قرایی مقدم: به دوره اشیاء سالاری رسیده‌ایم

به گزارش مشرق، چرا فرزند ما تماشای کارتون یک تکه اسفنج؛ «باب اسفنجی» را به دیدن انیمیشن «کاوه آهنگر» اسطوره ای ترجیح می دهد؟ مادری که تا ۹ صبح می خوابد، فرزندی تربیت می کند که ۱۱ صبح از خواب بلند می شود. در دوره «شیء سالاری» هستیم و هویت ما را لباسی که می پوشیم تعریف می کند؛ دیگر از هر انگشت آدم یک هنر بریزد چندان مهم نیست. برخی جوان های ما با کدوی هالووین و کاج کریسمس عکس می گیرد اما با لبوی شب چله و سبزه عید نه!

این ها چند نمونه از جمله ها و دغدغه هایی است که در گفت و گو با «امان الله قرایی مقدم» جامعه شناس مطرح شد. فرصتی شد تا بپرسیم چرا چند سال است، جو جشن و مناسبت هایی فرنگی در خانواده های ایرانی بیشتر شده؟ برخی رسانه های غربی فارسی زبان این رفتار؛ خرید کاج کریسمس توسط غیرمسیحیان ایران را ناشی از «فقر شادی» در جامعه معرفی می کنند. قرایی مقدم اما می گوید: «این، محصول غفلت های ما و مصرف کننده صرف فناوری بودن است.»

***امسال کرونا، کمی جو خرید کاج کریسمس، سلفی و عکس یادگاری گرفتن بعضی سلبریتی ها و برخی جوانان غیرمسیحی با تزئینات کریسمس را کمرنگ تر از سال قبل کرده اما چه شده که اگرچه نه فراگیر اما به هر حال عده ای از ما به این سو رفته ایم؟ اصلاً باید به چنین موضوعی دقیق شد یا آن را صرفاً به دید یک سرگرمی ساده دید؟

صریح بگویم؛ خود کرده را تدبیر نیست. ما در توجه به میراث فرهنگی، معنوی، ملی و میهنی چنان که باید کوشا نبوده ایم. فعالیت های فرهنگی، رسانه ای و هنری مابه اندازه لازم به موقع، کافی و خلاقانه نبوده است. اگر کسی نظر دیگری دارد، می پرسم بگوید ما چه کرده ایم؟

***خواهران و برادران مسیحی برایمان محترم هستند. موضوع تنها به خرید کاج کریسمس توسط ایرانیان غیر مسیحی ختم نمی شود. برگزاری جشن هایی مثل «هالووین»، «ولنتاین» یا مانند آن که این سال ها شاهد رونق آن بین جوانان هستیم دغدغه ما برای پرسیدن است. چه می شود که انداختن عکس یادگاری کنار سفره هفت سین دغدغه جوانان ایرانی نیست اما داشتن عکس یادگاری با نمادهای کریسمس یا دیگر مناسک غربی جذاب می شود؟

ما امروز در حالی لب به نقد و بررسی باز می کنیم و متعجب درباره رفتار جوان ها صحبت می کنیم که در اصل، خودمان کم گذاشته ایم و کوتاهی کرده ایم. منظورم از ما مسئولان، رسانه ها و متولیان فرهنگ و هنر کشور است. به همین دلیل می گویم، خود کرده را تدبیر نیست. کشور ما در زمینه فرهنگ و هنر حرف ها برای گفتن دارد. مشاهیر بزرگی داریم که هنوز بعد از قرن ها، سبک زندگی، فرهنگی، هنری و آثارشان حرف ها برای گفتن دارد. شاعران، نویسندگان، نقاشانی که نام و آثارشان جهانی و بی قیمت است. حالا چرا جوان ما شاعر، نویسنده، مناسبت های ملّی و دینی و فرهنگ و مناسبت های که داشته چنان برایش جذاب نیست؟ به نظر من این سئوالی نیست که ما بخواهیم از جوانان بپرسیم یا آن ها را ملامت کنیم. باید دید ما چقدر در معرفی آثار این هنرمندان یا فلسفه مناسبت ها به جوانان و نسل جدید کشورمان موفق بوده ایم؟ حرف هایمان در این حوزه را چقدر جذاب و مناسب ذائقه جوان امروز مطرح کرده ایم؟ اگر نگویم ما ذائقه جوان امروز را گم کرده ایم، دست کم به آن اشراف هم نداریم.

