام علیه ایران ندارد.»


جالب این است که «کنت مک کنزی» یک روز قبل از سفر هفته گذشته به سوریه، روند تصمیم‌گیری‌های ایران را خطرناک ارزیابی کرده بود او در مصاحبه با شبکه تلویزیونی «بلومبرگ» گفت: «ایران دارد خودش را برای کاری که می‌خواهد انجام دهد، آماده می‌کند» و اضافه کرد: «دوره‌های سکوت اصلاً در من اطمینان ایجاد نمی‌کند. در چنین مواقعی است که با دقت زیاد شروع می‌کنم به بررسی اینکه ایرانی‌ها قصد دارند چه کاری انجام دهند؛ چون می‌دانم هدف درازمدت‌شان بیرون کردن ماست.»


او البته در بیان دیگر گفته بود ایران در حال برنامه‌ریزی برای مدیریت گزندگی‌هایی است که در پیگیری استراتژی اخراج آمریکا پدید می‌آید. بنابراین کاملاً واضح است که آمریکا و اسرائیل در شرایط خوف به سر می‌برند و در این میان رژیم صهیونیستی ضمن آنکه در بالاترین سطح ابراز نگرانی کرده، در سطح رسانه‌ای به قدرت‌نمایی روی ‌آورده و دفعات اندک حملات به مراکز ایرانی که هر کدام هم با واکنش خسارت‌بار ایران مواجه گردیده را ده‌ها بار ضریب داده است. این خیلی هم بد نیست، بسیار خوب پس اسرائیل اعتراف کرده که چنین صورت حسابی نزد ما دارد و باید تسویه شود!


3- البته همه می‌دانند که حداقل از اوایل مهر ماه سال گذشته، با این هدف که مانع تثبیت پیروزی‌های مقاومت و نیز مانع تبدیل آن‌ها به دستاوردهای سیاسی دراز مدت شوند. آمریکایی‌ها و... انواعی از اقدامات سیاسی تبلیغاتی که بار آن هم عمدتاً به دوش رسانه‌های سنتی و نوپدید آنان بوده، دست زده‌اند، یکی از این موارد توسل به قانون سزار- یا قیصر- علیه اقتصاد سوریه بود که با هدف فروپاشی اقتصاد سوریه در مورد تأثیرات آن بسیار بزرگنمایی شد و حال آن که همه می‌دانند وابستگی اقتصاد سوریه، به خارج در حد بسیار ناچیزی است و از همین رو بود که دولت سوریه در کمتر از یک ماه توانست موج افزایش قیمت ارز را مهار کند و واحد برابری دلار به لیره که از 1200 به 10000 رسیده بود را به 2500 برساند. آمریکا گمان می‌کرد می‌تواند با شوک اقتصادی، جمعیت‌هایی را به میدان بیاورد اما توفیق آن محدود بود. کما اینکه همین نسخه در ایران، عراق و لبنان هم به اجرا درآمد.


پیام مهم انعقاد توافقنامه امنیتی ایران و سوریه که با بحث توافق راهبردی 25 ساله اقتصادی ایران و چین همراه شد، این بود که نه اقدامات جبهه آمریکا و نه تهدیدات آنان نتوانست ایران را در منطقه متوقف کند. آنان می‌دانند که توافق ایران و سوریه با استقبال طرف روس هم توأم بوده کما اینکه روس‌ها علناً از آن استقبال کردند؛ بنابراین از پشتوانه قوی بین‌المللی هم برخوردار است و نمی‌توان علیه آن کار چندانی کرد. ایده انعقاد توافقنامه امنیتی بین ایران و سوریه به سردار شهید سلیمانی تعلق داشت و مقدمات آن در زمان این شهید بزرگوار فراهم شده بود و اینک در زمان مسئولیت جانشین او عملیاتی شده و خود این پیام‌هایی در خود دارد.


4- «اخراج از منطقه» بزرگترین نگرانی آمریکایی‌هاست چرا که می‌دانند برای ایران «ابرپروژه» است. از اظهارات مقامات ارشد نظامی آمریکا برمی‌آید که جمعبندی آنان این است که در ماه‌های آینده با چالش اساسی در برابر ایران مواجه خواهند شد. مک‌کنزی می‌گوید ایران باید بداند هزینه تحقق این استراتژی خیلی بالاست و سخنگوی پنتاگون بطور ضمنی مدت حضور نظامی آمریکا در سوریه را به مدت زمان حیات داعش در سوریه ربط می‌دهد و در واقع اعتراف می‌کند که مدت زمان زیادی تا خروج نظامی آمریکا از این کشور باقی نمانده است.

بازتاب‌های یک حکم
 

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


در روزهای گذشته همزمان با اعلام حکم اولیه سه نفر از جوانان مرتبط با نـــاآرامـــی‌هــای آبان ۹۸، شـــــاهد شکل‌گیری موجی در شبکه‌های اجتماعی با هشتگ #اعدام_نکنید، بودیم.


من البته هیچ اطلاعی از ماهیت پرونده این سه نفر نداشته و دانش حقوقی نیز ندارم، اما با تبیین اجتماعی - امنیتی موضوع چند نکته به ذهنم متبادر می‌شود. من در سالنامه «ایران» در اسفند ۹۷ با توجه به تداوم تحریم امریکا، تنگ‌تر شدن حلقه فشارها علیه ایران، هدف‌گیری شکستن فیزیکی جامعه در کنار آن فروریختن ذهنی جامعه و از سویی مشاهده برخی اختلافات در ساخت قدرت که به جامعه کشیده شده بود و بیان آن در میان جامعه و تصور مردم از اختلاف در نخبگان سیاسی و با سابقه‌ای از اتفاقات دی ۹۶ یک پیش‌بینی از ظرفیت هیجانی جامعه در سال ۹۸ داشتم و نوشتم: «برای جامعه امکان بروز تحرکات اجتماعی و انتقال ناآرامی‌های ذهنی به ناآرامی‌های فیزیکی را کاملاً متصورم.» در آبان ۹۸ همان پیش‌بینی محقق شد و مطابق سابقه امریکا و تحریم‌گران که درصدد سوءاستفاده از اعتراضات هستند در آنجا نیز برای تداوم نا آرامی‌ها به تحریک رسانه‌ای و موج‌سواری پرداختند. حال در هفته گذشته حکم اولیه سه نفر از جوانان مرتبط با اتفاقات آبان ۹۸ اعلام شد که در شرایط کنونی بازتاب‌های مختلفی را دربرداشت. بازتاب‌های این حکم که طیف بسیار متنوعی از گرایش‌ها را از سوی فعالان سیاسی و مدنی و جوانان و گروه‌های اجتماعی دربرمی‌گرفت که با نوعی نگاه همدلانه هشتگی را داغ کردند.


