چرا «روزهای ابدی»، ابدی نشد؟

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -سریال‌های «روزهای» ابدی جواد شمقدری با موجی از انتقادات در فضای مجازی مواجه شده  و برخی رسانه‌ها متاثر از فضای ساخته شده، مجموعه‌ وسیعی از انتقادات غیرفنی را به قصد هدف قرار دادن نویسنده و کارگردان سریال منتشر می‌کنند.

این فضای ملتهب غیرفنی درباره سریال متاسفانه در رسانه‌های همسو با اهداف اولیه سریال نمود پیدا کرده است. بسیاری از اکانت‌های توییتری، درگاه‌های تلگرامی، اینستاگرامی، چه حقیقی و چه غیرواقعی، موج حملات وسیعی را پدید آورده‌اند.

موج اول این حملات با انتشار قسمت نخست سریال آغاز شد، حتی اجازه پخش حداقل ۵ قسمت از سریال داده نشد و طوفانی برای هجمه علیه مولف اصلی شکل گرفت.

شمقدری بدون هیچ تردیدی، بنیانگذار هیات اسلامی هنرمندان در دهه شصت و یکی از ستون‌های اصلی سینمای انقلاب است. در واقع اگر او و طیف همراهش، در مقابل مدیریت وقت وزارت ارشاد و مدیریت سینمایی‌اش (با هدایت پدرخوانده عصاعقابی سینما) در دهه شصت ایستادگی نمی‌کردند، امروز عبارتی مثل سینمای انقلاب و دفاع مقدس وجود نداشت. این مرزبندی‌ها تا تعطیلی خانه سینما در ابتدای دهه نود پیش‌رفت و او تبدیل به دشمن شماره یک مافیای سینما شد.

بیشتر بخوانید:

سایه سنگین فانتزی‌های امنیتی بر سر «خانه امن»/ چگونه کارگردان در نقش «منجی» ظاهر می‌شود؟!

 پدرخوانده‌های سینمایی از ابتدای انقلاب با او مواجه سختی داشتند. کارگردان بر بال فرشتگان در مقام رئیس سازمان سینمایی از سال ۱۳۸۸ با بازگشایی مسیرهای مسدودهای سینما برای جوانان تازه‌نفس، سعی در دگرگون کردن فضای سینما داشت و البته تا حدودی موفق به این کار و تغییر نسلی نسبی در سینما شد، اتهامی که تا مدت‌های طولانی باید تاوان آنرا پس بدهد.

این مواجهه چهل ساله‌با مافیای شناخته شده سینما، در نحوه برخورد رسانه‌ای با سریال «روزهای ابدی» خودنمایی می‌کند و بودجه‌ عجیبی در فضای مجازی هزینه شده تا به بهانه سریال «کاراکتر» اثرگذار سازنده و تلاش چهل ساله او نقد شود.

کارگردان طوفان شن، با این حجم از تاثیرگذاری و جریان‌سازی، آیا از دایره وسیع این دشمنی‌های تاریخی بی‌اطلاع است؟قطعا با این آگاهی، باید با ظرافت و دقت بیشتری سریال‌ «روزهای ابدی» را تولید و روانه آنتن می‌کرد. او باید از یک کارنامه‌ فرامتنی و مدیریتی در ۴۰ ساله اخیر مراقبت می‌کرد تا سریال روزهای ابدی تبدیل به دستاویزی برای یک تسویه‌حساب جریانی و سازمان‌دهی شده نشود.

