برابری در نابرابری

به گزارش مشرق، توافق گسترده ای بر سر این وجود دارد که همه گیری کووید ۱۹ وضعیت نابرابری در بین کشورها را وخیم تر کرده است. چیزی که کمتر به آن اشاره شده این است که به دلیل تاثیر بی تناسب این ویروس بر اقتصادهای پیشرفته، اثرات این همه گیری بر نابرابری در کشورهای متفاوت در دو جهت مختلف رخ داده است.

بیشتر بخوانید:

سرمایه‌دارانی که با بردگی کارگران در زمان کرونا ثروتمندتر شدند!

در اوایل این همه گیری بسیاری انتظار داشتند که به نسبت کشورهای ثروتمند، این همه گیری بر کشورهای فقیرتر تاثیر شدیدتری خواهد گذاشت. در یک نظر سنجی که می ۲۰۲۰ از «ابتکار پنل کارشناسان اقتصادی بازارهای جهانی» به عمل آمد، اکثریت اتفاق نظر داشتند که «لطمات اقتصادی ناشی از این ویروس و تعطیلی ها در نهایت به شکل بی تناسبی بر کشورهای دارای درآمد کم تا متوسط اثر خواهد گذاشت.» و سیاستگذاران نیز دیدگاه مشابهی را دنبال کردند و کریستالینا جرجیوا رئیس صندوق بین المللی پول در آوریل گفت که «درست همانطور که  بحران سلامتی به مردم آسیب پذیر بیشتر لطمه می زند، بحران اقتصادی نیز به کشورهای آسیب پذیر بیشتر ضربه می زند.»

فرض بر این بود که کشورهای دارای درآمد کم تا متوسط از فقدان ظرفیت درمان عمومی و منابع مالی آسیب بیشتر زیر فشار قرار خواهند گرفت. اما داده های به دست آمده داستان متفاوتی را بازگو می کنند. من به همراه تریستان رید از بانک جهانی در مقاله ژوئن ۲۰۲۰  خود نشان دادیم که تعداد مرگ و میر ناشی از کووید۱۹ در هر یک میلیون نفر در کشورهای با درآمد بالا بسیار بیشتر از کشورهای با درآمد متوسط و پایین است، حتی وقتی چین را از این مقایسه کنار می گذارید. بعلاوه سیر این همه گیری در کشورهای مختلف با سطوح درآمدی مختلف به شدت با هم فرق داشته است.

همانطور که در یک به روزرسانی در ماه دسامبر نشان دادیم، این الگو همچنان به قوت خود باقی مانده است: تناظر مثبت قدرتمندی بین درآمد به نسبت سرانه و تعداد مرگ و میر در هر یک میلیون نفر وجود دارد. و هرچند ممکن است انسان وسوسه شود که این یافته را با یک خطای اندازه گیری نسبت دهد (اینکه امکان دارد مرگ و میرها به درستی در کشورهای فقیرتر گزارش نشده باشند)، شدت این تفاوت  آشکارا آنقدر بزرگ است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

بیشتر بخوانید:

آیا ویروس کرونا توطئه «دولت پنهان» برای نابودی جهان است؟

برای مثال داده های اخیر نشان می دهد که تا ۲۸ ژانویه ۲۰۲۱ در ایالت متحده ۱۳۲۳ نفر در هر یک میلیون و در انگلیس ۱۴۹۶ نفر در هر یک میلیون نفر جان خود را از دست داده اند، اما در مقایسه این رقم در آفریقای جنوبی ۷۱۲ (که در آفریقا بیشترین لطمه را از این همه گیری دیده) در هند ۱۱۱ و در اندونزی ۱۰۷ ، در آنگولا ۱۴ و در نیجریه ۷ نفر بوده است. در عین حال بسیاری از کشورهای درآمد متوسط به بالا در آمریکای لاتین الگوهای مرگ و میر مشابه با آنچه که در اروپا و آمریکا مستند شده مشاهده می شود.

هنوز ما نمی توانیم توضیح کاملی برای این الگوی غیرمنتظره ارائه دهیم. شواهد اولیه حکایت از آن دارند که بسیاری از کشورهای با درآمد پایین ممکن است از عوامل جمعیتی (جمعیت های جوان تر، نرخ های چاقی پایین تر) و ایمنی بیشتر (در سیستم ایمنی داخلی که خود را در برابر یک بیماری برنامه ریزی می کند) بهره مند بوده باشند. اما حتی نکته غافلگیر کننده تعجب انگیز تر «مزیت» پیش بینی نشده ای است که کشورهای فقیرتر در جبهه اقتصادی نشان داده اند.

همانطور که مقاله جدید آنگوس دیتون اقتصاددان برنده جایزه نوبل نشان می دهد، نابرابری اجتماعی در نتیجه این همه گیری– دست کم در کوتاه مدت- روندی نزولی داشته است. طی سال گذشته درآمد به نسبت سرانه در کشورهای ثروتمند بیشتر از کشورهای فقیرتر کاهش داشته است که نتیجه آن «نزدیکی» غیرمنتظره بین فقیر و غنی بوده است. تعداد مرگ و میرهای بیشتر در هر یک میلیون نفر، نه تنها به معنی از دست رفتن جان های بیشتر بلکه از دست رفتن درآمدهای بیشتر نیز هست.

