اگر از برجام خارج شویم، چه اتفاقی می‌افتد؟/ راه عقب‌راندن آمریکا از خاورمیانه

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

گل که نمی‌زنید لااقل به حریف پاس گل ندهید

جعفر بلوری در کیهان نوشت:

وضعیت زیر را تصور کنید:

«آمریکا و اروپا پس از توافق هسته‌ای، تحریم‌ها را صرفا روی کاغذ لغو یا تعلیق می‌کنند، هیئت‌های تجاری اروپایی-به قول روزنامه‌های زنجیره‌ای- یک به یک وارد تهران می‌شوند و هیئت‌های زیادی هم در صف ورود به کشورند، دولت و حامیانش مانور گسترده‌ای روی این آمدن و رفتن‌ها می‌دهند.

همزمان به روسیه و چین حمله می‌شود، همینطور از بی‌کیفیتی کالاهای چینی مدام گزارش تهیه شده و در مقابل از «بنز» و «بی ام و» و... می‌نویسند. طوری گزارش می‌روند که گویی، قرار است همه بنزسوار شوند. این را به خوبی می‌شد در میان مردم به خصوص عوام مشاهده کرد.

اما زمان که می‌گذرد می‌بینیم، این هیئت‌ها فقط می‌آیند و می‌روند، و خبری از قراردادهایی آنچنانی که وعده داده می‌شد نیست یا اگر هست، خبری از اجرایی شدن کامل آنها نیست و صرفا یک قرارداد امضاء شده است، آن هم به شکل محرمانه. تحریم‌های تازه هم با بهانه‌های تازه علیه کشور اعمال می‌شوند.

ترامپ ناگهان از راه می‌رسد، زیر همه تعهدات می‌زند، از برجام خارج شده و تحریم‌های تازه‌ای علیه کشور اعمال می‌کند، دولت که زمانی آمریکا را همه‌کاره مذاکرات می‌دانست، این بار این کشور را یک مزاحم می‌خواند و می‌گوید، خوب شد از برجام خارج شد. یک مزاحم رفت. غافل از اینکه عکس‌های یادگاری و قدم زدن‌ها در خیابان‌های اروپا و آمریکا، صحبت‌ها، تیترها و...نشان می‌دهند، طرفِ اصلی آنها صرفا آمریکا بوده.

آمریکای ترامپ پس از خروج یک طرفه از برجام، بی‌پرده از براندازی می‌گوید، حتی به شکل بی‌سابقه‌ای، حکومت جایگزین جمهوری اسلامی ایران را هم معرفی می‌کند! دولت که شوکه شده، گویی اینجای کار را محاسبه نکرده باشد، چرخش محسوسی به سمت اروپا (انگلیس، فرانسه و آلمان) می‌کند.

اروپا خوب حرف می‌زند، از بدعهدی‌های آمریکا گلایه می‌کند، خوراک رسانه‌ای زنجیره‌ای‌ها را خوب تامین می‌کند، اما در عمل تفاوتی با آمریکا ندارد. زمان به نفع ما نیست. تحریم‌های ظالمانه بنا به دلایل متعدد هنوز اثر خود را نشان نداده است. آمریکا به زمان نیاز دارد.

محاسبه کرده اگر دولت ایران خود دست به کار نشود و تحریم‌ها را دور نزند و از همه مهم‌تر تمام امیدش به همین سه کشور اروپایی باشد، پس از مدتی اثر تحریم‌ها را خواهد دید. اروپا نیز خوب بازی می‌کند. مثلا همزمان با موضع‌گیری علیه ترامپ، از لزوم جایگزینی یک سیستم مالی برای مبادله با ایران می‌گوید، پیشنهاد خوبی است اما عملا خبری از این سیستم نیست.

چند باری از وعده زمانی که داده می‌گذرد، خبری نمی‌شود. این سه حتی برای حفظ ظاهر و نشان دادن حسن‌نیت هم که شده، خود حاضر نمی‌شوند میزبان چنین سازوکار مالی شوند! رفته رفته نام چند کشور نه چندان مطرح اروپایی به عنوان میزبان مطرح می‌شود، آن کشورها هم می‌گویند، از آمریکا می‌ترسند و میزبان نمی‌شوند، یکی از این سه کشور با مشاهده تهدیدات آقای عراقچی می‌گوید، میزبان می‌شود، زنجیره‌ای‌ها ذوق زده آن را بطور گسترده پوشش می‌دهند، اما چند روز بعد رویترز به نقل از منابع اروپایی خود می‌نویسد، از این سازوکار که اروپایی‌ها هیچ عجله‌ای برای راه‌اندازی‌اش نشان نمی‌دهند، قرار نیست پول نفت ایران پرداخت شود! تصور کنید، کشوری که بالای 80 درصد درآمد ارزی‌اش از محل فروش نفت است، نمی‌تواند از این سازو کار برای دریافت پول نفت استفاده کند! زمان به سرعت می‌گذرد، آمریکا هرچه در توان داشته وارد میدان کرده و فقط منتظر گذر زمان است.