***جوان ها معمولاً در توضیح ذائقه خودشان می گویند که دوست ندارند موسیقی سنتی گوش کنند. خوانندگان سبک های جدید موسیقی و ترانه های جدید برایشان جذاب تر از شنیدن آواز خوش قدیمی است. حالا با این توصیف، تدبیر چیست؟

جوان ما وقتی داستان و زحمات تولید یک قطعه موسیقی خوب سنتی را بداند به آن علاقمند می شود. موسیقی های ایرانی و اشعاری که خوانندگان ما استفاده می کنند معمولاً از بهترین های سروده های شاعرانی بنام مانند مولانا، حافظ، سعدی و... است. شعرهایی که معنا و محتوا دارد. به بلوغ و کمال روحی و معنوی آدم کمک می کند. حالا فکر کنیم چه کرده ایم که جوان ما وابسته بعضی سبک های شلخته برخی خوانندگان امروزی شده که نه اشعار مناسب که منش مناسبی هم برای زندگی شان ندارند؟ این فقط یک تغییر ذائقه ساده فرهنگی نیست که بگوییم خب، دختر یا پسر ما موسیقی فلان خواننده جدید را دوست دارد. کم کم سبک زندگی، ادبیات و رفتار او را هم خواسته یا ناخواسته دنبال می کند. فرهنگ و هنر ایرانی آنقدری که من آن را بررسی کرده ام و شناخت دارم هم قابلیت انعطاف دارد هم می توان خلاقانه در سبک ها و شیوه هایی که برای جوان جذاب و الگوساز است، ارائه کرد. کم کاری های ما یا اقدام های دیرهنگام یا نه چندان جذاب ثمره ای جز اختلاف طبقاتی فرهنگی و شکاف فرهنگی بین فرهنگ اصیل ایرانی و آنچه جوانان امروز دنبال می کنند، ندارد. کجای در و دیوار شهرهای ما مشاهیر ما را به نسل جدید معرفی می کند. اگر یک مجسمه در یکی از میادین شهر برای فردوسی ساختیم یا یک ایستگاه مترو به نام او زدیم، کافی است؟

***اگر به نظر شما کافی نیست چه پیشنهادهایی دارید؟

به دو مورد باید توجه کنیم؛ تکرار و کنجکاو کردن خلاقانه جوان. فکر کنید در همان ایستگاه مترو در دقایق انتظار شعرهای همان شاعر پخش شود. یک خواننده که اشعاری از آن شاعر را خوانده اجرای زنده داشته باشد. چه اشکالی دارد مردم موقع ورود به ایستگاه ناصرخسرو کارهای گرافیکی و تصویرسازی جالبی درباره آن شخصیت ببینند؟ صبح ها دیگر چرا با ضرب «شیرخدا»ها بیدار نمی شویم. ما یک سریال مختارنامه ساختیم یا یک سریال درباره امامان علی(ع)، حسن(ع) و رضا(ع) کافی است؟ اگر می خواهیم فرهنگ ما حفظ شود و موثر باشیم باید مدام خلاق باشیم و تولید کنیم.

***همه مطالبه ما باید از مسئولان و جامعه باشد از خانه چه قدمی می توان برداشت؟

 درست است نباید از خانه ها و خانواده ها هم غفلت کنیم در این بحث. البته این کم کاری در حفظ هویت و ذائقه فرهنگی فقط مربوط به جامعه نیست بلکه شامل خانواده ها هم می شود. مادری که تا ساعت ۹ صبح خواب است، فرزندی تربیت می  کند که تا ساعت ۱۱ صبح می خوابد. پدری که حتی یک شعر از دیوان شاعران نامی کشورش را حفظ نیست نمی تواند انتظار داشته باشد، فرزندش پایبند به فرهنگ کشورش داشته باشد. اگر جایگاه دیوان حافظ شیرازی در خانه ما فقط برای فال گرفتن های شب چله باشد و بقیه سال در کتابخانه خاک بخورد یعنی ما هم کاهلی کرده ایم. بعضی از این سروده ها ماجرا و حکمت های جالبی دارند با یک جستجو می توانیم به آن برسیم و در دورهمی خانوادگی مان تعریف کنیم. 

