به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: نقشههای راهبردی برای دفاع از امنیت و منافع ملی، وقتی درست از آب در میآیند که مبتنی بر دیدبانی دقیق و دادههای درست باشند. اطلاعات گمراهکننده، تصمیمسازان و تصمیمگیران را منحرف میکند. ما در فضای سیاسی و رسانهای، با شبکه آلودهای مواجه هستیم که دشمن را میآراید؛ و هر آنچه را که سدّ راه پیشروی دشمن و موجب شکست او شده، تخریب میکند.
۱- دولت جدید آمریکا در حالی آماده نرمش و مسالمت تصویر میشود که رئیس آن، اعلام کرده صهیونیست است و دست کم، ده صهیونیست را در معاونت خود یا وزارت گماشته است. آنتونی بلینکن و ژانت یلن، وزیران خارجه و خزانهداری بایدن، به فاصله یک روز از هم گفتند «ایران، بزرگترین بانی و حامی تروریسم در جهان است». این قضاوت، در ادبیات دیپلماتیک دنیا معنای تخاصم میدهد، نه تعامل. این تهمتزنی در حالی انجام شد که دولت قبلی دموکراتها، پایهگذار تروریسم داعش و جنگ تحمیلی هشتساله به منطقه بود. دولت اوباما، حمله به لیبی (سال ۲۰۱۲) و جنگ نیابتی در سوریه و عراق را به یادگار گذاشت. آنها قصد داشتند دامنه جنگ را به ایران و لبنان گسترش دهند اما به دست رزمندگان مقاومت تحقیر شدند
۲- بقایای داعش، فردای تحلیف بایدن، بیش از ۱۴۰ نفر را در پایتخت عراق به خاک و خون کشیدند و این گونه به استقبال پدرخوانده دموکرات خود رفتند. پریشب هم، ضمن حمله به نیروهای الحشدالشعبی در شمال استان صلاحالدین، ۱۱ رزمنده از جمله «ابو علیاء الحسیناوی» فرمانده گردان سوم تیپ ۲۲ حشدالشعبی را به شهادت رساندند و ۱۲ نفر را مجروح کردند. این حمله تروریستی، با پشتیبانی جنگندههای اشغالگران انجام شد. بالگردهای آمریکایی ضمن فرود در منطقه حمرین، سلاح و تجهیزات سنگین به تروریستها رسانده بودند. آمریکا، چهار هزار نفر از بقایای داعش را در عراق و سوریه سازماندهی مجدد کرده است. دولت بایدن، که برای اخاذی از عربستان اعلام کرد پرونده قتل خاشقچی را به جریان میاندازد، درباره به خاک و خون کشیدن ۱۶۰ شهروند عراقی در بغداد و حمرین سکوت کرد. بایدن، در این مسیر، پروژه ترامپ، اوباما و کارتر را ادامه میدهد.
۳- هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، سال ۲۰۰۹ در یکی از کمیتههای کنگره گفته بود «طالبان و القاعده که اکنون در حال جنگ با آن هستیم، ۲۰ سال پیش با حمایت ما شکل گرفت. ما نمیخواستیم شوروی بر آسیای میانه مسلط شود. با عربستان و پاکستان و دیگران همکاری کردیم و اسلام وهابی را وارد افغانستان کردیم. میلیاردها دلار سرمایهگذاری کردیم و گفتیم فروپاشی شوروی، ارزشش را داشت». برژینسکی (مشاور امنیت ملی در دولت دموکرات کارتر) هم در گفتوگو با نشریه فرانسوی «نوول ابزرواتور»، در این باره گفت «جولای ۱۹۷۹، پرزیدنت کارتر اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل ارسال داشت. عملیات سرّی، یک ایده عالی بود. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد».