برخی کشورهای مرتجع عربی هم وارد میدان شده‌اند، شبکه‌های مجازی بی‌درو پیکر شبانه‌روز مشغولند، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، تروریست‌های تکفیری، تجزیه‌طلبان و...با تمام ظرفیت وارد میدان شده‌اند، معتقدند با گذشت زمان و شروع اثر تحریم‌ها، به قول جان بولتون، آنقدر فشار بر ایران وارد کند که «صدای خرد شدن استخوانشان در بیاید.» یک لشکرکشی عظیم برای مقابله با ملتی که حریف، به درستی آن را قدرتمند دیده که اگر ندیده بود، اینگونه لشکرکشی نمی‌کرد. «این شرایطی است که طی چند سال گذشته گذرانده‌ایم.»


با توجه به شرایطی که ‌اشاره شد، چه باید کرد؟ اگر فرض بگیریم، زمان برای حریف و ما حیاتی است، چه اقداماتی برای خنثی کردن آن می‌توانیم انجام دهیم؟ آیا در این شرایط که اروپا به هزار زبان گفته، قابل اعتماد نیست، باید به این سه کشور اعتماد کنیم؟ اگر از برجام خارج شویم، چه اتفاقی می‌افتد؟


سیر تحولاتی که به آن ‌اشاره کردیم به ما می‌گویند، آمریکا و آن سه کشور اروپایی، از همان آغاز مذاکرات قصد لغو یا حتی تعلیق واقعی تحریم‌ها را نداشتند. این تحولات همچنین نشان می‌دهند، دشمن با وجود تلاش‌های دولت آقای روحانی برای به اصطلاح «تنش‌زدایی» و «حرکت در قالب سازوکارهای بین‌المللی» به دنبال براندازی آن هم «به هر قیمتی» است؛ حتی به قیمت بی‌اعتبار کردن تمام سازوکارهای بین‌المللی که خود پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کرده و دهه‌هاست، تبلیغش می‌کنند. ترامپ مگر معنای حقوق بشر غربی را که سال‌هاست پز آن را می‌دهند، با حمایت از بن سلمان به لجن نکشید؟ مگر نگفت، به آل‌سعود برای مقابله با ایران نیاز دارد؟!


اقتصاد «ابزار» بسیار مهمی است اما معتقدیم مهم‌ترین ابزار حریف برای تحت فشار قرار دادن کشور عزیزمان، پیش از اقتصاد، ابزار روانی است. اگر دقت کرده باشید نوسانات اقتصادی و افزایش قیمت ارز پیش از رسیدن موعد تحریم‌های اصلی دشمن (13 آبان) شدید بود اما روز 13 آبان و پس از آن عکس آنچه تصور می‌شد، از میزان نوسانات کاسته و نرخ ارز از حدود 19 هزار تومان به کانال 11 هزار تومان وارد شد.

این یعنی، عامل روانی در بسیاری از مواقع می‌تواند موثرتر از عامل اقتصادی و تحریم عمل کند. به عبارت کامل‌تر، این عامل روانی است که در بسیاری مواقع، عامل اصلی (اینجا تحریم) را موثر می‌کند. نکته اینکه چرا ترامپ طبق وعده‌هایی که می‌داد، از برجام خارج نمی‌شد، همین بود.

این شیاد قمارباز، تا می‌توانست از عامل روانی«می‌خواهم از برجام خارج شوم» استفاده کرد و وقتی دید دیگر این ابزار کارساز نیست، از آن خارج شد. یعنی با گفتن می‌خواهم از برجام خارج شوم، به قیمت‌ها نوسان می‌داد اما از آن خارج نمی‌شد برای اینکه نمی‌خواست این عامل را با یک‌بار استفاده از دست دهد.


همراهی نصفه و نیمه اروپا با ایران نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است. این احتمال که اروپا قرار است به عنوان یک عامل مهم روانی سر بزنگاه وارد شود تا در زمانی حساس شوکی که ترامپ به دنبال آن است را ایجاد کند، جدی است.

آیا این احتمال وجود ندارد که ماموریت اروپا خرید زمان و وارد کردن شوک روانی در موعدی حساس باشد؟! چه تضمینی وجود دارد وقتی زمان به همین شکل گذشت(انفعال دولت و امیدواری آن به اروپا) و کار به جاهای باریک کشیده شد، اروپا با تبلیغات گسترده و سروصدای زیاد آن همراهی زبانی را هم کنار نگذارد؟! اینکه در شب عملیات، به کسانی امید بسته باشیم اما زمان آغاز عملیات ناگهان حریف را در جبهه دشمن ببینیم، چه اثرات روانی می‌تواند داشته باشد؟ آیا این همان شوکی نیست که دشمن به دنبال آن است؟


قطع امید از اروپا و خارج شدن از زمین بازی دشمن، در کنار تعیین یک ضرب‌الاجل کوتاه‌مدت واقعی برای اروپا(استفاده متقابل از عوامل روانی)، می‌تواند برای مقابله با دشمن، شروع خوبی باشد. گرانی سوخت در فرانسه و آمریکا که در فرانسه به شورش‌های خیابانی کشیده شد یعنی، ایران هم در این میدان جنگ روانی-اقتصادی، دستش خالی نیست! و می‌تواند برای کسانی که به دنبال آشوب‌افکنی در کشورند، آشوب بیافریند.


