نبرد قانونی با تروریسم رسانه‌ای/ آورده‌های دیوارنوردی در کنگره آمریکا

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


نظریه فرصت‌ساز در مسائل منطقه‌ای

سعدالله زارعی در روزنامه ایران نوشت:


 «درباره حضور منطقه‌ای ما که مدام می‌گویند چرا ایران در منطقه حضور پیدا می‌کند، موظف است طوری رفتار کند که دوستانش و هوادارانش در منطقه تقویت بشوند. این وظیفه ماست حضور ما به معنای تقویت دوستانمان و هوادارانمان است. ما نباید کاری کنیم که دوستان و وفاداران به جمهوری‌اسلامی در منطقه تضعیف شوند. حضور جمهوری‌اسلامی ثبات‌آفرین و موجب برداشته شدن بی‌ثباتی است... کسانی که دست‌اندرکارند، این‌ها را می‌دانند. بنابراین حضور منطقه‌ای ما قطعی است و باید وجود داشته باشد و وجود خواهد داشت.»


آنچه در مقدمه این یادداشت آمد فرازی از سخنان روز 19 دی ماه رهبر معظم انقلاب اسلامی است که هم فلسفه حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی را بیان می‌کند و هم بر قطعی بودن ادامه حضور منطقه‌ای ‌ایران تأکید دارد. درخصوص این موضوع گفتنی‌هایی وجود دارد:


1- سیاست خارجی هر کشوری بر مبنای تأمین منافع و اهداف ملی خود استوار است و در این بین نفوذ بین‌المللی و نیز نفوذ منطقه‌ای به عنوان بستر منافع و اهداف ملی مطرح می‌باشد و همه کشورها به جز کشورهای بسیار ضعیف، از نفوذ خارجی خود دفاع کرده و بر توسعه آن تأکید دارند. در این میان کشورهای دارای سیاست خارجی پیش‌برنده به دو دسته تقسیم می‌شوند، کشورهایی که با دیده استعماری به حوزه سیاست خارجی نگریسته و واحدهای سیاسی خارجی را در حد واحدهای تحت سیطره خود نگاه می‌کنند و کشورهایی که با نگرشی هم‌افزا و با به رسمیت ‌شناختن استقلال و سیادت واحدهای هم‌جوار و خارج از منطقه، نگرش ملی خود را در محیط خارجی دنبال می‌نمایند. بنابراین از یک‌سو کشوری که دنبال منافع داخلی است، لزوماً باید نسبت به تحولات خارجی به خصوص تحولات منطقه خود، حساس باشد و نباید گمان شود حفظ منافع داخلی بدون ایفای نقش در محیط خارجی مطلوب است. از سوی دیگر کشوری که بر یک سری اصول ارزشی استوار می‌باشد، باید ایفای نقش در محیط خارجی را با تأمین منافع شرکای خود گره بزند چرا که در اینجا رابطه دو طرف ماهیت هژمونیک و آمرانه ندارد.


2- ادبیات حاکم بر مناسبات دو کشوری که در سیستم فکری و مکتبی انسانی تنفس می‌کنند، حتماً با ادبیات حاکم بر مناسبات دو کشوری که یکی در مقام اعمال سلطه و دیگری در مقام پذیرش آن است، تفاوت اساسی دارد و اما نه به این معنا که در ادبیات فکری دسته اول، مسایل مادی جایگاهی نداشته و مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در اینجا هم مسایل مالی و رسیدن به موقعیت بهتر اقتصادی و استفاده از ظرفیت دیگران برای رسیدن به رشد و موقعیت بهتر اقتصادی مد نظر می‌باشد، اما این انحصارگرایانه و با انکار حقوق و با مانع شدن بر سر راه بهبود شرایط طرف مقابل توأم نیست.


ادبیات حاکم بر دو کشوری که در نظام ارزشی همگرا سیر می‌کنند مبتنی بر همبسته کردن نیازهای دو طرف و امکانات دو طرف می‌باشد به‌گونه‌ای که هر کدام از مزیت نسبی خود برای کمک به ارتقاء دیگری استفاده می‌نماید و در همان حال از مزیت‌های طرف مقابل استفاده می‌کند بدون آنکه نگران باشد که این رابطه به وابستگی کشیده شده و استقلال آن را مخدوش می‌کند. به عبارت دیگر در این نوع از گفتمان، هیچ کشوری در ذیل کشور دیگر تعریف نمی‌شود و میان آنان رابطه‌ای عمودی حکم‌فرما نمی‌باشد. اما از آنجا که در سطح دنیا در مناسبات میان کشورها، ادبیات غرب حاکم بوده ما دائماً با واژگانی نظیر نفوذ، حداکثرسازی منافع، وابسته کردن، مرکز پیرامون، «سیاست خارجی اهرم حکمرانی» و «روابط خارجی پیشگیرانه»، «روابط خارجی تهاجمی» و... مواجه هستیم در حالی که براساس ارزش‌های انسانی و ملاک‌های دینی ادبیات ما مبتنی بر افزایش همکاری‌ها، کیفی کردن مناسبات، رابطه مبتنی بر راه‌حل، جلب اعتماد، ممانعت از تنش‌ و ایجاد جبهه مشترک برای حرکت به جلو و مواجهه با موانع است.


اگر ما با ادبیات خودمان وارد شویم، به همه آنچه که لازمه منافع ملی است می‌رسیم و علاوه‌بر آن بر چنان جایگاهی می‌ایستیم که می‌توانیم مسایل آینده کشور را نیز حل و فصل کنیم. به‌عنوان مثال به دلیل توسعه بی‌رویه واحدهای دانشگاهی در سه دهه گذشته، الان ما با نزدیک به یک‌سوم ظرفیت خالی دانشگاه‌هایمان مواجه هستیم و به همین میزان ظرفیت خالی استاد و مدیر آموزشی و امکانات آموزشی داریم. ما یا باید به تغییر کاربری محیط‌های آموزشی دست بزنیم که بسیار دشوار است چرا که محیط‌های ساخته شده برای کلاس درس و آزمایشگاه‌ را نمی‌توان در کارهای دیگر استفاده کرد و یا باید فکری برای فعال نگه داشتن این محیط‌های علمی کنیم. یکی از راه‌حل‌های ما پذیرش دانشجو از کشورهای همگرا با ایران در منطقه است که برای ما هم آورده ارزی خواهد داشت و هم به بسط و توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی در محیط منطقه‌ای منجر می‌شود. برای این کار ما باید در دو سطح کار کنیم یکی در سطح ملی، باید مردم را برای مواجهه مسئولانه با میهمانان مسلمان خود و... آماده کنیم و یکی هم در سطح حکومتی باید بسترهای لازم را برای ایجاد رغبت در آنان فراهم‌ نماییم. این یک نمونه است که نشان می‌دهد می‌توان با یک کشور تعاملات فعال و تأمین‌کننده منافع ملی داشت؛ بدون آنکه لزوماً یکی تحت سلطه دیگری باشد و یا منافع یکی بر منافع دیگری ترجیح پیدا کند.


