این تحریف‌های داخلی خارجی‌گرا!

به گزارش مشرق، «غلامرضا صادقیان» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:

«تحریف همسو با تحریم» یک سطح معمولی دارد که همان تکرار سناریوهای دستنوشته سازمان‌های جاسوسی امریکا و انگلیس برای وارونه جلوه‌دادن برخی وقایع داخل کشور است و در رسانه‌های فارسی زبان دنبال می‌شود. اما تحریف‌ها یک سطح غیرمعمول هم دارد که اوج آن عموماً در سخنان مسئولان سابق و فعلی است. ظاهر این تحریف‌های داخلی دلسوزی برای مردم و کشور است، اما در نقشه‌هایی که این تحریف‌ها ترسیم می‌کند، به زحمت می‌توان، نقش و جای مردم را مشاهده کرد. اسم مردم هست، اما رسم مردم نیست. بیشتر بوی عبور از آرمان‌های انقلاب را می‌دهد تا دلسوزی برای خلق مستضعف و مسلمان!

مثلا آقای ستاری‌فر، رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه گفته: «بی شک اگر بیکاری و فقر و سایر مشکلات، ۴۰ سال ادامه دار شده، باید به فونداسیون مراجعه کنیم. این بدان معنا است که در قانون اساسی مشکلی وجود دارد... باید نظام حکمرانی و قانون اساسی خود را اصلاح کنیم. ممکن است صاحب نظران علم حقوق بگویند چطور این مشکل ۴۰ سال ادامه یافته و ما هنوز نفهمیده‌ایم قدرت در کجای این جامعه قرار گرفته است. این مسئله نیز به ریشه‌های فرهنگی جامعه باز می‌گردد. اگر مردم احساس کنند که صاحب حق هستند و دائماً پیگیر آزادی و حقوق خود باشند، قانون اساسی نیز پربارتر و کارآمدتر می‌شود.»

شبیه همین حرف‌ها را نیز با کمی دستکاری برای ملایمت بخشیدن به آن از معاون اول رئیس‌جمهور می‌شنویم: «با رویکردهای قدیمی نمی‌توان ایران را اداره کرد، باید شیوه‌های حکمرانی را اصلاح کرد و شرایط گذشته که همه چیز متکی به دولت و یا درآمدهای نفتی بود، تغییر کند. ما باید کارآمدی مدیران کشور را بالا ببریم.»‌

چرا معتقدم که این تحریف‌ها از تحریف خارجی‌ها بدتر است؟ برای اینکه می‌شود یقه این آقایان را گرفت و گفت لطفاً یک پرسش بسیار ساده را پاسخ دهید. اگر پاسخ شما را افکار عمومی پسندید، معذورید و اگر نپسندید، باید خودتان را حذف کنید. چون شما رؤسای مملکتید و اگر دروغ بگویید و واقعیت را تحریف کنید، خطر آن از دروغ و تحریف خارجی بیشتر است. پرسش این است: اولاً شما ۴۰ سال در قدرت بودید و نتوانستید همین قانون اساسی موجود را که با رأی بالای مردم همراه بود، به تمامی و به درستی اجرا کنید، چه تضمینی هست که قانون اساسی جدیدی را که از آن صحبت می‌کنید، اگر تصویب شد و به دست شما دادند، بتوانید اجرا کنید و بهتر از این عمل کنید؟! ثانیاً اگر معتقد به تغییر حکمرانی هستید، یعنی این حکمرانی فعلی و حکمرانی ۴۰ سال گذشته را نمی‌پسندید، لطفاً پاسخ دهید چرا ۴۰ سال است به این حکمرانی چسبیده‌اید و آن را رها نمی‌کنید؟! اگر قانون اساسی و حکمرانی و کارآمدی مدیران را ناقص و معیوب و مانع پیشرفت کشور می‌دانید، الحق باقی ماندن در این چرخه حکمرانی و چسبیدن به جایگاه قدرت و رئیس سازمان برنامه بودن و معاون و وزیر بودن، خیانتی بزرگ و موجبات استشمام بوی تعفن دورویی با ملت است.

پس بهتر است قبل از اینکه در چندماه مانده به پایان کارتان بگویید باید مدیران کارآمد داشته باشیم یا باید حکمرانی را تغییر دهیم، به این پرسش‌های ساده پاسخ دهید که چرا شما که رئیس مدیران کشور هستید، خود تا این حد ناکارآمد بوده‌اید که در روزهای آخر به یاد آورده‌اید مدیران کشور ناکارآمدند؟! آن کس که رئیس سازمان برنامه بوده چرا الان که بیکار است به یاد آورده که قانون اساسی و حکمرانی مشکل دارد؟ اگر این گزاره را در همان زمان ریاست می‌دانسته و به کار ادامه داده جز خیانت چه اسمی دارد؟!

بر فرض که بپذیریم قانون اساسی مشکل دارد-و این برای هر قانونی که انسان‌ها نوشته‌اند، پذیرفتنی است که ممکن است با تغییر زمان نیاز به اصلاح داشته باشد- شما چرا با این کارنامه ناقص و ناکارآمد از تغییر دم می‌زنید؟! وقتی مردم گذشته و حال شما را می‌بینند آیا بیشتر بر این واقعیت واقف نمی‌شوند که شما فقط برای ماندن یا بازگشتن به قدرت، دم از تغییر می‌زنید؟

نمونه دیگری از تحریف واقعیت را در اظهاراتی می‌بینیم که معتقدند «ملت» ایران بلاتکلیفند و اخیراً «حکومت» هم بلاتکلیف شده‌است! به این اظهارات یکی از استادان روشنفکر توجه کنید: «۴۰ سال است که ملت ایران بلاتکلیف است. دولت‌ها شاید پیش خودشان خیال می‌کردند که تکلیف‌شان معلوم است، ولی ملت این احساس را نمی‌کرده است، به همین دلیل همه می‌خواسته‌اند از مملکت فرار کنند. این روزها بلاتکلیفی آنقدر دامنه‌اش وسعت پیدا کرده که گریبان حکومت را نیز گرفته است. همه شده‌ایم بلاتکلیف. روزگاری ملت فکر می‌کرد که حکومت است که می‌تواند او را از بلاتکلیفی بیرون بیاورد. ولی وقتی خود حکومت هم بلاتکلیف بود، آن وقت چگونه می‌توان از او انتظار داشت که مردم را از بلاتکلیفی بیرون بیاورد؟»

این نوع فرمایشات از حاد شدن و داغ شدن تنور روشنفکری است. به یک‌باره می‌گویند «ملت بلاتکلیفند»! و «همه می‌خواهند فرار کنند» برای یک استاد دانشگاه این گزاره‌های با سور «هر» و «همه» آن هم در حق یک ملت، چقدر علمی و روشنفکرانه است؟! اگر بپرسیم آقایان روشنفکر این «جناب ملت» را آخرین بار کی زیارت کردید و مطمئن شدید که بلاتکلیف است، احتمالاً بسیاری از ایشان یادشان نیاید که بار آخر چه زمانی با چند نفر از آحاد جامعه در مکانی شانه به شانه شده باشند، اما خودشان را نماینده و سخنگوی کل ملت فرض می‌کنند!

بله برخی روشنفکرهایی که پول دارند به خارج می‌روند و آن‌ها که پول ندارند می‌مانند و غر می‌زنند، اما آیا آن‌ها که چرخه علوم مختلف را در این کشور می‌چرخانند و آن مهندسان و دانشمندانی که پروژه‌های بزرگ نظامی و صنعتی را در دست دارند و آن مردمی که دارایی‌شان با گران شدن دلار یک سوم می‌شود و پای انقلاب می‌ایستند و آن میلیون‌ها نفری که در طرح‌های مواسات و دستگیری از همنوع، حماسه عجیب آفریده‌اند و آن ده‌ها میلیون ایرانی که آن تشییع عجیب تاریخی را برای سردار خود برپا کردند، همه بلاتکلیف هستند و آیا خروجی بلاتکلیفی چنین چیزی است؟! آیا مردم ایران با همین بلاتکلیفی همه قدرت‌ها را به چالش کشیده‌اند؟!

به نظر می‌رسد بلاتکلیف واقعی آقایانی هستند که تکلیف اصلی‌شان با مردم و ایران روشن نیست. بعضاً کارگزاران دولتی و روشنفکران عافیت‌جو، حق دارند که بلاتکلیف باشند. آن‌ها که نیمی از هویت خود را در جایگاه پست‌های دولتی در ایران می‌بینند و نیم دیگر هویت خود را تا زندگی در غرب، کش داده‌اند؛ همان‌جا که تابعیت دوم را گرفته‌اند و فرزندان‌شان را برای تحصیل فرستاده‌اند. لاجرم درد خودشان را که این نیمه داخلی بلاتکلیف کی به آن نیمه خارجی می‌رسد، درد مردم می‌پندارند و ملت! ملت! می‌کنند.

این گونه است که تا این تحریف‌ها از واقعیت سرزمین ایران در داخل جاری و ساری است، تحریم‌ها هم به قدر خود اثر دارد و اگر مدیر و روشنفکر داخلی چشم بر واقعیت‌ها باز کند و خودش را ملت ایران نداند، می‌توان امیدوار بود که تحریم‌ها نیز در سایه همسویی مدیران با مردم بی‌اثر شود.

برچسب ها:

سیاسی