با این مقدمه این سئوال درباره سازوکار تولید سریال روزهای ابدی مطرح می‌شود؛ فردی که در سکانداری مدیریتی، عرصه را برای جوانان گشود، چرا در تولید سریالی حساس درباره نفوذ آمریکایی‌ها در نخستین روزهای انقلاب، ازجوانان تازه نفس در فرآیند تالیف سریال استفاده نکرد؟ 

«ابولقاسم طالبی» به عنوان دستیار شمقدری وارد سینما شد و فیلم قلاده‌های طلا با حمایت شمقدری ساخته و اکران شد. طالبی نیز یکی از صدها نیرویی است که با هدایت و حمایت شمقدری وارد سینما شد، پرسش مهم این است که فردی که در جریان مدیریتی قائل به جمع‌گرایی جوانان معتقد است، چرا در سریالی بسیار مهم فردگراست و اصرار به نگارش و کارگردانی فردی سریال دارد؟

اگر مصداقی بخواهیم درباره تربیت نسل سینماگر به «جریان مهم شمقدری» اشاره کنیم، می‌توان به فرزندش «حسین شمقدری»  اشاره کنیم که شجاعت را با ساخت مجموعه مستند «میراث آلبرتا» به بدنه مستندسازی کشور تزریق کرد.

اشارات دیگری که می‌تواند در نقد و تحلیل «روزهای ابدی» موثر واقع شود، مقوله بازیگری در سریال است. بسیاری از بازیگران این سریال، اجراهای بسیار ضعیفی را به نمایش می‌گذارند.دلیل عدم حضور بازیگران شاخص در سریال «روزهای ابدی»یک دلیل فرامتنی موثر محسوب می‌شود. جریان قدرتمند مافیای سینما، کاملا نامحسوس و انحصاری، بازیگران شاخص را تهدید می‌کند که در سریال شمقدری (با موضوع انقلاب اسلامی) حضور پیدا نکنند.با علم به این ماجرا چرا وسواسی دقیق و هنرمندانه، در مورد حضور چهره‌های تازه‌نفس متبحر لحاظ نشده است؟

شخصیت اصلی سریال «روزهای ابدی» که نقش مهدی ایزدپناه (امین اسکندریان) را ایفا می‌کند یکی از نقاط ضعف جدی سریال است. بازیگر این نقش نمی‌تواند، سکانس‌های محوری را کنترل کند و  با یک اجرای تصعنی رابطه سمپاتیکی با مخاطب پدید نمی‌آورد.

صالح میرزاآقایی در کنار یلدا افشار

کاراکتر مهناز (یلدا افشار)  نیز یکی دیگر از همان شخصیت‌هایی است که موقعیت او به درستی به نگارش درآمده اما بازیگر این نقش ، مفهوم اجرای حسی را در صحنه نمی‌داند و در بسیاری از موارد دیالوگ‌های خودش را به صورت روخوانی ادا می‌کند. طبیعی است که بسیاری از بازیگران دیگر این سریال به غیر از امیرمحمد زند،  حمید گودرزی و صالح آقامیرزایی اجراهای بسیار ضعیفی دارند.

در این مجال در مورد خط سیر فعالیت‌ مولف نیز باید اشاره‌ای را ثبت کرد. عموما جریان اصلی سینما که تولید سریال‌های تلویزیونی را بر عهده دارد، هیچگاه حاضر نمی‌شود درباره انقلاب، نفوذ آمریکایی‌ها و حتی روزهای نخست انقلاب سریالی بسازد.

اظهارات اخیر طالب‌زاده در جشنواره عمار و گزارش‌های متعدد از دوگانگی شهروندی بسیاری از سلبریتی‌ها دلیل عدم حضور آنان در آثاری با محتوای ضد آمریکایی است. ترس از عدم تمدید شهروندی سلبریتی‌ها، دلیلی قابل پذیرشی از سوی مولفان در انتخاب سردستی بازیگران نیست. بسیاری از بازیگران انگلیسی‌زبان سریال با وسواس و دقت خاصی انتخاب شده‌اند و این وسواس می‌توانست در مورد بازیگران داخلی نیز لحاظ شود.

