نظریه مقاومت، نظریه محیط بحران

به گزارش مشرق، عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

پیش از آنکه مقام معظم رهبری «نظریه مقاومت» را طرح کند، نقطه مقابل آن به نظریه تبدیل شده بود. «هرایر دکمجیان» در کتاب «جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب» خاورمیانه را «محیط بحران» فرض می‌کند و بحران‌های آن را نیز برمی‌شمارد.

تحقیقات علمی ایشان و راهبردهای غرب در خاورمیانه اسلامی در یکصد سال گذشته نشان می‌دهد خاورمیانه به «محیط بحران» تبدیل شده است که مداومت و به کمال رسیدن بحران‌ها می‌تواند آن را به «نظریه محیط بحران» تبدیل کند.

نظریه به دو صورت پدید می‌آید؛ یا فردی نظریه‌ای را ارائه می‌کند و سپس در میدان عمل خودنمایی می‌کند (نظریه مارکس و تحقق آن در شوروی سابق) یا تکرار و مداومت اقدامات صورت گرفته به قاعده‌ای تبدیل می‌شود که از آن نظریه می‌سازند. می‌توان در این‌باره به نظریه‌های انقلاب‌ها یا نظریه «استخلاف» یا «حل و عقد» در صدر اسلام اشاره کرد. نظریه محیط بحران و نظریه مقاومت از الگوی دوم پیروی می‌کند.

بیشتر بخوانید:

  فرصت‌ها و دستاوردهای مبارزه با جریان تکفیری

خاورمیانه از زمان فروپاشی عثمانی توسط غرب و مهندسی ملت‌سازی در آن، به محیط بحران تبدیل شده است که اساس این بحران، مقاومت فرهنگی مسلمانان از یک سو و تلاش غرب برای نرمال کردن این محیط با شاخص‌های حیات غربی از سوی دیگر است. دکمجیان معتقد است خاورمیانه محیط خیزش-انحطاط اندیشه اسلامی است. برای رهایی از انحطاط با خیزش مواجه می‌شود و دوباره به انحطاط می‌گراید و درگیر بحران‌هایی همچون بحران هویت، بحران مشروعیت اکثر حاکمان، بحران فرهنگی، دخالت نظامی خارجی، ضعف نظامی و فاصله طبقاتی شده است. مرور پدیده‌های یکصد سال گذشته که وقوع انقلاب اسلامی آن را تشدید کرد، نشان می‌دهد خاورمیانه اسلامی کانون بحران جهان است که علت اصلی آن طمع غرب به منابع آن و تلاش برای دگردیسی فرهنگی منطقه با هدف تسلط سیاسی- اقتصادی است.

تولد صهیونیست‌ها در این منطقه بحران را مضاعف نموده است که می‌توان به جنگ‌های چندجانبه اعراب- اسرائیل اشاره کرد. جنگ ۴۰ ساله افغانستان، بحران ۴۰ ساله عراق، بحران‌های لبنان، سوریه و کودتاهای متعدد ناسیونالیستی و سوسیالیستی در منطقه، نمونه‌های دیگری است. راهبردهای جهانی امریکا نیز در خاورمیانه شکل کانونی به خود گرفته است که حول چهار مسئله اصلی ملت‌سازی، دولت‌سازی، تسلط بر منابع و تضمین امنیت اسرائیل متمرکز شده است و منازعه با انقلاب اسلامی نیز به خاطر ممانعتی است که جمهوری اسلامی برای تحقق این چهار مسئله ایجاد کرده است، اما آنچه اساسی است و نباید لحظه‌ای مورد غفلت قرار گیرد، راهبرد غرب در به‌هم زدن آرامش خاورمیانه است.

حمله صدام به ایران و کویت، جنگ‌های صهیونیست‌ها با حزب‌الله و حماس، بحران سوریه، پیدایش داعش، دولت‌سازی در کردستان عراق، انتقال داعش به افغانستان، جنگ یمن، محاصره قطر، تحریم ایران، کودتای ترکیه، بحران‌های مصر و سرکوب اسلامگرایان و حذف قذافی از لیبی، بحران فلسطین و معامله قرن سلسله پدیده‌هایی هستند که حتماً خود آن‌ها یا مشابه‌شان ادامه خواهد یافت و آرامشی در جهان اسلام حاکم نخواهد شد. پس می‌توانیم مداومت بحران یکصدساله را با عنوان نظریه «خاورمیانه محیط بحران» بازخوانی و آن را به مدل علمی- پژوهشی تبدیل نماییم.

تجربه نشان داده است در نقطه مقابل و در مواجهه با «محیط بحران»، گفت‌وگو و دیپلماسی موجب رفع بحران نمی‌شود و غرب با حضور مستقیم نظامی و حمایت از دولت‌های غیرمردمی و تحریک اختلافات کلامی درصدد دستیابی به چهار مسئله ملت‌سازی، دولت‌سازی، تسلط بر منابع منطقه و افزایش ضریب امنیت صهیونیست‌هاست. مسئله فلسطین با سی سال گفت‌وگو حل نشد، اما با چند جنگ چریکی حماس و حزب‌الله اهمیت «نظریه مقاومت» برجسته‌تر شد.

مسئله داعش با گفت‌وگو قابل حل نبود، اما با سیاست مشت آهنین فروپاشید، اگر راهبرد غرب را «خاورمیانه محیط بحران» فرض نمایید، هر پدیده‌ای که رد پای غرب در آن است از طریق گفت‌وگو حل نخواهد شد و راهی جز مقاومت وجود ندارد. حضرت امام ۳۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بودند و با صراحت می‌فرموند «راهی جز مبارزه باقی نمانده است» و یا می‌فرمودند: «اگر امریکا هم‌اکنون یک کشور اسلامی را با خاک یکسان کند مسلمانان چه می‌کنند؟» یا می‌فرمودند: «جمهوری اسلامی برای احیای هویت اسلامی مسلمانان سرمایه‌گذاری می‌کند» یا صحبت از انهدام صهیونیست‌ها، می‌کردند. از نگاه امام پای امریکا به مسائلی مانند حج نیز باز شده است و معتقد بودند هرکس به امریکا لبیک نگوید متهم به کفر و شرک خواهد شد.

بنابراین عقب راندن غرب با محوریت امریکا در خاورمیانه اسلامی از هیچ راهی جز مقاومت میسر نیست. امریکا از طریق گفت‌وگو از عراق، شرق سوریه، بحرین، قطر، کویت، عربستان، خلیج فارس و... خارج نخواهد شد. تجربه نشان داده که ۴۳۰۰ کشته نظامی امریکا در عراق (۲۰۱۴- ۲۰۰۳) می‌تواند امریکا را از عراق اخراج کند و مقاومت حزب‌الله در لبنان می‌تواند به تخلیه جنوب لبنان در ۲۰۰۱ از سوی صهیونیست‌ها منجر شود و غزه با همت و مقاومت از سوی صهیونیست‌ها تخلیه گردد. پس نظریه مقاومت مبتنی بر تجربه‌ای است که منجر به نتیجه می‌شود و همه راه‌های دیگر بن‌بست است. این نظریه هر روز تقویت می‌شود و بیداری مسلمانان و حاکمیت آنان بر سرنوشت خویش روزبه‌روز شکوفاتر می‌شود. معامله قرن، انتقال پایتخت امریکا به قدس، پایان بحران سوریه، ناکامی کودتا در ترکیه و ناکامی در یمن، ناکامی دولت‌سازی در کردستان عراق و مقاومت ستودنی ملت ایران در مقابل تحریم، زمینه‌های تقویت نظریه مقاومت است.

برچسب ها:

سیاسی