۳- فاز متفاوت جبهه مقاومت با نظام سلطه اتفاقات مهمی را در پی می‌آورد. اقدامات نظام سلطه با همه تنوع و گونه‌گونی آن، سبب پدید آمدن نفوذ عمیق در میان ملت‌ها نمی‌شود و رابطه در سطح سیاسی باقی می‌ماند و البته آسیب‌هایی هم وارد می‌کند. آمریکا به عنوان محوری‌ترین کشور در نظام سلطه، با انکار حقوق کشوری که با آن رابطه سیاسی برقرار کرده و یا نظامیان خود را به آن گسیل می‌کند، عملاً از یک‌سو رابطه خود را در سطح سیاسی محدود می‌نماید و از سوی دیگر به مرور سبب برانگیختن دشمنی علیه خود می‌گردد. امروز ما شاهد نفرت عمومی مردم منطقه از آمریکا هستیم و این در حالی است که حضور نیروهای سیاسی، فرهنگی و حتی نظامیان آمریکا در این کشورها خیلی پرحجم و ممتد بوده است.


آمریکا از 132۴ تاکنون در ترکیه حضور سیاسی، فرهنگی و نظامی دارد. اما همین دو ماه پیش مؤسسه آمریکایی «پیو» در نظرسنجی خود اعلام کرد، بیش از ۹۰ درصد مردم ترکیه با آمریکا مخالفند و اکثراً آن را دشمن خود ارزیابی می‌نمایند. شاید به دلیل عدم عمق نفوذ باشد که به قول رهبر معظم انقلاب یک مقام آمریکایی صراحتاً گفته است «ما خواهان ثبات در ایران، عراق، لبنان و سوریه نیستیم و مسئله اصلی ما لزوم و یا عدم لزوم بی‌ثباتی در این کشورها نیست بلکه مسئله اصلی ما چگونگی ایجاد بی‌ثباتی در این کشورهاست». اگر کار آمریکایی‌ها منطق درستی داشت آمریکا باید در ایران و لبنان، ترکیه و... ثمره بین 30 تا 80 سال فعالیت خود را در قالب گسترش محبوبیت خود مشاهده می‌کرد. اما اکنون کار آمریکا به جایی رسیده است که از هر گوشه منطقه ندای لزوم اخراج نظامیان آمریکا بلند است. بنابراین اگر بخواهیم از زاویه‌ای عقلانی هم به صحنه نگاه کنیم و منافع ملی خود را هم با همان تعبیر ضیقی که در رشته علوم سیاسی دانشگاه‌ها بیان می‌شود در نظر بگیریم، روش مألوف غرب با آینده‌ای مبهم مواجه می‌باشد و لذا توصیه به اینکه این راه را برویم تا به منافع ملی برسیم، به جایی‌ نمی‌رسد.


از آن طرف جبهه مقاومت با تکیه به روش «مناسبات برادرانه»، افق جدیدی در منطقه پدید آورده است. همان‌طور که رهبر معظم انقلاب در روز جمعه بیان فرمودند: مبنای حرکت ما در منطقه تقویت دوستان‌مان است و این مبنا از یک‌طرف کمک‌کننده است و هیچ‌کس در منطقه نیست که از دریافت کمک اجتناب کند و از طرف دیگر به روابطی درازمدت و ذوابعاد منجر می‌شود. این رابطه در محیط همسایگی راحت‌تر پیش می‌رود و از اولویت بیشتری برخوردار است؛ چرا که در محیط همسایگی مسایل مشترک ناشی از قومیت، مذهب، تاریخ و... در هم‌تنیده است. همین الان نیمی از جمعیت ایران در مرزها با نیمی از جمعیت‌هایی که جوار مرزهای ما در افغانستان، پاکستان، ترکیه، عراق، آذربایجان و ترکمنستان ساکن هستند، رابطه خویشاوندی دارند و این طبیعی‌ترین و ماندگارترین رابطه میان دو کشور است.


طبیعی‌ترین سیاست برای جمهوری‌اسلامی ایران که هم تضمین‌کننده منافع ایران و هم تضمین‌کننده منافع کشورهای منطقه است، راهبردی کردن رابطه با همسایگان خود است. ایران می‌تواند با تعریف انواعی از منافع اقتصادی، سیاسی، امنیتی، آموزشی، فرهنگی و... برای همسایگان در حل مشکلات آنان مشارکت کرده و پایه‌های روابطی پایدار را ایجاد کند. این رابطه در نهایت به شکل‌گیری یک تمدن نوین اسلامی در این منطقه منجر می‌شود و علاوه‌بر آن به جهان شکل تازه‌ای می‌دهد.
۴- در این میان عراق یک نمونه است از کشوری که از وضعیت دشمن به دوست راهبردی تبدیل شده است. با دیوانه‌بازی صدام‌حسین و تحریک‌پذیری از سوی دشمنان جهان اسلام، میان عراق و ایران در حد فاصل 1354 تا 1367 دو جنگ روی داده بود و در جنگ سنگین دوم از هر دو ملت عده زیادی شهید و کشته شدند و کم نیستند انسان‌هایی در دو سوی مرز که یکی از اعضای خانواده‌شان در این جنگ به دست دیگری شهید یا کشته شده باشد. اما همین دو ملت که بعضی‌ها گمان می‌کردند به دلیل خون‌های زیادی که بین‌شان ریخته شده، صدها سال شکاف میان آنها باقی می‌ماند، امروز و به دلیل سیاست‌های خاص جمهوری اسلامی و حکمتی که در این رابطه به کار گرفته شد، در سالگرد شهادت سردار شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس یعنی یکی از فرماندهان ایرانی در جنگ 8 ساله، جمعیت میلیونی در بغداد به میدان می‌آید و یاد او را گرامی می‌دارد و این مراسم در عراق یک هفته به درازا می‌کشد و عراقی‌ها با ظرافت نام آن را «اسبوع الشهاده و السیاده» نهاده‌اند به این معنا که حالا عراقی، نه فقط حاج قاسم سلیمانی‌ها را عامل شکست و طرف مقابل خود به حساب نمی‌آورد، بلکه آن را عامل سیادت و استقلال عراق می‌شناسد.
 

قدرت رسانه

اکبر نصراللهی در روزنامه ایران نوشت:


در خصوص بسته شدن حساب کاربری توئیتر ترامپ بحث کشورهایی که ادعا ندارند، روشن است اما در مورد کشورهایی که همیشه دیگران را به محدودیت آزادی بیان و سانسور متهم می‌کردند، جالب و قابل تأمل است. همانگونه که شورش و اغتشاش و عملکرد خلاف عرف و قانون ترامپ، چهره کنشگران حاکمیتی غرب را آشکار کرد، عملکرد توئیتر، اینستاگرام، یوتیوب و... هویت نظام رسانه‌ای غرب و میزان پایبندی آنان را به آموزه‌های خود در مورد جریان آزاد اطلاعات برملا کرده است.