بر اساس توضیحات مندرج در مقدمه متن، هر فرد جریان‌سازی لزوما کارگردان خوبی نمی‌تواند باشد. روزهای ابدی، از نبود یک کارگردانی مسلط رنج می‌برد و این نقیصه‌ مختص این سریال نیست. سریال ضعیف‌تر «بیگانه‌ای با من است» (احمد امینی) که پخش آن از شبکه دوم سیما به پایان رسید و حتی سریال باخانمان، به مراتب کارگردانی ضعیف‌تری دارند، اما در سریال شبکه دوم سیما به دلیل چهره‌های سرشناسی که در آن حضور دارند، این ضعف مشهود نیست.سریال باخانمان لحظات کمدی خط‌شکنی دارد که این ضعف‌ها را می‌پوشاند و محتوای ملتهب سریال سیاسی روزهای ابدی، آنهم با موضوع انقلاب، در معرض انتقادات بیشتری قرار می‌گیرد. اگر مولف، کارگردان سریالی ملودرام بود، این روزها به جای انتقادات تند فراوان از قضا با ستایش‌های رسانه‌های رسمی و غیر رسمی مواجه می‌شد.

مخاطبان منتقد سریال، سئوالی را مطرح کرده‌اند که چرا فضای سریال اینقدر گل درشت، اغراق آمیز است. قطعا اگر این سریال در دهه شصت ساخته می‌شد، یکی از سریال‌های خیابان خلوت کن دهه شصت بود. اگر مخاطبان مخالف امروز سریال با ماشین زمان به سال ۱۳۵۷ سفر کنند، قطعا رویکرد منتقدانه خود را تغییر خواهند داد.

اراده ملت ایران برای تغییر رژیم پادشاهی از ۶ اردیبشهت ۱۲۸۴ شمسی شکل گرفت که منجر به انقلاب مشروطه شد و مبارزه برای سقوط پادشاهی تا بهمن ۱۳۵۷ ادامه پیدا کرد و به عطف‌های تاریخی مثل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (سقوط دولت مصدق) نیز  می‌توان اشاره کرد. برای یک پیروزی سیاسی بزرگ، رفتارهای اجتماعی توده‌ کاملا انقلابی شده بود. 

کاراکترهایی که در سریال روزهای ابدی مشاهده می‌کنیم با کمی تحقیق و تفحص به همان گل درشتی که مولف نشان می‌دهد، بودند. ادبیات محاوره‌ای و حتی گفت‌وگوهای ساده مردم انقلابی مصداق همان چیزی است که در سریال «روزهای ابدی» می‌بینیم. استفاده از کلمه «امام»(ره) و حتی نقل قول‌های ایشان، حتی در گفت‌وگوهای غیرسیاسی مردم پررنگ بود.

شناخت این مقطع بسیار مهم است، اراده‌ای تقریبا ۹۳ ساله برای تغییر شکل گرفته و در سال‌های نخست پیروزی انقلاب، فرهنگ عامه مردم با انقلاب اسلامی تغییر کرد. بازتاب همان زیست مردمی در روزهای نخست پیروزی انقلاب در سریال بازتاب داده می‌شود و به نقصان بزرگ سریال تبدیل می‌شود. مولف سعی کرده بازتابی واقعی از شکل گفت‌وگوهای آن دوران را بازتاب دهد.

اشکال مهم سازندگان این است که نباید همان ادبیات و همان ساختار زیستی را تصویر کنند.  اگر نصف دیالوگ‌های اغراق آمیز مردمان آن روزگار، نه شخصیت‌های سریال را، مولف روی کاغذ حذف می‌کرد، این سریال، تبدیل به یکی از آثار فاخر سیما می‌شد.

چرا محمد حسین مهدویان برای روایت زندگی «حسن باقری» به تصاویر بسنده کرد و صداهای واقعی و ساختگی به صورت محدودی استفاده شد؟ برای اینکه گل درشت بودن بافت عمومی و حتی محاوره آن روزگار را از شخصیت‌های واقعی‌اش حذف کند تا اغراق آمیز بودن، ویژگی شرایط انقلابی مختص آن دوران  کمرنگ‌تر شود و مردم شخصیت حسن باقری را باور کنند. دیالوگ‌نویسی و ساختار محاوره‌ای آن دوران، هر چند طبیعی است اما در مدیوم نمایش کارکرد معکوس و اغراق آمیزی پیدا می‌کند.

ریتم یکی از مهمترین عناصر اصلی یک مجموعه تلویزیونی در قالب سریال است. «ریتم‌شناسی» منجر به یافتن عطف‌های دراماتیک می‌شود. در قسمت‌های نخست سریال درباره رویدادهای مرتبط با کپکان، اساسا با ریتم مواجه نیستیم.  عطف‌های هر قسمت مشخص نیست با این حال از کل سریال تا قسمت سیزدهم، تنها قسمت‌ها دوم تا ششم سریال جذاب است و از قسمت ششم به بعد، نخ تسبیح سریال پاره می‌شود. حتی ماجرای چند قسمتی کپکان پتانسیل تبدیل شدن به یک سریال ۳۰ قستمی را داراست.

اشکال مولف و سایر همتایان، عدم شناخت ژانر است. طالبی در «قلاده‌های طلا» به توفیقی بزرگ دست‌یافت چون به جزئیات ساختن یک تریلر سیاسی توجه ویژه و شاخصی داشت. فیلمنامه‌نویسی کلاسیک، نمی‌تواند نیازهای یک تریلر سیاسی را برطرف کند.

«روزهای ابدی» فاقد شاخصه‌های تریلر سیاسی است و به همین دلیل علی‌رغم جذابیت موقعیت روایی کپکان، شرایط بحرانی، حوادث مکرر و تعلیق‌های فراوان در متن سریال لحاظ نمی‌شود و مولف بر اساس موقعیت‌های کلاسیک و نزدیک بودن روایتش به واقعیت تمام ویژگی‌های شاخص این بخش از سریال را  به درستی دراماتیزه و باورپذیر نمی‌کند.

سرهنگ شریف‌زاده(صالح میرزایی) با گریم مناسب و فردی که برای مخاطب به عنوان یک ارتشی باورپذیر است به عنوان قهرمان قسمت‌های دوم تا ششم سریال در موقعیت‌های خطرناک و از منظر مخاطب هیجان‌انگیز، قرار نمی‌گیرد. پتانسیل بازیگر و تلاش تمام قد او در ساختن یک چهره‌ نظامی بسیار دشواری بود که صالح آقامیرزایی از پس آن برآمده است و سریال تولید شخصیت می‌کند و بازیگر شریف‌زاده از یک تیپ فراتر می‌رود اما در موقعیت روایی متناسب با یک تریلر سیاسی قرار نمی‌گیرد.

از قسمت ششم با آمدن کاراکتر اصلی یعنی مهدی ایزدپناه به تهران و همکاری با نفیسی ساختار سریال وضعیت بشدت پراکنده‌ای پیدا می‌کند. از قسمت ششم «فقدان جذابیت و کشش دراماتیک»، به فصل مشترک تمام محتواهای ارزشمند تبدیل می‌‍‌شود.

علی القاعده  از یک تریلر سیاسی صحنه­ های پرشتاب و دیالوگ ­های کوتاه، قهرمانی یکه‌تاز که از تمامی توطئه‌ها سربلند بیرون می‌آید را باید انتظار داشت، اما کارگردان به دام فلاش بک «مد روز» استفاده شده در برخی آثار مشابه می‌افتد. فلاش بک‌های   آشنایی شریف زاده با مهدی تا قسمت ۱۲ همچنان ادامه دارد. مخاطب امروز در همان نیمه ابتدایی پس از نمایش صحنه ترور متوجه  این رابطه خواهد شد اما مولف با کش دادن این رابطه در قالب فلاش بک، با تم محدوده خائن یا خادم بودن شریف‌زاده و تحولات احتمالی درونی او، زمینه‌های درام را تقویت نمی‌کند و تلاش‌های بی‌وقفه آقامیرزایی هدر می‌رود.

اگر قرار است که خط سیر داستانی کلاسیک باشد،اطلاعات تاریخی سریال باید با جزئیات بیشتری ارائه می‌شد که این دقت در مورد برخی شخصیت‌ها وجود ندارد. به عنوان مثال یکی از ویژگی‌های سریال نمایش شخصیت سید عباس موسوی سریال «روزهای ابدی» همان شهید روحانی سید عباس موسوی قوچانی است که با بازی امیر محمد زند به نحوه فعالیتش در روزهای پس از انقلاب توجه شده است.

 مقام معظم رهبری درباره این شهید فرمودند: آنجا فراموش نمی‌کنم حالاتی را که از شکنجه سخت این برادر برای من و هم زندانی‌ها حاصل شد. سخت‌ترین شکنجه‌ها را آن روزها و در زندان به آقای موسوی دادند. در یک روز ۳ مرتبه او را بردند بازجویی و هر سه بار کتک زدند...

سریال که در فلاش‌بک‌های مکرر در مورد شخصیت مهدی کمی اغراق  می‌کند چرا شخصیت موسوی را در این سریال کامل نمی‌کند.از زندگی سیدعباس موسوی می‌توان یک سریال مستقل و کامل ساخت در حالی که کاراکتر منفعل مهدی ایزدپناه شخصیت اصلی است.

سریال شخصیت‌های واقعی جالبی را به تصویر می‌کشد که یکی از این شخصیت‌ها «کیت میلت»  است.  «کیت میلت» در ترتیب دادن تظاهرات ضدحجاب در اسفندماه ۵۷ در سریال «روزهای ابدی» به کارگردانی جواد شمقدری به تصویر در آمده است.

 «کیت میلت» در نگاه اول به عنوان یک نویسنده، مجسمه‌ساز و فمنیست غربی معرفی می‌شود اما او دستور داشت تا به ایران بیاید و انقلاب ایران را در کشور و از نزدیک دنبال کند. او از نخستین روزهای انقلاب ۵۷ به عنوان عضوی از جنبش فمنیستی فعالیت کرد.

«میلت» یکی از بنیان‌گذاران «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران (Caifi)» بود. به بهانه این کمیته در زمان انقلاب در چند دانشگاه سخنرانی کرد. او در تظاهراتی که اسفندماه ۵۷ در ترتیب دادن آن نقش بسزایی داشت، ضد حجاب اسلامی سخنرانی کرد. او با فعالیت انقلابیون مخالف بود و در تمام سخنرانی‌هایش از حجاب به عنوان مانع آزادی زنان و فعالیت اجتماعی آنان با حرارت سخن می‌گفت. او که بعدها نامش در کنار روشنفکران ایرانی آمد، علیه رعایت حقوق بشر در ایران بیانیه می‌داد.

تمرکز سریال حتی به اندازه یک قسمت روی این شخصیت و ارتباط او با سازمان سیا ضروری بود که به شرایط امروز و برخی فعالان ضد حجاب طعنه می‌زند، اما سازندگان به میزان بسیار کمی به بخشی از سخنرانی‌های او و تشکر سفارت آمریکا بسنده می‌کنند در صورتیکه یک قسمت سریال می‌توانست به این شخصیت اختصاص داشته باشد.

درام روزهای ابدی باید روی سفارت آمریکا و نقشه راه این سفارت در ارتباط با دولت موقت متمرکز می‌شد، اما سریال روی کاراکترهایی متمرکز است که نه شاخصه‌های تاریخ‌نگاری سریال را برجسته می‌کنند و نه جذابیت‌های دراماتیک آنرا افزایش می‌دهند و سریال از کنار شخصیت‌های بسیار مهم به سادگی عبور می‌کند. پررنگ کردن جنبه‌های تاریخی، روزهای ابدی را می‌توانست تبدیل به اثری با ویژگی‌های تاریخ‌نگارانه تبدیل کند. اما روزهای ابدی نه تریلر شد نه سیاسی و نه تاریخی.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر