شهري كه تاب «ما» ندارد

5f15392375314_2020-07-20_10-56
يك مجسمه شهري به دليل «اعتراضي ‌بودن» شبانه از پارك لاله جمع‌آوري شد.

كسي مطلع نشد جز راننده جرثقيل و شخصي كه تشخيص داد، ضمير اول شخصي يعني اعتراض «ما» بعد از يك سال هم‌نشيني با پياده‌روي پارك لاله، شبانه به انبار خدمات شهري شهرداري منتقل شد. حجم بتني «ما» ساخته «افشين صيقلي» مجسمه‌ساز از دل هفتمين دوسالانه مجسمه‌سازي تهران در سال 1397 بيرون آمد. قرار نبود كار «ما» به انبار شهرداري برسد حتي قرار نبود «ما» در ضلع غربي پارك لاله، مقدم بازديدكنندگان در بازارچه خوداشتغالي پارك لاله را خوشامد بگويد. از همان روزهاي اول، داوران معتقد بودند كه «ما» را بايد گذاشت در ورودي موزه هنرهاي معاصر تهران، داوران معتقد بودند «ما» بايد بزرگ باشد و حجيم، آنقدر كه «موزه را ببلعد». نمايشگاه كه تمام شد، چند روزي «ما» مقابل موزه‌ هنرهاي معاصر ايران را غرق كرد اما اين حضور ديري نپاييد، موزه‌ هنرهاي معاصر تهران مجوز نداشت و تصميم گرفت كمي بالاتر، ما بنشيند سردر ورودي «گذر هنر و فرهنگ».  حالا سازنده «ما» به «اعتماد» مي‌گويد كه «ما» بعد از گذشت دو سال در ارديبهشت سال 1399 از پياده‌روهاي خيابان كارگر شمالي محو شده است، جابه‌جايي غيراصولي از «ما» يك «ميم» و «الف» به جا گذاشته است كه بند هستند به چند ميلگرد. روايت اين گزارش، روايت مجسمه‌سازي است كه چندان هم از تغيير مكان اثرش گله‌اي ندارد. او مي‌گويد كه «ما» هر جا كه باشد، فضاي خود را تحت ‌تاثير خواهد داد حتي در انتهاي خيابان كارگر شمالي در آستانه يك پرتگاه.

 قاب اول: هنرمندان بر پا، مجسمه‌ها بر جا
«در اوايل خدمت من در سازمان زيباسازي يادم مي‌آيد كه براي ساختن يك سري مجسمه‌هاي خيلي كوچك و كم هزينه مخالفت مي‌شد و مي‌گفتند كه اصلا چرا بايد ساخته شود؟ مجسمه به چه درد مي‌خورد؟ وقتي هم كه مجسمه ساخته مي‌شد و قرار بود در جاي خودش نصب شود، عده‌اي مي‌آمدند و مي‌گفتند كه براي آن محل مجسمه نمي‌خواهند و سعي داشتند كه مانع نصب آن شوند. الان آدم‌هايي وجود دارند كه در گذشته با يك مجسمه هم مخالفت داشتند ولي در حال حاضر مطالبه مجسمه در شهر دارند.» (معاون فرهنگي و هنرهاي سازمان زيباسازي شهرداري تهران، 12 تير 1398، هنرآنلاين) 
بازارچه خوداشتغالي پارك لاله پر است از گربه‌هاي سرگردان، كلاغ‌هاي زمين‌نشين، دانشجوياني كه ماكاروني‌هاي 6 هزار توماني را هورت مي‌كشند، دكان‌هاي ارزان قاب‌سازي و لباس‌هاي الياف طبيعي و غرفه‌هايي كه يكي پشت سر ديگري بسته مي‌شوند. تمام اين مجموعه اما گره كوري است در دستان اداره كار و شهرداري، «مي‌گن آدماش آدماي اداره كاره هستن اما مثل اينكه زور شهرداري داره مي‌ره بالا.» زمزمه تخريب بازارچه تازه نيست، دهه 80 بود كه وزارت كار مساحتي حدود 6 هزار مترمربع را به هنرمندان واگذار و بعد از خود سلب مسووليت كرد. مشكلات بازارچه از همين نقطه شروع شد، اين اراضي پيش‌تر براي نگهداري گنجينه آثار و توسعه موزه هنرهاي معاصر در نظر گرفته شده بود با اين تغيير كاربري، موزه هنرهاي معاصر براي بازپس‌گيري اين اراضي با وزارت ارشاد مكاتبه مي‌كرد. بازيگر سوم اما شهرداري بود، قطع خدمات شهري، برخوردهاي قهري و به رسميت نشناختن از جمله رويكردهاي مختلف شهرداري نسبت به اين تكه زميني بود كه از سر صدقه به هنرمندان واگذار شده بود و حالا هر كسي سهم خود را از اين زمين مي‌خواست. «ما» مقابل همين بلبشو قد علم كرد. در جايي كه نهادها به جان هم افتاده بودند تا بالاخره پيروز ميدان باشند و اين زمين‌ها را تصاحب كنند، «ما» با حجم بتني خود صداي هنرمنداني بود كه چرخ زندگي را با اين بازارچه مي‌چرخاندند. «ظاهرا شهرداري بالاخره موفق شده و قراره اينجا بشه پارك مجسمه.» اولين اقدام براي شكل‌گيري پارك مجسمه، جز اخراج هنرمندان از اين فضا، برچيدن «ما»ست. حالا كه قرار است كسب‌و‌كارهاي كوچك از اين محل رانده شوند، بهتر است مايي هم در كار نباشد.
حالا 10 سال مي‌شود كه هجرت مجسمه‌هاي موثر در تاريخ مجسمه‌سازي معاصر كشور به مكاني به نام «موزه مجسمه‌ها» يا «پارك مجسمه‌ها» مطرح است. حالا به نظر مي‌رسد، پارك خوداشتغالي يكي از مقاصد نهايي فردوسي ميدان ‌فردوسي‌نشين است. قرار است، نسخه‌هاي اصلي مجسمه‌هاي شهري تهران در اين پارك دور هم جمع شوند و فردوسي در نسخه بدل خود برود، بنشيند در ميدان فردوسي و از چرخ و دود بي‌انتهاي خودروها سرفه كند و خون دل بخورد. «به عنوان يه مجسمه‌ساز با اين كار موافقيد؟» ‌«موافقم، چون شهري نداريم كه براي مجمسه‌ها امنيت داشته و احترام قائل باشه.» «به نظر مي‌رسد بين 7 تا 9 مجسمه به سرقت رفته باشد اما تعداد اين مجسمه‌ها مهم نيست بلكه نفس كار، عمل ناخوشايندي را نشان مي‌دهد.» (مرتضي تمدن، استاندار تهران، 15 ارديبهشت 1389، ايرنا) 

 ميم و الف يعني اعتراض
«اين اتفاق براي گذشته است و ديگر رخ نداده ولي ما همه مجسمه‌هاي شهري را به دليل اينكه از اموال سازمان زيباسازي هستند، بيمه كرده‌ايم.» (برزين ضرغامي مديرعامل سازمان زيباسازي شهرداري تهران، 6 آذر، 1397، مهر) 
«كنترل مفهوم حجم براي من جاي سوال دارد، مي‌شود به اين مجسمه انگ اعتراضي زد براي من اما چنين نبود.» بتن اگر دقيق قالب‌گيري نشود به مرور زمان مي‌ريزد. 6 ماه تا يك سال كه از اجرا بگذرد، تكه‌هاي سيمان جدا مي‌شوند و رد زمان خود را به شكل تخريب روي مجسمه باقي مي‌گذارد. چند باري «بچه‌هاي بازارچه» زخم‌هاي «ما» را ترميم كردند. دست‌هايي كه سه تن بتن را در قالب‌هاي ميم و الف ريختند در جست‌وجوي همين مفهوم بودند. اين دست‌ها مي‌خواستند، نشان دهند كه زمان چگونه «ما» را فرسوده مي‌كند، نااميد و تكه‌تكه مي‌كند اما همين دست‌ها مي‌خواستند، نشان دهند كه زخم‌هاي «ما» قابل ترميم هم هست.  «ارديبهشت ماه بود، نشسته بودم توي كافه، يكي از دوستام پيام داد و پرسيد از كارت دو تا نسخه داري؟ گفتم نه، همون يه دونست.» در يكي از شب‌هاي ارديبهشت ماه، «ما» را با جرثقيل بردند به انبار خدمات شهري شهرداري، جايي در شمالي‌ترين شمال كارگر شمالي. ما كه از مقابل بازارچه برچيده شد، «ما» شد «ميم» و «الفي» كه با چند آرماتور به يكديگر متصل مانده بودند. حالا «ما» در انتهاي پرتگاهي رو به دره، در دو «ميم» و «الف» زخم‌ خورده خلاصه مي‌شود. «رفتم جلوي بازارچه، مجسمه نبود، پرسيدم از بچه‌هاي بازارچه، گفتن اومدن دو، سه شب پيش جمعش كرد و بردن با جرثقيل شهرداري، رفتم انبار تجهيزات، دنبال كارمو گرفتم، نگهبان كارگاه خوشحال شد و گفت بالاخره صاحبش پيدا شد و بعد اضافه كرد: حالا منظورت چيه از ما؟»
مقابل ما دره‌اي عميق است 4 نفر كه تلاش كنند، مي‌توانند اين حجم بتني را هل بدهند و بيندازند ته دره دپوي ضايعات. در افق و پس دره، كارگاه ساختماني پيداست و انتهاي تيز ميلگردها آسمان تهران را مي‌خراشند، ميم و الفي كه به چند ميلگرد وصل هستند حتي در اين قاب غم‌زده از تهران نيز در قاموس «ما» هستند:«كارگراي همين كارگاه و انبار هم مي‌پرسن منظورت چيه، ما يك سوال دقيق بود با جواب نادقيق، ما كي هستيم؟»

 در جست‌ و جوي «ما» 
«متاسفانه ما در زمينه مجسمه‌هاي شهري، رفتارهاي مناسبي را شاهد نيستيم.» (نادر قشقايي، رييس انجمن مجسمه‌سازان ايران، 7 بهمن 1394، ايسنا) 
پاسخ شهرداري ناحيه دو در بلوار كشاورز يك جمله بود: «بار اعترضي داره» رويكرد شهرداري به مجمسه‌هاي شهري، رويكرد سفارشي است. استقبال از مجمسمه هنرمند مستقل يعني پذيرفتن كثرت صداها، صداهايي كه لزوما در خطوط گورخرهاي ميان آرژانتين و تخم‌مرغ‌هاي رنگي ميدان آزادي جا نمي‌شوند. اين رويكرد بيش از همه در نحوه مواجهه شهرداري با هنر استنسيل و گرافيتي شهري بيش از پيش به چشم مي‌خورد: پاك كردن. «هفته اولي كه ما جلوي موزه بود، گرافيتي‌كاري سه تا استنسيل زد و روي ما نوشت: هنر به قيمت چند؟ من نمي‌خواستم پاكش كنم، بهم گفتن بيا كار خودته اينا رو پاك كن كه توي پروپزال نيست. مجبور شديم پاك كنيم، من نمي‌خواستم هيچ كدوم از اينا پاك بشن اما مجبور شديم.» اين اعتراض‌ها هم بخشي از زاويه ديد به شهر است، شيوه‌اي براي بيان هنرمندانه و برقراري ديالوگ با شهر. اما عموما مجسمه‌هاي شهري يكدست هستند و يك‌صدا حتي اگر با مجوز و هماهنگي هم در جايي نصب شوند، حتي اگر يك سالي را هم در جايي دوام بياورند، باز هم ممكن است به نظر شخصي «اعتراضي» و «نامناسب» برسند. با اين حال هنر شهري در تهران «نويز» دارد:«انگار مي‌خوايم يه موج راديو رو بشنويم اما كل مدت داريم فقط فركانس رو تنظيم مي‌كنيم و فرصت گوش‌ دادن و شنيدن نداريم.» شهرسازي تهران فرصت چنداني به شكل‌گيري فضاهاي عمومي نمي‌دهد، چه برسد به هنر شهري. روزي قرار بود كه جاي پلاسكو، يادمان شهري ساخته شود، پلاسكو در اختيار مردم قرار بگيرد تا به زبان هنر شهري، ياد و خاطره شهداي آتش‌نشان در تقاطع استانبول حفظ شود با اين حال حالا ساختماني مكعبي قرار است به جاي درد و رنج تهران ساخته شود. «ما» به زعم سازنده‌اش مي‌خواست با شهروندان وارد گفت‌وگو شود، زمان را بپذيرد و بگويد كه زخم‌هاي ما پاك‌ كردني نيست، ترميم شدني است. «همه مي‌پرسيدن منظور من چيه، منظور و پاسخ منو بايد توي نقش رستم پيدا كنيد، جايي كه آثار پشت سر هم پاك مي‌شن.»

برچسب ها:

اجتماعی