هنوز هم باورم نمی شود که فردی در آن مقام و موقعیت اجتماعی، این گونه رفتارهای روحی و روانی وحشتناکی داشته باشد، تحمل انواع آزار و اذیت هارا ندارم، در کشاکش طلاق هستم تا از دست این مرد شیاد رها شوم.
زن 37ساله به نام پگاه با ابراز ندامت از این که به نصیحت های دلسوزانه خانواده اش گوش نکرده و اکنون سرنوشت اش برخلاف همه آمال و آرزوهایش رقم خورده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: بعد از آن که در رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی دانش آموخته شدم، نتوانستم شغل مناسبی برای خودم پیدا کنم، چرا که آموزش و پرورش هم استخدامی نداشت.
در سال های اول فراغت از تحصیل به خواستگارهایم پاسخ منفی می دادم، چرا که نمی خواستم ازدواج مانع رسیدن به آرزوهایم شود ولی تلاش برای استخدامدر ادارات دولتی بی فایده بود. زمانی به خود آمدم که دیگر 34بهار از عمرم سپری شده بود و خواستگاران کمتری داشتم، به طوری که این موضوع به یک مشکل روحی و روانی برایم تبدیل شده بود.
در همین روزها با مرد 51ساله ای آشنا شدم که موقعیت اجتماعی خوبی در جامعه داشت، به همین دلیل مورد اعتماد مردم بود و بسیاری از افراد برای حل مشکل خانوادگی یا اجتماعی خود به او مراجعه می کردند، من هم که می دانستم سمت او در جامعه می تواند راهی برای رسیدن به آرزوهایم باشد، به امید یافتن شغلی نزد او رفتم چرا که احساس می کردم اگر او مرا به اداراتی مانند آموزش و پرورش معرفی کند شاید شغل دلخواهم را به دست آورم.
در اثنای همین رفت و آمدها بود که «جعفر» پیشنهاد ازدواج با مرا مطرح کرد، وقتی برای آشنایی بیشتر مرا به خارج از شهر می برد، دستش را روی سرم می گذاشت و زیر لب الفاظی را زمزمه می کرد که به من انرژی مثبت می داد. خلاصه وقتی پای درد دل هایش نشستم، فهمیدم روحی ناآرام و زندگی آشفته ای دارد. او می گفت همسر اولم فقط به عنوان پرستار فرزندانم در کنار من حضور دارد، به همین دلیل مجبور شدم برای بار دوم ازدواج کنم ولی متاسفانه همسر دومم نیز دارای مشکلات عصبی و روانی است و قصد داریم از یکدیگر جدا شویم.
خلاصه، جعفر آن قدر مرا با جملات فریبنده و موقعیت اجتماعی اش شیفته خود کرد که نفهمیدم من چهارمین همسر او می شوم. وقتی موضوع را برای خانواده ام بازگو کردم، پدرم از شدت تعجب فقط خیره خیره به من می نگریست و من قطره اشکی را که از گوشه چشم اش چکید هیچ گاه از خاطر نمی برم. مخالفت ها، نصیحت ها و دلسوزی های پدر و مادرم هیچ فایده ای نداشت، حتی پیشنهاد مراجعه به یک مشاور را رد کردم تا این که پدرم به ناچار با این ازدواج موافقت کرد.
اما طولی نکشید که فهمیدم سه همسر دیگر جعفر نیز در طول مدت زندگی با او به دلیل آزار و اذیت های روحی و جسمی دچار مشکلات حادی شده اند. او همین بلاها را بر سر من هم آورد تا جایی که چندین بار قهر کردم و به خانه پدرم رفتم ولی او با تهدید به انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی، مرا مجبور به بازگشت می کرد. از سوی دیگر، به خاطر نفوذ و موقعیت اجتماعی اش با تهمت و افترا مرا به کلانتری می کشاند تا این که بالاخره مدیران چهره واقعی او را شناختند و اخراجش کردند. اکنون نیز که همه اموالش را به نام دخترش ثبت کرده است، مرا بلاتکلیف گذاشته تا با بخشیدن مهریه به صورت توافقی از او جدا شوم. حالا به حرف های پدر و مادرم رسیده ام که دیگر ...