اینکه دشمن هر غلطی که خواست بکند، نفت ایران را تحریم و تهدید به جنگ کند اما قیمت نفت به جای صعود سقوط کند یعنی، یک جای کار می‌لنگد. یعنی در میان رجزخوانی‌های دشمن، دیپلماتیک حرف زدن و لبخند زدن اثر معکوس دارد. صد البته در چنین شرایطی نباید احساس ضعف نشان داد.

اینکه بگوییم، «فشار اقتصادی غوغا می‌کند؛ حقوق من 3 هزار دلار بود، الان 700 دلار شده است» یعنی احساس ضعف. شاید آقای دکتر صالحی تحت شرایط خاصی چنین خبطی را کرده باشند اما اینگونه موضع‌گیری به دشمن پیام خوبی را مخابره نمی‌کند. شاید جنابشان قصد داشتند از تحریم‌های ظالمانه دشمن شکایت کنند یا مثلا به تهدیدهای درستی که راجع به بدعهدی اروپا در همان گفت‌وگوی تلویزیونی کرده‌اند، رنگ «حق بودن» دهند.

این اظهارات با هر نیتی که شده باشند، هم پیام بدی برای دشمن فرستاد و هم اثر آن تهدیدهای بجا را خنثی کرد. این یعنی، پاس گل به دشمن، یعنی تحریم‌ها موثرند، به فشارها ادامه دهید. عین این ‌اشکال به آقای ظریف و اظهارات بدون سندشان درباره پولشویی وارد است.

گاهی برخی بنابه هر دلیلی جرئت خروج از یک قرارداد یکطرفه! (اینجا برجام) را ندارند، یا نمی‌توانند پاسخ تهدیدهای دشمن را با تهدید بدهند ولی این «برخی» می‌توانند که پاس گل ندهند. نمی‌توانند؟!


 دولت از ابزار «روانی» استفاده کند. تلاش کند قیمت نفت را بالا ببرد و هزینه را برای حریف بیش از این کند. شورش‌های اخیر فرانسه نشان داد، چنین ظرفیتی در کشورهای حریف نیز هست و این فقط ایران نیست که، تحت تاثیر عوامل روانی می‌توان تحت فشارش گذاشت.

خروج از برجام و آغاز غنی‌سازی 20 درصدی هم می‌تواند، قدم بعدی باشد. قیمت نفت که به بالای 100 دلار کشید، خود به خود آن سازوکارهای مالی اروپایی نیز فعال می‌شود!

هنر محمد بن‌سلمان

در یادداشت روزنامه ایران آمده است:

عربستان روزگار سختی را می‌گذراند. کسانی که با تاریخ منطقه آشنا هستند می‌دانند که اگرچه عربستان بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت جهان است و درآمدهای سرشاری داشته است و این درآمدها همواره منشأ قدرت آن کشور بوده، ولی اعتبار اصلی این رژیم در جهان اسلام بواسطه وجود حرمین شریفین یعنی مکه و مدینه در آن کشور است و آنان بزرگ‌ترین افتخار و لقب خود را «خادم حرمین الشریفین» می‌دانستند و در جهان اسلام بویژه نزد اکثریت اهل تسنن به این صفت شناخته می‌شدند.

از این‌رو نوعی اقتدار معنوی نیز داشتند و پادشاهان آن نزد دولت‌ها و مسلمانان اهل سنت از احترام ویژه‌ای برخوردار بودند و ثروت نفتی نیز به کمک این رژیم می‌آمد تا این اقتدار و محبوبیت را نهادینه و تقویت کنند.


ولی با آمدن محمد بن‌سلمان بسیار جوان در جایگاه ولیعهدی پدرش، ورق برگشته است. محمد بن‌سلمان مرتکب چند اشتباه فاحش شد. اولین اشتباه او پشت پا زدن به سنت‌های قبیلگی و دینی بود؛ تردیدی نیست که عربستان نمی‌توانست با آن سنت‌های سیاسی بسته و رفتارهای مثلاً مذهبی که حتی زنان مجاز به رانندگی نیستند، پیشرفت مهمی را تجربه کند.

بنابراین اصلاح آنها امری ضروری بود، ولی مسأله مهم‌تر از اصلاح آنها، شیوه انجام این هدف بود. شیوه‌ای که مبتنی بر به‌به و چه‌چه غربی‌ها و از بالا و با استبداد صورت گرفت و حتی به دستگیری و حذف بسیاری از شاهزادگان سعودی منجر شد، ضمن آنکه ظرفیت دینی حکومت را به نسبت خالی و تهی کرد.


اشتباه دوم وی جایگزین کردن پول به جای اقتدار معنوی بود. در واقع عربستان با ولخرجی‌های فراوان سعی کرد اقتدار بخرد، ولی مهم‌ترین منبع اقتدار خود که خادم حرمین شریفین بود در عمل به حاشیه راند.