به نظر می‌رسد، وقتی پای امنیت در غرب در میان باشد، آنها همه کار را مجاز می‌دانند.  باید از دوره 4 ساله ریاست جمهوری ترامپ تشکر کنیم، زیرا اگر ترامپ نبود، تا این حد مردم دنیا با واقعیات غرب آشنا نمی‌شدند، در این 4 سال به اندازه کل تاریخ، مردم با غرب آشنا شدند تا پیش از این چنانچه دانشجویان، استادان و پژوهشگران می‌خواستند، مدیا را در کشورهای مختلف مقایسه کنند، با سختی‌های زیادی برای دستیابی به عناصر مختلف روبه‌رو می‌شدند اما امروز با توجه به رشد تکنولوژی و رسانه، کل دنیا به ‌کارگاه بزرگ رسانه‌ای و ارتباطی تبدیل شده و همه افراد جامعه حتی مردم عادی هم می‌توانند اخبار را در کل دنیا رصد و راستی آزمایی کنند. به‌عنوان مثال تئوریسین‌های غربی همیشه موضوع آزادی بیان را مطرح کرده و در این حوزه داد سخن داده‌اند، اما حالا در این راستا مردم می‌توانند به راحتی این ادعاها را راستی آزمایی کنند.

نکته دیگر که قابل تأمل است، این است که امروز توئیتر از یک جهت، قدرت رسانه‌ها را نشان می‌دهد، وقتی یک بخش خصوصی در امریکا می‌تواند حساب توئیتری رئیس‌جمهوری امریکا را مسدود کند، این کار، یعنی اثبات قدرت بالایی که یک رسانه دارد. ترامپ رئیس جمهوری بوده که 70 میلیون رأی آورده، چرا غرب به او تریبون نداده، اینهایی که خواهان آزادی بیان هستند، چطور تبدیل به دیکتاتور رسانه‌ای می‌شوند در حالی که به راحتی می‌توانند، توئیت‌هایی که منتشر کننده خشونت است، حذف کنند اما در عمل صورت مسأله را حذف کرده و حساب کاربری را مسدود می‌کنند.

حال از زاویه‌ای دیگر به مسأله نگاه می‌کنیم، این عمل توئیتر، یادآوری می‌کند که امنیت ملی در همه جای دنیا مهم است و جزو اصول ملی محسوب می‌شود و هر جای دنیا که امنیت ملی مورد خطر قرار می‌گیرد، لازم است، رسانه‌ها هم به ماجرا توجه کنند.

از طرفی دیگر، وقتی پای امنیت ملی به میان می‌آید، سیاست رسانه‌ها در مراتب پایین‌تر قرار می‌گیرد، به‌عنوان نمونه در حادثه 11 سپتامبر با هدف قرار گرفتن برج‌های دوقلو، هم مردم و هم رسانه‌ها و کنشگران حاکمیتی موافق سانسور بودند زیرا تصور می‌کردند، با رسانه‌ای شدن برخی موضوعات، تروریست‌ها موفق به انجام مراحل بعدی رفتارهای تروریستی خود شوند و از این ماجرا سوء‌استفاده شود.

نبرد قانونی با تروریسم رسانه‌ای

علی آران در روزنامه وطن امروز نوشت:

رئیس‌جمهور توئیتری آمریکا در آخرین روزهای دوره 4 ساله‌اش تا اطلاع ثانوی توسط مهم‌ترین شبکه‌های اجتماعی از جمله همان توئیتر تحریم شده است. حساب توئیتر دونالد ترامپ با 88 میلیون دنبال‌کننده در حالی برای همیشه توسط این شرکت آمریکایی - که یکی از سهامداران اصلی‌اش دوست او محمد بن‌سلمان، ولیعهد سعودی است- بسته شده که او هنوز با طرح دموکرات‌ها مورد استیضاح قرار نگرفته و از سمت قانونی‌اش خلع نشده و کماکان تا 10روز دیگر که جو بایدن سوگند یاد کند، نفر اول قوه مجریه و مقتدرترین مقام ایالات متحده خواهد بود. همچنین عمده تصاویر و پست‌های مربوط به حمله تاریخی جمهوری‌خواهان افراطی به ساختمان کنگره بر فراز تپه کپیتول واشنگتن تحت عنوان محتوای مجرمانه و تروریستی توسط گوگل، توئیتر، فیسبوک، اینستاگرام و یوتیوب حذف یا فیلتر شده‌اند.

فرقی نمی‌کند کارتل رسانه‌ای همسو با دموکرات‌ها متشکل از 6 هلدینگ تحت مالکیت و مدیریت ابرسرمایه‌داران یهودی، به قول جیمز پولیتی وابسته خبری روزنامه فایننشال‌تایمز در واشنگتن که شاهد اشغال کنگره در روز ششم ژانویه بود، سانسور ترامپ را در پاسخ به اقدام او و هوادارانش برای کودتا انجام داده باشد یا اینکه به قول هلن باینیسکی، تحلیلگر سیاسی آمریکایی، نفس بایکوت ترامپ توسط شبکه‌های غول‌آسای اجتماعی به منزله نخستین کودتای رسانه‌ای در ابعاد ملی علیه رئیس‌جمهور قانونی و مستقر ایالات متحده باشد. به قول یک حقوقدان برجسته رسانه‌ای، بایکوت مطالبات و اعتراضات رئیس‌جمهور مستقر و بخش قابل توجهی از آمریکایی‌ها (75 میلیون نفری که در انتخابات به ترامپ رای دادند نزدیک به نیمی از جمعیت این کشور را نمایندگی می‌کنند) برای بررسی تقلب گسترده در انتخابات ریاست‌جمهوری و کنگره، بدین معنی است که دموکرات‌ها و لیبرال‌هایی که بزرگ‌ترین مدعیان آزادی بیان هستند، در قلمرو خودشان این آزادی را به رسمیت نمی‌شناسند.

گلن گرین والد، دادستان پیشین آمریکایی که در دوران حاکمیت بوش پسر علیه دولت جمهوری‌خواه واشنگتن به خاطر سانسور شدید رسانه‌ها و شنود گسترده از مردم تحت لوای «جنگ علیه ترور» دادخواست صادر کرده بود، امروز می‌گوید دموکرات‌ها به رهبری بایدن همان روند را با اعلان «جنگ دوم علیه ترور» آغاز کرده‌اند، منتها این بار نه علیه مردم خاورمیانه بلکه علیه مردم خود آمریکا!

به عبارت خیلی ساده، کارتل رسانه‌ای غرب چنان قدرتی یافته که می‌تواند قدرتمندترین فرد جهان یا همان عنوانی که خود طی سال‌ها برای رئیس‌جمهور آمریکا ساخته و پرداخته را بایکوت و سانسور کند، چون او را کاملا محاط در محیط رسانه‌ای خود می‌بیند. نشان به آن نشان که او پس از بسته شدن حساب اصلی‌اش باز هم مجبور است در فضای توئیتر و از طریق کانال غیررسمی POTUS@ به ابراز عقیده مشروط ادامه دهد. در همان حال اما کارتل رسانه‌ای صهیونیستی مجبور است برای خاموش کردن صدای بزرگ‌ترین مخالف جهانی خود که از خارج از قلمرو استکبار برمی‌خیزد احتیاط به خرج دهد، چون می‌داند اگر زیاده‌روی کند طبیعتا جواب ‌های، هوی خواهد بود. نخستین قانون فعالیت رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی از دل این قیاس پدیدار می‌شود: آزادی بیان محدوده و چارچوبی دارد که توسط قوانین ملی معین می‌شود.

توئیتر، گوگل و فیسبوک (به علاوه زیر مجموعه‌های‌شان یوتیوب و اینستاگرام) ۳ غول رسانه‌ای دیجیتال، از ابتدای هزاره سوم میلادی با معرفی خود به عنوان نماد آزادی بیان و اشتراک اطلاعات در سطح بین‌المللی موفق شده‌اند خود را به 5 ابرشرکت اول بازار سهام تبدیل کنند. آنها مدعی‌اند که هر شهروند جهانی می‌تواند هر چه دل تنگش خواست در هر زمینه‌ای بگوید و در هر ابعادی منتشر کند و حتی از آن بالاتر، رفتار و گفتار و مطالباتش را اگر چه خارج از عرف جوامع مختلف و مخالف قوانین کشورهای مستقل باشد با مکانیزم‌هایی مثل «لایک» و «ترند» - که بدل رای‌گیری و همه‌پرسی قانونی هستند- در ورای مرزهای ملی و عقیدتی به اشتراک گذاشته و به عنوان مطالبه عمومی جا بزند. شبکه‌های اجتماعی آمریکایی با این حربه بارها و بارها آلت دست دخالت دولت‌ها و سازمان‌ها و شرکت‌های غربی در امور کشورها و ملت‌های دیگر قرار گرفته‌اند اما وقتی پای منافع حیاتی ایالات متحده به میان می‌آید ـ که این رسانه‌ها در قلمرواش به ثبت رسیده و فعالیت می‌کنند ـ آنها حتی از سانسور کردن شخص اول قدرت یعنی رئیس‌جمهور نیز ابایی ندارند، البته این همان رئیس‌جمهوری است که تنها چند ماه پیش و تا زمانی که منافع خودش و دولتش ایجاب می‌کرد، با صدور قانونی اجرایی که مورد حمایت همین کارتل رسانه‌ای لیبرال‌منش قرار گرفت شبکه اجتماعی چینی تیک‌تاک را تحریم و مسدود کرد.

سرانجام در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری سوم نوامبر 2020 بود که با اعمال نفوذ کاخ سفید برای فروش سهام مکفی شرکت چینی بایت دنس (مالک تیک‌تاک) به شرکت‌های همسود ترامپ یعنی «اورکل» و «وال‌مارت» و انتقال ستاد مدیریتی‌اش به ایالات‌متحده و فعالیت تحت نظارت اف‌سی‌سی (کمیسیون حکومتی ارتباطات فدرال)، این شبکه اجتماعی تحت عنوان هویت جدید «تیک‌تاک جهانی» اجازه ادامه فعالیت در فضای رسانه‌ای غرب را پیدا کرد.

ترامپ که امروز توسط کارتل رسانه‌ای مافوق احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه سانسور شده و حتی متهم به اخلال علیه نظام سیاسی حاکم بر آمریکا می‌شود، خود ۴ سال پیش با جریان‌سازی همین شبکه‌های مجازی به قدرت رسید و بعد به نخستین رئیس کاخ سفید تبدیل شد که علیه رسانه‌های جریان اصلی شورید و با زدن انگ «اخبار دروغین» به آنها تلاش کرد قوانین بسیار سختگیرانه‌ای برای انتشار اطلاعات غیرموثق را از تصویب کنگره بگذراند. بتدریج اما با تغییر سیاست‌های کلان حاکمیت صهیونیستی آمریکا که تصمیم به کنار گذاشتن یاغی از قدرت گرفت، این شبکه‌های اجتماعی همان روند سختگیرانه را همراه با استانداردهای دوگانه درباره محتوای پست‌های کاربران اعمال کردند، بویژه از سال 2018 به این سو این شبکه‌ها با ژست بی‌طرفانه در عمل هر محتوا یا ترندی را که مخالف منافع حاکمیت آمریکا و لابی اسرائیلی باشد تحت عنوان محتوای مجرمانه یا خلاف واقع فیلتر یا حذف می‌کنند، بدون آنکه نیازی ببینند قضاوت خود را به قانون اساسی ایالات‌متحده ارجاع دهند.

ترامپ که می‌دید کارتل رسانه‌ای اینگونه علیه او شمشیر کشیده است، با دستوری اجرایی- که اواخر بهار امسال (28 ماه ماه 2020) صادر کرد- تلاش کرد روند فیلترینگ محتوای شبکه‌های اجتماعی و تارنماها را قاعده‌مند ساخته و منوط به روند قضایی کند. با این حال سلطه کارتل رسانه‌ای بر هر ۲ حزب جمهوری‌خواه و دموکرات باعث شد کنگره جلوی اجرای فرمان رئیس‌جمهور را بگیرد و این گونه به ادامه سانسور گزینشی و بی‌حد و حصر آنلاین چراغ سبز نشان داد.

این گونه سانسور گسترده جهانی گریبان خود آمریکایی‌ها را می‌گیرد. آمریکا که روزگاری با توسل به فرمول سرکوب صداهای مخالف و مستقل با بمباران اطلاعاتی جامعه وانمود کرد مهد آزادی بیان است، حالا کوچک‌ترین صدای مخالف حاکمیت صهیونیستی‌اش را حتی از سوی رئیس‌جمهور مستقر برنمی‌تابد و می‌رود که همانند بریتانیا و کشورهای پیشرو اتحادیه اروپایی چون فرانسه، قانون دیکتاتوری ویژه دوران جنگ و شرایط استثنایی را دائمی کند؛ قانونی که توجیهش «تقدم امنیت بر آزادی» است و از قرن بیستم تاکنون برخلاف شعارهای دموکراتیک غرب، به اعمال دیکتاتوری همراه با سانسور گسترده مطبوعات و فعالان ضد جنگ در آمریکا و اروپا طی جنگ دوم جهانی و سپس لشکرکشی‌های متعدد پنتاگون و شرکایش در ناتو به ویتنام، کارائیب، بالکان، خلیج‌فارس، خاورمیانه و آفریقا انجامیده است.

حاکمیت آمریکا بی‌آنکه با تهدید خارجی جدی در سطح مداخله‌های نظامی، براندازانه، تبلیغاتی و تحریمی خودش علیه دولت‌ها و ملت‌های دیگر جهان مواجه باشد، بی‌سابقه‌ترین سانسور رسانه‌ای را به اجرا گذاشته است که آشکارا این اصل قانون اساسی‌اش را که نهاد آزادی بیان (مطبوعات و رسانه‌ها) را رکن چهارم دموکراسی می‌خواند به چالش می‌کشد. این آمریکا حتی دیگر رسانه غیرهمسوی داخلی‌اش را نیز تحمل نمی‌کند چه رسد به خارجی‌ها.