مطابق معمول در کنار یک خواست طبیعی افکار عمومی - که به اعتقاد من باید به آن احترام نهاد زیرا هر اقدامی که از سوی دولت به مفهوم اعم صورت می‌گیرد، باید با نگاهی به مصلحت و منفعت مردم، ثبات و آینده ایران و جامعه باشد - این بار هم در یک برنامه موج‌سوارانه رئیس جمهور امریکا با وقاحتی باورنکردنی در توئیتی به زبان فارسی خواستار توقف اعدام این متهمان شد.

 ترامپ میان اظهارنظر طبیعی یک جامعه و گفت‌وشنودی که می‌باید بین آنان صورت گیرد دخالتی مداخله‌گرانه کرده که اتفاقا نه تنها هیچ کمکی به این گفت وشنود نکرده بلکه با پارازیت این گفت‌وگوی طبیعی را دچار اخلال می‌نماید. من معتقدم که غرب و به‌خصوص امریکا همیشه به زیان دموکراسی در ایران عمل کرده و به قصد موج سواری و بهم زدن اوضاع فرآیند گفت‌وگو و نتیجه‌گیری در ایران را با بن‌بست مواجه می کنند.  اینان نه تنها هیچ دلسوزی برای جان سه جوان ایرانی ندارند، بلکه همانگونه که شواهد نشان می‌دهد کشته شدن کودکان و آوارگی میلیون‌ها نفر نیز برای آنها دارای هیچ اهمیتی نیست. او ظاهراً فراموش کرده که همین چند ماه پیش و پس از قتل وحشیانه جورج فلوید، صدای میلیون‌ها نفر را که خواستار پایان دادن به دهه‌ها تبعیض‌نژادی علیه رنگین‌پوستان در امریکا بودند، نشنیده گرفت و هنوز هم مفتخرانه از برپا ماندن تمثال قهرمانان برده‌داری در گوشه و کنار امریکا حمایت می‌کند. این نباید باعث شود که واکاوی جامعه‌شناختی و بیرون کشیدن حقیقت از میان انبوهی از زواید دروغین را کنار بگذاریم. این حساسیت فکری که میراثی از مردم‌سالاری در انقلاب اسلامی است، ما را دعوت به شنیدن و اندیشیدن پیرامون هر آن پژواکی می‌کند که مظنون به انعکاس دادن دیدگاه حتی جزئی از ملت ماست.


البته در عصر رسانه‌های مجازی، تشخیص صداهای اصیل و برخاسته از بطن جامعه از صداهای جعلی و هدایت شده از دستگاه تبلیغاتی دشمنان آسان نیست اما ما با این اعتقاد که باید برای تحمل همدلانه و گذشتن از شرایط سخت همه صداها را شنید با تفکیک اعتراض از تخریب، گریزی از ارتقای مهارت‌های خود در تشخیص این تمایزها نداریم. چهل سال پیش، وقتی مردم‌سالاری دینی را به عنوان سرشت انقلاب اسلامی برگزیدیم، می‌دانستیم که این انتخاب بی‌هزینه نیست. به رسمیت شناختن حق اعتراض، خطر تحریک سوء‌استفاده‌کنندگان به اقدامات جهت‌دار را هم به دنبال دارد و تعهد به شنیدن صدای مردم، مستعد موج‌سواری دشمنان هم می‌شود. اما هیچ‌یک از این مخاطرات، نه ما را به پاک کردن صورت مسأله تشویق می‌کند و نه ما را از تعقیب و اصرار بر مردم‌سالاری و افزایش مشارکت مردم منصرف خواهد کرد. در میان همه آنهایی که خواستار توقف اعدام آن متهمان بودند، شاهد همصدایی تعدادی از هنرمندان و فعالان اجتماعی خوشنام هم بودیم که نه تعلق سیاسی به حزب و جناحی دارند و نه به فکر انجام یک عمل سیاسی بودند و شاید فقط از سر نگرانی ملی به این کارزار مجازی پیوسته باشند. همین‌طور می‌توانستیم هزاران توئیت دیگر را ببینیم که چه موافق آن باشیم و چه مخالف، باید بپذیریم که دارای خاستگاهی طبیعی درون جامعه ایران نیز هستند. در طیف دوم، انبوه توئیت دیگر را می‌توان سراغ گرفت که بطور مشخص برخاسته از سودجویی و فرصت‌طلبی‌هایی بود که نه تنها تمایلی به تمام شدن ناآرامی‌های آبان ۹۸ نداشتند و برای آنها تداوم خشونت ایده و ایده‌آل است و امروز نقاب کهنه انداخته و در قامت دلسوزان قربانیان به میدان آمده‌اند.


 طی روزهای اخیر یک گسست آشکار میان تفسیرها این ماجرای حکم اعدام  به چشم می‌خورد.برخی از متن‌هایی که آن بالا در قاب کوچک توئیت نوشته شده بود با آن چیزی که در پایین متن به شکل هشتگ درآمده هیچ شباهتی نداشت. به عنوان مثال وقتی توئیتی با عنوان «ایران را سراسر آبان می کنیم» در فضای مجازی منتشر می‌شود  به راحتی می‌توان دریافت که چنین گزاره در خفا، در اعماق کانون‌های بدخواه ایران  و«توئیت به مزد» طراحی شده برای ایجاد گسست در همان هشتگ.همجوارسازی منافقانه آن گزاره و این هشتگ به طور روشن در خدمت القای یک خط  وشکل دادن یک واکنش است:به عبارت روشن‌تر برخی از آن توئیت‌هایی که هشتگ را درپای خود داشت، لزوماً به معنای «اعدام نکنید» نبود، دقیقاً برعکس؛هدفی جز تسریع والقای شتابزدگی در صدور و اجرای حکم تعقیب نمی‌کرد. هوشمندی ما در این است که در این دام نیفتیم. هدف اینان کوبیدن بر طبل خشونت در جامعه ایران است و نه دفاع از جان سه جوان. دسته سوم، دولت‌های بدخواه ایران بودند که مثل همیشه فرصت مداخله پیدا کرده و از جوشش احساسات طبیعی مردم برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره می‌برند. دو دسته اخیر همان زواید و حاشیه‌هایی هستند که باید دور ریخته شوند، اما هنر سیاسی انقلاب ما در این است که اجازه ندهیم دغدغه و صدای گروه اول در این هیاهو شنیده نشود. آنها به هر تعدادی که باشند، جزئی از ملت و مردم ما هستند و به همان اندازه اهمیت دارند.


 مجاب شدن این شهروندان به اینکه عدالت در میهن آنها در عالی‌ترین شکل خود به اجرا گذاشته می‌شود، حق آنهاست و مجاب کردن آنها تکلیف ما. اما خطرناک‌تر از مداخله ترامپ و نتانیاهو در این ماجرا، باور آنهایی است که گمان می‌کنند چون دشمنان ایران بر این موج سوار شدند، پس مقابله با آنها مستلزم عملی برخلاف آن خواسته‌ای است که بر زبان رانده‌اند. ظواهر همیشه فریب‌آمیزند. امریکا و اسرائیل از حامیان سرسخت آشوب و هرج ومرج در ایران بوده و همچنان هستند. حتی اگر وانمود کنند که مخالف اعدام‌اند، از صمیم قلب از اعدام آنها خرسند خواهند شد. من معتقد به درایت قوه قضائیه و رئیس محترم آن هستم که به نحوی عمل خواهند کرد که با آگاهی از همه ابعاد موضوع و لحاظ حساسیت کافی و مبانی حقوقی، رأفت و عدالت توأمان با حفظ منافع عامه و ثبات را بکار می‌گیرند. خوشبختانه قانون اساسی در کنار قوانین کیفری ما این عدالت را تضمین می‌کند، صرفنظر از بهره‌جویی‌ها و مداخله‌های خارجی، تلاش مدنی شهروندان برای شنیده شدن و پاسخ حاکمان برای شنیدن صدای بی‌پیرایه مردم، از برکات انقلاب است که فرصت تجدید عهد با آرمان‌های انقلاب ما را فراهم می‌کند. این یکی از مهمترین دارایی ماست که ارزش پاسداری و مباهات دارد.

دولت باید تقاضا در بورس را مدیریت کند

محمدرضا پورابراهیمی در روزنامه وطن امروز نوشت:

بازار سرمایه ابزاری قدرتمند برای تجهیز منابع خرد و اختصاص آن به طرح‌های بزرگ سرمایه‌گذاری در تمام کشورهای دنیاست. این یک ظرفیت بسیار مهم برای اقتصاد ایران است و مهم‌تر اینکه در ایران موضوع بازار سرمایه در حالی اهمیت ویژه‌تری نسبت به بقیه کشورها پیدا می‌کند که جایگاه بازار پول طی سال‌های گذشته بویژه بعد از پیروزی انقلاب تا امروز رویکرد بانک‌محور در تجهیز منابع را به خود اختصاص داده و اساسا تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی از مسیر بانک‌ها رقم خورده است که بخشی از این ناکارآمدی در اقتصاد کشور هم به دلیل محدودیت‌های ناشی از مسیر تامین مالی بوده و طبیعتا حوزه بازار سرمایه یک حوزه بسیار مهم برای ما است.


ما با اقدامات و شرایطی که اخیرا پیرامون این بازار شکل گرفته مواجه هستیم؛ اگر چه دولت هم به این قضیه با یک نگاه مثبت به بورس دامن ‌زده است و این قضیه را پیگیری می‌کند اما در شرایط کنونی بازار سرمایه ما هم از فرصت‌های خیلی خوب و هم تهدیدات بسیار جدی برخوردار است.


مهم‌ترین فرصتی که ما در بازار سرمایه داریم که امکان جذب منابع برای پروژه‌های سرمایه‌گذاری را در حالی که تجهیز منابع‌مان به واسطه فاینانس‌های خارجی دچار مشکل شده-به دلیل محدودیت‌های ناشی از تحریم- فراهم می‌کند، آن است که براحتی در کشور این تجهیز منابع انجام شود. خیلی از پروژه‌ها در حوزه نفت و گاز هست که دولت می‌تواند از این طریق موضوعات را پیگیری کند و طبیعتا بخش عظیمی از منابع از طریق بازار سرمایه تجهیزش امکان‌پذیر است.


در حوزه معادن فرصت‌های بزرگی وجود دارد آن هم در شرایطی که بخش زیادی از ظرفیت‌های معدنی‌مان بلااستفاده است، لذا تشکیل شرکت‌های جدید باید بر اساس پروژه‌ها باشد که در حال حاضر نیست؛ نه خرید و فروش سهام که الان چند وقتی است دارد اتفاق می‌افتد. برای نمونه شستا می‌آید سهامی را عرضه می‌کند که قبل از این هلدینگ آن را، قبل از آن شرکت زیرمجموعه را و قبل از آن شرکت تکی را عرضه کرده و عملا با عرضه شستا اتفاقی در اقتصاد ایران نمی‌افتد و یک شرکت برای سومین بار که عرضه شده فروخته می‌شود. فرصت‌هایی که ما می‌گوییم آن است که دولت بیاید پروژه‌های بزرگش را عرضه کند و تجهیز منابع کند و پس از شروع کار از پروژه بیرون آمده و بخش خصوصی واقعی بیاید و کار را ادامه دهد.


شرکت‌های دیگری که در این پروژه‌ها از نهادهای حقوقی غیردولتی یا مجموعه بخش خصوصی هستند که به دولت و نهادها اختصاص ندارند، می‌توانند بیایند این پروژه‌ها را تجهیز کنند لذا اینها فرصت‌های بازار ما است و از همه مهم‌تر اینکه بخش نقدینگی در بازار ایران که به میزان هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان به کشور دارد اضافه می‌شود، حتما باید یک محل جذب داشته باشد که بهترینش بازار سرمایه است. از طرفی با این کار می‌توانیم از تهدیدات ناشی از حجم نقدینگی در اقتصاد، افزایش آثار ناشی از تورم، التهاب بازارهای موازی و بازارهای دیگر جلوگیری کنیم.

به نظر من بهترین رویکرد این است که برای بازار سرمایه یک مسیر منطقی پیدا کنیم و بر اساس آن جذب منابع انجام دهیم که هم پروژه انجام شود، هم اشتغال ایجاد شود و تولید اتفاق بیفتد و هم منابع سرگردان به سمت بازارهای سوداگری سوق پیدا نکند. در کنار این موضوع تهدیدهای بازار سرمایه نیز هست که مهم‌ترین آن این است که روندی که بازار سرمایه نشان می‌دهد و روند شاخصی که هر سال قیمت‌ها را نشان می‌دهد هیچ تناسبی با مبانی اقتصادی کشور ندارد؛ با این مبانی از جمله عملکرد بنگاه‌های اقتصادی هیچ قیمت سهامی در دنیا افزایش پیدا نمی‌کند مگر اینکه اطلاعات خوبی از شرکتی که قیمتش دارد افزایش پیدا می‌کند منتشر شود، یعنی به واسطه اتفاقات خوب در شرکت تولید و سودآوری بیشتر شده و تعدیل مثبت می‌دهد.


بنابراین اگر جایی دیدیم قیمت سهام بالا می‌رود و بشدت نیز افزایش پیدا می‌کند و از طرفی عملیات بنگاه نه‌تنها افزایش مثبت نداشته که بعضی بنگاه‌ها حتی در سال‌های اخیر بویژه در یک سال اخیر دچار مشکل و متوقف شده‌اند، باید به این افزایش قیمت سهام به دیده تردید نگاه کرد و جای نگرانی است.


دومین موضوع شاخص‌های کلان اقتصاد کشور است. وقتی در مجموعه شاخص‌های بورس که معدل عملکرد اقتصاد است و بشدت در حال افزایش است، با شتاب در هفته‌ها و ماه‌های اخیر شما با شرایطی مواجه می‌شوید که میان شاخص‌های کلان اقتصادی با مجموعه شاخص‌های بورس هیچ ارتباطی وجود ندارد، یعنی رشد اقتصادی در سال‌های اخیر با عملکرد ضعیف این دولت منفی بوده اما شاخص بورس همین‌طور افزایش پیدا می‌کند به طوری که هیچ جای دنیا چنین چیزی امکان‌پذیر نیست چون نرخ بیکاری افزایش پیدا کرده، حوزه جذب سرمایه‌گذاری کاهش پیدا کرده، نرخ پس‌انداز سرمایه‌گذاری کاهش پیدا کرده، همه اینها شاخص‌های منفی هستند اما شاخص‌های بورس بشدت افزایش پیدا می‌کنند؛ پس هیچ ارتباط منطقی‌ای بین شاخص‌های کلان هم نیست.


نکته سوم این است که هیچ ارتباطی بین شاخص‌های کلان اقتصادی منطقی دنیا با بورس ما وجود ندارد. در حال حاضر به دلیل بیماری کرونا رکود عجیبی بر دنیا حاکم شده، بنابراین در رکودی که اتفاق افتاده بسیاری از سهام شرکت‌ها کاهش پیدا کرده و دچار مشکل شده و شرایط خاص یافته و دنیا عملا دارد وارد مرحله رکود می‌شود. قیمت جهانی نفت کاهش یافته، مصارف اساسی کاهش پیدا کرده اما این مسأله که باید اثر منفی روی بورس ما بگذارد برعکس شده و نه تنها هیچ اثر منفی‌ای نداشته بلکه رابطه عکس نیز داشته است.


این نشان می‌دهد قیمت‌های سهام نه با عملکرد بنگاه، نه با شاخص‌های اقتصادی منطقه و نه با شاخص‌های اقتصادی جهان همخوانی ندارد و این نگرانی جدی برای ما وجود دارد که این روند اگر افزایش پیدا کند، بعضی از شاخص‌ها مانند P/E از یک متوسط غیرمنطقی برخوردار شود، مثلا متوسط بالای ۳۰ که این یعنی 30 سال فرد سرمایه‌گذار باید صبر کند و این اساساً با هیچ یک از مبانی اقتصاد همخوانی ندارد؛ البته این فقط یک میانگین است، بنابراین خطراتی جدی برای آغاز سقوط قیمت‌ها در بورس وجود دارد که اینجا به دلیل اینکه مردم همه به سمت بورس دعوت شده‌اند و میلیون‌ها نفر کد سرمایه‌گذاری گرفته‌اند، نگرانی جدی متضرر شدن مردم به واسطه عدم شناخت‌شان از بازار و رویکرد حمایت غیرمنطقی دولت از یک بازاری است که باید از آن منطقی و حساب‌شده حمایت کرد و کارشناسی صحبت کرد، لذا پیشنهاد ما به دولت این است که با نظارت جدی و با اعمال مدیریت تقاضا در بازار سرمایه کشور، درباره موضوعاتی مانند بحث حجم مبنا، دامنه مجاز نوسان و موضوعات مربوط به شفافیت اطلاعات شرکت‌ها به آحاد مردم اطلاع‌رسانی و اعلام شود این مسیر امکان استمرار ندارد.


یکی از شاخص‌های ما در قیمت سهام، قیمت جایگزین است. الان قیمت بعضی از سهام شرکت‌ها در بورس ۲ برابر قیمت جایگزین است. به طور مثال فرض کنید سهام یک شرکت خودرویی را داشته باشید؛ بعد ببینید قیمت سهام 5 برابر قیمت خودروهایش است، این باعث شک می‌شود که چرا چنین قیمتی دارد. الان قیمت جایگزینی یک شاخص است، قیمت جایگزینی الان معادل یک‌دوم بعضی از این قیمت‌هاست.


شرکت‌های خودروسازی الان در دنیا اگر به دلار محاسبه کنیم قیمت جایگزینی‌شان از قیمت خودروسازی در کشور ما کمتر است یا شرکت‌های فولادی همین گونه است، پس نگرانی جدی به دنبال دارد.


 دولت باید مدیریت تقاضا در بورس انجام دهد، از طرف دیگر نیز باید پاسخ دهد به نیاز مردم در جذب منابع نقدینگی و جلوگیری از تورم و افزایش بازارهای موازی که در ابتدا گفتم.