این کار از طریق حمله به سنت‌های رفتاری مردم عربستان و حمایت از تروریسم داعش یا حداقل همسویی با آنها، حمایت از کودتای نظامی السیسی علیه اخوان المسلمین، پیش از آن مخالفت با انقلاب یا بهار عربی و حمایت از بن‌علی در تونس، حمله به یمن و کشتار کودکان و زنان بی‌پناه یمنی، عادی‌سازی روابط با اسرائیل، حمله به کشور قطر به‌دلیل ترس از تلویزیون الجزیره، تقابل با ترکیه و از همه بدتر کُرنش کردن در برابر امریکا و ترامپ و این آخری قتل خاشقجی بود و در نهایت به یک گاو شیرده تبدیل و معرفی شد.

برای اینکه بدانیم اهمیت وابستگی بن‌سلمان به ترامپ چگونه بلای جان او خواهد شد، کافی است که متذکر شویم، پیش از آمدن ترامپ؛ میزان بدبینی اعراب به سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده حدود 49 درصد بود که سال گذشته به 79 درصد رسید و احتمالاً امسال بیشتر هم شده است.

ادبیات تحقیرآمیز ترامپ را باید با سخنرانی اوباما در قاهره مقایسه کرد که دو احساس کاملاً متفاوت در مخاطب عرب ایجاد می‌کند. هنر محمد بن‌سلمان این است که جایگاه حکام عربستان را از خادم حرمین شریفین به گاو شیرده برای ترامپ تبدیل کرده است.


نتیجه این رفتار چنین شده است که مردم جهان عرب در اعتراض به سفر بن‌سلمان به کشورشان تظاهرات گسترده‌ای انجام می‌دهند، رفتاری که در کشورهای غیرغربی چندان مرسوم نیست که علیه سفر رهبران دیگر کشورها تظاهرات شود. این رفتار نشان می‌دهد که عربستان نه فقط در نگاه جهانی و غربی‌ها، بلکه در نگاه مردم مسلمان و حتی عرب بشدت منفور شده است.

این نفرت به‌گونه‌ای شده که کشورهای اروپایی نیز فاصله خود را با عربستان افزایش داده‌اند و سنای امریکا نیز در پی توقف حمایت‌های دولت ایالات متحده از تجاوز عربستان به یمن است.


واقعاً معلوم نیست که بن‌سلمان چگونه می‌خواهد ولایتعهدی را به پایان برساند و پادشاه شود؟ تخم کینه‌ای که او نزد مردم منطقه و کشورهای جهان و حتی مردم عربستان کاشته است، بزودی بارور خواهد شد و از آن بدتر اینکه اگر او پادشاه شود با توجه به سن اندک او مردم باید انتظار داشته باشند که ده‌ها سال، شاید به اندازه کل دوران پادشاهی پدر و عموهایش، بر سریر قدرت بماند و طبیعی است که در برابر این احتمال سکوت نخواهند کرد. عربستان آبستن حوادث مهمی است. زایمان آن دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

ضرورت «نیم کردار» در پرونده برجام

محمدسعید احدیان در خراسان نوشت:

در همان روزی که ترامپ خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد نوشتم با اروپا باید مذاکره کرد اما تصریح کردم قبل از این که پای میز مذاکره بنشینیم باید مواردی از تعهدات برجامی خود را که البته برای اروپاحساسیت کمتری دارد نقض کنیم(نقض غیراساسی برجام) و امروز که بر اساس اظهار نظر مقامات رسمی سیاست خارجی ایران، اروپا جز در حرف گامی عملی برنداشته است ضرورت این مسئله بیشتر روشن می شود.


درمقاله ای با بررسی تمام اتفاقات مهم پرونده هسته ای ایران از سال 82 نشان داده ام رفتار طرف مقابل با ایران را می توان بر اساس الگوی «بازی بزدل» به عنوان یکی از اقسام نظریه بازی ها تحلیل کرد. این الگو از مسابقه ای در یکی از فیلم های هالیوودی الهام گرفته شده است که در آن دو راننده خودرو با سرعت بسیار زیاد به سمت یکدیگر حرکت می کنند و کسی بازنده است که از «ترس» برخورد فرمان را بچرخاند و از مسیر برخورد خارج شود.

بر این اساس هر کس «ترسید» و فرمان را چرخاند «بازنده کامل» است و هرکس که نترسید وبه حرکت خود ادامه داد «برنده کامل» است که  آن را جزو بازی های با حاصل جمع صفر دسته بندی می کنند. در این الگو دو حالت دیگر نیز وجود دارد که از حالت های بازی با حاصل جمع غیرصفر محسوب می شود و کمتر مورد توجه تحلیل گران قرار می گیرد در حالی که از اهمیت بیشتری برخوردار است در حالت سوم هر دو به دلیل نترسیدن یا تحلیل اشتباه از وضعیت طرف مقابل به برخورد و در نتیجه بازنده کامل بودن دو طرف تن می دهند و حالت چهارم زمانی است که طرفین عقلانی و حسابگرانه و دقیق رفتار می کنند و با بالابردن احتمال برخورد، هردو طرف برای جلوگیری از باخت کامل به عقب نشینی همزمان و باخت نسبی  طرفینی راضی می شوند.


 در مقاله فوق الذکر با تبیین پنج گزاره چرایی و چگونگی رفتار طرف مقابل در پرونده هسته ای ایران را توضیح داده ام و درنهایت به گزاره های تجویزی یا همان «باید» های مواجهه با طرف مقابل رسیده ام که مجال ارائه همه آن ها نیست اما متناسب با شرایط امروز می توان بحث را این گونه توضیح داد در صورتی که هرکدام از طرفین از خود «ترس» نشان دهد طرف مقابل را تحریض می کند تا برای رسیدن به بردکامل به «نترسیدن» و «امتیاز ندادن» ادامه دهد اما اگر طرفین رفتاری از خود نشان دهند که طرف مقابل راقانع کند که «نمی ترسند» در  نهایت دو طرف مجبور می شوند هر دو «باهم» فرمان را بچرخانند و حاضر به پذیرش دادن امتیاز شوند و چون هردو عقب نشینی را قبول کرده اند، لذا برای هردو باخت نسبی و در نتیجه رضایت نسبی محسوب می شود.


در عمل نتیجه این مباحثات را می شود این گونه خلاصه کرد که اگر ما می خواهیم به برخورد یا همان «مرگ برجام» نرسیم و اروپا را قانع کنیم تا به جای وقت کشی وحرف زدن، پای میزمذاکره امتیازی عملی دهد، باید آن ها را قانع کنیم که از خیر برد کامل بگذرند و این اتفاق نمی افتد مگر این که اروپا از «نترسیدن» ما برای رویارویی کامل یقین حاصل کند.

واقعیت این است که علی رغم حرف های بعضا تندی که زدیم رفتارعملی ما از زمان خروج آمریکا از برجام  گزاره «نترسیدن» ما را تضعیف کرده است. ما با خروج آمریکا از برجام که به صورت رسمی اجرایی شدن بخش مهمی از برجام را تعطیل کرد، نه تنها هیچ مقابله به مثل عملی نکردیم بلکه از سیاست ادامه انجام تعهدات برجامی مان بدون کم و کاست دفاع رسانه ای و آن را هوشمندی دیپلماتیک اعلام کردیم .

همچنین بعد از این که از اروپا در این مدت جز حرف، اقدامی عملی ندیدیم با بازگشت مجدد تحریم ها نیز فقط به تهدیدها وهشدارهای زبانی بسنده می کنیم بنابراین بدیهی است  طرف اروپایی این تهدیدها را جدی تلقی نکند و همچنان به استراتژی رسیدن به «بردکامل» ادامه دهد و حاضر به امتیاز دادن نباشد.

براساس یکی از اصول احصا شده از این الگو، تصویر ذهنی طرف مقابل از اهمیت بیشتری نسبت به تصمیم واقعی ما برخوردار است و  واقعیت این است که تجربه این مدت نشان داده است در این تصویرسازی از خود، صرف سخنان تند و گاه متناقض چندان مشکل گشا نیست و  «دوصدگفته چون نیم کردار نیست» لذا در صورتی که ما در برابر بی عملی اروپا فقط با «صدگفته» مقابله کنیم برداشت طرف مقابل از «ترسیدن» ما تغییری نمی کند و او به مسیر خودش ادامه می دهد لذا امروز بیش از گذشته روشن شده است که اگر ادامه برجام را می خواهیم (که می خواهیم)  و اگر برای جلوگیری از مرگ برجام چاره ای وجود ندارد مگر این که اروپا را برای حفظ برجام راضی به «پرداخت هزینه» کنیم باید «نیم کرداری» در انجام ندادن برخی تعهدات برجامی خود نشان دهیم تا آن ها تهدیدات زبانی ما را جدی بگیرند البته این اقدام نباید به گونه ای باشد که امکان تفاهم را ببندد بنابراین اگر بخواهیم با ادبیات برجامی سخن بگوییم باید در گام اول سراغ «نقض غیراساسی» برجام برویم تا هم برای اصلاح تصور طرف اروپایی اقدامی عملی نشان دهیم و هم امکان بهانه گیری ندهیم و چون این اقدام حتما با  فشار دیپلماتیک و رسانه ای طرف مقابل(چه آمریکایی وچه اروپایی) روبه رو خواهد شد لازم است این اقدام ضروری با اجماع داخلی صورت گیرد در غیر این صورت  نه تنها به دلیل نمایان شدن اختلافات داخلی «نترسیدن» معنادهی و هدف حاصل نمی شود بلکه آثار روانی اقتصادی و اجتماعی اش مشکلات را بیشتر می کند.


باید برای همه مسئولان و فعالان و رسانه های داخلی به ویژه آن ها که موافق ادامه  برجام هستند روشن شود که اگر می خواهیم اروپا از «صدگفته» به «نیم کردار» رو بیاورد اول ما باید به جای «صدگفته» ،  «نیم کردار» عمل کنیم در غیر این صورت مرگ برجام «دیر و زود» خواهد  داشت اما «سوخت وسوز» نخواهد  داشت.