*** ما قبلاً آلبوم شخصی مان را به هر کسی نشان نمی دادیم. حالا اما مدام به هر بهانه عکس می گذاریم و روانه فضای مجازی می کنیم مثلاً همین شوق عکس گرفتن با کاج کریسمس و... چرا به اینجا رسیده ایم؟

طبق تحقیقاتی ذهنیت غالب جهان و جوامع از قرن هفدهم به بعد، «حسی» و «مادی» است. به طور کلی جامعه بشری تا کنون سه مرحله اساسی را پشت سر گذاشته است. عقلانی، شهودی-معنوی و از قرن هفدهم به بعد مادی. متأسفانه الان ظاهر شماست که شما را تعریف می کند. مردم شخصیت خود را از اشیاء می گیرند. چون چند نفر وجود دارد که ما و خانواده مان را بشناسد؟ افراد دچار نوعی بینامی و گمنامی هستند. بنابراین برای اینکه بگویند هستند و هویت خود را ثابت کنند دست به دامن مادیات و نمایش آن در زندگی می شوند. حالا دیگر به نظر دوره تمجید «از هر انگشتش یک هنر می بارد» نیست. برخی مردم عکس جهیزیه شان، باغشان، مهمانی، لباس ها، زیورآلات و دارایی هایشان را روانه فضای مجازی و با آن خودشان را به دیگران یادآوری می کنند.

***چه طور بستر این همه برای ذائقه سازی غرب برای جوان ها فراهم شده است که راحت جذب آن می شوند؟

یک تئوری هست که می گوید باید تمدن «آنگولاساکسون» در رأس باشد و آن را به عنوان فرهنگ برتر به جهان معرفی می کند. مطرح کنندگان این تئوری ابزار لازم برای به کرسی نشاندن حرفشان را هم ابداع کردند و به خدمت گرفتند. در واقع خالقان اَبَررسانه هایی مانند رادیو، تلویزیون و سینما هستند. تلفن همراه را طراحی کردند خبرگزاری، رسانه های مکتوب و آنلاین را بکار گرفتند. آنان به واسطه همین ابزارها و در دسترس قرار دادن آن ها برای همه پیام و فرهنگ خودشان را مخابره می کنند. من در مقاله های متعددی از سه، چهار دهه قبل بارها درباره واکنش موثر و به موقع فرهنگی نوشته ام. در مقاله هایی مانند «ایرانی بمانیم اما از تمدن غرب عقب نمانیم»، «بیگانگی با فرهنگ ملّی از کودکستان آغاز می شود»، «زنگ ها برای ما به صدا در می آید»، «در افکار خود خانه تکانی کنید» و «آتش در نیستان» و چندین مقاله دیگر به این دغدغه مهم پرداخته ام.

امروز جوان ما در احاطه پیام هایی است که آن ها مخابره می کنند. در یکی از همان مقاله ها نوشتم ما در روز ۴ میلیون کلمه مخابره می کنیم اما رسانه ای مثل رویترز ۸۰ میلیون کلمه در روز به سراسر جهان مخابره می کند. جوان، جذب اطلاعات جذاب می شود. ذائقه جوان در بستر اجتماعی-فرهنگی ما سیر نشده است. وقتی به اندازه لازم و کافی پیام مخابره نمی کنیم و پیام های دریافتی جذاب تر و سریع تر باشد، فضا برای تضاد فرهنگی و دور شدن از فرهنگ خود ایجاد می شود.

***وقتی به گفته شما این همه رسانه و مخابره پیام دارند از طرفی عملکرد ما هم آن طوری که باید بود، نبوده فرصتی برای جبران وجود دارد؟

معلوم است که فرصت وجود دارد. در همان مقاله هایی که نام بردم، اشاره کرده ام که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. حالا منظورم چیست؟ بدون تعارف ما سازنده رسانه نبوده ایم اما حالا که آن را در اختیار داریم و می توانیم برای آن مسیر، شیوه استفاده و تاثیر مشخص کنیم. بگذارید از دو کشور «ترکیه» و «کره جنوبی» مثال بزنم؛ همین سریال های متعدد ترکیه ای یا افسانه جومونگ که بارها در تلویزیون ما بازپخش هم می شود.

این سریال ها جدای پیام هایی که دارند، ابزاری افتصادی-فرهنگی هم هستند. این می شود که می بینیم در کشورمان شلوار لی ترک، لباس های کره ای و حتی زیورآلات آن ها مرسوم می شود. در واقع در پوشش آن سریال ها لباس، پوشش و فرهنگ خودشان را تبلیغ می کنند. سریال «مختارنامه» کاری ارزشمند بود باید سریال هایی از این دست با روایت و قصه های جدید و جذاب ساخت نه اینکه یک ساخته را بارها و بارها تکرار کرد. ما حافظ، جامی، رستم دستان و پوریای ولی داریم باید سریال ها درباره آن ها ساخت.

***البته باید دقیق، ظریف و حرفه ای هم عمل کرد. به خصوص در حوزه کودک و نوجوان. وقتی انیمیشنی می سازیم که فضا سیاه، خاکستری و ترسناک است بعید نیست کودک کارتون پر از رنگی مانند مثلاً «باب اسفنجی» را به چنین انیمیشنی ترجیح می دهد.

برنده پیام ها و موفق در اثرگذاری ها آن هایی هستند که ذائقه فرهنگی شان را حتی اگر هیچ است طوری ارائه می کنند که همه چیز به نظر برسد. مهم تر از داشتن رسانه، داشتن خلاقیت و چگونگی ارسال پیام موثر است. القای فرهنگ و هویت با ابزار رسانه خیلی مهم است حتی می تواند آینده سیاسی کشورها، میهن دوستی نسل جدید و کودکان را رقم بزند. 

بگذارید یک تحقیق روانشناسی که دو نفر به نام «لرچ» و «اش» آن را انجام داده اند را مثال بزنم. آن ها دو سکه آمریکایی و انگلیسی به بچه های یک کلاس نشان داده شده که هر دو کاملاً یک اندازه بودند. بچه های کلاس اما معتقد بودند سکه آمریکایی بزرگتر است این نتیجه همان تصویرسازی های رسانه ای و پیام هایی است که رسانه های آن ها مخابره کرده. متاسفانه ما این سال ها به جای اینکه روح ایرانی در کالبد فرهنگی و هنری مان بدمیم، روح غربی دمیده ایم. حالا زمان برای جبران هست؟ حتماً هست. به شرطی که جوانان را در تصمیم گیری و خلاقیت مشارکت دهیم. جوان امید و آینده هر جامعه است هرچه مشارکت او بیشتر، آینده آن کشور امیدوار کننده تر.

***کدام ایرانی است که دلش نخواهد فرهنگ و پیام کشور خودمان را به جهان مخابره کند؟ برای رسیدن به این جایگاه به چه چیزی بیش از همه نیاز داریم؟

رهبری در تاریخ یک فروردین سال ۱۳۹۷ در سخنرانی نوروزی در مشهد مقدس جمله بسیار جالب و قابل تأملی داشتند که فناوری فرهنگ می آورد. این موضوعی کاملاً علمی و منطقی است. در نظریات علمی یک سئوال وجود دارد که چرا انسان نسبت به حیوان پیشرفت کرده و پاسخ آن این است چون انسان ابزار ساخت. سنگ را تیز کرد، به دنبال شکار دوید، آن را شکار کرد و... به تعبیر شعر شاعرمرحوم «منوچهر احترامی» ما از کودکی با این مفهوم مأنوس بوده ایم : دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم، دو تا خاتون را دیدم، یکی اش به من آب داد، یکی اش به من... تمام ابیات این شعر تکاپوی بشر برای حیات و استفاده از ابزار است. واضح تر بگویم؛ ابزار «معلم» است. یخچال معلم است یعنی با آمدن آن به زندگی هایمان سبک زندگی ما تغییر کرد. پس هر ابزار یا پدیده ای که به زندگی ما اضافه می شود سبک زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد. برای مثال همین کلمه تلویزیون کلمه ای خارجی است چون کشوری دیگر سازنده آن بوده با همان نام وارد زبان ما شده است. بنابراین کشورهای فناور، کشورهای فرهنگسازتر بوده اند در عصر جدید. ما در دوره «شیء سَروَری» هستیم. حالا اگر می خواهیم در حوزه فرهنگ ردپا و جایگاه خودمان را حفظ و آن را به جهان مخابره کنیم باید فناور باشیم.

***نکته ای هست که بخواهید، بگویید و به نظرتان ناگفته مانده باشد؟

فقط اینکه در صحبت هایم به اینکه جوانان باید در میدان باشند به آن ها بها داده شود و بدانند قدرت انتخاب و تاثیر دارند اشاره کردم اما لازم می دانم به یک نکته ظریف هم توجه شود. ما می توانیم فرهنگ، هنر، ارزش ها و خلاصه هویت ملّی مان در وجود تک تک افراد جامعه بالا ببریم به شرطی که حضور نیروهای متخصص، آگاه، با تجربه، کاردان و دلسوز مغتنم شمرده شود. تجربه و شأن بزرگان ما باید به کمک خلاقیت و تازه نفسی جوانان بیاید. در جامعه ای که بزرگان و زحمت کشان کنار گذاشته شوند، ممکن است کار انجام شود اما برکت و تاثیر ندارد. ما فرهنگساز خواهیم بود به شرطی که با فرهنگ و اصول فرهنگسازی آشنا باشیم. این به فرهنگ و منش ما نزدیک تر است.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر