سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
انقلاب اسلامی مجسم!
محمدسعید مدنی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- «... یک خصوصیت دیگر این بود که هم یک فرمانده جنگاور و مسلط به عرصههای نظامی بود، و هم در عین حال به شدت مراقب حدود شرعی بود. در میدان جنگ گاهی افراد حدود الهی را فراموش میکنند، میگویند وقت این حرفها نیست، او نه، او مراقب بود. آنجایی که نباید سلاح به کار برود، سلاح به کار نمیبرد، مراقب بود که به کسی تعدی نشود، ظلم نشود، احتیاطهایی میکرد که معمولا در عرصههای نظامی، خیلیها این احتیاطها را لازم نمیدانند، لکن او احتیاط میکرد...»
۲- یکی از کارکردهای بیبدیل و نتایج درخشان انقلاب عاشورایی مردم ایران- که البته با صرف هزینههای سنگین و تحمل مصیبتهای جانگداز همراه بوده- افشای چهره واقعی جاهلیت مدرن و استعمارگران جدید است که قدرتهای چپاولگر و زورگوی عالم نمادهای عینی آن هستند. هرچه بر عمر انقلاب اسلامی افزوده شده این قدرتهای سلطهگر و باطل و در راس همه آمریکا که به طور ذاتی و ماهیتی در تضاد با جبهه حق هستند، مجبور شدهاند در مقابله با انقلاب اسلامی- که نماد و سمبل جریان حق در این زمانه و روزگار است- ماهیت واقعی و جنایتکارانه خود را بروز دهند و از پشت نقابهای تزویر و فریب آشکار نمایند. ترور ناجوانمردانه و رذیلانه فرماندهان جبهه مقاومت یعنی حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس به دست دولت جنایتکار آمریکا تیر خلاصی بود بر نظام مبتنی بر لیبرال- دموکراسی که آمریکا خود را مظهر و نماد آن میداند. سران نظام سرمایهداری فریبکارانه شعار حقوق بشر و دموکراسی و آزادی... سر میدهند و آن وقت در عمل خود سازنده و پرورشدهنده گروههای تروریستی و خونخواری مثل داعش در سراسر دنیا هستند و دشمنان داعش را دشمن خود میدانند و نقشه ترور آنها را طراحی و خفاشوار اجرا میکنند.
سردمداران این تمدن دست خود را به خون کسانی آلوده کردند که قهرمانان مبارزه با تروریسم و جریانات خونخوار و ضدتمدن چون داعش بودند. آنان کسانی را مستحق مرگ دانستند که ترجیعبند سخنانشان «دفاع از مردم بیدفاع و مظلوم منطقه» و «خدمت به بشریت» و «خدمت به انسانیت» است. مردانی که صداقت خود را با جهاد شجاعانه و بیامان و شهادت مظلومانه خود ثابت کردند.... باری همان طور که شهادت امام حسین(ع) ماهیت بزککرده امپراتوری اموی را- که ابرقدرت زمانه خود بود- برای همیشه تاریخ رسوا کرد، شهادت مظلومانه حاج قاسم سلیمانی این شاگرد ناب مکتب عاشورا و پیرو راستین اباعبدالله(ع)، و یاران همراهش به دست شقیترین موجودات زمان، چهره واقعی مدعیان حقوق بشر و جنایتکاران متمدننما را بر همگان و نه فقط مردم ایران یا منطقه که به جهانیان- ولو کسانی به دلایل مختلف، به تجاهل و نفهمی تظاهر کنند- شناساند و برای همیشه رسوا کرد.
۳- پیوند مردم ایران با اسلام و مکتب اهلبیت(ع) ناگسستنی است. کتاب قطور تاریخ شهادت میدهد این ملت پس از آشنایی با دین پیامبر خاتم(ص) و پذیرش آن، دیگر از آن جدا نشد و بزرگترین خدمات را در عرصههای مختلف علمی و فرهنگی و فقهی و... به آن ارائه داده و نقش مهمی در شکلگیری تمدن اسلامی(از قرن دوم تا هشتم هجری) بازی کرده است. به گواه همه کسانی که با ملیتهای مختلف درباره تاریخ ایران بعد از اسلام کار و تحقیق کردهاند، ایرانیان در طول تاریخ خود اسلامخواه بوده و خواهان پیاده شدن بیکموکاست اصول و ارزشهای زندگی آبادکن و آخرتساز آن بودهاند. اگر این ملت در اوج هیاهوی ماتریالیسم و کرّ و فرّ مکاتب و ایدئولوژیهای مبتنی بر آن- با تحمل هزینههای سنگین و مشکلات فراوان - انقلابی مبتنی بر «اسلام» برپا میکند دلیلی جز این ندارد که این ملت اسلام را میخواهد و فرهنگ و مکتب اهلبیت(ع) را قبول دارد و اسلام و ارزشها و اصول آن فراتر از حرف و سخن و تجلیل؛ بر تار و پود زندگی آنها حاکم و در حوزههای مختلف و آنات زندگی آنها عملی و اجرا شود.
۴- یکسال از شهادت حاج قاسم گذشت، اما هنوز در فراق او اشک دیدگان جاری است و دلها سخت در عزا و فقدان او میسوزد. راستی رمز و راز این عشق و دلدادگی چیست و خاستگاه این احساسات ناب و همگانی در کجاست؟ کار این مقال پاسخ دادن به این سوال نیست و چون اصولا این قلم یارا و توان تحلیل این حکایت را ندارد، اما همین قدر میداند و میفهمد که حاج قاسم فرزند انقلاب اسلامی است. او تجسم عینی انقلاب است.
همه صفات و خصلتهایی که او را محبوب قلبها و سردار دلها کرده است در ذات و طبیعت انقلاب اسلامی است. به همین دلیل بسیار طبیعی است که همان مردمانی که انقلاب کردهاند، با همان شور و شعور، به محض شنیدن خبر شهادت سردار محبوب خود، بر سر و سینهزنان به خیابانها بریزند. حضور حماسی و خیرهکننده مردم(از همه تیپ و طبقه، قومیت، جنس، سن...) در مراسم تشییع و همچنین ابراز احساسات تمامنشدنی آنها در عزای تجسم عینی انقلاب بیش از هر چیز نشاندهنده این است که مردم هنوز به انقلاب خود وفادارند، پای آن ایستادهاند. در این تردیدی وجود ندارد. اگر پایداری و پشتیبانی مردم نبود چگونه این انقلاب میتوانست در برابر هجوم بیامان و همهجانبه حرامیان در چهل و دو سال گذشته دوام آورد؟ رمز پایداری و تداوم خروشان انقلاب اسلامی جز وفاداری نجیبانه و حمایت جانانه مردم چیز دیگری نیست. مردم ایران برخلاف القائات رسانههای معاند بیگانه و سمپاشی و زخم زبان هویتباختگان داخلی و گرفتاران «ظلمات وهم»، از انقلاب رویگردان و ضدانقلاب نشدهاند، ضدانقلاب آن کسی است که انقلاب مردم را تحریف میکند. ضدانقلاب کسی است که لباس مسئولیت به تن دارد و خواسته و ناخواسته مردم را اذیت و آزار و ناراضیتراشی میکند. مردم از ضدانقلاب و رفتار و منش ضدانقلابی و منافقانه رویگردان و متنفرند... مردم پای انقلاب خود ایستادهاند و قدردان مجاهدتها و تلاشهایی هستند که در راه تحقق آرمانهای اصیل انقلاب صورت میگیرد. این است که مردم «حاج قاسم» را دوست دارند چون او را عینیت انقلاب اسلامی و «انقلاب اسلامی ناطق» میدانند. هر کس میخواهد حقیقت انقلاب و سیمای واقعی آن را به دور از تحریفات و شذورات بشناسد و با دو چشم سر ببیند، میتواند به سیمای مردانه و انسانی حاج قاسم نگاه کند. ایمان، اخلاص، خشوع، فروتنی، صلابت و ظلمستیزی، شجاعت و جوانمردی، مردمداری و آخرتنگری، بندگی و آزادگی، عدالتطلبی و آرمانخواهی، خدامحوری و انساندوستی و ارادت به اهلبیت(ع) و ولایتمداری و... همه ارزشها و اصولی است که انقلاب اسلامی آورنده و مروج آن است و هر کس به میزانی که به این صفات و ارزشها آراسته و به آن عمل میکند، به انقلاب اسلامی نزدیکتر و «انقلابیتر» است.
۵- مردم حاج قاسم را دوست دارند، چون انقلاب اسلامی را دوست دارند. چون معنا و تفاوت «حرف» و «عمل» را میفهمند. چون فرهنگ توحیدی به آنها فرق رفتار توأم با «اقتدار و عزت» را با «التماس و ذلت» باورانده است. چون او را مردی میدانند تربیتشده دامان این فرهنگ و این انقلاب که در کمال صداقت و اخلاص حقیقت راستین و سیمای جذاب و انسانی انقلاب را با پرهیز از افراط و تفریطها و در اوج اقدامات ناجوانمردانه تحریف و تفسیرهای منافقانه و انحرافی به نمایش میگذارد و از اصالت و حقیقت و ذات انقلاب این مردم به بهترین وجه دفاع میکند. او همان کسی است که مردم از انقلاب خود و کسانی که در نظام جمهوری اسلامی ردای مسئولیت به تن کرده تا آرمانهای آنان را تحقق بخشند، انتطار دارند مثل او باشند. سخن رهبر انقلاب در فراز آغازین این نوشته روشنگر بیان الکن ماست. سخنی که ایشان سال گذشته در چنین روزهایی در ملاقات مردم قم و درباره حاج قاسم فرمودند و به گمان ما لُب کلام و جامع همه اوصافی است که درباره سردار دلها و صاحب «نشان ذوالفقار» تاکنون گفته و نوشته شده است. سخنی کوتاه که میتوان حتی آن را کلید شناخت شخصیت این قهرمان سرفراز جبهه توحید دانست. «...یک خصوصیت دیگر این بود که (حاج قاسم) هم یک فرمانده جنگاور و مسلط بر عرصههای نظامی بود و هم در عین حال بهشدت مراقب حدود شرعی بود...» مردم از مدیران و مسئولان خود که این روزها دم از حاج قاسم و اوصاف او میزنند- و کار خوبی هم میکنند- توقع «مدیریت حاج قاسمی» دارند.
یعنی مثل او که در حساسترین صحنههای نبرد و در مصاف با وحشیترین دشمنان، خداترس و مراقب «حدود شرعی» بود و در اینباره احتیاط میکرد آنها هم در انجام مسئولیتهای خود اهل احتیاط و مراقب حدود شرعی باشند، که اگر چنین باشد مسلما وضع مردم و مملکت در همه حوزهها خاصه از نظر اقتصادی خیلی بهتر از اینها خواهد بود و مثلا مفسدان و رانتخوارها و دلالهای افسارگسیخته و... مجال جولان و اخلال در اقتصاد مملکت و بازی با سفره و معیشت مردم را نخواهند داشت.
۶- انقلاب اسلامی مثل خود مکتب اسلام صورت و ادا و ظاهر و سخن و شعار نیست، بلکه بیش از هر چیز «عمل» است. هر کس بیشتر بر طبق معیارهای اسلام در هر شرایط و موقعیتی عمل کند «مسلمان»تر و هرکس بر اساس معیارها و ارزشهای انقلاب اسلامی «عمل» کند، «انقلابی»تر است. بنابراین بهترین راه اثبات دوستی و ارادت خود به آن عارف مجاهد و ادای دین به خون شهیدانی چون سردار سلیمانی، فراتر از حرف و شعار و ابراز احساسات و... این است که همه بهویژه مدیران و مسئولان تلاش کنند در مسیر او حرکت و عمل و مهمتر از همه «حقالناس» رعایت شود. و هر کسی در هر جایی عهدهدار مسئولیتی در قبال جامعه و بندگان خداست، به وظیفه خود به درستی و در کمال اخلاص و رضای خدا و خدمت به خلق خدا عمل کند و مصداق «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» باشد و در مسیر عزت و سربلندی این مردم به پا خاسته حرکت کند و روح پاک آن عزیز شهید و همه شهدا را شاد و از خود خشنود سازد.
دروغهای برجامی و منافع ملی
عبدالرضا فرجیراد در روزنامه ایران نوشت:
شــــــروع بخشـــی از فعالیتهای هستهای کشورمان و از سرگیری غنیسازی 20 درصدی در هــــر شــــــرایـــطی میتوانســــت خـــــط بطلانـــی باشـــد روی ادعاهای سالهای اخیر مخالفان برجام درباره تعــطیلـی صــنعت هستهای. آن ادعای پرتکرار هماکنون در مقابل یک واقعیت عملی و روشن قرار گرفته که همین از سرگیری غنیسازی 20 درصدی تنها در عرض کمتر از 24 ساعت است. همین موقعیت دوگانه میتواند زمینه سؤالات بسیاری از مخالفان داخلی برجام باشد. مهمتر از همه اینکه امروز تناقض بین آن ادعا و فعالیت هستهای کشور چگونه قابل توجیه است و آیا اکنون نمیتوان ادعاهای یاد شده را نوعی «فریب افکار عمومی»، آن هم برای مدت 5 سال دانست؟
مضاف بر آغاز غنیسازی 20 درصدی در کشور، گزارش ماه قبل آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم سند دیگری بود بر رد ادعای تعطیلی صنعت هستهای کشور. به طور مثال در این گزارش به مواردی چون 12 و نیم برابر شدن ذخایر اورانیوم ایران طی یک سال و نیم گذشته، انجام غنیسازی در سایت فردو، قرار گرفتن سانتریفیوژهای IR2 در خط تولید و شروع فعالیت دو آبشار از این نسل دستگاهها اشاره شده بود که به روشنی نشان میداد ادعای تعطیلی فعالیتهای هستهای و توقف تحقیق و توسعه چیزی بیشتر از یک «دروغ» نبوده است.
واقعیت قابل پیشبینی اما این است که هیچکدام از این فعالیتها و حتی بیشتر از آن باعث بازگشت بخشی از مخالفان داخلی برجام از آن ادعاها نمیشود. چرا که زمینه مخالفتهای این عده نه «فنی» بلکه «سیاسی» بوده و هست. کمااینکه به نظر میرسد تغییر چشمانداز پیش روی برجام در هفتههای اخیر زمینهساز دور تازهای از تلاشها برای مخالفتخوانی و بیان ادعاهایی تازه در این رابطه بوده باشد. خصوصاً در آستانه یک انتخابات مهم در ایران و تغییر فضا در امریکا به نظر نمیرسد شانس چندانی برای اعتراف به غیرواقعی بودن بخش زیادی از ادعاهای فنی درباره خسارت برجام توسط مخالفان داخلی وجود داشته باشد. چه اینکه به همان شکلی که زدن برجام برای این عده بخشی از رقابت سیاسی داخلی بوده، اکنون نیز همین انگیزه برای آنها پابرجاست.
اهمیت این دست رفتارها که در اخلاقی بودن آن نیز حرف و حدیث بسیار وجود دارد، نه در چارچوب یک منازعه سیاسی داخلی بلکه در ابعاد بزرگتر و مهمتری یعنی منافع ملی متبلور میشود. وقتی جمعی میتوانند و به خود این اجازه را میدهند که «واقعیت» را به پای منافع حزبی قربانی کنند، قطعاً پتانسیل و زمینه آن را دارند که همین کار را با «منافع ملی» نیز تکرار کنند. این همانجایی است که میتواند در چشمانداز آینده برای ما خطیر باشد. اما برخلاف تصور عمومی خطر پیش روی مورد اشاره بعد از ترک کاخ سفید توسط ترامپ و آغاز ریاست جمهوری بایدن بشدت افزایش مییابد. ما با آغاز این دوران باید سعی کنیم به سرعت تحولی در پرونده هستهای رقم بزنیم. این کار سه دلیل عمده دارد.
پیش از هر چیز باید اشاره کرد که بایدن بر خلاف ترامپ دارای توان اجماعسازی در عرصه بینالمللی است و قابل پیشبینی است که از این توان علیه ما بهره بگیرد. سابقه نیز نشان داده در این یارکشی و تغییر موقعیت امریکا، رفتار روسیه و چین الزاماً چیزی نیست که ما انتظار داشته باشیم. تعلل و وقتکشی ایران هم میتواند این دو کشور را از ما دورتر کند.
مسأله دوم اما افزایش توان لابی و توسعه دامنه تأثیر کشورها و بازیگران خارجی مخالف برجام در فضای تعلل ایران است. هر نوع وقتکشی یعنی زمان دادن به این بازیگران برای تأثیر بیشتر بر پرونده هستهای کشورمان و گرفتن فرصت از ما در این عرصه. مسأله سوم اما مسائل داخلی و چشماندازی است که مردم منتظر آن هستند. سابقه سه سال گذشته به روشنی نشان داده که جامعه ایران میتواند آبستن چه حوادث مخرب و خطرناکی باشد. حوادثی که بروز آنها در انتظار تعیین تکلیف دعواهای داخلی و انتخابات 1400 و مسائلی از این دست نیست بلکه بسته به چشمانداز و موقعیتی است که جامعه احساس میکند.
متأسفانه ادعاهای خلاف واقع درباره برجام در بخشی از تصمیمگیریها و اقدامات ما در سالهای گذشته تأثیر گذاشت. هر چند این تأثیر نتوانست روند عقلانی محاسبات در این خصوص را کاملاً منحرف کند اما نمیتوان از ضربههای آن به اعتماد عمومی، همگرایی ملی، سرعت تصمیمگیری و کیفیت اقدامات دیپلماتیک صرف نظر کرد. امروز آنچه اهمیت دارد این است که با روشن شدن بخشی از واقعیت درباره برجام و مشخص شدن نادرست بودن بخش زیادی از ادعاها در این خصوص، استمرار این دست ادعاها و ادامه تلاش برای دو قطبیسازی بر سر برجام تأثیری بر تصمیمات ما در این خصوص نداشته باشد و فرصت پیش رو را از کشور نگیرد.
التماس برای رأی دزدی! جدیدترین فضاحت ترامپ
ثمانه اکوان در روزنامه وطن امروز نوشت:
بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و پیروزی جو بایدن در رأیهای مردمی و الکترال، ترامپ که این انتخابات را انتخابات جعلی میدانست که در آن تقلب فراوانی رخ داده است، خواهان ابطال نتایج شد. با وجود اینکه وکلای ترامپ و کمپین انتخاباتی او میلیونها دلار پول جمع کردند تا بتوانند در دادگاههای ایالتی و فدرال پیروز شده و ثابت کنند در این انتخابات تقلب شده است، هیچ کدام از این دادگاهها نظر ترامپ را به رسمیت نشناختند و رأی به درست بودن نتایج دادند. با این وجود او بارها مطرح کرده بود به همین راحتیها هم کنار نمیکشد و همچنان تصمیم دارد به اعتراض خود به نتایج انتخابات ادامه دهد. این بار در آخرین مرحله از تأیید آرای الکترال در مجلس سنای آمریکا، باز هم ترامپ سعی دارد مایک پنس، معاون خود را که بر اساس قانون اساسی، رئیس مجلس سنا نیز هست، وادارد نتایج آرای الکترال را رد کند.
رسانههای آمریکایی با این توصیف، دونالد ترامپ را خطری برای دموکراسی آمریکایی توصیف کردهاند و خواستار پایبندی نمایندگان مجلس سنا به وظایف خود برای تأیید نتایج انتخابات شدهاند. پروسه تأیید نتایج انتخابات، معمولا (یعنی تا قبل از انتخابات سال 2020) به عنوان پروسهای عادی و فرمالیته به حساب میآمده است اما این بار به محلی برای آخرین جدال رسمی ترامپ با نتایج انتخابات تبدیل شده و او به همراه وکلایش با ناامیدی به دنبال تغییر دادن نتایج انتخابات است. مساله اصلی در اینجا اما این است که علاوه بر ترامپ، تعدادی از نمایندگان جمهوریخواه در مجلس سنای این کشور نیز به دنبال تغییر دادن نتایج انتخابات هستند و به مایک پنس به عنوان معاون ترامپ و رئیس مجلس سنا فشار آوردهاند در هر شرایطی، نتایج فعلی را مورد پذیرش قرار ندهد. در این میان مطبوعات دموکرات به طنز مطرح کردهاند مایک پنس در صورتی که نتایج انتخابات را بپذیرد، بلافاصله بعد از بیرون آمدن از ساختمان کپیتول هیل باید به فرودگاه رفته و از ترس اقدامات تلافیجویانه ترامپ و هوادارانش، آمریکا را برای همیشه ترک کند. با این حال طرفداران نظریه رد شدن آرای الکترال در مجلس سنا چندان هم کمتعداد نیستند. 11 نفر از نمایندگان مجلس سنا به همراه حدود 100 نفر از نمایندگان مجلس نمایندگان خواهان ابطال رأیهای ایالتهایی مانند جورجیا و 5 ایالت دیگر که ترامپ تاکید دارد در آنها تقلب شده است، شدهاند. آنها در وهله اول خواستار به تعویق انداختن شناخته شدن بایدن به عنوان پیروز انتخابات هستند و در مرحله بعد درخواست دادهاند کمیسیونی دو حزبی به بررسی آرا در این 5 ایالت بپردازد. مایک پنس نیز بعد از این خبر، بیانیهای منتشر و بیان کرد از تلاشهای اعضای مجلس نمایندگان و سنا برای رد کردن نتایج انتخابات و بیان ادلهشان درباره تقلب در انتخابات و بررسی دوباره آرای ایالتهایی که دارای آرای مشکوک هستند، حمایت میکند.
* 11 هزار رأی جور کن!
ماجرا اما جایی جالب میشود که ترامپ در تماس تلفنی طولانیمدتی با «برد رافنسپرگر» مسؤول برگزاری انتخابات در جورجیا، از او خواسته است اقدامی برای تغییر نتایج انتخابات انجام دهد. رافنسپرگر که یکی از جمهوریخواهان قدیمی و البته میانهرو است و تا پیش از این نیز از تلاشهای ترامپ برای تغییر دادن نتایج انتخابات حمایت نکرده است، در طول این تماس تلفنی یک ساعته بارها به او گوشزد کرده است نمیتواند نتایج انتخابات را تغییر دهد اما ترامپ بارها از او خواسته است این کار را قطعا به انجام برساند. ترامپ در این تماس تلفنی که ریز جزئیات آن به دست روزنامه واشنگتنپست رسیده است، چنین مکالمهای با رافنسپرگر داشته است: «خب ببین! از تو میخواهم این کار را انجام دهی. میخواهم 11 هزار و 780 رأی را پیدا کنی که بتواند نتیجه انتخابات ایالت را به نفع من تغییر دهد». ترامپ در این تماس تلفنی خاطرنشان کرده است انتخابات در جورجیا مانند بسیاری از ایالتهای دیگر با تقلب بوده است و 5 هزار مرده در این انتخابات به نفع بایدن رأی دادهاند و 300 هزار صندوق رأی جعلی نیز پیدا شده و آرایش شمرده شده است. با این حال مسؤول برگزاری انتخابات در جورجیا به ترامپ گفته است یک بار تمام این ادعاها بررسی شده و هیچکدام صحت نداشته است.
مجله نیویورکر با اشاره به اینکه در این تماس تلفنی تنها ترامپ حضور نداشته و «مارک میدوز» رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید و تعداد دیگری از وکلایش هم حضور داشتهاند، مطرح کرده است حضور این تعداد از کارمندان یا مشاوران و وکلای ترامپ در این تماس تلفنی نشان میدهد اقدام اخیر ترامپ بسیار خطرناک است و اقدامی برنامهریزی شده برای زیر سؤال بردن بنیاد دموکراسی در آمریکاست.
به نظر میرسد ترامپ بیشتر از هر سیاست و استراتژی دیگری، سیاست فشار از پایین و چانهزنی در بالا را در پیش گرفته است. به همین دلیل هم از طرفداران خود خواسته است روز چهارشنبه به خیابانها ریخته و به نفع او و علیه تقلب گسترده در انتخابات تجمع اعتراضی برپا کنند. با این حال منتشر شدن متن صحبتهای ترامپ با رافنسپرگر و مقاومت او در این تماس تلفنی در مقابل درخواستهای مکرر ترامپ برای «جور کردن 11 هزار رأی به نفع او» نشان میدهد جمهوریخواهان میانهرو نیز دیگر تمایلی برای اهمیت دادن به صحبتهای ترامپ ندارند.
اگر از تلاشها برای تغییر دادن آرای الکترال و مردمی در سنای آمریکا نیز بگذریم، قدم بعدی ترامپ کشاندن نظامیان به خیابانهای آمریکاست. شاید این ادعا که ترامپ در صورت نپذیرفتن نتایج انتخابات، به نیروی نظامی و حکومت نظامی برای باقی ماندن در قدرت متوسل شود، در وهله اول بشدت افراطی و غیر قابل تصور به نظر بیاید اما روز یکشنبه 10 نفر از وزرای دفاع قبلی آمریکا در یادداشتی مشترک در روزنامه واشنگتنپست درباره استفاده ترامپ از نیروی نظامی برای باقی ماندن در قدرت هشدار داده و خواستار انتقال آرام قدرت در آمریکا شدند.
* میراث ترامپ برای سیاست آمریکایی
به احتمال زیاد ترامپ نمیتواند برنامهها و نقشههای خود برای باقی ماندن در قدرت را با موفقیت اجرایی کند اما آنچه از این اتفاقات به نمایش گذاشته میشود، افول جایگاه آمریکا در جهان به دلیل پایین بودن سطح سیاسی این کشور و افول نهادهای دموکراتیک در ایالات متحده است. تبعات تصمیمات و اقدامات ترامپ در 4 سال گذشته قرار نیست به این زودیها در این کشور به فراموشی سپرده شود. در عین حال تبعات تصمیمات و حرکات ترامپ تا سالها برای حزب جمهوریخواه نیز که از رفتار دیکتاتورمآبانه او حمایت کرده است، باقی خواهد ماند. یکی از این نتایج که احتمالا خود را در انتخابات مجلس سنا در روز چهارشنبه نیز مشخص میکند، احتمال پیروزی نامزدهای دموکرات در ایالت جورجیا برای مجلس سناست. در واقع روز چهارشنبه، روز سرنوشتسازی برای آمریکاست که تمام اتفاقات آن نیز به دست رأیدهندگان جورجیایی رقم میخورد. غیر از قطعی شدن نتایج الکترال کالج در ایالت جورجیا در این روز که قرار است توسط مجلس سنا به تأیید برسد، رأیدهندگان این ایالت قرار است ۲ نماینده این ایالت در مجلس سنا را نیز انتخاب کنند. در صورتی که نمایندگان دموکرات انتخاب شوند، اکثریت مجلس سنا نیز مانند مجلس نمایندگان به دست دموکراتها میافتد و برای حداقل 4 سال آینده، دولت بایدن مشکلی در پیشبرد اهدافش در کنگره نخواهد داشت. رسانههای جمهوریخواه مانند فاکسنیوز خطر تبدیل شدن سنا به مجلسی دموکرات را حتی بیشتر از خطر ریاستجمهوری بایدن میدانند. سناتور جمهوریخواه «مارکو روبیو» در یادداشتی در سایت فاکسنیوز با اشاره به ۲ سال ابتدایی فعالیت اوباما در کاخ سفید که همزمان با روی کار آمدن مجلس سنای دموکرات بوده است، آن را بدترین دوره تاریخی آمریکا دانسته و نوشته است: «خطر لیبرالها برای ارزشهای آمریکایی و سازمانهای ما بسیار بالاست».
لزوم تغییر در نظام انتخابات
عزتاالله یوسفیان در روزنامه آرمان ملی نوشت:
زمانی که شورای محترم نگهبان تعریف دقیقی از رجل سیاسی نداشته باشد، باید به قانون اساسی مراجعه کرد. اگر مشروح مذاکرات مجلس خبرگان آن زمان درباره اینکه آیا بانوان میتوانند رئیسجمهور شوند یا خیر را مطالعه کنید، کلمه رجال را بیشتر به عنوان مرد آورده بودند.
اگر رجال سیاسی بازتعریف نشود، بعید است که رئیسجمهور خانم داشته باشیم. مجلس بر اساس ماده 71 قانون خدمات کشوری تعریفاتی میکرد.
این قانون گفته است، کسانی که سابقه نمایندگی مجلس یا سمتهایی در حد وزارت داشته باشند، ممکن است به عنوان رجال سیاسی معرفی شوند.
رجال سیاسی در اینجا به معنای لغوی استفاده نمیشود و به معنای اصطلاحی است که شامل زن و مرد میشود اما با این ظرفیتی که اکنون وجود دارد، بعید است که زنی به عنوان رجل سیاسی معرفی شود. تعریف نشده چه کسانی رجال سیاسی هستند تا فردی که قصد نامزدی در انتخابات را دارد، ببیند آیا منطبق با این تعاریف هست یا نیست. چون دستمایهای در این خصوص وجود ندارد، دور از ذهن است که خانمی در این دوره نیز به عنوان رجال سیاسی شناخته شود. کلمه سیاسی را در قانون اساسی زیاد به کار میبریم اما رجال فرهنگی نیز در قانون آمدهاند. افراد علمی و فرهنگی نیز مشمول قانون میشوند و ممکن است خانمی در حوزه علوم حوزوی یا دانشگاهی دارای شخصیت بالایی باشد.
در قانون اساسی آمده است که رئیسجمهور از میان رجال فرهنگی و سیاسی باشد و افراد علمی و فرهنگی نیز میتوانند در این حوزه ورود کنند.
قانون اساسی اجازه بازنگری در هر 10 سال یکبار را داده است. مقام معظم رهبری نیز در سخنرانی سال 90 خود در کرمانشاه فرمودند، میشود نظام انتخابات را بهکلی تغییر داد و شرایط را به وضعیت دیگری تغییر داد.
موضوع رجل سیاسی باید در بازنگری قانون اساسی حل شود. نظرات اکثریت اعضای شورای محترم نگهبان در خصوص این مساله حاصل نشده و با اینکه ممکن است یک یا دو نفر نظر مخالفی داشته باشند اما نظر اکثریت حاصل نشده است. تفاوتی میان این دوره و دورههای قبل وجود ندارد که خانمها نیز بتوانند در این دوره نامزد انتخابات ریاستجمهوری شوند.
شرایط جدیدی مهیا نشده است تا حدس بزنیم شاید در این دوره شاهد حضور بانوان باشیم. مقدمه قرار گرفتن در جایگاه ریاستجمهوری این است که خانمها باید سمتهایی در حد رجل سیاسی را کسب میکردند.
آقای روحانی صراحتا در تبلیغات انتخاباتی خود گفته بود که وزیر زن خواهیم داشت اما در عمل نشد. کشور نتوانسته فردی را در حد وزیر زن معرفی کند، حالا چطور میخواهد رئیسجمهوری زن معرفی کند؟ ممکن است بگویند معاون رئیسجمهور زن است. معاون رئیسجمهور با انتخاب یک نفر و یک خط ابلاغ رئیسجمهور منصوب میشود. سمتی که میتواند مقدمهای برای رئیسجمهوری زنان باشد، سمت وزارت است. جز در زمان آقای احمدینژاد و در وزارت بهداشت و درمان، وزیر زن نداشتهایم.
اگر ملاحظه کنید، میبینیم که در زمان این فرد نیز هیچ مشکلی نداشتیم. خانمهایی نیز که در مجلس بهعنوان نماینده حضور داشتند، از بسیاری نمایندگان مرد بهتر عمل کردند. اول باید مقدمه رجل سیاسی شدن برای خانمها فراهم شود تا بتوان رئیسجمهور زن داشت.
بازدارندگی امنیت آفرین
هادی محمدی در روزنامه خراسان نوشت:
در اوج فضای پرتنش لفظی و تهدیدآمیز میان ایران و آمریکا و در حالی که ایالات متحده با تحرکات نظامی خود در خلیج فارس سعی دارد نظام محاسباتی جمهوری اسلامی و افکار عمومی داخلی ما را به هم بریزد و وادار به خطایی کند که نتیجه اش خواسته ترامپ است، ارتش جمهوری اسلامی ایران در یک رزمایش به موقع، ناوگان انبوه و راهبردی خود از انواع پهپادهای بومی را به پرواز درآورده تا ضمن آزمایش و تست این پرنده های هدایت پذیر از راه دور در شرایط مختلف شبه عملیاتی، عزم جزم تهران در دفاع همه جانبه در مقابل هر تهدید و تجاوزی را به نمایش بگذارد.
رزمایشی که عملا دستاورد عملی تقویت قدرت بازدارندگی کشورمان است.اگرچه راهبرد بازدارندگی از جمله روشهای قدیمی و معطوف به روابط دو ابرقدرت در زمان جنگ سرد است که در تاریخ نظامی کاربرد بسیار داشته است اما امروزه اشکال و ابزارهای این بازدارندگی تطور و تنوع بسیاری یافته و حتی منحصر به مقوله نظامی نیز نمانده است. این روزها خیلی ها از بازدارندگی نرم افزاری که می تواند قدرت اقتصادی یا حتی تکنولوژیک و علمی را شامل شود هم سخن می گویند اما به اذعان اکثر کارشناسان همچنان ابزارهایی که برای تحقق این راهبرد استفاده میشود معطوف به برتری نیروهای نظامی متعارف و توان نظامی و تسلیحاتی غیرمتعارف است.
قرار گرفتن ایران در منطقه خاورمیانه و تهدیدات مختلف از سوی آمریکا و اسرائیل موجب شده تا بحث بازدارندگی در مقابل این تهدید ها همواره در سیاست گذاری کشور جایگاه ویژه ای داشته باشد. بازدارندگی، ضامن امنیت ملی کشور بوده و تقویت روزافزون توان دفاعی یک راهبرد پایدار است که تجربیات ناشی از جنگ تحمیلی و تحرکات بعدی آمریکا در منطقه، هرچه بیشتر مسئولان نظام را به این ضرورت واقف ساخت.
در همین راستا ایران در سال های اخیر و به همت متخصصان داخلی خود در صنعت دفاعی توانسته پس از تثبیت جایگاه خود به عنوان یک قدرت موشکی منطقه ای و جهانی در حوزه ساخت انواع پهپاد به عنوان عنصر جدید و موثر در نیروهای نظامی دنیا به پیشرفت هایی برسد که علاوه بر حضور در میان پنج کشور اول این حوزه در جهان، نیم نگاهی نیز به صادرات این محصول پر ارزش داشته باشد. توانمندی بومی ساخت پهپاد در شرایطی رقم خورده که ایران در سال های اخیر تحت شدیدترین تحریم های ظالمانه قرار داشته و هر نوع تبادل نظامی و تجهیزاتی و حتی انتقال فناوری نیز با کشورمان به عنوان یک خط قرمز محسوب می شده است. با تغییر تهدیدات علیه کشورمان این نیاز ایجاد شده که متناسب با تهدیدات جدید، تجهیزات و تسلیحات جدید نیز به کارگیری شود و در واقع یکی از اهداف مهم رزمایش بزرگ پهپادی ارتش نیز تطبیق ماموریت ها و نیازهای جدید نیروهای مسلح با این تجهیزات جدید از جمله پهپادهای به روز ماست.
از سوی دیگر ایران توانسته با توان داخلی به پهپادهای دوربردی دست یابد که از برخی موشک هایمان نیز برد بیشتری دارند و می توانند راهبرد دفاع در عمق را برای ما محقق کنند همچنان که امسال شاهد پرواز پهپاد سیمرغ بودیم که شنیده می شود بیش از هزار کیلومتر در عمق اقیانوس هند پرواز کرده و با موفقیت هدف مدنظر خود را منهدم کرده است. همچنین دیگر ویژگی اثرگذار این رزمایش که در نوع خود بی نظیر ارزیابی می شود همزمانی هدایت و کنترل تعداد زیادی از پهپادهای رزمی و شناسایی ارتش است که نه تنها باعث افزایش توان مدیریت و کنترل ما می شود بلکه نمایش قدرت در حوزه پهپادی است؛ یک نمایش قدرت موثر که قطعا از نگاه ناظر قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای ما پنهان نخواهد ماند.
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران که چند روزی است به منظور ایجاد بازدارندگی در آماده باش پدافندی برای دفاع و آماده باش موشکی برای پاسخ به موقع و پشیمان کننده به دشمن به سر می برند، با این رزمایش بدون التهاب آفرینی های معمول قدرت های فرامنطقه ای و در راستای تمرین نیروها و تجهیزاتش این پیام را مخابره می کند که ایران با وجود علاقه نداشتن به آغاز هر نوع تنش و التهاب آفرینی در منطقه همچنان آمادگی خود را در حد عالی حفظ کرده و پاسخ گویی به تهدیدات را با همه توان و ابزارهای موجودش یک اصل می داند و حاضر نیست بر سر امنیت و اقتدار خود به هیچ عنوان تردید کند. دشمن فرامنطقه ای ما نیز باید این واقعیت را درک کرده باشد و به دنبال تکرار تجربه های گذشته اش نباشد.
چرخش کوبا
پیمان مولوی در روزنامه ابتکار نوشت:
در جایی میخواندم که در یک شبکه پربیننده خبری در سطح جهانی آگهی بود که میگفت: نگران نباشید، میتوانید کوبا را قبل از تغییر ببینید!
این جمله آنقدر عمیق و ناراحت کننده است که انسان را وا میدارد که چرا باید کوبا را به نقطهای رساند که بسیاری برای دیدن خودروهای ۶۰ سال قبل و یا نحوه زندگی ساده بخواهند به آن کشور مسافرت کنند تا به گذشته بازگردند.
قبل از هر توضیحی بیاییم و نگاهی به دادههای این کشور بیندازیم.
کوبا کشوری با جمعیت ۱۱.۳ میلیون نفری است که تولید ناخالص داخلی آن به ۱۰۰ میلیارد دلار میرسد و درآمد سرانهاش در حدود ۸۰۰۰ دلار که البته به سبب سیستم کمونیستی این عدد تقریبا بیانگر واقعیت درآمد سرانه مردم این کشور نیست چون مباحث مالکیت خصوصی و … در این کشور فاصله زیادی با جهان مدرن دارد.
برایتان مثالی میآورم، درآمد کوباییها به زور به ۱۵ یورو در ماه میرسد، تازه زمانی است که شما مثلا دستفروشی میکنید و از کار دولتی کنار کشیدید.
اما با تمام این اوصاف کشور کوبا تورمی معادل ۵درصد را به خود میبیند و قدرت برابری پزو کوبا با آمریکا امروز ۱.۰۳ است یعنی برابری یک پزو با دلار آمریکا.
البته تعجب نکنید در این کشور ۲ نوع پزو داریم؛ یکی پزوی کوبایی است و پزو دیگر پزو تبادلی است که از محل ارز ورودی مسافران تامین میشود، ارزش پزو تبادلی ۲۵ برابر پزو کوبایی است.
کوبا کشوری است که از زمان پیروزی کمونیستها تا امروز با یک سیستم کمونیستی اداره شده است و نحوه متفاوتی از زندگی را برای شهروندانش رقم زده است.
این روزها خبرهایی مبنی بر چرخش در کوبا از رویکردهای شدیا سوسیالیستی به بازار را شاهد هستیم، گرچه این روند یک دهه پیش شروع شده بود اما میرود تا شتابی بیشتر به خود بگیرد.
اما چه روی میدهد که کشوری که سالها تحریم را از سوی ایالات متحده آمریکا را به خود دیده است در حال چرخش است؟ فراموش نکنیم که بزرگترین چرخش از این نوع یکبار در دهه ۸۰ با چرخش حزب حاکم کمونیست چین در جهان رقم خورد و دیگری فروپاشی دیوار برلین و متلاشی شدن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی.
جهان مدرن، شبکههای اجتماعی در حال درنوردیدن جهان هستند و این روزها تقریبا همه یا اینستاگرام دارند و یا تیک توک و یا فیش بوک و یا … که به آنها امکان می دهد بتوانند زندگی خود را با سایر نقاط جهان مقایسه کنند.
هانس روزلینگ در کتاب واقعیت به خوبی توضیح می دهد که چگونه تقسیم بندیهای جهان توسعه یافته و در حال توسعه در حال تبدیل به سطح بندی جدیدی از درآمد سرانه است که البته عاری از نابرابری نیست اما همه میتوانند سطح زندگی را با دیگر شهرها مقایسه کنند.
این قدرت مقایسه فضایی را به وجود می آورد که حتی چپ ترین کشورها هم نمی توانند از مزایای جهان سرمایه داری بی نصیب بمانند.
آنچه که کوباییها این روزها بدان فکر می کنند استفاده از درآمدهای ارزی سرشاری است که در توریسم می تواند زندگی میلیونها کوبایی را ارتقا دهد و بالاتر ببرد.
شاید تعجب آور باشد که هنوز در جهان هستند کشورهایی که مالکیت خصوصی به عنوان بن مایه توسعه انسان و جوامع انسانی در آن به رسمیت شناخته نمی شود و حال در حال حرکت به سمت بازار باشند.
راستی قرار است در کوبا ارز تک نرخی شود!
«آقا» و چپها
عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
اخیراً بخش رسانهای مؤسسه نشر آثار مقام معظم رهبری ویدئویی را از دیدار جمعی از طلاب با ایشان در تاریخ ۳۰ /۴ /۱۳۸۸ منتشر کرد که قابل تأمل است و ایکاش این سخنان سالهای پیش منتشر میشد. این ویدئو که نگاه رهبری به جریان چپ را (از زبان خودش) نشان میدهد بهانهای است تا روابط یک جناح سیاسی نظام با رهبری –حتی به اختصار- مورد بازبینی قرار گیرد. البته در همین کلیپ هم روشن است که رهبری جریان چپ را تمام شده میداند و اصلاحطلبی را در امتداد چپ نمیداند. پس ما اینجا درباره چپی صحبت میکنیم که جای خود را از جهت معرفت، نگرش و ماهیت به اصلاحطلبی داده است و خود به تاریخ پیوسته است. گرچه آقای حجاریان معتقد است «چپ دستساز» هنوز وجود دارد، اما سؤال اساسی که باید به آن تن داد و بر آن ایستاد، این است که آیا بعد از امام، جریان چپ نتوانست یا نخواست با رهبری همراهی کند یا رهبری جریان چپ را مورد بیمهری قرار داد؟ برای پاسخ به این سؤال اول باید سؤال دیگری را پاسخ داد که آیا رهبری در اصلاحطلب شدن چپها نقش داشته است یا عوامل دیگری آنان را در وادی فکری-معرفتی دیگری رهنمون شد؟ بدون تردید اصلاحطلبان امروز آن چپهایی نیستند که در مجلس سوم و در انتخابات مجلس ششم با هاشمی مواجه شدند، بلکه جریان جدیدی است که میتواند از چارچوبهای فکری خود عدول کند و غیریت دیروز (هاشمی) را بپذیرد. رهبری از جهت فکری و معرفتی دچار دگردیسی نشدند، پس اصلاحطلبی ارتباطی با ایشان ندارد.
البته همانطور که نگارنده بارها نوشتهام اصلاحطلبی هم طیف است و منظورمان در اینجا مولدان اندیشه اصلاحطلبی است و نه هرکس که در درون جناح وجود دارد. مقام معظم رهبری در جلسه ۳۰ /۴ /۸۸ میفرماید: «بعد از امام آقایان جناح چپ مثل همین موسوی خوئینیها و خاتمی میآمدند پیش من و میگفتند جریان راست میگوید رهبری مال ماست، گفتم من چه بکنم؟ شما هم بگویید رهبری از ماست، من انکار خواهم کرد؟ رد خواهم کرد؟ خیر، استقبال هم میکنم». فهم نگارنده این است که چپها با اتمام عمر ظاهری امام دچار بحران هویت شدند. گویی به این فکر نمیکردند روزی امام از میان ما خواهد رفت و جمهوری اسلامی استمرار خواهد داشت. اولین مؤلفهای که جناح چپ را دچار بحران کرد قطع تعلقات عاطفی به رهبری بعد از امام بود. وقتی رهبری به خاتمی و موسوی خوئینیها میگوید «خب شما هم بگویید رهبری از ماست، من منکر میشوم؟ استقبال هم میکنم» معلوم است که جریان چپ در ابراز تعلق عاطفی به رهبری عاجز است. این درحالی است که شخصیت آیتالله خامنهای (نه عملکرد) همیشه برای چپها محترم بوده است، اما نمیتوانند ابراز محبت و اطاعت کنند.
رهبری با صراحت علاقه خود را به استمرار چپ ابراز میدارد و میفرماید: «یک وقت حرکت طبیعی موجب جذب و ریزش میشود، اشکال ندارد. اما اینکه ما بخواهیم جراحی کنیم و برخی را حذف کنیم و نالایق بدانیم مطلقاً اینگونه نبود»، و سپس تأکید میکند که «من به خاتمی زمانی که وزیر بود گفتم ببین آقای خاتمی اگر یک جریان چپ در کشور وجود نداشت من لازم میدانستم جریان چپ بهوجود آورم تا برآیند این دو حرکت (حرکت هاشمی و حرکت چپ) موجب تعادل شود.» پس رهبری نهتنها دنبال حذف نبودهاند بلکه بر وجود چپگرایی در کشور اصرار داشتهاند، البته واضح بود که مشی سیاسی-اقتصادی آیتالله خامنهای به برخی از چپها نظیر هادی خامنهای، محتشمیپور و خوئینیها نزدیکتر از مشی هاشمی بود، اما این جماعت جسارت ابراز آن را پیدا نکردند. کدهایی هم از علقه رهبری به چپها و به رسمیت شناختن آنان وجود دارد. مانند کمک به برخی تشکلها و رسانههای آنان، اعطای مسئولیت به امثال موسوی خوئینی ها، کروبی و موسوی در حوزه غیر مردمسالاری و میدانداری خاتمی، بهزاد نبوی، کروبی و... در حوزه مردمسالاری و انتخابات. این نشان میدهد که رهبری چپها را به رسمیت میشناسد. رهبری نمایندگان امام در مراکز استانها را که چپ بودند تا لحظه فوت تعویض نکردند و از مدیریت کروبی در مجلس ششم تقدیر و در پایان مسئولیت دو حکم مسئولیت همزمان به ایشان دادند. اما اکنون میتوان گفت چپها در جریان اصلاحات انگشتشمار و منزوی هستند و در تعارضات گرفتارند. ابتدا چپها با رحلت امام دچار بحران هویت شدند، بلافاصله بخش نخبگی آن با پیوستن به حلقه کیان در سال ۱۳۶۸ و توجه به اندیشه سروش دچار «بحران معرفتی» شدند و نگاه آنها به مفاهیمی مانند مقدس، حق، باطل، مشروعیت الهی، تقلید، ولایت فقیه، اسلام سیاسی و اجتماعی، دشمن، انقلابی بودن و... دگرگون شد؛ بنابراین اصلاحطلبی بر پایه لیبرالیسم و سکولاریسم بنا شد و چپگراها همچون محتشمیپور، دوزدوزانی و... منزوی شدند. بهرغم اینکه چپ تمام شده بود بازهم اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری (بعد از هاشمی) یا حضور داشتند یا پیروز شدند.
ریاستجمهوری خاتمی، حضور معین، کروبی و مهرعلیزاده و حتی هاشمی در انتخابات ۱۳۸۴، همچنان به رسمیت شناخته شد. حضور موسوی و کروبی در انتخابات ۱۳۸۸ و حضور عارف در انتخابات ۱۳۹۲ نشان دادند که اصلاحطلبان همچنان به رسمیت شناخته میشوند، اما این رسمیتیافتگی درباره شخصیتهای فکری آنان که به «جمهوری» در مقابل جمهوری اسلامی رسیدهاند و کسانی که تلاش میکنند عرفیگرایی را ترویج نمایند و کسانی که در تلاشند ولایت فقیه را تشریفاتی کنند، صدق نمیکند. بنابراین، فقط منازعه و بحران معرفتی و فکری اصلاحطلبان با نظام نبود که رهبری را میآزرد که طراحی فتنه ۸۸ توسط احزاب مشارکت و سازمان مجاهدین، اصلاحطلبی را به رویارویی با نظام کشاند و غرب را به عملکرد این جریان امیدوار کرد. صف پشیمانان از «انقلابیبودن ماهیت نظام» بیشتر شد و توابین لانهجاسوسی هویدا شدند. صدها کتاب و مقاله در نفی عصمت، ولایتفقیه، اسلام سیاسی و فقه نوشته شد. اصلاحطلبان جدید به جای اندیشه امام، هابرماس را به عنوان الگوی چپ به ایران آوردند تا از او الگوی اجتماعی، فلسفی و سیاسی بگیرند چرا که اندیشه او را دارای سنخیت با خود میدانستند. در نقطه مقابل کسی نمیتواند بگوید رهبری از چارچوبهای فکری- معرفتی خود پس از ورود به جایگاه رهبر عدول کرده است. آیا رهبری از جهت نگاه به دین، سبک زندگی شخصی، تقوای سیاسی، نوع سیاستورزی (اعتقاد به اسلامسیاسی)، باورمندی به راه امام، نگاه به غرب، فهم از عدالت و... تغییر کرده است؟
از قضا اصلاح طلبان نیز جز نظارت استصوابی هیچ نقدی را تاکنون رسماً به شخص رهبری وارد نکردهاند. توهم فهمیدگی، عقلانیت و روشنفکری نیز آسیب مضاعفی را بر چپهای دیروز و اصلاح طلبان امروز وارد کرد. مثلاً به آیتالله مصباح بنگرید، بهرغم صدها کتاب و آن سوادکمنظیر وقتی به رهبری میرسیدند با سرعت به سمت بوسیدن دست و حتی پای رهبری میدویدند (البته رهبری هم مانع میشد و فیلمهای آن موجود است)، اما هادی غفاری که از چپ خشن خروج کرده و کاور اصلاح طلبی پوشیده است، میگوید: «آقای خامنهای آنچه تو خواندهای، من هم خواندهام، چرا باید من از تو اطاعت کنم؟» این هم قطع تعلقات عاطفی، هم حسادت و هم عرفیگرایی و منیت است که موجب گرفتاری بسیاری از چپها شد.
البته هیچموقع جسارت آسیبشناسی خود با محوریت اصول اندیشه امام را نداشتند و مشی روشنفکری از آنان جزایر متعددی را ایجاد کرد و به جایی رسیدند که دیگر رفت و برگشت بین روشنفکری و سیاستورزی میسر نشد. معتقدم نوع مواجهه چپها با رهبری آیتالله خامنهای با صبوری ایشان همراه و آمیزهای از صبوری و مظلومیت بود که موجب عزت بیشتر ایشان شد. این جماعت هم اصلاحطلبی را (به تعبیر خودشان) راه بدون بازگشت میدانند هم بعضاً تعلقات عاطفی به امام ندارند. بهکارگیری کلماتی مانند «آقای خمینی» و «آیتالله خمینی» نشان میدهد از امام هم عدول عاطفی کردهاند. اما معتقدم چپها میتوانند خود را پیدا کنند و به هم بپیوندند. رودربایستی را کنار بگذارند و با سکولارها مرزبندی داشته باشند و سه مسئله را صراحتاً اعلام کنند:
۱- نسبت خود با سیاستهای کلی نظام را روشن نمایند. از زمانی که اصلاحطلب شدند نسبت به سیاستهای کلی نظام که تبلور عملی ولایت فقیه در اداره کشور است یا سکوت کردند یا طعنهزننده، گذشتند. ۲- در نظام دینی حذف تعلقات عاطفی بین رهبری و همراهان درون حاکمیت آفتهای زیادی دارد. نگارنده معتقد است دل رهبری بعد از انتخابات ۱۳۸۸ از این جماعت خون است و حتما نزد امام شکایت بردهاند، اما همچنان صبورانه به پیش میروند. ۳- بحران هویت و بحران معرفت را سامان دهند و از تعارضات، تضادها و سردرگمی نجات یابند و نسبت به مشروعیت نظام با عینک دموکراسی و جمهوریخواهی غربی نگاه نکنند و با نظام روراست باشند. تاریخ همیشه حق را نگاه میدارد و بقیه حواشی از حافظه تاریخ زدوده خواهد شد. تقوای جمعی رمز عزت جمعی است.