خواست مردم از مجلس چه بود؟

محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:

امروز سالگرد مرحوم مدرس است. همان‌که اسوه شجاعت در پرسش از قدرت است. مهم‌ترین خصلت او در سیاست، عدم لکنت زبانش در برابر قدرت‌داران بود. هرچند خود در بخشی از قدرت تعریف می‌شد و در چند مجلس بر کرسی نمایندگی نشسته بود، اما هیچ‌گاه مقهور قدرت نشد. زبانش برای دفاع از مردم و عقیده‌اش مقابل هیچ قدرتی به لکنت نیفتاد.

با این وجود، اهل مدارا بر اساس منافع کشور هم بود. باوجود مخالفت با شاه وقت، اما در جنگ جهانی اول، در جهت منافع ملّی با مخالفان خود همکاری می‌کرد. هم دلِ حمله به قدرت را داشت و هم عقلِ همکاری با آن! گاهی شور و شجاعت به‌خرج می‌داد و گاه حکمت و مصلحت. با این حال، وجه تشخص او، بی‌پروایی در پرسش از قدرت بود. به‌درستی روز مجلس را با نام او گره زده‌اند.

فلسفه پارلمان اساساً همین است؛ نظارت و پرسش از قدرت. در ساختار سیاسی ما، مجلس شورای اسلامی این وظیفه را بر ذمه دارد. مجلس به نمایندگی از مردم باید به تصمیمات و پستوهای قدرت نظر اندازد و قدرت را به پرسش بکشد. در واقع قرار بود که مردم از پرده مجلس، پسِ‌پرده‌ قدرت را ببینند.


الگوی مدرس، می‌تواند سرمشق و شاخص مجلسِ مردمی باشد. مجلسی که زبانش در برابر قدرت به لکنت نیفتد و در پرسش از قدرت حدی جز منافع ملّی نشناسد.


میزان تولیدِ نمایندگانِ مدرسی، می‌تواند شاخصی برای سنجشِ میزان مردمی بودنِ مجلس باشد. حاجت به گفتن نیست که در ایران خطِ تولید مدرس تقریباً تعطیل است. و این پرسش و چالشی جدی است که باوجودِ اینکه در فرهنگِ سیاسیِ ما، مدرس اینگونه ستایش می‌شود، اما چرا این ساختار نمی‌تواند مدرس تولید کند؟!


اولین مساله‌ای که ابتدا به ذهن می‌رسد این است که میزان پاسخگویی به مردم نسبت مستقیم با تحقق مجلس مردمی دارد. یعنی هرقدر یک نماینده خود را پاسخگوی ملت بداند به همان نسبت به الگوی مدرس نزدیک شده است. اما آیا واقعاً امروز نمایندگان ملت در مجلس، خود نمی‌خواهند مدرس باشند؟ من گمان نمی‌کنم که مشکل از اراده نمایندگان برخیزد! اجمالاً باید تصریح کرد که ما در قدرت، تعینِ نهادی داریم.

نیروهای نهادی و نهانی در تکوین شخصیت نمایندگان نقش تعیین کننده دارند. ساخت قدرت در ایران به‌گونه‌ای است که یک مسئول بیش از اینکه خود را پاسخگوی مردم بداند، پاسخگوی قدرت می‌داند. اگر قرار باشد مجلس مردمی داشته باشیم راهِ آن گشودن اراده مردم در مکانیزم‌های تشکیل مجلس است. راه مردمی‌تر شدن از توسعه نهادهای انتخابی می‌گذرد.


متاسفانه اما چندی است که نهادسازی‌هایی از جمله در مجمع تشخیص مصلحت نظام آغاز شده که به مرور تضعیف نهادِ رایِ مردم می‌انجامد. با این وضعی که داریم این مجمع به مرور کارکرد مجلس سنا را پیدا می‌کند و دیگر نهادهای انتخابی که وظیفه قانونگذاری دارند را به حاشیه می‌راند.


اگر به تحقق نمایندگان مدرس‌گونه می‌اندیشیم، اگر به مردمی شدنِ حکومت فکر می‌کنیم، اگر دغدغه مشروعیت مردمی داریم، باید به جای تضعیف نهادهای انتخابی، آنها را توسعه دهیم و تقویت کنیم و دست مردم را بیشتر در حکومت بگشاییم تا نمایندگان و مسئولان مردمی‌تر شوند.

این پادشاه لخت است!

حسن  رضایی در وطن‌امروز نوشت:

1-آقای «علی‌اکبر صالحی» اخیرا در مصاحبه با «یورونیوز» گفته است: «فشارهای اقتصادی غوغا می‌کند. مثلا حقوق من تا یک سال پیش به عنوان یک استاد دانشگاه، حدود ۳۰۰۰ دلار در ماه بود، الان به ۷۰۰ دلار رسیده است. این واقعا فشار اقتصادی است؛ ببینید اقشار دیگر چقدر تحت فشار هستند». وی در ادامه می‌گوید: «ما تمام اینها را قبول داریم. در ضمن اینقدر ملت ما هوشیار، هوشمند و آگاه است که می‌داند اتفاق‌هایی که می‌افتد، عمدتا ناشی از فشارهای خارجی است!»


