این بی بند و باری های کثیف که نام رابطه مثلثی بر آن نهاده اند، زندگی و آینده ام را در آستانه نابودی قرار داده است زیرا با این روابط زشت و هرزگی بنیان های، مذهبی و خانوادگی از بین می رود و اجتماع به فساد کشیده می شود.
این ها بخشی از اظهارات زن 36ساله ای است که برای شکایت از همسرش به اتهام ضرب و جرح عمدی وارد کلانتری سجاد مشهد شده بود. این زن جوان که چهره غمبارش حکایت از یک آشوب درونی داشت، در حالی که با شرمندگی و خجالت زده راز عجیبی را فاش می کرد،
درباره ماجرای وحشتناک رابطه شوم مثلثی به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 15سال قبل با همسرم که آن زمان دانشجوی یکی از رشته های مهندسی بود، ازدواج کردم. اگرچه «جمال» دانشجوی کارشناسی ارشد بود و به همین دلیل در تنگنای مالی قرار داشتیم اما از این ازدواج بسیار راضی و خوشحال بودیم.
با آن که حتی برای اجاره منزل از اطرافیان مان پول قرض می گرفتیم اما پشتکار و تخصص همسرم آینده خوبی را نوید می داد. به همین دلیل هم خیلی زود روزگار سخت به پایان رسید و همسرم در یکی از ادارات مهم شهری استخدام شد و پله های ترقی را طی کرد تا جایی که به عنوان یکی از مهندسان سرشناس مشهد مطرح شد.
طولی نکشید که صاحب بهترین امکانات و خانه و زندگی در منطقه بالای شهر شدیم. با به دنیا آمدن اولین فرزندم خوشبختی ما کامل تر شد و من هیچ کمبودی را در زندگی احساس نمی کردم اما متاسفانه پول و شهرت و لذت های زودگذر آرام آرام به کم رنگ شدن معنویات در زندگی ما انجامید.
کار به جایی رسید که همسرم نه تنها واجبات دینی را انجام نمی داد بلکه اعتقادات اطرافیان مان را نیز به سخره می گرفت و آنان را با نیش و کنایه مورد تمسخر قرار می داد. او برخی اعتقادات مذهبی را خرافه می دانست و در اعتقادات نشئت گرفته از فرهنگ برهنگی و بی بند و باری غرب غرق شده بود.
کم کم افکار و رفتار همسرم در زندگی من نیز تاثیر گذاشت تا حدی که من هم به برخی اعمال مذهبی کم توجه شدم و به حلال و حرام اهمیتی نمی دادم.دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت و با افراد جدیدی دوست شدیم و با آن ها رفت و آمد خانوادگی برقرار کردیم که همه آن ها نیز از خانواده هایی بی بند و بار و معتقد به فرهنگ برهنگی غربی بودند.
دیگر نوشیدن مشروبات الکلی در مهمانی ها و مجالس خانوادگی و دوستانه موضوعی کاملا عادی و معمولی بود ولی این ماجراها زمانی بسیار شرم آور شد که اعتقادات زشت غربی در حریم خصوصی و خانوادگی ما جا باز کرد.
روزی که همسرم پیشنهاد رابطه مثلثی را برای اولین بار مطرح کرد، چشمانم از تعجب گرد شد و سرم درد گرفت اما او با بیان این که انسان نباید خودش را محدود و محصور کند، به سخن سرایی درباره روابط خصوصی افراد در جوامع غربی پرداخت و ارتباط خصوصی زوج ها با حضور دیگر دوستان شان را عادی جلوه داد.
او آن قدر فلسفه بافی کرد که بالاخره من تسلیم خواسته حیوانی و شرم آور او شدم. اگرچه این گونه بی بند و باری های وحشتناک بین دوستان خانوادگی ما رواج داشت و طوری برای آن ها عادی بود که هیچ کدام مخالفتی با برقراری رابطه خصوصی در حضور فردی دیگر نداشتند اما من نمی توانستم این صحنه های زننده را تحمل کنم.
دیگر پول و لذت های زودگذر بنیان های آشیانه ام را سست کرده بود زیرا این رفتارها ریشه های اعتقادات مذهبی مرا نشانه گرفته بود، در حالی که من هنوز به این اعتقادات هر چند کم رنگ شده باور قلبی داشتم و نمی توانستم این اعتقادات را زیر پا بگذارم.
به همین دلیل دچار افسردگی شدم و از خودم تنفر پیدا کردم. دیگر هیچ چیزی در زندگی مرا شاد نمی کرد و همه چیز در سیاهی و تاریکی فرو رفته بود. وقتی برای دومین بار همسرم چنین درخواست شومی را از من کرد، مقابلش ایستادم و او را تهدید به شکایت کردم.
این گونه بود که همسرم به شدت عصبانی شد و مرا زیر مشت و لگد گرفت. من هم به کلانتری آمدم و دیگر حاضر به زندگی در کنار فردی با این افکار کثیف نیستم و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ مجدی، رئیس کلانتری سجاد این پرونده حساس به دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد و به طور ویژه مورد بررسی قرار گرفت.