۴- همان مقامات آمریکایی که طالبان و القاعده و داعش را با عقبه فکری وهابیت و دلارهای رژیم لائیک عربستان فربه کردند، به حمایت از مدعیان «اسلام رحمانی» در مقابل «اسلام ناب محمدی» (ص) پرداختند. شورای روابط خارجی آمریکا، همچنانکه شش میلیون دلار برای ترویج نظریات سروش (مقلد کارل پوپر و مستخدم ناتوی فرهنگی) اختصاص داده بود، با فلان دیپلمات ایرانی درباره سرنوشت طیف متبوع او در انتخابات ایران همفکری میکرد و جان کری نیز در این نگرانی با «شورا» همنظر بود! سال ۸۸ وقتی دموکراتها، آشوب سبز را در ایران کلید زدند، «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور»، در لندن اعلام موجودیت کرد. در این گروه، در کنار «مهاجرانی و بازرگان»، نام «سروش و کدیور» به چشم میخورد؛ دو مهرهای که سعی کرده بودند دیکته «تحریف دین» را پیش ببرند و منطق انقلاب و مقاومت و جهاد و تسلیم ناپذیری و اجرای احکام بازدارنده را خلاف دین وانمود کنند.
۵- هویت جریان تحریف را میتوان در یادداشت منافقانهای جست و جو کرد که سایت جرس ارگان اتاق فکر کذایی، ۵ خرداد ۹۲ منتشر کرد. در یادداشت «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی» آمده بود: «ما محتاج نظریهای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان او همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر، موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بیت خمینی هستند. استراتژی ما باید مانور روی این شکاف باشد. باید کمک کرد تمایز این دو دسته هر روز واضحتر شود. در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ نقد کرد، منتها توجه کرد که او همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی متضاد از آن میشود کرد. البته که دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و مجموعه سخنان او در ایران، حکم متن مقدس را دارد. در قرآن و انجیل هم آیاتی داریم که به خونریزی و قتل تشویق میکند و هم آیاتی که به رحمت توصیه میکند. یک راه برخورد این است که نگاهی ذاتگرا داشته باشیم و بگوییم این متون کلا تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر همین است که بر آیات انسانگرایانه بیشتر تاکید و به عنوان مثال، آیات جهاد و خونریزی را تاویل کنیم. در جامعه مذهبی، روش دوم بیشتر جواب میدهد... هیچ اندیشیده ایم چرا از لاک گرفته تا لوتر، سروش و مجتهد شبستری کوشیدهاند بگویند دین با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است، به جای اینکه بر تضاد انگشت نهند؟ دین از منظر هویتی برای بسیاری از انسانها مهم است، و برای نواندیشان بهتر است به جای آنکه خود را در برابر دین قرار دهند، از نیروی آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقای خمینی در وضعیت بغرنج کنونی ما».
۶- همانها که با شعار «یا حسین- میرحسین» به جنگ اسلام و انقلاب آمده بودند، مدتی بعد، به ارزشمندترین سرمایه ملت ایران در روز عاشورا چنگ انداختند. حالا هم کسی با مختصات سروش که ایدئولوگ طیف تجدیدنظرطلب محسوب میشود، سر به دیوانگی گذاشته و با کنارزدن نقاب ارادت به پیامبر اعظم (ص)، میگوید اسلام یکسره اقتدارگرایی و خشونت است و رحمت و عطوفت، جایی در آن ندارد. او دو هفته قبل، در اظهاراتی آمیخته با غیظ و تحریف گفت «اسلام دین رحمت نیست؛ دین سلطه و جنگ و انتقام و اقتدار است. قرآن و سیره، هیچ ربطی به عشق و محبت عیسی [ع] ندارد و محمد [ص] حتی زمانی که در مکه بود، وعده انتقام و عذاب و شکنجه میداد. آیات و احادیث درباره مهرورزی و مدارا چنان جزیی و موردی است که میتوان گفت قرآن، کتاب خوف است و محمد] [ص چنانکه خود گفت، آمده بود تا بکشد]!؟ [قرآن درباره اهل کتاب به کمتر از خفّت راضی نمیشود. حتی مولوی هم هیچ مشکلی در کشتن کفار ندارد. طباطبایی هم که در سلوک شخصی ملایم و مثل حریر بود، در المیزان چنان از احکام سر بریدن و نفی بلد و جهاد حمایت میکند که آدمی را به حیرت وا میدارد. موسی که قدرتگرا و ستیزه جو بوده و پنجه در پنجه قدرت میانداخته، مطلوب محمد] ص [بود... خمینی هم در همین مسیر افتاد». دو هفته از این اظهارات سخیف میگذرد، اما مجمع روحانیون و خاتمی و موسوی خوئینیها و مدعیان سابق خط امام و گروه موسوم به مجمع محققین و مدرسین مهر سکوت بر لب زدهاند و یک کلام در اعتراض بر زبان نیاوردهاند.
