سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دیپلماتتر از دیپلماتها
محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:
ریچارد نفیو که از وی بهعنوان معمار تحریمهای ایران نام میبرند، در کتاب کوتاه اما خواندنی خود به نام «هنر تحریمها؛ نگاهی از درون میدان» که در ماههای پایانی سال 1396 منتشر شده، صادقانه اعتراف میکند که تحریم با مبانی بشردوستانه و انسانی سازگاری ندارد، بخصوص وقتی مردم کشور تحریم شونده، هدف باشند. او تحریم را به هنرهای رزمی تشبیه میکند و میگوید؛ «درست مانند یک ورزشکار ماهر در هنرهای رزمی که باید نقاط ضربه زدن به حریف را دقیقاًً شناسایی کرده و امکان دفاع را از او بگیرد.»
مطالعه کتاب وی برای کسانی که با سیاست بهطور عام و سیاست خارجی ایران بهطور خاص سروکار یا علاقه دارند، نه تنها مفید بلکه واجب است. اگرچه کتاب محصول دشمن ایران است اما برای فهم چگونگی نگاه و تفکر آمریکاییها درباره تحریم بسیار ضروری است، تا جایی که برخی در آمریکا این اثر را یک کتاب آموزشی در این زمینه میدانند. جانمایه اصلی کتاب نفیو آن است که پیچیدگی و ظرافت ابزاری به نام تحریم را ترسیم کند. ابزاری که ظاهری اقتصادی دارد اما در واقع شاخصها و مسائل اقتصادی تنها گوشهای از این میدان است. نفیو تحریم را به هنرهای رزمی تشبیه میکند اما شاید شطرنج تشبیه مناسبتری باشد. یک رویارویی استراتژیک و پیچیده با استفاده از مهرهها و حرکتهای مختلف و بینهایت حالت ممکن. در این نبرد پیچیده تنها چند مهره ماهیت اقتصادی دارند و سرنوشت نهایی بازی فراتر از حرکت و سرنوشت این مهرههاست. مهرههای اقتصادی در شطرنج تحریم، تنها جزئی از یک طراحی بزرگتر و در خدمت آن هستند.
بیانات دیروز رهبر معظم انقلاب اسلامی درخصوص تحریم، نشاندهنده درک عمیق و همهجانبه ایشان از این صحنه طراحی و تحمیل شده به وسیله دشمن است. سرنوشت این رویارویی پیش و بیش از هر چیز به درک درست و کامل ماهیت و روندهای این رویارویی بستگی دارد. بهنظر نگارنده کلیدیترین بخش بیانات دیروز رهبر انقلاب آنجا بود که تأکید کردند؛ «اگر جریان تحریف شکست بخورد، قطعاً جریان تحریم هم شکست خواهد خورد، زیرا عرصه کنونی، میدان جنگ ارادهها است و اگر اراده ملت ایران مستحکم باقی بماند، بر اراده دشمن غلبه خواهد کرد.»
شناخت جریان تحریف و مقابله با آن ماهیتی اقتصادی ندارد اما اصلیترین نکته در رویارویی با تحریمهاست. جریان تحریف در زمینه تحریم، بهطور عمده چند خط را بهطور موازی دنبال میکند که برخی از آنها عبارتند از؛
- علت تحریم، فعالیت هستهای جمهوری اسلامی ایران -
و نفوذ منطقهای و داشتن موشک- است.
- فعالیت هستهای از منظر هزینه و فایده، فعالیتی پُرهزینه و کمفایده است که باید از آن دست کشید.
- تحریم ابزاری بسیار قوی و عامل اصلی همه مشکلات کشور است.
- ایران کشوری بدون دستاورد و با مشکلات لاینحل فراوان و افقی تیره و تار است.
- جمهوری اسلامی توان و ابزار مقابله و ایستادگی مقابل تحریمها را ندارد.
- راه از بین بردن یا کاهش فشار تحریم، مذاکره و دادن امتیاز به آمریکاست.
محورهای ششگانه فوق را میتوان اصلیترین خطوط تبلیغی جریان تحریف در موضوع تحریمها دانست. نفیو در کتاب خود از دو مفهوم متقابل درد و استقامت استفاده کرده و بارها از آن نام میبرد. درد مربوط به عمل کشور تحریمکننده و استقامت مربوط به کشور تحریمشونده است. برآیند و نتیجه تقاطع این دو مفهوم، سرنوشت جنگ تحریمها را روشن میکند. در رویارویی درد و استقامت، شاخصهای اقتصادی تنها یکی از مولفهها هستند. مولفههایی که عمدتاًً ادراکی و ارزشی بوده و نتیجه جنگ ارادهها را تعیین میکنند.
رهبر انقلاب در سخنان خود شرط پیروزی را مستحکم باقی ماندن اراده ملت عنوان میکنند. اما چرا ملت؟ چرا ایشان از اراده نظام، دولت، نخبگان و... نگفتند؟ پاسخ این سؤال کلیدی را میتوان در یکی از مصاحبههای نفیو جست. او در یکی از مصاحبههای خود - چند ماه پس از انتشار کتابش- درباره اینکه هدف درد دولت یا ملت کشور تحریم شونده است، میگوید؛ بستگی به آن کشور دارد. اینکه مردم آن چه نقش و جایگاهی داشته باشند. در برخی کشورها مثل کرهشمالی و حتی روسیه باید درد را به دولت وارد کرد اما در مورد ایران باید مردم را هدف قرار داد.
تحریم بدون جریان تحریف ناقص بوده و لنگ میزند. تحریم معیشت و رفاه مردم را هدف قرار گرفته اما این نوک کوه یخ است. اصل کار و مأموریت بر دوش جریان تحریف است. جریانی که باید به مردم القا کند، دستان شما بسته است و اگر میخواهید از فشار زانوی تحریم بر گردن خود خلاص شوید، چارهای جز عقبنشینی و امتیاز دادن نیست.
یکی از فعالیتهای جنبی جریان تحریف، القای این مسئله است که در میان دولتمردان و دو طیف سیاسی آمریکا - جمهوریخواه و دموکرات- درباره تحریمها اختلافنظر دارد. این جریان برای جا انداختن این فریب، در تازهترین اقدام خود مشغول بزک کردن جو بایدن نامزد دموکرات انتخابات 2020 آمریکاست که اگر او رئیسجمهور شود به برجام بازمیگردد و تحریمها رفع میشود. برای درک عمیق و واقعی ماجرا به کتاب نفیو برمیگردیم. کسی که کارش را در دوره جمهوریخواهان آغاز کرد، در دوره اوبامای دموکرات به اوج رسید و تا مدتی با دولت ترامپ نیز همکاری کرده است.
نفیو در کتاب خود از دو دیدگاه در سال 2009 خبر میدهد. عدهای مثل دولت اوباما که موافق مذاکره با ایران بودهاند و عدهای دیگر که معتقد بودند تا جمهوری اسلامی وجود دارد، نمیتوان با آن به توافق رسید و پیششرط ثبات و آرامش در منطقه، براندازی جمهوری اسلامی است. نفیو که خود از دسته اول و طرفدار مذاکره است میگوید دسته دوم اما معتقد بودند باید با مذاکره و توافقی که محصول فشار تحریم است، ایران را مجبور کرد «سیاستها و رفتارهای کلی» خود را تغییر دهد. اساساًً میان دو طیف چه تفاوتی وجود دارد جز در ابزار و روش دشمنی؟ دولت ترامپ نشان داد حتی همین تفاوت نیز وجود ندارد و هر دو طیف آمریکا ابزاری جز تحریم در اختیار ندارند.
جالب آنکه نفیو در کتاب خود به صراحت و بهصورت جزئی بیان میکند که پس از مسئله هستهای باید به سراغ فعالیت منطقهای و مسائل داخلی ایران - به بهانه حقوق بشر- رفت و با استفاده از تحریم به اهداف مورد نظر دست یافت؛ همان اقدامی که دولت اوباما در پیش گرفت.
تجربه تلخ برجام نشان داد، آمریکاییها حتی در صورت دادن امتیازهای فراوان نیز حاضر به دست کشیدن از تحریم نیستند چرا که اساساًً مسئله هستهای بهانهای بیش نبوده و چالش آنها با ما یک چالش هویتی و ماهیتی است. بهانههای آمریکا تمامی ندارد و سادهلوح است اگر کسی گمان کند حتی با نابود کردن آخرین سانتریفیوژ در کشور هم غائله هستهای تمام میشود. راه خلاصی از شرّ تحریم هرچند ساده و بیزحمت نیست اما کاملاًً روشن است. معمار تحریمهای ایران در کتاب خود به تحریم بنزین در سال 2010 اشاره میکند. زمانی که ایران وابستگی زیادی به بنزین وارداتی داشت و آمریکاییها گمان میکردند با تحریم آن، فشار شدیدی بر مردم وارد خواهد شد. بیراه هم فکر نکرده بودند اما ما در مقابل این تحریم خبیثانه که زندگی روزمره مردم را نشانه رفته بود، پالایشگاه ساختیم و عملاًً تحریم آمریکا خنثی شد.
حضرت آیتالله العظمیخامنهای سال 91 فرمودند؛ «من دیپلمات نیستم، من انقلابیام». بیانات جامع و عمیق دیروز ایشان درباره ماهیت، اهداف و راه مقابله با تحریمهای آمریکا نشان داد، مدعیان و قهرمانان دیپلماسی باید در محضر ایشان شاگردی کنند.
صبر وثبات لازمه عبور از بحران ها
محمد هاشمی در رونامه ایران نوشت:
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی دیروز خود جملهای مهم درباره چشمانداز آینده کشور داشتند. ایشان گفتند: «برای تأمین آینده به صبر و ثبات نیاز داریم.» البته پیش از بیان این جمله، ایشان توصیفی دقیق و واقعبینانه از شرایط کشور، سیاستهای امریکا و غرب در قبال ایران و همینطور تأثیر واقعی این سیاستها بر اوضاع مملکت داشتند. در این توصیف نه تحریمها و فشارهای غرب یکسره بی نتیجه و بدون اثر عنوان شد و نه از آن سو این عوامل، بزرگ و کاملاً بازدارنده ارزیابی شدند. در توصیف رهبری ما اکنون هر چند در شرایط فشار و تحریم خارجی قرار داریم اما این فشارها از یک سو هیچگاه به اهداف صد درصدی خود نمیرسند و از سوی دیگر خود عاملی انگیزشی برای حرکتهای بعدی ما خواهند بود. با همین توصیف است که رهبری در یک ارزیابی منطقی عرصه فعلی را عرصه «جنگ ارادهها» خواندند.
با این مقدمه موضوع «صبر و ثبات» مطرح شده توسط ایشان را میتوان یک پیشنهاد و البته گزینه مهم راهبردی دانست. راهبردی که البته دارای دو بخش و ناظر به دو گروه است. بخش اول این راهبرد موضوع «صبر» است که ناظر به جامعه مطرح شده است. جامعهای که این صبر را نه صرفاً در تحمل وضع موجود بلکه باید در قامت داشتن «امید» نسبت به آینده متجلی کند. اما بخش دوم این راهبرد یعنی بخش «ثبات» به بخشهای مختلف حاکمیت و مقامات و مسئولان کشور بر میگردد. در حقیقت آنها هستند که باید موتور محرک و عوامل پی ریزی این ثبات باشند.
نکته اساسی اما این است که هیچکدام از این دو راهبرد، بدون تحقق دیگری محقق نخواهند شد. از همین روست که رهبری به صورت هوشمندانه و دقیقی هر دوی اینها را در کنار یکدیگر و به صورت مکمل هم مطرح کردهاند و بین آنها فراق و فاصلهای نینداختهاند. پیشبرد و پیگیری راهبرد «صبر» در جامعه به معنای تحمل بار فشارها و داشتن امید همزمان به آینده بدون دیدن مجموعهای از تلاشهای مؤثر از سوی ارکان حاکمیت برای ثبات بخشی به اوضاع کشور ممکن نخواهد بود. در واقع جامعه زمانی میتواند امیدوارانه شرایط ناشی از فشارهای خارجی را تحمل کند که شاهد باشد تلاشی مدبرانه، دلسوزانه و مؤثر از سوی حاکمیت در راستای بهبود وضعیت و تحقق منافع عمومی در جریان است. در آن سوی میدان نیز هرگونه برنامهریزی، تحرک و تلاشی از سوی دستگاههای مختلف حاکمیتی برای مدیریت شرایط فعلی و به ثبات رساندن کشور بدون همراهی صبورانه بدنه جامعه مؤثر نخواهد بود و به هدف نخواهد رسید، حتی اگر این برنامهریزیها از دقیقترین و منطقیترین پشتوانههای کارشناسی و مطالعاتی برخوردار باشند.
تمام آنچه گفته شد چیزی نیست جز ترجمه همان عامل همیشگی قدرتساز در نظام جمهوری اسلامی یعنی عامل «وحدت». وحدتی که فراتر از بحث شعارهای معمول، دارای تعریف و نقشهای کاربردی و عملیاتی است و میتواند با شرحی منطقی از مسیر بهبود شرایط در اوضاع فعلی همراه باشد. اولین اثر نبود عامل «وحدت» در کشور برای چنین شرایطی ایجاد شک و تردید در لایههای مختلف نسبت به آینده و همینطور ضرورت مقاومت در برابر فشارهای خارجی است. بر همین اساس نیز رهبری بلافاصله بعد از طرح مسأله مهم «صبر و ثبات»، درباره بروز تزلزل و ایجاد شک و تردید خصوصاً در بین مسئولان کشور هشدار دادهاند. چرا که کوچکترین تردیدی در این زمینه، مسیر رسیدن به ثبات مورد نیاز کشور را با مخاطره مواجه میکند و بازتاب این وضعیت خواه ناخواه خود را در تشکیک برای «صبر» در برخی لایههای اجتماعی نشان خواهد داد. با این حساب پر بیراه نیست که بگوییم پایبندی فعالانه بر «صبر» توسط جامعه و پیگیری مسئولانه و مستمر «ثبات» توسط مقامات مهمترین راز توفیق در برابر فشارهای خارجی فعلی خواهد بود. حرکت در مسیر حفظ و تقویت ثبات قاعدتاً به معنای از رونق انداختن بیان دیدگاههای مختلف و یا اصطلاحاً نقادی یا پایان دادن به رقابتهای سیاسی قانونی نیست بلکه رعایت ملاحظات کلانتری از سوی مجموعههای مختلف حاکمیتی و جناحهای کشور است ناظر بر این مسأله که آرامش و ثبات کشور دستخوش جنجالسازیها نشود چه مسیر پیشرفت و عبور از بحرانها و مشکلات از ثبات میگذرد.
اگر تحریف را شکست دادیم پیروز جنگیم
امیر عاصف در روزنامه وطن امروز نوشت:
یک اندیشکده غربی سالها پیش نوشته بود: در عصر حاضر آن کس که برترین بمبها را دارد صرفا برنده نیست، برنده آن کسی است که بهترین «روایت» را دارد.
جنگ روایتها، بهرهگیری از شایعات، ضربه به باور و اعتقاد مردم و تمام آن چیزی که در این جنگ، ابزار محسوب میشود، زیرمجموعه عملیات روانی تعریف میشود... در این جنگ بمب و موشک ضامن پیروزی نیست، این جنگ میتواند بازنده را برنده تصویر کند و از یک پیروز، بازندهای حقیرشده بسازد.
برای اینکه موضوع روشن شود، یک موقعیت فرضی را در معادلات لبنان در نظر بگیریم. در چند روز گذشته بحث انتقام حزبالله لبنان از رژیم صهیونیستی به دلیل به شهادت رسیدن یک عضو عزیز حزبالله لبنان موضوع داغ رسانههای ایرانی، لبنانی و حتی بینالمللی است. نظر این است که حزبالله باید انتقام بگیرد و هر انتقام نظامی باید پشتوانه افکار عمومی را هم با خود داشته باشد اما ناگهان شایعهای منتشر میشود؛ این شایعه میتواند توسط یک فرد نفوذی باشد یا توسط رسانههای رسمی و غیررسمی دشمن: «شب گذشته یک هیأت بلندپایه از رژیم صهیونیستی با فرماندهان حزبالله لبنان دیداری محرمانه داشت و قرار شد اگر حزبالله انتقام نگیرد، اسرائیل هم به آنها داروی درمان قطعی کرونا را تحویل دهد».
وقتی این شایعه منتشر شد، یک زمان محدود و کم برای پاسخ به آن وجود دارد که حتما هم نباید مستقیم باشد اما اگر شایعه پاسخ داده نشد، از چند ساعت بعد رسانههای رسمی دشمن شروع میکنند:
۱- اسرائیل به داروی قطعی کرونا دست یافت.
۲- حزبالله از ترس کرونا با رژیم صهیونیستی صلح کرد.
این شایعه فقط لبنان را دربرنمیگیرد و فراتر میرود؛ ناگهان بیبیسی گزارشی پخش میکند با عنوان: «شایعه دیدارهای حزبالله با سران اسرائیل؛ آیا حزبالله به مدلی موفق برای ایران تبدیل خواهد شد؟!».
تمام این اخبار که بر مبنای یک شایعه شکل گرفت و دستگاه رسانهای خودی نتوانست در زمان مناسب به آن پاسخ بدهد، میشود یک باور در میان مردم ایران و لبنان.
حالا کار دشمن آسان است! وقتی حزبالله انتقام هم بگیرد، فقط لازم است تیتر بزنند: انتقام محدود حزبالله برای قانع کردن بدنه نظامیاش با هماهنگی رژیم صهیونیستی انجام شد.
در مثال فوق دیدیم رسانهها چگونه یک مظلوم را میتوانند به شریک جرم ظالم تبدیل کنند!
البته پیشینه جنگ شناختها و روایتها به دوران فعلی و عصر اینترنت بازنمیگردد.
کمی به عقبتر برویم... تصور کنید اکنون در میانه جنگ صفین هستیم! یک طرف امیرالمؤمنین که معیار حق است حضور دارد و در طرف دیگر معاویه که شاخص باطل به شمار میرود؛ نکته قابل توجه هم این است که روند جنگ، پیروزی لشکر علی(ع) را نشان میدهد، هم از جنبه نظامی، هم اعتقاد اصحاب و هم روحیه جهاد و پیروزی؛ باز هم دشمن که خود را بازنده میبیند با ایجاد یک عملیات روانی گسترده مسیر جنگ و تاریخ را عوض میکند.
این مثال را عرض کردم که بدانیم پیشینه این جنگ به امروز بازنمیگردد و این مشکلی است که سالیان سال است جبهه حق با آن دست و پنجه نرم میکند.
البته دست باطل در این جنگ بسیار بازتر است؛ همانطور که امیرالمؤمنین میفرمایند: «به خدا سوگند اشتباه میکنید. معاویه از من زیرکتر نیست. او دغلباز و فاسد است. من نمیخواهم دغلبازی کنم و از جاده حقیقت منحرف شوم و فسق و جور مرتکب شوم. اگر خدای تبارک و تعالی، دغلبازی را دشمن نمیپنداشت، آن وقت میدیدید که زرنگترین مردم دنیا، علی است. دغلبازی، فسق و جور است و اینگونه فجور، کفر است».
اما اینکه باید در مسیر حق باشیم نباید موجب شود ناامید شویم، نباید چون نمیتوانیم دروغ بگوییم ناامید شویم، نباید بگوییم چون دشمن رسانههای زیادی دارد و هر چه بخواهد میگوید، ما صرفا به کیسه بوکس جریان باطل تبدیل شویم. البته وظیفه نهادهای امنیتی و نظارتی در این موارد روشن است که حتی گاهی باید سلبی باشد، حتی با برخوردهای شدید این موضوع باید در میان این دستگاهها و تمام ما جا بیفتد: همانطور که حکومت در مقابل امنیت جانی مردم مسؤول است، در مقابل امنیت روانی جامعه هم مسؤولیت دارد.
حرف از جنگ صفین شد، خوب است ابتکار امیرالمؤمنین را در این جنگ مرور کنیم؛ این مدل میتواند به امروز ما هم کمک کند و آن هم مدل عمار یاسر است که شامل 3 نکته مهم میشود:
«روشنگری، روشنگری، روشنگری!»
- اولین روشنگری به معنای حمله به طرف مقابل است؛ یکی از موارد خنثی کردن عملیات روانی، ایجاد عملیات روانی بزرگتر برای دشمن است. تصور نکنیم چون ما باید در مسیر تقوا باشیم، نمیتوانیم دشمن را گرفتار کنیم، شک نکنید دشمنان آنقدر ضعفهای آشکار و پنهان دارند که بیان آنها میتواند خودشان را گرفتار خودشان کند.
- دومین روشنگری تبیین فضا برای جبهه خودی و خواص جبهه حق است. سال ۸۸ متأسفانه شاهد بودیم برخی خودیها حرفهایی میزدند که دشمن بر موج آن سوار میشد؛ نه اینکه صرفا این حرف را براساس خیانت بزنند، گاهی موارد واقعا نادانی و نادانستنیهاست، پس وظیفه دوم مدل عمار یاسر، روشنگری برای جبهه حق است.
- سومین روشنگری زمانی است که در مقابل هجوم روایتها و تحریف دشمن قرار گرفتیم. اینجا اگر لحظهای در پاسخ قاطع درنگ کنیم، منجر به پیروزی دشمن در تغییر باور مردم و ایجاد شناخت غلط از میدان واقعی خواهد شد. در این بخش رسانهها و روابط عمومی سازمانها و نهادها نقش اساسی دارند.
البته از این موضوع غافل نشویم که دشمن بر این ضعف ما تمرکز ویژهای دارد.
خبررسانیهای این چندوقتشان را ببینید.
تقریبا هر شب ساعت ۲ نیمهشب که رسانههای رسمی تعطیل هستند شایعهسازی آغاز میشود؛ دروغهای بزرگی میگویند که جریان آتش به اختیار برای پاسخگویی را فلج کنند. برای مثال چند هفته پیش به ناگاه ساعت ۲ نیمهشب اخبار گستردهای منتشر کردند که جنگندههای رژیم صهیونیستی غرب تهران را بمباران کردند! در این وضعیت برخی رسانههای خودی هم به اشتباه افتادند و خبر دروغ را منتشر کردند و سپس رسانههای رسمی دشمن با استناد به اشتباه رسانههای داخلی نوشتند: فلان رسانه ایران انفجار غرب تهران را تایید کرد. قصد نگارنده این بود که هم مدل رسانهای دشمن در جنگ روانی را به طور خلاصه توضیح دهد و هم راهحل آن را بگوید! جمعبندی این مطلب به طور خلاصه میشود اقداماتی که میتوانیم در مقابل جنگ روانی دشمن انجام بدهیم:
۱- تغییر از حالت دفاع به حمله
۲- برخورد سلبی با شبکه داخلی دشمن که از میان هنرمندان و افراد مطرح داخلی تشکیل شده است.
۳- روشنگری برای افراد سیاسی که هر حرف آنها میتواند فضایی را برای حمله روانی دشمن ایجاد کند.
۴- تقویت رسانههای داخلی بویژه بخش خبر صداوسیما با رویکرد ۲۴ ساعته و پاسخ فوری به شایعات به نحوی که کمکم توان تشخیص اخبار راست و دروغ را پیدا کنند.
۵- ایجاد احساس مسؤولیت در تمام کسانی که به ایران علاقه دارند و دارای رسانههای کوچک حتی صفحات شخصی در فضای مجازی هستند.
حالا باز هم سخن مهم رهبر حکیم انقلاب را در روز عید قربان مرور کنیم: «اگر تحریف شکست بخورد، تحریم حتما شکست میخورد».
یعنی رکن اصلی برای پیروزی در جنگ اقتصادی، پیروزی در جنگ روایتهاست؛ روایتهایی که مستقیما به ذهن عامه مردم جهت میدهد و همه اقشار جامعه از هر صنف و گروهی را درگیر میکند؛ از یک مغازهدار عادی تا وکیل و وزیر و دانشجو.
بعد از این رهنمود کلیدی رهبر انقلاب، تکلیف رسانهها در این جنگ اقتصادی روشنتر شد؛ آرایش جنگی بگیریم.
آیا ترامپ در سراشیبی سقوط قرار دارد؟
علی بیگدلی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
دونالد ترامپ خواستار تعویق انتخابات آمریکا شد و با رایگیری از طریق پست به دلیل زمانبر بودن شمارش آرا مخالفت کرد! امری که خلاف قانون اساسی آمریکاست و رئیسجمهور جدید یا رئیسجمهوری که برای دومینبار انتخاب میشود باید 20 ژانویه وارد کاخ سفید شود. موضوعی که بهصراحت در قانون اساسی آمریکا آمده لذا درخواست ترامپ قاعدتا باید مورد تصویب کنگره واقع شود که کنگره هم قطعا برخلاف قانون اساسی عمل نخواهد کرد.
درواقع درخواست ترامپ مبنی بر تعویق انتخابات ریاستجمهوری به دو موضوع برمیگردد: نخست اینکه بهدنبال زمان میگردد که هم بتواند کرونا را تا حدودی کاهش دهد و هم نارضایتیهای حاصل از جنبش اجتماعی را کنترل کند، غافل از اینکه فرصت این کار وجود ندارد و علت دیگر احساس خطری است که از احتمال عدم انتخاب مجددش ناشی میشود. براساس آمارسنجی اخیر، نسبت آمار انتخاب ترامپ 41 به 49 درصد است که خیلی مهم است و به این معناست که جو بایدن دارد به 50 درصد نزدیک میشود. نسبت 41 به 49 درصد به نفع جو بایدن پیام تعیینکنندهای برای ترامپ دارد و اصولا هم به نفع آمریکا نیست ترامپ یکبار دیگر وارد کاخ سفید شود.
با اینکه ترامپ چندی پیش هشدار داد چنانچه انتخاب نشود آمریکا به جنگ داخلی کشیده میشود! اما اصلا اینطور نیست و بیشتر ناشی از نشانههای خودخواهی ترامپ است که از خود بروز میدهد. قبلا هم کارتر در شرایط بسیار حادی مجددا انتخاب نشد و در شرایط مشابه بوش پدر بر سر مساله عراق از راهیابی به کاخ سفید بازماند. هرچند شرایط کنونی آمریکا بسیار مواج و نابسامان است و ناهنجاریهایی در مناسبات و پیوندهای اجتماعی بهوجود آمده ولی اتفاقی نمیافتد. طرفداران ترامپ در صورت عدم پیروزی احتمالا دست به اقدامات موقتی میزنند ولی دخالتی در اینکه مانع شوند رئیسجمهور جدید وارد کاخ سفید شود، نمیکنند. واقعیت این است که ترامپ هر روز موقعیت خود را بیشتر از دست میدهد و اظهاراتش نشانه ضعف در ساختار قدرت است. با اینکه نسبت 41 به 49 درصد خیلی دقیق نیست و آماری است که از همه ایالات گرفته نشده و هیلاری کلینتون هم در انتخابات 2016 به همین دلیل که آمار چند ایالات را نگرفته بودند با شکست مواجه شد، اکنون نیز به نظر میرسد انتخابات آمریکا قابل پیشبینی نیست.
ولی ظواهر و شواهد نشان از این دارد که ترامپ دارد موقعیت خود را از دست میدهد چون با بحرانهای بسیار شدیدی از جمله همهگیری بیماری کرونا و بیکاریهای ناشی از آن از یکطرف و ناکامی در سیاست خارجی از طرف دیگر که به بروز مشکلاتی با اتحادیه اروپا و روسیه و چین منجر شده، روبهروست. ترامپ حتی در خاورمیانه هم نتوانسته موفق باشد؛ بنابراین مجموع این دلایل شانس و اقبال پیروزی دوبارهاش را کاهش داده. چندی پیش ترامپ اعلام کرد پروژههایی دارد که البته لاف زیادی بود و نتوانست کاری انجام دهد لذا خواستار به تعویق انداختن انتخابات شد که ناشی از احساس ضعف و احتمال شکست در اتنخابات و راهیابی دوباره به کاخ سفید است. مثلث آمریکا، رژیمصهیونیستی و عربستان سعودی در خاورمیانه درحالی بهوجود آمد که مخصوصا هدف عربستان سعودی و رژیمصهیونیستی تغییر نظام ایران بود و محقق نشد. نرمشهایی ترامپ نسبت به ایران بعد از سقوط پهپاد از خود نشان داد و شهادت سردار سلیمانی هم حادثه دیگری بود و مجموعا در ارتباط با مسائل ایران خیلی موفق نبود. لذا جای شک و شبههای نیست که امکان دست زدن به اقدام نظامی در مدت زمان باقیمانده به انتخابات به نفع آمریکا نیست و میتواند سالها به زیان حزب جمهوریخواه تمام شود.
این تحریفهای داخلی خارجیگرا!
غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:
«تحریف همسو با تحریم» یک سطح معمولی دارد که همان تکرار سناریوهای دستنوشته سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس برای وارونه جلوهدادن برخی وقایع داخل کشور است و در رسانههای فارسی زبان دنبال میشود. اما تحریفها یک سطح غیرمعمول هم دارد که اوج آن عموماً در سخنان مسئولان سابق و فعلی است. ظاهر این تحریفهای داخلی دلسوزی برای مردم و کشور است، اما در نقشههایی که این تحریفها ترسیم میکند، به زحمت میتوان، نقش و جای مردم را مشاهده کرد. اسم مردم هست، اما رسم مردم نیست. بیشتر بوی عبور از آرمانهای انقلاب را میدهد تا دلسوزی برای خلق مستضعف و مسلمان!
مثلا آقای ستاریفر، رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه گفته: «بی شک اگر بیکاری و فقر و سایر مشکلات، ۴۰ سال ادامه دار شده، باید به فونداسیون مراجعه کنیم. این بدان معنا است که در قانون اساسی مشکلی وجود دارد... باید نظام حکمرانی و قانون اساسی خود را اصلاح کنیم. ممکن است صاحب نظران علم حقوق بگویند چطور این مشکل ۴۰ سال ادامه یافته و ما هنوز نفهمیدهایم قدرت در کجای این جامعه قرار گرفته است. این مسئله نیز به ریشههای فرهنگی جامعه باز میگردد. اگر مردم احساس کنند که صاحب حق هستند و دائماً پیگیر آزادی و حقوق خود باشند، قانون اساسی نیز پربارتر و کارآمدتر میشود.»
شبیه همین حرفها را نیز با کمی دستکاری برای ملایمت بخشیدن به آن از معاون اول رئیسجمهور میشنویم: «با رویکردهای قدیمی نمیتوان ایران را اداره کرد، باید شیوههای حکمرانی را اصلاح کرد و شرایط گذشته که همه چیز متکی به دولت و یا درآمدهای نفتی بود، تغییر کند. ما باید کارآمدی مدیران کشور را بالا ببریم.»
چرا معتقدم که این تحریفها از تحریف خارجیها بدتر است؟ برای اینکه میشود یقه این آقایان را گرفت و گفت لطفاً یک پرسش بسیار ساده را پاسخ دهید. اگر پاسخ شما را افکار عمومی پسندید، معذورید و اگر نپسندید، باید خودتان را حذف کنید. چون شما رؤسای مملکتید و اگر دروغ بگویید و واقعیت را تحریف کنید، خطر آن از دروغ و تحریف خارجی بیشتر است. پرسش این است: اولاً شما ۴۰ سال در قدرت بودید و نتوانستید همین قانون اساسی موجود را که با رأی بالای مردم همراه بود، به تمامی و به درستی اجرا کنید، چه تضمینی هست که قانون اساسی جدیدی را که از آن صحبت میکنید، اگر تصویب شد و به دست شما دادند، بتوانید اجرا کنید و بهتر از این عمل کنید؟! ثانیاً اگر معتقد به تغییر حکمرانی هستید، یعنی این حکمرانی فعلی و حکمرانی ۴۰ سال گذشته را نمیپسندید، لطفاً پاسخ دهید چرا ۴۰ سال است به این حکمرانی چسبیدهاید و آن را رها نمیکنید؟! اگر قانون اساسی و حکمرانی و کارآمدی مدیران را ناقص و معیوب و مانع پیشرفت کشور میدانید، الحق باقی ماندن در این چرخه حکمرانی و چسبیدن به جایگاه قدرت و رئیس سازمان برنامه بودن و معاون و وزیر بودن، خیانتی بزرگ و موجبات استشمام بوی تعفن دورویی با ملت است. پس بهتر است قبل از اینکه در چندماه مانده به پایان کارتان بگویید باید مدیران کارآمد داشته باشیم یا باید حکمرانی را تغییر دهیم، به این پرسشهای ساده پاسخ دهید که چرا شما که رئیس مدیران کشور هستید، خود تا این حد ناکارآمد بودهاید که در روزهای آخر به یاد آوردهاید مدیران کشور ناکارآمدند؟! آن کس که رئیس سازمان برنامه بوده چرا الان که بیکار است به یاد آورده که قانون اساسی و حکمرانی مشکل دارد؟ اگر این گزاره را در همان زمان ریاست میدانسته و به کار ادامه داده جز خیانت چه اسمی دارد؟!
بر فرض که بپذیریم قانون اساسی مشکل دارد-و این برای هر قانونی که انسانها نوشتهاند، پذیرفتنی است که ممکن است با تغییر زمان نیاز به اصلاح داشته باشد- شما چرا با این کارنامه ناقص و ناکارآمد از تغییر دم میزنید؟! وقتی مردم گذشته و حال شما را میبینند آیا بیشتر بر این واقعیت واقف نمیشوند که شما فقط برای ماندن یا بازگشتن به قدرت، دم از تغییر میزنید؟
نمونه دیگری از تحریف واقعیت را در اظهاراتی میبینیم که معتقدند «ملت» ایران بلاتکلیفند و اخیراً «حکومت» هم بلاتکلیف شدهاست! به این اظهارات یکی از استادان روشنفکر توجه کنید: «۴۰ سال است که ملت ایران بلاتکلیف است. دولتها شاید پیش خودشان خیال میکردند که تکلیفشان معلوم است، ولی ملت این احساس را نمیکرده است، به همین دلیل همه میخواستهاند از مملکت فرار کنند. این روزها بلاتکلیفی آنقدر دامنهاش وسعت پیدا کرده که گریبان حکومت را نیز گرفته است. همه شدهایم بلاتکلیف. روزگاری ملت فکر میکرد که حکومت است که میتواند او را از بلاتکلیفی بیرون بیاورد. ولی وقتی خود حکومت هم بلاتکلیف بود، آن وقت چگونه میتوان از او انتظار داشت که مردم را از بلاتکلیفی بیرون بیاورد؟»
این نوع فرمایشات از حاد شدن و داغ شدن تنور روشنفکری است. به یکباره میگویند «ملت بلاتکلیفند»! و «همه میخواهند فرار کنند» برای یک استاد دانشگاه این گزارههای با سور «هر» و «همه» آن هم در حق یک ملت، چقدر علمی و روشنفکرانه است؟! اگر بپرسیم آقایان روشنفکر این «جناب ملت» را آخرین بار کی زیارت کردید و مطمئن شدید که بلاتکلیف است، احتمالاً بسیاری از ایشان یادشان نیاید که بار آخر چه زمانی با چند نفر از آحاد جامعه در مکانی شانه به شانه شده باشند، اما خودشان را نماینده و سخنگوی کل ملت فرض میکنند!
بله برخی روشنفکرهایی که پول دارند به خارج میروند و آنها که پول ندارند میمانند و غر میزنند، اما آیا آنها که چرخه علوم مختلف را در این کشور میچرخانند و آن مهندسان و دانشمندانی که پروژههای بزرگ نظامی و صنعتی را در دست دارند و آن مردمی که داراییشان با گران شدن دلار یک سوم میشود و پای انقلاب میایستند و آن میلیونها نفری که در طرحهای مواسات و دستگیری از همنوع، حماسه عجیب آفریدهاند و آن دهها میلیون ایرانی که آن تشییع عجیب تاریخی را برای سردار خود برپا کردند، همه بلاتکلیف هستند و آیا خروجی بلاتکلیفی چنین چیزی است؟! آیا مردم ایران با همین بلاتکلیفی همه قدرتها را به چالش کشیدهاند؟!
به نظر میرسد بلاتکلیف واقعی آقایانی هستند که تکلیف اصلیشان با مردم و ایران روشن نیست. بعضاً کارگزاران دولتی و روشنفکران عافیتجو، حق دارند که بلاتکلیف باشند. آنها که نیمی از هویت خود را در جایگاه پستهای دولتی در ایران میبینند و نیم دیگر هویت خود را تا زندگی در غرب، کش دادهاند؛ همانجا که تابعیت دوم را گرفتهاند و فرزندانشان را برای تحصیل فرستادهاند. لاجرم درد خودشان را که این نیمه داخلی بلاتکلیف کی به آن نیمه خارجی میرسد، درد مردم میپندارند و ملت! ملت! میکنند.
این گونه است که تا این تحریفها از واقعیت سرزمین ایران در داخل جاری و ساری است، تحریمها هم به قدر خود اثر دارد و اگر مدیر و روشنفکر داخلی چشم بر واقعیتها باز کند و خودش را ملت ایران نداند، میتوان امیدوار بود که تحریمها نیز در سایه همسویی مدیران با مردم بیاثر شود.
تا دیر نشده متمکنان جامعه دست به کار شوند
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
خیلی وقت است که وضع معیشت به نقطه هشدار رسیده است. هر روز معترضین به وضع موجود تعدادشان افزایش مییابد. وجود معترض البته لزوماً نشانه بحران نیست؛ از قضا امکانِ اظهار وجود معترضان در حکومتها میتواند به یک معنا نشانه سلامت آن حکومت باشد. خصوصاً امکان اعتراض مدنی و وجود معترض مدنی میتواند به بهبود و تعالی حکومت کمک کند. درواقع در این معنا، اعتراض و وجود معترض میتواند بخشی از فرآیند اصلاح بهحساب آید. اما اگر اعتراض به جاهای باریک بکشد، میتواند کارکردی عکس داشته باشد. درواقع، رسیدن اعتراض به نقطه جوشِ بقا، یعنی دیگر کار از اعتراض گذشته است! راه افتادنِ جنبش گرسنگان دیگر نمیتواند اعتراض مدنی تلقی شود. مدنیت، موقعیتی پسابقا است؛ پیش از آن و در نقطه نزاع برسرِ غذا و بقا، دیگر نمیتوان انتظار اعتراض مدنی داشت. جنبش بقا، خارج از پارادایم اعتراض رفتار میکند.
مدت زیادی است که جامعه ما در لبه پارادایم اعتراض زندگی میکند. در این مدت، این جامعه بارها به نقطه جوش رسیده است اما به هر علت فرونشسته است. آبانماه یک خروجِ نصفه و نیمه شورشیانِ گرسنه بود. در تمام این مدت، شوربختانه نزاعهای جناحی، مانع از توافق بر سرِ یک راه حل ملّی برای وضعیت فعلی شده است. هر کس درپی آن است که بهمیانجیِ این مشکلات، اغراض جناحی خویش را پیش براند. در طی این چند سال، چندین بار صراحتاً گفتهام، و اکنون نیز میگویم که گره ماجرا نه در نظارت مجلس است و نه مدیریت دولت؛ قصه حادتر از این حرفها است. راهبردهای کنونی به بنبست رسیدهاند و باید تجدیدنظری جدی در راهبردها داشته باشیم. البته این سخن به هیچ وجه به معنای عدم کمکاری دولت و سایر کارگزاران حکومت نیست؛ بلکه سخن این است که راهحل مسائل کنونی، بدین راحتی و سادگی نیست.
اکنون نابرابری ثروت و فاصله وحشتناک طبقاتی در ایران، به نقطهای بیمناک رسیده است. قطعاً این نشان میدهد که هم امکانات به صورت نابرابر توزیع شده و هم کشور بهطور ناکارآمد اداره میشود و هم متمکنان جامعه تکالیف مالی خویش را انجام ندادهاند و هم تیر تحریمِ ظالمانه بر سفره مردم نشسته است وهم دهها نقصان دیگر را حکایت میکند. علت مشکلات هرچه باشد، وضع فعلی قابل ادامه نیست. ما مدتها است از نقطه هشدار عبور کردهایم. اگر جنبش گرسنگان بهطور کامل راه بیفتد، هیچ چیز دیگر باقی نخواهد ماند. در این صورت، جامعه هابزی خواهد شد؛ یعنی رفتن به وضعِ پیشامدنیت و پیشاقانون. همین اکنون نیز نشانههای این اتفاق ظهور کرده است. با رخ دادنِ چنین جنبشی و رسیدن به چنان وضعی، هرکس که بیشترین سود را تا کنون برده است بیشترین ضرر را میکند. برندهها بزرگترین بازندهها میشوند. در چنین وضعی، هیچ سرمایهای نمیتواند در سایه امنیت بماند و یا امنیت بیافریند!
درنتیجه، اگر سیل گرسنگان راه افتاد اولین قربانیان، جامعه متمکن است، بر این اساس پیشنهاد میشود حال که تجویزهای دولت مسئلهای راحل نمیکند، تمام ایرانیانی که مجموعه داراییشان بالای صد میلیارد تومان است، سی درصد آن را جهت کمک به طبقات ندار و بالانس شرایط حادِ کنونی در اختیارِ دولت قرار دهند.
اگر تکانهای مثبت و جدی به وضع فعلی وارد نشود، دیر یا زود، آتشی افروخته خواهد شد و به جان خرمنهای سرمایه خواهد افتاد!
درخواست تعویق انتخابات نشانه شکست ترامپ؟
امیرعلی ابوالفتح در روزنامه خراسان نوشت:
در اقدامی بی سابقه در تاریخ آمریکا، دونالد ترامپ در یکی از تازهترین توئیت های خود، بر «تعویق انتخابات» تاکید کرده و مدعی شده است که برگزاری انتخابات به صورت پستی (به دلیل شیوع کرونا در برخی ایالات) به تقلب و به دست آمدن نتایج دروغین منجر میشود. این سخنان ترامپ در حالی مطرح میشود که نظرسنجیهای اخیر در آمریکا، جایی برای خوش بینی درباره پیروزی وی در انتخابات ماه نوامبر باقی نگذاشته است.
با این حال، بر اساس قانون مصوب کنگره آمریکا، انتخابات ریاست جمهوری این کشورباید هرچهار سال یک بار در اولین سه شنبه پس از اولین دوشنبه ماه نوامبر برگزار شود. این روز در سال 2020، سوم نوامبر خواهد بود. درخواست برای تغییر زمان برگزاری انتخابات به مصوبه کنگره نیاز دارد و به نظر نمی رسد که دموکرات های حاکم بر مجلس نمایندگان با این درخواست موافقت کنند اما ترامپ با امید تحت فشارگذاشتن موافقان انتخابات پستی، درخواستی را مطرح کرده است که تحقق آن بسیار دور از انتظار خواهد بود.
جمهوری خواهان در تلاش هستند به هر شکل ممکن، حتی تهدید به تعویق انتخابات، از پستی برگزار شدن انتخابات نوامبر سال 2020 جلوگیری کنند. آنان مدعی هستند که با برگزاری انتخابات به شیوه پستی، زمینه برای تقلب فراهم می شود و به قول ترامپ «فریب آمیزترین انتخابات تاریخ» رقم خواهد خورد. این درحالی است که دموکرات ها معتقدند جمهوری خواهان و در راس آنان، ترامپ با اطمینان از شکست در انتخابات نوامبر، موضوع تقلب در انتخابات پستی را مطرح کرده اند تا در شرایط همه گیری ویروس کرونا، مشارکت سیاسی در روز انتخابات را به حداقل کاهش دهند.
با این حال جدا از مواضع موافقان و مخالفان انتخابات پستی در آمریکا که بارها در این کشور برگزار شده است، شرایط اقتصادی و اجتماعی آمریکا کمتر از 100 روز پیش از انتخابات، از وخامت اوضاع، به ویژه برای کمپین جمهوری خواهان حکایت دارد. عدهای از سناتورها و اعضای مجلس نمایندگان که متعلق به حزب جمهوری خواه هستند، معتقدند که عصبانیت افکار عمومی از ترامپ میتواند به شکست آنها در کنگره منجر شود. در این صورت، جمهوری خواهان علاوه بر کاخ سفید، مجلس نمایندگان و مجلس سنا را نیز از دست خواهند داد. از این رو امکان دارد برخی سناتورهای جمهوری خواه برای فرار از این وضعیت، با ایده «تعویق انتخابات» همراهی کنند. میزان مرگ و میر از کرونا در آمریکا از رقم 150 هزار تن گذشته؛ حدود 40 میلیون آمریکایی شغل خود را از دست داده اند؛ کنگره برای تمدید طرح های نجات مالی به بن بست رسیده و بخش های وسیعی از آمریکا در آتش خشم و نارضایتی از نابرابری های اقتصادی و اجتماعی فرو رفته است.
در این شرایط، هر روز به فاصله جوبایدن، رقیب دموکرات ترامپ با وی در نظرسنجی ها افزوده می شود. آخرین نتایج منتشر شده نشان میدهد که رئیس جمهور آمریکا در شش ایالت آریزونا، ویسکانسین، فلوریدا، میشیگان، پنسیلوانیا و کارولینای شمالی وضعیت خوبی ندارد و حتی در ایالت مهم «اوهایو» نیز شانس پیروزی خود در برابر بایدن را تا حد زیادی از دست داده است. اگر در سه ماه آینده شرایط در آمریکا به شکل چشمگیری تغییر نکند، چه بسا ترامپ به رئیس جمهوری یک دوره ای در تاریخ آمریکا بدل شود. این وضعیت، ترامپ را در موقعیتی قرار داده است که درخواست تعویق انتخابات را مطرح کند؛ اتفاقی که حتی در دوران جنگ داخلی آمریکا در نیمه قرن نوزدهم نیز رخ نداد. با این حال، آن چه اهمیت بیشتری دارد این است که اگر کنگره با درخواست تعویق انتخابات موافقت نکرد- که به نظر می رسد در نهایت چنین خواهد شد- آیا ترامپ شکست احتمالی خود در انتخابات را خواهد پذیرفت؟ سوالی که هر روز جدی تر میشود و نگرانی ها را از بروز بحران قانون اساسی در این کشور تشدید می کند.