نکته دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد این است که چین عامل این الگو نبوده است. برعکس، هرچند یک مقیاس مبتنی بر جمعیت نشان خواهد داد که نابرابری جهانی اندکی افزایش پیدا کرده است- به این دلیل که چین (که دیگر یک کشور فقیر به حساب نمی آید) سال گذشته از دیگران جلو افتاده- ولی یک مقیاس مبتنی بر جمعیت که چین از آن استثنا شده باشد، کاهش قابل توجهی را در نابرابری جهانی نشان می دهد.

کاهش نابرابری معمولا تحولی نوید بخش است که دست کم از این نظر که اختلافات شدید در استانداردهای زندگی در سطح کشورهای مختلف واقع در مراحل مختلف توسعه را نشان می دهد از آن استقبال می شود. با این حال تجربه کووید۱۹ به عنوان یک یادآور تلخ از این واقعیت عمل می کند که «چگونه» به اندازه «چه» اهمیت دارد. در این مورد نابرابری جهانی کاهش یافته نه به این خاطر که کشورهای فقیرتر ثروتمندتر شده اند، بلکه به این خاطر که کشورهای ثروتمندتر فقیرتر شده اند.

این شکل از نزدیکی با کاربست های سیاستگذاری ها تضاد دارد. هرچند کشورهای با درآمد کم و کمتر از متوسط به طور نسبی بهبود خوبی پیدا کرده، اما دورنمای آنها به طور مطلق هرچه می گذرد تارتر می شود.  بسیاری از این کشورها هم اکنون با دیون در حال ازدیاد، رشد کندتر، تنزل درآمدها از محل صادرات کالا و گردشگری و کم شدن حواله های ارسالی کارگران خارج از کشور دست و پنجه نرم می کنند.

بعلاوه ما هنوز باید منتظر بمانیم و پیامدهای دراز مدت یک سال از دست رفتن درآمد و سرمایه گذاری در سرمایه انسانی را مشاهده کنیم. میلیون ها کودک (به خصوص دختران) یک سال تحصیلی را از دست داده اند، همانطور که میلیون ها زن از مراقبت های درمانی بارداری محروم شده اند و میلیون ها نفر دیگر بار دیگر به ورطه فقر درافتاده اند.

برای بدتر شدن اوضاع، طبیعت این نزدیکی غیرمنتظره، نشان از آن دارد که اقتصادهای پیشرفته اشتهای اندکی برای هدایت منابع به سمت کشورهای فقیرتر دارند، چه این منابع به شکل کمک های مستقیم و گشودن راه تجارت وسرمایه گذاری بین المللی باشد و چه به شکل بخشودگی دیون. اقتصادهای با درآمد بالا که دلمشغول نابرابری فزاینده در داخل هستند، همچنان بیشتر توجه خود را معطوف داخل خواهند کرد و به نسبت شهروندان  فقیر جهانی، بیشتر برای نیازهای شهروندان خودشان اولویت قائل خواهند شد.

عقب نشینی آمریکا و اروپا از جهان در حال توسعه  راه را برای سایرین به خصوص چین که هم اکنون نیز در حال گسترش  نفوذ خود هستند باز می گذارد. اگر در نتیجه  رشد احساسات حامی سیاست های محافظت از اقتصاد داخلی دسترسی به بازارهای وسوسه انگیز غربی غیر قابل دسترسی شود، ممکن است هر چه می گذرد ابتکارات جایگزین و چین محور مثل مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای اخیر برای اقتصادهای در حال توسعه و رو به ظهور جذابیت بیشتری پیدا کند.

از یک منظر مثبت تر نرخ های بهره پایین در آمریکا و اروپا ممکن است به یک «شکار بازده» منجر شود که محرک جریان های سرمایه به سمت کشورهای در حال توسعه شود. اما اگر چنین شود این اقتصادها به نهادهای قدرتمند و سیاست های دوراندیشانه نیاز دارند تا تضمین کنند که جریان های سرمایه  بیشتر رشد کلیت اقتصاد و کاهش فقر را تقویت می کنند تا اینکه صرفا یک طبقه فوقانی کوچک را غنی تر کنند.

مهم تر از همه اینکه لازم است تمام کشورها همچنان به سرمایه گذاری در سرمایه انسانی و بهبود دادن نهادهای داخلی خود و قابل توجه تر از همه کمبود منابع خود ادامه دهند. گذشته از بودجه، انجام بسیاری از اصلاحات اهمیت دارد. برای مثال در تقویت مدارس اغلب این مسئله مطرح است که اطمینان حاصل شود معلمان در کلاس های درس حاضر می شوند و دانش آموزان به کتاب های درسی مناسب دسترسی دارند.

در چنین فضایی استفاده بهینه از منابع موجود و به کارگیری کارآمد آنها از هر زمان دیگری مهم ترخواهد بود. با فقیرتر شدن ثروتمندان، فقرا باید بیشتر از همیشه روی خودشان حساب کنند.

برچسب ها:

جهان