۷- این پرخاشگری انتحاری، برآمده از بنبستی است که کارفرمایان سروش در آن گرفتار شدهاند. او در حالی پیامبر اعظم (ص) را به خشونت و اقتدارگرایی متهم میکند که خود و طیف متبوعش بیش از دو دهه است سر سفره خشنترین رژیم دنیا (آمریکا) نشستهاند. وی پیش از این در سالهای ۸۶ و ۸۸ در هلند و پاریس اذعان کرده بود «تز سکولارها واژگونه شده، آنچه گمان می رفت مُرده، تجدید حیات کرده و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم، ستیزهگر شده و با پاره ای از ادیان می ستیزد. تز قطعی سکولارها این بود که دین ضعیف خواهد شد...اما همین اندیشههای دینی، به دلایل مختلف دوباره سر برآورده اند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزهگر و میلیتانت میشود. سکولاریسم و لیبرالیسم، هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی را نمیتواند ببلعد و از گلویش پایین نمیرود، لذا ستیزهگر میشود... آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق. هر دو کشور در قانون اساسی تازه نوشتند ما باید قوانین را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید؛ سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم».
۸- موازنه قدرت میان غرب و ایران، با انقلاب اسلامی به هم خورده است. دشمن تنها چاره باقی مانده را فشل کردن قدرت ایران انقلابی از داخل میداند. در حالی که دشمن سرگرم سازماندهی تهدیدهای جدید است، شبکه تحریف و ترور ماموریت دارد توهم مذاکره و مسالمت را بیاراید. آنها مامورند کسانی را بزک کنند که بانی خرابکاری و ترور دانشمندان هستهای ایران، تحریمهای گسترده و جنگ نیابتی بودند. دولت دموکراتها در اوج مذاکرات هستهای در سال ۹۳ و ۹۴، تروریستها را پشت مرزهای ایران کشاند. درست زمانی که وزیر خارجه ما مشغول قدم زدن با جان کری بود، آمریکا داشت در فرودگاه موصل با داعش، نقشه عملیاتی را مرور، و تجهیزات نظامی پیاده میکرد. دورهای که معاون وزیر خارجه به غلط میگفت «امضای کری تضمین است» و وزیر خارجه، مرحوم هاشمی را بهاشتباه میانداخت تا در سخنرانی عمومی بگوید «وزیر خارجه آمریکا قول داده بدعهدی درباره تحریمها را جبران کند»، یک مرد میدان دیده و استراتژیست به نام حاج قاسم سلیمانی بود که هشدار داد آمریکا پشت مرزهای ایران، در حال هدایت تروریستهاست.
۹- چند سال پس از آن تحولات عبرت آموز و شکست سنگین آمریکا، و در حالی که اخبار مشابهی درباره تجدید نقشه آمریکا منتشر میشود، همقطاران رسانهای و سیاسی داعش در ایران، سپاه هراسی و نظامی هراسی راه انداختهاند و به جای پشتیبانی از قهرمانان ملی، درباره خطر «بناپارتیسم» هشدار میدهند! آنها میخواهند تجربه دهه گذشته درباره رژیم آمریکا را از یادها ببرند و حافظه ملی ما را سرقت کنند. چرا؟ مگر اوباما نگفت «تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم»؟ و مگر نشنیدند که بایدن میگوید «فشار حداکثری ترامپ شکست خورد اما روشهای هوشمندانه تری هم برای سختگیری هست»؟