از سانسور و حذف کامل شبکه فرامرزی ایرانی پرس‌تی‌وی یا المنار لبنان در سرویس‌های ماهواره‌ای یا اعمال محدودیت برای شبکه روسی آرتی یا شبکه‌های ملی‌گرایان اروپایی بگذریم اما آیا این عجیب نیست که چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان که در حال پشت‌ سر گذاشتن اقتصاد اول یعنی آمریکاست، هیچ شبکه اجتماعی یا تلویزیونی مهمی در سطح جهانی ندارد در حالی که شیخ‌نشین کوچک قطر یا عربستان سعودی، دشمن شماره یک هر گونه آزادی بیان، شبکه‌های مهمی مثل الجزیره، اسکای‌نیوز یا توئیتر را اداره می‌کنند؟ آیا چین نمی‌توانست با همان استانداردهای دوگانه‌ای که آمریکا و اروپا برای پول‌پاشی شیخ‌نشین‌های عربی یا لابی اسرائیلی- صهیونیستی در زمینه رسانه‌ای قائل شده‌اند، رسانه خاص خود را در قلمروی غرب داشته باشد؟ با توجه به موضع خصمانه ایالات‌متحده و متحدانش اتحادیه اروپایی، بریتانیا، کانادا و استرالیا نسبت به رقیب آسیایی‌شان، همه ما پاسخ این پرسش را حتی قبل از طرح آن می‌دانستیم: نه! اژدهای زرد نمی‌تواند در سپهر رسانه‌ای غرب پرواز کند و به همین دلیل از ۲ دهه قبل با پیش‌بینی جنگ نرم از سوی دشمن، سپهر رسانه‌ای خود را نیز با ایجاد دیوار جدید دیجیتالی چین، یا سامانه موفق حفاظت سایبری «فایروال» به روی غیر بسته و با اتکا به شبکه داده ملی بزرگ و کامل خود از بیگانه مستغنی است.

آمریکا و چین، ۲ قدرت دنیای امروز، هر کدام به هر شکلی که می‌توانند سعی در سانسور دیگر صداها در قلمروی سیاسی یا اقلیمی‌شان تحت لوای مقابله با تروریسم رسانه‌ای دارند. خواه این را به منزله نفی دموکراسی به واسطه قواعد جدید حکمرانی جهانی برشماریم یا ورود به عصر جدیدی از حیات نظریه دولت- ملت، این تعریف امنیت ملی است که فارغ از تعاریف لیبرالی موهوم و منسوخ شده از آزادی بی‌حد و مرز برای هر کشوری که دغدغه استقلال فرهنگی و سیاسی دارد، در اولویت قرار می‌گیرد.

کشورمان نیز در پنجمین دهه حیات انقلاب اسلامی و هماهنگ با تغییرات بین‌المللی، باید تعاریف و الزامات حقوقی مربوط به فعالیت‌های رسانه‌ای در سپهر ملی و عقیدتی خود را ارتقا دهد و به قوانین روزآمد برای مقابله با جنگ همه‌جانبه کارتل رسانه‌ای تروریستی آمریکایی مجهز شود.

آبروریزی مدعی جهانی دموکراسی‌

مرتضی مکی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

وقایع روز چهارشنبه، ششم ژانویه آمریکا ابعاد پیچیده و گسترده‌ای دارد و درباره پیامدها و نتایج این رویداد تاکنون موضع‌گیری‌ها وتحلیل‌های گسترده‌ای در سطح داخل آمریکا و جهان شده است. حتی سخن از استیضاح و برکناری ترامپ براساس متمم 25 قانون اساسی آمریکا شد و حالا اینکه این درخواست‌ها تا چقدر تحقق پیدا می‌کند و چقدر واقع‌بینانه است، ابعاد متفاوتی دارد.

ولی قطعا بعد از روز چهارشنبه، ترامپ به حاشیه رفت و به همان اندازه هم نگرانی از اقدامات غیرمنتظره او کمتر شد.

ترامپ نتایج انتخابات را پذیرفت و اعلام کرد در مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری جو بایدن شرکت نمی‌کند. البته تبعات این رویداد سیاسی قطعا برای حزب جمهوریخواه بسیار زیاد خواهد بود و اینکه بتوانند از ترامپ عبور کنند آنها را با چالش زیادی مواجه می‌کند. به هر حال این ترامپ بود که از همان اول هم حزب جمهوریخواه را پلکانی برای رسیدن به هرم قدرت آمریکا می‌دید ولی با افکار و ایده‌های این حزب همخوانی و همسویی نداشت.

این را که در سال 2024 جمهوریخواهان بتوانند با قدرت در عرصه سیاسی آمریکا ظاهر شوند با هاله‌ای از ابهام و تردید مواجه کرده است. ولی از لحاظ سیاسی، تبلیغاتی قطعا رویدادهای روز چهارشنبه سیاه کنگره به دموکراسی آمریکایی آسیب جدی وارد کرد و همانطور که ریچارد هارس، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا توئیت کرد اگر دوران پساآمریکایی هم وجود داشته باشد این دوران از چهارشنبه ششم ژانویه آغاز شده است.

درواقع چهره آمریکا برای متحدان اروپایی این کشور و کسانی که یک چهره رویایی از نظام سیاسی آمریکا ساخته بودند، فروریخت و از هم پاشیده شد. اکنون اینکه جو بایدن تا چه حد بتواند این ساختار ازهم‌پاشیده آمریکا در داخل و عرصه نظام بین‌الملل را در دوران چهار ساله ترامپ ترمیم کند، به نظر مسیر بسیار دشواری است و باید دید با توجه به کارنامه سیاسی پرباری که در سنا و کاخ سفید دارد، با چه اراده‌ای می‌تواند شکاف داخل جامعه آمریکا و عرصه نظام بین‌الملل را ترمیم کند.

روزنامه تایمز گزارشی در این زمینه که ترامپ با چند نفر از مشاورانش درباره عفو خودش و خانواده‌اش مشاوره کرده، منتشر کرد. اینکه ترامپ بتواند خودش را عفو کند، از آن تناقضات حقوقی است که تا چه اندازه یک نفر می‌تواند خودش را از پیگیری قضایی معاف کند؟!

هنوز جواب روشنی درباره قانونی بودن و حقوقی بودن این اختیار ترامپ برای عفو خودش در سطح رسانه‌های سیاسی و حقوقی آمریکا مطرح نشده و باید منتظر ماند که نظام قضایی آمریکا چه تعریفی می‌تواند از این درخواست ترامپ ارائه دهد تا ترامپ بتواند با استناد به این تعریف حقوقی دست به چنین اقدامی بزند. ترامپ پرونده‌های حقوقی و مالی زیادی در داخل آمریکا دارد و احتمال اینکه خودش و خانواده‌اش مورد پیگرد قضائی قرار بگیرند، وجود دارد.

واقعیت این است که وقایع روز ششم ژانویه به زیان ترامپ تمام شد و بخش زیادی از سرمایه سیاسی 75 میلیونی که جمع کرده بود و می‌توانست از آن استفاده کند از بین رفت. فارغ از ابعاد منفی آنچه رخ داد این نکته که در این رویداد فقط چهار نفر کشته و 57 نفر بازداشت می‌شوند، حائز اهمیت است و نشان می‌دهد که سیستم تثبیت‌شده و نهادینه‌شده است و در برابر چنین وقایعی تاب مقاومت دارد.

اما این برای نظام سیاسی و دموکراسی آمریکایی که خودش را برای جهان الگو قرار می‌دهد، خسران بود و البته چنانچه در خیلی کشورهای دیگر رخ می‌داد، اتفاقی عادی و روتین قلمداد می‌شد و بازتابی نداشت ولی برای آمریکا که ادعای جهانی دموکراسی‌خواهی دارد، یک آبروریزی بزرگ بود.

سخت و تلخ

محمد سعید احدیان در روزنامه خراسان نوشت:


با این که مخاطبان روزنامه های مکتوب کاهش شدیدی داشته است، اما بسیاری از مردم خراسان صبح ها منتظرند تا روزشان را با روزنامه خراسان آغاز کنند. این اقبال عمومی در عصری که بسیاری آن را عصر پایان رسانه های مکتوب می خوانند، اتفاقی است که اول برای ما و سپس برای همه مسئولان مسئولیت دارد تا اجازه ندهند این رسانه پرخواننده و بسیار معتبر ، ضعیف شود.  ما در موسسه خراسان به نوبه خود تلاش زیادی کردیم تا این جایگاه را حفظ کنیم و مهم ترین مشکلی که هنوز داریم با آن دست و پنجه نرم می کنیم، مشکلات عدیده مالی است که چندین سال است با آن روبه روهستیم.


 در این سال ها هم با رکود گسترده و طولانی مدت، هم با چندین بار افزایش گرانی مواد اولیه روبه رو بودیم و تلاش کردیم همه را به نحوی مدیریت کنیم. اما افزایش قیمت چند برابری کاغذ و دیگر مواد اولیه و رکود گسترده در بازار به دلیل کرونا و دیگر مولفه ها  کار را چنان بر ما سخت کرده که چاره ای جز افزایش قیمت برای روزنامه باقی نمانده است.


در هرصورت ما در شرایط گرانی های بسیار زیاد هستیم به گونه ای که قیمت کاغذ روزنامه از کیلویی2200 تومان در اوایل سال 97 به کیلویی 8 هزار تومان در سال 98 رسید و اکنون قیمت کاغذ کیلویی 13هزار تومان است که تا یک ماه دیگر به حدود کیلویی 17 هزار تومان خواهد رسید یعنی فقط قیمت کاغذ حدود600درصد افزایش یافته است که اگر قیمت روزنامه را به 4هزار تومان افزایش دهیم بازهم فقط 2 برابر افزایش در نظر گرفته شده است. البته رکود و شرایط کرونا هم اجازه تامین این درآمد را از طریق آگهی ها نمی دهد. به همین دلیل ما مجبور به افزایش قیمت روزنامه هستیم و می دانیم که با این افزایش قیمت ممکن است عده ای امکان خرید روزنامه را نداشته باشند.


این تصمیم برای ما خیلی سخت بود و تلاش زیادی کردیم که از طرق مختلف کمک هایی دریافت کنیم تا مجبور به گرفتن چنین تصمیم سختی نشویم اما تلاش های ما به ثمر ننشست و این واقعیت بیش از پیش روشن شد که خلاف آن چه توسط مسئولان ادعا می شود ، باور به حفظ رسانه ای که می تواند از لحاظ  اجتماعی، سیاسی،امنیتی،اقتصادی و فرهنگی در افکارعمومی تاثیر مستقیم و موثر بگذارد ، جدی نیست و الا اجازه نمی دادند، خراسان مسیر کاهش «اجباری» مخاطب را علی رغم درخواست مردم ، برای کنترل هزینه در پیش بگیرد این مسئله بیش از پیش برای ما روشن شد که  پشتوانه خراسان فقط مردم و مخاطبانش هستند. بنابر این تصمیم گرفتیم از تاریخ شنبه 4 بهمن ماه روزنامه خراسان را برای مخاطبان مشهدی و تهرانی به قیمت 4 هزار تومان و برای مخاطبان شهرستانی 2هزارو500 تومان افزایش دهیم. البته تدبیرهایی صورت گرفته است تا این فشار بر دوش شما کمتر سنگینی کند.


طرح سجاب : در این طرح موسسه فرهنگی هنری خراسان در نظر دارد ،ضمن جمع آوری روزنامه های تاریخ گذشته مشترکین ، به ازای هر 5 نسخه روزنامه دریافتی، یک نسخه روزنامه رایگان به مشترکین هدیه دهد.جدای از  اهمیت بازیافت کاغذ و کمک به حفظ محیط زیست و منافع اقتصادی حاصل از آن، این مسئله می تواند فشار افزایش قیمت روزنامه را بر مخاطبان عزیز تا حدی کاهش دهد . بنابراین برای همکاری بیشتر مخاطبان گرامی طرحی گذاشتیم و مقرر کردیم برای مخاطبانی که روزنامه های باطله خود را به موسسه خراسان تحویل دهند تخفیف قابل ملاحظه ای را لحاظ کنیم. در این طرح ،مشترکینی که روزنامه های خود را به روزنامه خراسان تحویل دهند برای هرنسخه روزنامه عملا 3هزارتومان می پردازند.


اپلیکیشن : در دومین شیوه حمایت از مخاطبان، اپلیکیشن روزنامه خراسان را منتشر کردیم. با نصب اپلیکیشن روزنامه خراسان از کافه بازار، گوگل پلی و... تمام ضمیمه‌های خراسان و تمام صفحات روزنامه خراسان در دسترس شماست. شما خبرهای هر صفحه را می‌توانید به صورت جداگانه و به صورت کاملا رایگان باز و مطالعه کنید همچنین از دیگر بخش های اطلاع رسانی و جذاب این اپلیکیشن مانند فیلم های خبر جذاب و صفحات دیگر روزنامه ها می توانید استفاده کنید.


موسسه خراسان امروز بزرگ ترین بنگاه رسانه‌ای کشور محسوب می شود و در فضای مجازی فراگیرترین رسانه مجازی را دارد اما آن چه هویت اصلی و ماندگار خراسان را تعیین می‌کند روزنامه خراسان است که معتبرترین و فراگیرترین رسانه استان های خراسان است، این روزنامه متعلق به مردم است و از این پس نیز  با کمک مردم برای مردم ، با قوت تمام به وظیفه روشنگری خود ادامه خواهد داد.


مسئولان نیز تا تاریخ چهارم بهمن فرصت دارند تصمیم بگیرند و اجازه ندهند، روزنامه ای که متعلق به مردم است و تاکنون با روشنگری های موثر خود معادل ده ها میلیارد خدمت اجتماعی، سیاسی ، امنیتی ،اقتصادی و فرهنگی کرده است، مخاطبان وفادار خود را به اجبار کاهش دهد. امیدواریم این اتفاق سخت و تلخ نیفتد.


خشکسالی، دروغ و چیزهای دیگر

رضا دهکی در روزنامه ابتکار نوشت:


اندیشه‌های حکمرانی در طول تاریخ فراوان و متنوعند. در تمامی این اندیشه‌ها، عناصری مطرح می‌شوند که با وجود یا بدون آن‌ها نمی‌توان نه به حکمرانی که حتی به زندگی ادامه داد. از نوشته کتیبه معروف داریوش هخامنشی که دعا می‌کرد کشورش از «خشکسالی و دروغ» در امان باشد، تا دکترین دانش سقراط و آرمانشهر جمهور افلاطون و حتی اندیشه‌های دینی مثل آیه مشهور «الملک یبغی مع الکفر و لا یبغی مع الظلم» در قرآن، همگی به نکاتی اشاره دارند که در نگاه آورندگانشان حکومت و هدایت جامعه بدون آن‌ها ممکن نیست.


این اندیشه‌های گوناگون در طول تاریخ و عرض جغرافیا شکل گرفته‌اند و حالا در عصر ارتباطات، به هم رسیده و تلفیق شده‌اند و نتیجه آن هویتی چهل‌تکه است؛ چنان که در چین سوسیالیستی رفتارهای سرمایه‌داری فراوان دیده می‌شود، در آمریکا اندیشه‌های با پایه چپ مورد توجه قرار می‌گیرند، کشورهای سلطنتی اروپا از نظر دموکراسی پیشرو می‌شوند و عربستان با آن سابقه امارتی، اصلاحات سیاسی-اجتماعی جدیدش را تبلیغ می‌کند.


نتیجه اینکه ترکیب این اندیشه‌های گوناگون، گاه برآیندی مثبت و موفق دارند و گاه اتفاقا تجربه‌های پیشین باعث می‌شوند حاکمان با آشنایی با رویکردهای مثبت و موفق، راه آن‌ها را به نفع خواست خود ببندند. با این همه حتی با وجود این استفاده وارونه، اهمیت برخی از این عناصر به ویژه آن‌ها که ماهیت اخلاقی دارند در نگاه به حکومت‌ها و سرنوشت حاکمیت‌ها فراموش کرد.


به عنوان مثال دروغ جزو عناصری است که فارغ از میزان ارزش آن در جامعه، از بین برنده اعتبار هر فردی است؛ چه برسد به آن که فرد در زمره حاکمان و مسئولان باشد. این ارزش در برخی حکومت‌ها مثل نظام‌های حاکم بر کشورهای اسکاندیناوی چنان پراهمیت محسوب می‌شود که در صورت افشای دروغی در فرد یا بخشی از طبقه حاکم، منجر به استعفای اجباری، برکناری و یا حتی روی‌گردانی مردم از یک حزب سیاسی به طور کلی می‌شود. در ایران که نظام سیاسی آن عنوان «جمهوری اسلامی» را بر خود دارد، اشاره به روایاتی از ائمه شیعه مثل «دروغ کلید تمام بدی‌هاست» و «تمام گناهان در صندوقی هستند که کلید آن دروغ است» نشان می‌دهد که دروغ‌گویی به ویژه در مسئولان می‌تواند چه حرمتی داشته باشد. هر چند گاه در تفسیر این موضوع، تعابیری مثل تقیه و خدعه هم به عنوان مجوزی برای دروغ مصلحتی مطرح شده‌اند، اما این شرایط خاص اغلب با هیچ چسبی به دروغ‌های ممکن نمی‌چسبند.


دروغ خود گاه به طور مستقیم و گاه به طور غیرمستقیم، عامل عنصر مخرب دیگری در حکومت به اسم «تناقض» هم می‌شود. در عصر ارتباطات که ثبت، بازیابی و دسترسی به حافظه مربوط به گفتار، رفتار و اقدامات هر فردی و به ویژه مسئولان آسان‌تر از گذشته است، تناقض‌های کلام و اعمال آن‌ها به آسانی مشخص می‌شود و این تناقص‌ها می‌تواند از هر حاکم و حکومتی اعتبارزدایی کند.


بیان غیرکارشناسی و غیرمسئولانه نیز از دیگر عناصری است که اعتبار حاکمان را زیر سوال می‌برد؛ چنان که ادبیات گمراه‌کننده و غیرکارشناسی حاکمانی مثل ترامپ، بولسانارو، بوریس جانسون و ... که درنهایت به تصمیم‌های اشتباه هم منجر شد و چنان که دیدیم و می‌بینیم، اوضاع کرونا را در این کشورها وخیم‌تر کرد. نکته جالب توجه این که چهره‌های شاخص از جمله در سیاست، در بیان چنین تصمیم‌های به ویژه در موارد عام‌شمولی مثل شیوع کرونا، تنها در جایگاه مسئولیت‌شان ارزیابی نمی‌شوند، بلکه با توجه به داشتن پیروان فکری، حتی گفتار غیرکارشناسی‌شان فارغ از عملی شدن به عنوان یک سیاست نیز برایشان مسئولیت به دنبال دارد. این موضوع البته طبیعتا چالش‌های خاص خود را هم به دنبال دارد؛ به عنوان مثال رفتار و گفتار ترامپ درباره هجوم هوادارانش به کنگره آمریکا به منظور جلوگیری از آشوب و آسیب به نهادهای دموکراسی، باعث خروج حساب‌های کاربری فیسبوک و توییترش از دسترس می‌شود، اما همین موضوع از دید آرمانی عملی ضد آزادی بیان هم به حساب می‌آید. در عین حال در همین رویداد می‌بینیم که عمل رسانه‌ها در پوشش رویداد آزادانه است و حتی آسیب به تجهیزات یک رسانه مستقر در کنگره به اندازه ورود به آن تقبیح شده است یا معترضان اصولا با احکام عجیب و غریبی مواجه نمی‌شوند.


هر کشوری بنا به شرایط روز خود تا اتوپیای مد نظرش فاصله‌ای دور یا دورتر دارد، اما تا آرمانشهری که با این اخلاقیات عام و جهان‌شمول سنجیده شود، فاصله همگی از زمین تا آسمان است. با این حال از آن جا که در این مسیر نگاه ما در کنار اتوپیا به راهیان مسیر نیز می‌افتد، هر ملتی می‌تواند جایگاه خود در این مسیر را بسنجد و طبیعتا عقب افتادن از این قافله نیل به کمال برای هیچ ملتی حس و حال خوبی نخواهد داشت. اما این که هر ملتی در جایگاه خود بماند، عقب برود یا تلاش کند عقب‌ماندگی‌ها و عوامل آن را جبران کند، بسته به همت خودش دارد.


آورده‌های دیوارنوردی در کنگره امریکا

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


بالاخره بعد از چند ماه مشاجره سلامت - تقلب، در انتخابات امریکا طرفداران یک کاندیدا به کنگره حمله کردند و با رفتارهای خشن متقابل خود و پلیس موجب خسارات جانی و مالی شدند. برخی در ایران و جهان از این پدیده ابراز تعجب کردند و باور به آن را دور از ذهن می‌دانستند، اما برای بخش زیادی از نخبگان ایرانی این امر طبیعی و آن را شاخصی از رفتار سیاسی در قالب ارزش‌ها و فرهنگ امریکایی می‌دانند. اما دستاوردهای بسیار مهمی می‌توان از این ماجرا به دست آورد، شاید هیچ کشوری به اندازه ایران نمی‌تواند از آن بهره ببرد، چراکه هم امریکا دشمن حداکثری ما است و هم قبله آمال و مدینه فاضله روشنفکران ماست.

۱- به اولین آورده باید نگاه اعتقادی کرد که «چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی»، امریکا مشابه این حرکت را در بسیاری از کشورها یا حاکمیت‌های ناهمسو به راه انداخته است که نمونه‌های آن بسیار است. بلاروس آخرین نمونه این حوادث است و قبل از آن نیز در گرجستان، قرقیزستان، صربستان، اوکراین، ایران، عراق، سوریه، لبنان و کشورهای دیگر انجام داده است. از قضا انقلاب رنگی در آن چهار کشور اول از فردای انتخابات شکل گرفت و موفق شد، اما در ایران و لبنان انقلاب رنگی با شکست مواجه شد.

۲- درس دوم، جایگاه شبکه‌های اجتماعی هنگام تهدید امنیت ملی و شورش و آشوب است. مواجهه شبکه‌های اجتماعی امریکایی با ترامپ و همراهان به عنوان رئیس‌جمهور – نه یک فرد معمولی- نشان داد که امنیت ملی خط قرمز است و برخورد با مروجان خشونت و تحریک اجتماعی امری حتمی است، حال آنکه ما با امثال آمدنیوز درگیر بودیم و هیچ راهی برای مقابله نبود. مسدود کردن شبکه‌ها و اکانت‌های تهدیدزا در امریکا نشان داد ما در بسیاری از مواقع تساهل کرده و ضربه آن را هم خورده‌ایم و گرفتار پرستیژ «زشت است و می‌گویند حکومت از آزادی در شبکه‌های اجتماعی می‌ترسد»، شده بودیم، اما بزرگ‌ترین لیبرال‌دموکراسی جهان هر جا شبکه‌های اجتماعی موجب خسارات انسانی و مادی شوند، حتی اگر رئیس‌جمهور باشد، چنین عمل می‌کنند. در فتنه ۸۸ یک سایت را می‌خواستید ببندید چه غوغایی بود؛ از امریکا تا انگلستان تا تل‌آویو تا تهران فریاد «وا آزادی» سر می‌دادند و شخص ترامپ می‌گفت «موسوی نماینده بخشی از هموطنانش است که به دنبال گشایشی به سوی ما هستند.»

۳- آورده سوم زمینگیر شدن روشنفکرانی بود که امریکا را رتوش می‌کردند و مدینه فاضله‌ای در ذهن خود ساخته بودند و این ذهنیت را پنهان و آشکار به خورد توده‌ها می‌دادند. بالاخره امثال زیباکلام مجبور شدند تصور مردمی را که از دیوار کنگره بالا می‌رفتند منتشر کنند،، اما همزمان بالا رفتن دانشجویان ایرانی از سفارت امریکا را در آبان ۱۳۵۸ نیز محکوم کنند. گرچه اگر ایشان قصد مقایسه داشت نباید آدرس غلط می‌داد، چراکه حوادث اخیر امریکا پس از انتخابات شروع شده و ایشان جسارت نداشت بالا رفتن از دیوار بسیج و مسجد لولاگر بعد از انتخابات ۱۳۸۸ را با امروز امریکا مقایسه کند. ترامپ دموکراسی امریکایی را هویدا کرد و روشنفکران غرب رفته و «شرق زیست» شرمنده شدند و زبان آنان در کام کشیده شد. مثال‌آوری روشنفکران شرق از دموکراسی و آزادی در امریکا امروز با دوگانه «تقلب - خشونت» معنادهی می‌شود یا تقلب شده یا از دیوار کنگره بالا می‌روند که هر دو روی یک سکه از دموکراسی امریکایی است.

۴- آنچه کمتر به آن توجه می‌شود، اینکه حمله به پارلمان‌ها یا مراکز اصلی حکومت در جهان شرق نیز توسط غربگرایان انجام می‌شود. گویی از در و دیوار بالا رفتن و به آتش کشیدن میراث غرب و غربگرایی است. انتخابات ۱۳۸۸ ایران و انتخابات گرجستان، بلاروس، ونزوئلا، صربستان، اوکراین و... نشان می‌دهد که اشغال پارلمان یا درگیری در فردای انتخابات امری است که از آستین غربگرایان بیرون می‌آید و خلاف آن ثابت نشده است، گویی فقط غربگرایان باید از صندوق بیرون بیایند، وگرنه انتخابات معیوب و مخدوش است. بنابراین اکنون زمینه برای بومی‌گرایی در ساختارسازی و حکومتداری دیگر واجد ملامت نیست و ارزش‌های امریکا عریان شده است و این نویدی برای مدعیان و رهروان تمدن اسلامی است. اما تفاوت حوادث کشورهای شرقی با امریکا، این است که بالاروندگان از دیوار کنگره که برخی هم کشته شدند، صحبت از براندازی و تغییر نوع نظام سیاسی نکردند، علت چیست؟ در غرب اندیشمندانشان این عرضه را داشته‌اند که لیبرال دموکراسی یا سوسیال دموکراسی را پایان تاریخ معرفی و جااندازی کنند. در غرب نوع دیگری از حکومت نمی‌شناسند. بی‌عدالتی را فریاد می‌زنند، کشته هم می‌شوند، اما به آنان آموخته‌اند که براندازی، ساختارشکنی و انقلاب در غرب تمام است. فقط باید علیه احزاب، اشخاص، برنامه‌ها و قوانین شعار دهید. بنابراین در امریکا کسی نگفت «دموکرات، جمهوریخواه دیگه تمامه ماجرا».

امروزه اندیشمندان ما باید بتوانند بومی‌گرایی را به صورت متقن به باور عمومی تبدیل کنند. گرچه مراجع روشنفکری و اجتماعی شرق مانند غرب نیستند، آنجا به مدل‌های خود باور و تعصب دارند، اما اینجا روشنفکران پرمدعای ما بومی فکر نمی‌کنند، بلکه مقلد آن‌ها هستند و غبطه آنجا را می‌خورند.

برچسب ها:

سیاسی