 در تفاهمنامه ایران و چین سلطه‌ای وجود ندارد

حیدر مستخدمین حسینی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

دنیای امروز در معاملات و برقراری ارتباط بین کشورها باید بر پایه برد- برد باشد و تئوری برد- باخت یک تئوری شکست‌خورده است که نمی‌تواند هیچ نفعی برای کسی که حتی در یک قرارداد و معامله تجاری وارد می‌شود، داشته باشد و تداوم نمی‌یابد. استراتژی‌ای که ایران تاکنون ایفا کرده، یک استراتژی پاندولی بوده که عین عقربه ساعت مرتب حرکت می‌کند و جای ثابت ندارد. اکنون بعد از گذشت چهار دهه تفاهمنامه‌ای که بر پایه انعقاد قرارداد خواهد بود، سرمایه‌گذاری‌هایی را برای دو طرف ایران و چین درنظر گرفته است.

حتی ایران می‌توانند سرمایه‌گذاری‌هایی با برقراری ارتباط فرهنگی، دانشگاهی و تکنولوژی در چین داشته باشند و همه اینها دوسویه است. اما بار منفی روی این خبر، از آنجاست که ایران با این قرارداد یک نوع تعیین تکلیف و استراتژی برای خود تبیین می‌کند که به منزله یک «نه» به آمریکا و اروپاست؛ اروپا و آمریکایی که در چهار دهه اخیر نشان دادند فقط به دنبال منافع خودشان هستند. با موقعیتی که این قرارداد برای کشور ایجاد خواهد کرد، برقراری روابط تجاری و معاملات در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تعیین تکلیف می‌شود، درحالی‌که تاکنون چنین قراردادی نداشته‌ایم. درواقع ارتباط با چین و برخی کشورهای دیگر مثل ترکیه و هندوستان باید به یک برنامه تفاهمی بلندمدت با تضمین‌های لازم تبدیل شود که هیچ نوع شرایطی نتواند انعقاد قرارداد را کمرنگ کرده یا از بین ببرد.

خوشحالم که بعد از چهار دهه چنین تفاهمنامه‌ای که قرار است منجر به انعقاد قرارداد شود، شکل می‌گیرد. با توجه به مسئولیتم در زمان دولت آقای هاشمی پیشنهاد مشخصم این بود که از کشورهای مختلف برای سرمایه‌گذاری در غرب و دیواره‌های مرزی کشور دعوت کنیم. حتی زمین‌های مجانی به منظور ایجاد صنایع مختلف اقتصادی در اختیارشان قرار گیرد؛ زمین‌هایی که می‌توانست منجر به سرمایه‌گذاری شود، اشتغال ایجاد کند و به تولید بینجامد که هم مصرف داخلی را پوشش دهد و علاوه بر آن صادرات انجام گیرد.

نکته دیگر اینکه وقتی سرمایه‌گذاران از کشورهای مختلف دورتادور کشور مبادرت به سرمایه‌گذاری می‌کنند از جنگ‌های نظامی هم جلوگیری می‌شود. بنابراین تفاهمنامه‌ای را که قرار است منجر به قرارداد شود نقطه آغازینی است که بتوانیم با کشورهای دوست دیگر و در راس آن با ترکیه و هندوستان معاملات تجاری بیشتری داشته باشیم. دیوار چین به منظور مقابله از حملات نظامی و اشغال چین ساخته شد و تاریخچه خود چین به لحاظ رفتاری نشان از اینکه سرزمینی را تصاحب کند، ندارد. این همه سروصدا هم از آن جهت است که فکر می‌کنند اگر این تفاهمنامه منجر به قرارداد شود دیگر ایران زمینه همکاری و خرید تکنولوژی از آمریکا و اروپا را از دست می‌دهد و تنها چین و ایران می‌مانند.

حتی ترکیه که در صنایع مصرفی و واسطه‌ای رشد خوبی داشته با سرمایه‌گذاری‌های خارجی انجام شده و فقط خود ترک‌ها انجام نداده‌اند. چنانچه ترک‌ها در ایران به لحاظ تجاری دارای هتل و مال در تبریز هستند و در شهرک کاسپین قزوین صنایعی ایجاد کرده‌اند. آیا این به مفهوم اشغال سرزمین ماست؟ اگر با غرب چنین قراردادی منعقد می‌کردیم، مشکلی وجود نداشت؟ این قرارداد زمینه‌ای می‌شود تا دنیا بداند ایران موقعیتی دارد که می‌تواند با هر کشوری که زمینه چپاول در آن نباشد و منجر به تولید و اشتغال شود، قرارداد داشته باشد. یک اقتصاد ملی هم خواهان یک سرمایه‌گذاری است که به رشد اقتصادی بینجامد و با حفظ عدم سلطه بیگانگان برای جامعه رفاه را ارمغان بیاورد. در تفاهمنامه ایران و چین چنین سلطه‌ای را نمی‌بینم. امر خیری است که می‌توان امید داشت قدم‌های بعدی با سایر کشورها هم برداشته شود.

چرا قره باغ دوباره داغ شد؟

سید محمدرضا دماوندی

دور جدیدی از درگیری مرزی میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان آغاز شده است.تبادل آتش توپخانه همراه با کمی پیشروی و سپس عقب نشینی ، داستان تکراری 26 سال پس از شروع آتش بس جنگ قره باغ تا به امروز است. 

درگیری‌هایی که به دفعات و با شدت و ضعف به وقوع پیوسته اما در هر نوبت غیر از چند کشته و زخمی و البته تبلیغات با مصرف داخلی حاصلی برای طرف ها نداشته است .جمهوری آذربایجان با استناد به حق تمامیت ارضی ، قره باغ را بخشی از خاک از دست رفته خود می داند که برای بازپس گیری آن نیز حملات علیه مواضع ارمنستان را موجه و قانونی می داند  و در مقابل ارمنستان با استناد به حق تعیین سرنوشت، قره باغ را سرزمینی ارمنی نشین می داند که بدون توجه به خواست ساکنان و پیشینه تاریخی آن تحت حاکمیت جمهوری آذربایجان قرار گرفته بود و حال که از سیطره باکو رها شده دفاع از این جغرافیا را حق شهروندان قره باغی می داند.اما علل و ابعاد دور جدید بحران در منطقه قره باغ چیست وآیا جنگی گسترده در این منطقه شکل خواهد گرفت؟واقعیت این است که قره باغ بخش ویژه و پراهمیت قفقاز جنوبی است . موقعیت ژئوپلیتیک این پهنه همراه با کیفیت بالای آب ، خاک ، منابع زیرزمینی و هوای مناسب سرزمینی را پدید آورده است که هیچ یک از بازیگران منطقه‌ای و بین المللی حاضر به دادن امتیاز به رقبا در این منطقه نیستند و همین موضوع  بر لاینحل ماندن مناقشه قره باغ در تمام این سال ها اثرگذاشته است .

در چنین وضعیت پیچیده ای که تعارض منافع در آن به شدت دیده می شود، رویارویی نظامی نمی تواند تعیین کننده و راه حل نهایی تلقی شود ، اما کوبیدن برطبل جنگ و نمایش قدرت از طریق ایجاد یک درگیری محدود مرزی می تواند برای این دو کشور کاربردهای مقطعی داشته باشد . علی اف در اداره حکومت با مشکلات متعددی روبه روست . از یک سو متهم به ناتوانی در مدیریت سیاسی و نظامی است که قدرت لازم  برای بازپس گیری مناطق از دست رفته در جنگ با ارمنستان را ندارد و از سوی دیگر به دلیل سرکوب مخالفان و همچنین مهندسی ساختار سیاسی برای ماندگاری در قدرت تا پایان عمر متهم به دیکتاتوری است .

علاوه بر این ارتباطات وسیع باکو با تل آویو و نفوذ گسترده اسرائیل در تمام عرصه های اقتصادی ، سیاسی و نظامی جمهوری آذربایجان به گونه ای که این کشور را به پایگاه و بارانداز رژیم صهیونیستی در منطقه تبدیل کرده ، مخالفت سرسختانه نیروهای ملی گرا و اسلام گرا را به همراه داشته است . در این شرایط ، بروز یک درگیری مرزی فرصت مغتنمی است برای علی اف تا در سایه شرایط جنگی بر مشکلات و ناتوانی در اداره جامعه سرپوش گذاشته شود ،مخالفان با شدت بیشتری سرکوب شوند و در عین حال با تحریک مطالبات قوم گرایانه و انکار تمام حمایت های گسترده ایران در به قدرت رسیدن علی اف پدر و پا برجا ماندن جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان ، تیغ تیز حملات را به سمت ایران منحرف کند. اما در طرف مقابل در ارمنستان جمعیت کمتر و در اختیار نداشتن منابع سرشار نفت و در نتیجه بنیه ضعیف اقتصادی این کشور در مقایسه با جمهوری آذربایجان این امکان را به ایروان نمی دهد که  در مقابل باکو بتواند از حربه نظامی بهره بگیرد، اگرچه یک درگیری مرزی قطعا کمک موثری برای تحکیم وحدت و انسجام ملی خواهد بود .

نیکول پاشینیان که با شعار مبارزه با فساد توانست درسال  2018  با سرنگونی سرژ سرکیسیان قدرت را به دست گیرد ، یکی از مصادیق فساد مالی دولت های پیش از خود را تخصیص نیافتن اعتبارات لازم برای تقویت بنیه دفاعی قره باغ و نامشخص بودن محل هزینه بودجه هایی می دانست که برای این کار در نظر گرفته می شد. اکنون در اولین درگیری مرزی میان دو کشور پس از به قدرت رسیدن وی ، پاشینیان در تلاش است نشان دهد از توانایی لازم برای مدیریت این بحران فراتر از روسای پیشین ارمنستان برخوردار است .

در هر حال واقعیت و ماهیت درگیری های مرزی جمهوری آذربایجان و ارمنستان را باید فراتر از خواست یا توان این دوکشور جست وجو کرد . نهایت اتفاقی که رخ می دهد ، اجازه ای است که به دو سوی این درگیری برای به پرواز درآوردن پهپادهای اسرائیلی توسط باکو و مانور جنگنده های سوخو 30 توسط ایروان داده می شود. مقامات باکو و ایروان به خوبی می دانند که جنگ راه حلی بر پایان مناقشه قره باغ نیست که اگر چنین بود تاکنون به سرانجام رسیده بود ، پس باید اختلاف را از طریق گفت و گو حل کرد . جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشور همسایه که با هر دو جمهوری پیوندهای متعدد تاریخی ، فرهنگی ، مذهبی و منافع مشترک سیاسی ، امنیتی و اقتصادی  دارد،  همواره از طرف ها  برای حل مشکلات از طریق برقراری یک گفت‌وگوی سازنده و اصولی دعوت کرده است . اما اگر طرف ها خواهان راه حلی غیر از گفت وگو و تفاهم هستند باید بدانند که ایران با هوشیاری رفتارهای طرف های درگیر اعم از آمر و عامل را رصد می کند و از سرریز شدن مشکلات داخلی باکو و ایروان به سمت خود جلوگیری خواهد کرد.

چرا مردم دروغ‫ باور شده ‫اند؟

محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:

 

موج شایعات و تخریب‌ها پیرامون سند همکاری ایران و چین به حدی بود که چندین نوبت مسئولان وزارت خارجه مجبور به واکنش شدند. این دومین یادداشت هفتگی است که به این امر اختصاص می‌دهم. در سرمقاله شنبه گذشته نیز به همین موضوع پرداخته بودم. حجم اخبار به‌ قدری است که در طول این یک هفته، این سند همکاری، از موضوعیت نیفتاد! حقیقتاً انگار حجم شایعات و اخبار غیررسمی زورش به اخبار رسمی می‌رسد. این یک شکست سنگین برای دستگاه‌های رسمیِ اطلاع‌رسانی است.

اعتماد به اطلاع‌رسانی‌های رسمی به‌قدری پایین آمده است که حتی باوجود انتشار اسناد این توافق، باز از قدرت تخریبِ شایعات کاسته نشده است. چرا همواره مسئولان در پس هر توافقی باید انرژی هنگفتی به‌پای تکذیب‌ها و توجیه آن اقدام خرج کنند؟ آیا این نتیجه پنهان کاری و عدم شفافیت نیست؟ قطعاً اگر مردم را امین بدانیم و پیش اینکه دیگران مرجع افشای اخبار باشند، خود، اصل ماجرا را با مردم درمیان بگذاریم، سرنوشت این نخواهد بود و دوقطبی‫های کاذب هم شکل نمی‌گیرد. اکنون بخش عظیمی از انرژی کشور، مصروف خنثی‫سازی شایعات می‌شود. قطعاً این وضعیت، مدل بهینه حکمرانی نیست.

شبکه‌های اجتماعی این ظرفیت را داشت که بخشی از بارِ دستگاه‌های رسمی را به دوش بکشد و هزینه حکمرانی را پایین بیاورد، اما اینجا کارکرد کاملاً متفاوتی پیدا کرده است.


به‌قدری با مردم پنهان کاری کرده‌ایم که بیش از هر گروهی، شایعه‌سازان و تخریب‌چیان از بستر شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. چندان اعتمادها را سوزانده‌ایم که مردم دروغِ علیه ما را بیش‌تر از خبرِ راستِ ما باور می‌کنند. اما گذشته از اینکه وضع کنونی، آینه عملکرد ما است، معتقدم می‌توان این ذهنیت حاکم بر حوزه عمومی را اصلاح کرد. می‌توان اعتمادها را احیا کرد؛ اما به ‌شرطی که دست‌کم به اندازه اعتمادِ ویران شده، رویه‌ها را اصلاح کرد. قطعاً تغییراتِ جزئی، باورناپذیر است.

چرا طرح‌های شفافیتِ موضعی، هیچ‌کدام نتوانسته است اعتماد جامعه را بازسازی کند؟ چرا برخوردهای مقطعی و محدود، امیدی در مردم نمی‌آفریند؟ همه به همین علت است که حجم ویرانی‌ها با این تغییرات جزئی قابل مقایسه نیست. معتقدم هنوز این امید وجود دارد که با اصلاحات بنیادین و تغییرات جدی، اعتماد مردم احیا شود. در وضعیتی که میان دولت-ملت بی‫اعتمادی وجود داشته باشد، هر تغییر جزئی نه ‌تنها اعتمادی نمی‌آفریند بلکه می‌تواند تبدیل به ضدخودش شود و به خدمت به خیانت ترجمه شود. اما به محض تغییر در وضعِ اعتمادِ دولت-ملت، همه چیز عوض خواهد شد و مردم با همدلی، تغییرات را فهم و دنبال می‌کنند. ما نیازمند یک تکانه جدی به‌ میانجی یک اقدام جدی در مناسبات میان حکومت و ملت هستیم تا فضا عوض شود!


نقطه هدف فتنه‌گران کجاست؟

سید عبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:

تحرکات سازماندهی شده اخیر از سوی افراطیون و تندروهای اردوگاه اصلاحات در باره نرمش قهرمانانه در برابر امریکا! و سخن گفتن از ضرورت بازکردن باب گفت‌وگوی مجدد با شیطان بزرگ، اگر به شکل مناسب پاسخ داده نشود و افکار عمومی توجیه نشود، ممکن است در مقاطع خاص نظیر انتخابات مورد سوءاستفاده احزاب سیاسی در فریب مردم و تبدیل یک تفکر غلط و مغایر با قوانین موضوعه و سیاست‌های کلی به مطالبه ملی شده و در آن صورت نظام را وادار به نرمش قهرمانانه کنند.

موضوع نرمش قهرمانانه از آن دسته موضوعاتی است که هر از گاهی دستمایه برخی جناح‌های سیاسی برای اعمال فشار به نظام و گرفتن امتیازات به نفع جریان سیاسی خود قرار می‌گیرد. بسیاری از افراد تعریف درستی از مفهوم نرمش قهرمانانه نداشته و آن را به معنای کوتاه آمدن در برابر دشمن تعبیر و تفسیر می‌کنند. به عکس نظر این افراد، نرمش قهرمانانه به معنی همراهی با مردم و مدیریت افکار عمومی خودی با هدف حفظ اتحاد ملی، جلوگیری از دوقطبی‌سازی اجتماعی و ارتقای بینش سیاسی و افزایش بصیرت مردم در مواجهه با حوادث فتنه گون داخلی است. در این هیچ تردیدی نیست که نظام اسلامی به هیچ وجه در برابر دشمن کوتاه نیامده و اصطلاحاً در برابر دشمن نرمش نشان نمی‌دهد.

نظام اسلامی ایران یک نظام صد درصد مردمی بوده و هیچ‌گاه در برابر مردم قرار نگرفته و نخواهد گرفت، بلکه در شرایطی که مردم به هر دلیلی مسیری ناصواب را مطالبه کنند، نظام اسلامی در کنار مردم قرار گرفته و با مدیریت منطقی به تصحیح اشتباه مردم و بصیرت‌افزایی خواهد پرداخت. صحنه انتخابات سال ۹۲ مثال بسیار خوبی برای تبیین صحیح نرمش قهرمانانه است:

در حالی‌که سیاست‌های کلی نظام در باره عدم هرگونه مذاکره با امریکا، روشن، دقیق و قاطع بوده است، مقام معظم رهبری به پیروی از سلف صالح، امام راحل (که هر گونه مذاکره با امریکا را نهی کرده و رابطه ایران با امریکا را رابطه غیرممکن گرگ و میش تعبیر فرموده بودند) و بر اساس منطق عقلی قوی و تجربه مکرر فرموده‌اند «مذاکره با امریکا هم حماقت است و هم خیانت» و یا «کسانی که از مذاکره با امریکا دم می‌زنند یا الفبای سیاست را نمی‌دانند یا الفبای غیرت را بلد نیستند»، در انتخابات سال ۹۲ جناب آقای روحانی برخلاف سیاست‌های مذکور، رسماً و علناً پرچم ضرورت مذاکره مستقیم با امریکا را با هدف فرضی حل همه مشکلات کشور، چرخیدن چرخ سانتریفیوژها در صورت چرخ اقتصاد کشور و... به‌عنوان شعار انتخاباتی خود برافراشته و با رأی ۵۰ درصدی مردم شعار انتخاباتی خود را به مطالبه ملی تبدیل کرد.

در چنین شرایطی دشمنان خارجی و شبکه نفوذی دشمن در داخل با خوشحالی زائدالوصفی در پی القای این ایده بودند که رهبری نظام به شدت با روحانی مخالفت کند که در این صورت به اهداف شیطانی خود دست یافته و مردم روبه‌روی رهبری قرار گرفته و به مردم گفته می‌شد که ما می‌خواستیم با مذاکره با امریکا همه مشکلات را حل کنیم، اما رهبری نمی‌گذارد پس امریکا مشکل ما نیست بلکه مشکل اصلی رهبری نظام است که نمی‌گذارد با مذاکره مشکلات را حل کنیم. ناگفته پیداست که در این‌صورت کشور به بلای دوقطبی و چندقطبی تجربه شده در جهان دچار شده و به مدلی شبیه سوریه و لیبی تبدیل شده و نظام سلطه غربی سفره طمع ورزی و اختلاف افکنی خود را در ایران پهن کرده و سرانجامی بهتر از لیبی در انتظار ایران نبود.

پس از انتخابات حضرت امام خامنه‌ای نه تنها با خواسته آقای روحانی مخالفت نکرد بلکه بسیار هوشمندانه با اتخاذ نرمش قهرمانانه ضمن تأکید بر عدم خوش‌بینی و بی حاصل بودن مذاکره با شیطان بزرگ، با خواسته رئیس‌جمهور موافقت و بر این نکته نیز تأکید کردند که ما از این کار ضرر نمی‌کنیم. در حالی که خواست دشمن و شبکه نفوذ این بود که حداقل نیمی از مردم مقابل رهبری صف‌آرایی کنند، این تصمیم و اقدام هوشمندانه مقام معظم رهبری سبب اتحاد ملی شده و به مرور زمان ابهامات برطرف شده و مردم یکپارچه یقین پیدا کردند که اعتماد به امریکا و غرب نه تنها هیچ سودی برای ما ندارد بلکه این اعتماد اگر ناشی از خیانت نباشد قطعاً نشانه حماقت است.

حاصل مذاکرات مستقیم با امریکا، برجامی شد که برایش جشن‌ها به پا کرده و مدال و سکه توزیع کردند، اما رهبری نظام در مسیر نرمش قهرمانانه، باز هم ضمن تأکید بر بی‌نتیجه بودن و خسارت محض بودن برجام، خطوط قرمزی را برای تضمین منافع و حفظ عزت جمهوری اسلامی ابلاغ کردند، اما به تدریج بر اساس خواست مستقیم وزیر خارجه کشورمان یک به یک از خطوط قرمز صرف نظر کردند تا بعدها خناسان، ساده لوحان و غرب‌باوران نگویند وجود فلان خط قرمز رهبری سبب بی‌نتیجه و خسارت بار شدن برجام شد.

آنچه که به اجمال بیان شد نمونه‌ای از نرمش قهرمانانه نظام اسلامی نه در برابر دشمن بلکه در برابر مشکل‌آفرینان داخلی است. همان مسببان تحمیل نرمش قهرمانانه سال ۹۲ اینک در پی تحمیل مجدد آن به نظام هستند. دشمن بیرونی در پی القای این مطلب به غربگرایان و خوش‌باوران داخلی است که اینک با توجه به اوضاع وخیم داخلی امریکا و اوضاع پساکرونا و انتخابات پیش‌رو، شرایط برای مذاکره با ترامپ و اخذ امتیازات برد- برد مهیا بوده و وقت آن است که جریان غربگرا با اخذ امتیاز از ترامپ به‌عنوان قهرمان پای در عرصه انتخابات سال ۱۴۰۰ بگذارند. همچنین اخباری در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود که شبکه نفوذی دشمن به دنبال این است که کرونا را برای ایجاد شرایط تحمیل مذاکره با ترامپ گروگان گرفته تا در صورت عدم موافقت رهبری با مذاکره، شرایط را به گونه‌ای پیش ببرند که به دلیل کرونا امکان برگزاری انتخابات در سال آینده وجود نداشته باشد.

مجموعه اتفاقاتی نظیر «آتش سوزی‌های مشکوک»، «نامه‌نگاری مهندسی شده به رهبری»، «بالارفتن لجام گسیخته قیمت ارز و طلا و کاهش عجیب ارزش پول ملی»، «تشویق و ترغیب صنوف به اعتصاب»، «گرانی غیر متعارف کالاهای پرمصرف خانواده ها»، «پخش شایعات در باره احتمال عدم برگزاری انتخابات سال ۱٤۰۰»، «تبدیل موضوع مسکن و خودرو به بزرگ‌ترین مشکل حاد و لاینحل کشور» همگی احتمال عملیاتی شدن راهبرد جدید دشمن در باره تحمیل مذاکره مجدد با ترامپ را در اذهان تقویت می‌کند.

نگاهی گذرا به اوضاع آشفته امروزی امریکا و شخصیت معوج و نامتعادل ترامپ هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که نقطه هدف اصلی تعقیب‌کنندگان موضوع مذاکره با ترامپ در خوش‌بینانه‌ترین حالت راهی برای کمک به جریان بازنده غربگرا در کشور بوده و مطلقاً منافع مردم ایران در آن مدنظر نیست و بلکه سرابی است که فقط احمق‌ها و خائنان پا در مسیر آن گذاشته و بی‌شک برنده این میدان مهندسی شده فقط و فقط امریکا و مشخصاً ترامپ بوده و برای کشور ما نتیجه‌ای جز خسارات بیشتر و تسلیم در برابر دشمن درپی نخواهد داشت. درک و تحلیل صحیح اخبار و اطلاعات و شایعات موجود در کشور (اعم از رسانه‌های مکتوب و دنیای هزار رنگ مجازی و...) به فعالان عرصه سیاست ضرورت آگاهی بخشی و بصیرت افزایی بیشتر به مردم قبل از وقوع هر گونه حادثه پیش بینی شده و ناگهانی و تبدیل یک ایده غلط به یک نرمش قهرمانانه دیگر را گوشزد می‌کند و در کنار فعالان عرصه سیاست، مسئولیت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و قضایی را در برآورد سریع و دقیق، کشف، شناسایی و برخورد با تعقیب‌کنندگان راهبرد جدید دشمن سنگین‌تر می‌کند.

برچسب ها:

سیاسی