اینکه ملت واقعا آنقدر هوشیار است یا نه، فعلا مساله ما نیست. سوال این است: گفتن این حرف‌ها به یورونیوز، آن هم از زبان رئیس سازمان انرژی اتمی، واقعا چه فایده‌ای دارد؟ و در حالی که سعید لیلاز، از کارشناسان اقتصادی حامی دولت هم می‌گوید: «رذیلانه‌ترین دروغ این است که بگوییم تورم ۴۰ درصدی حاصل تحریم است»، چرا آقای صالحی دوست دارد مقابل دوربین یورونیوز اینقدر صادقانه و تخصصی(!) درباره معضلات اقتصادی کشور حرف بزند؟!


2- مجموعه مواضع و تلاش‌های دولت طی 5 سال گذشته، جامعه را به این نتیجه رسانده است که در کنه ذهن آقای صالحی و دوستانش این پندار ریشه دارد: نه‌تنها معضلات اقتصادی گذشته، کنونی و آینده؛ که مشکل «آب خوردن» مردم هم ناشی از فشار خارجی است و حل آنها تنها در گرو مذاکره است.

آن هم به هر شکل ممکن؛ ولو اینکه با عجز و لابه پیش دوربین یورونیوز همراه شود. مهم‌تر از مذاکره کردن یا نکردن اما حتما طرف مذاکره است و اینکه ببینیم وی اساسا چیزی در چنته دارد تا با آن بخواهد راه آب خوردن ما را باز کند یا نه؟! نظر آقای قاضی‌زاده، وزیر محترم بهداشت این است که: «چه بخواهیم و چه نخواهیم دنیا از آمریکا می‌ترسد. اروپا در مقابل آمریکا اصلا عددی نیست».

این سخن را حتما آقای ظریف هم می‌داند و ایضا آقای عراقچی. شخص آقای روحانی هم که استاد همه اینهاست و خودش گفته است: «اروپایی‌ها آقااجازه هستند و برای هر چیز از کدخدای‌شان اجازه می‌گیرند».


3- اعتراف به اشتباه اما همیشه آسان نیست. آن هم اشتباهی 5 ساله جلوی چشم میلیون‌ها ایرانی زبل و سیاست‌دان! لذا دولتی‌ها ترجیح می‌دهند همان راه سابق را ولو سینه‌خیز ادامه دهند. ما به عنوان ملت ایران اما حق داریم بدانیم اگر قرار است در همان حالت سینه‌خیز هم مذاکره شود، طرف مذاکره‌مان کیست و براستی چه چیزی در چنته دارد؟

اعتراضات خیابانی اخیر در کشور فرانسه به عنوان یکی از دولت‌هایی که فی‌الحال امثال آقای صالحی برای حل مشکل آب خوردن ما، به آن امید بسته‌اند از این نظر قابل بررسی و کنکاش فراوان است. ما لازم است بدانیم در فرانسه چه خبر است تا 2 روز دیگر مصداق آن ضرب‌المثل شیرین فارسی نشویم که «خفته، خفته را کی کند بیدار؟!»


4- برای فهم آنچه در فرانسه در جریان است و اینکه سطح و عمق آن چقدر است اما لازم است از اینجا شروع کنیم که اردیبهشت ماه 96 و پس از راهیابی «امانوئل مکرون» و «مارین لوپن» به دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری، جمعیتی بالغ بر 500 هزار نفر که غالبا شامل دانش‌آموزان و دانشجویان بود، با حضور در خیابان‌های پاریس شعار دادند «نه وطن، نه رئیس/ نه لوپن، نه مکرون»! واقعیتی که نشان می‌دهد مساله خیلی عمیق‌تر از آقای مکرون یا هر کس دیگر است. اعتراضات مردم فرانسه به وضع اقتصادی، با مکرون شروع نشده ولی ممکن است کار دولت مکرون را تمام کند.

پیش از این، شادی مردم پس از قهرمانی فرانسه در جام‌جهانی هم نتوانسته بود خشم آنان از وضعیت اقتصادی را فروبنشاند و جشن قهرمانی به خشونت کشیده شده بود. چنانکه همان روزها فیلمی از دستیار ارشد امانوئل مکرون در حال ضرب و شتم یک معترض به صورت گسترده در شبکه‌های اجتماعی فرانسه دست به دست می‌شد. دولت فرانسه اما در واکنش، «الکساندر بنالا» دستیار ارشد رئیس‌جمهور را تنها 15 روز از کار معلق کرد!


5- فرانسه در یک سال اخیر مکرر صحنه اعتراضات خیابانی و زد و خورد مردم با پلیس و نیروهای ضدشورش بوده است. یکی از کلیدی‌ترین نقاط تقابل مردم و دولت، تاکید تمام‌ناشدنی دولت لیبرال مکرون بر خصوصی‌سازی بخش‌های مختلف اقتصاد است. چهارم تیرماه سال جاری، اعضای سندیکای ملی CGT در بخش معادن و انرژی فرانسه در اعتراض به سیاست‌های خصوصی‌سازی انرژی مکرون، گاز کاخ الیزه را به مدت 3 ساعت قطع کردند.

رویکرد لیبرالی دولت مکرون اما تغییرناپذیر است. «ادوارد فیلیپ»، نخست‌وزیر فرانسه در نخستین سخنرانی خود در پارلمان، ضمن انتقاد از «اعتیاد» مردم فرانسه به هزینه‌های دولتی، وعده داده بود سطح مخارج عمومی کاهش یافته و کسری بودجه مهار شود.

به دیگر سخن، دولت فرانسه هزینه درمان اقتصاد بیمار خود را با کاهش خدمات عمومی بخش بهداشت، آموزش، انرژی، حمل‌ونقل و... از جیب طبقه متوسط و فقیر کشور برخواهد داشت. امری که از روز نخست روی کار آمدن دولت امانوئل مکرون با اعتراض‌های گسترده‌ای مواجه بوده است.


اعتراض و اعتصاب صنفی ماموران پلیس پاریس در اردیبهشت 97 و هفته‌ها پیش از آن و اعتصاب کارمندان بخش راه‌آهن فرانسه در اعتراض به خصوصی‌سازی راه‌آهن و کاهش دستمزدها، بخش دیگری از واقعیت اقتصاد این روزهای فرانسه است. «گیوم پپی»، رئیس شرکت راه‌آهن سراسری فرانسه در همان مقطع گفته بود: «اعتصاب‌های اخیر چیزی معادل ۳۰۰ میلیون یورو به شرکت راه‌آهن سراسری زیان وارد کرد».

برخی خوش‌خیال در شبکه‌های اجتماعی اما هنوز هم دوست دارند مرغ همسایه را غاز ببینند و اعتراضات اخیر در فرانسه را تنها نتیجه افزایش چند سنت بهای سوخت معرفی کنند. برای دریافتن واقعیت اما بد نیست بدانیم طبق طرح دولت فرانسه، تنها در بخش آموزش، هزینه ثبت‌نام سالانه در مقطع لیسانس برای دانشجویان غیرفرانسوی از سال تحصیلی آینده[20-2019] از ۱۷۰ به ۲۷۷۰ یورو افزایش خواهد یافت.

هزینه ثبت‌نام سالانه برای دانشجویان در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری که پیش‌تر بین ۲۴۳ تا ۳۸۰ یورو در سال بود نیز، به ۳۷۷۰ یورو در سال افزایش می‌یابد.


دولت مکرون سال گذشته قصد داشت پروژه پولی کردن دانشگاه‌های فرانسه را برای تمام دانشجویان (اعم از فرانسوی و غیرفرانسوی) اجرایی کند ولی با اعتراض و اعتصاب‌های طولانی‌مدت دانشجویان و اساتید، از خیر آن گذشت.

صبح جمعه ۳۱ فروردین 97 پلیس ضدشورش فرانسه با حمله خشونت‌آمیز به صحن دانشگاه تولبیاک پاریس دانشجویان متحصن را با ضرب و شتم، از دانشگاه بیرون کرد. این دانشجویان از تاریخ ۲۶ مارس، در اعتراض به انتخابی کردن ورود به دانشگاه‌های فرانسه و پولی شدن دانشگاه‌های دولتی، یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های فرانسه (تولبیاک) که خود زیر مجموعه دانشگاه سوربن است را به تعطیلی کشانده بودند.

امری که باعث شده بود به‌رغم گستردگی اعتراضات در دانشگاه‌های سراسر فرانسه، به تولبیاک، وجهی نمادین ببخشد. وزیر کشور فرانسه با دفاع از نیروهای پلیس اعلام کرد ورود پلیس به صحن دانشگاه خواست امانوئل مکرون و نمایندگان پارلمان بوده است.


6- شهریور ماه 97 نیز انتشار ویدئویی از گفت‌وگوی مکرون با یک جوان فرانسوی که از او خواسته بود برایش کار پیدا کند، جنجال خبری بزرگی در شبکه‌های اجتماعی فرانسه به پا کرد. مکرون در پاسخ به جوانی که در کاخ الیزه از او درباره راهکارش برای یافتن شغل سوال داشت، گفته بود: «من آن طرف خیابان می‌روم و برای‌تان کار پیدا می‌کنم!» ژان لوک ملانشون، رهبر حزب «فرانسه سرکش» و از مخالفان چپ‌گرای مکرون در صفحه توئیترش در واکنش به پاسخ مکرون نوشت: «مکرون 6 میلیون نفر را دعوت می‌کند تا به آن طرف خیابان بروند و کار پیدا کنند.

از نظر او بیکاران مسؤول شرایط خودشان هستند. این مرد در کجا زندگی می‌کند؟!» پس از آن بود که تصویربردار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران طی تظاهرات خشونت‌آمیز روز کارگر در شهر پاریس و بر اثر اصابت گلوله پلاستیکی پلیس به سرش، به کما رفت.


همکار رامین توحیدیان پس از آن طی مصاحبه‌ای با تشبیه رفتار پلیس فرانسه به «کشتار حجاج» توسط «آل سعود» گفت: «واقعا حادثه‌ای که برای بنده و همکارم پیش آمد خیلی سخت بود و ما باور نمی‌کردیم که زنده از این حادثه بیرون بیاییم!» اینجا اما کسی ابدا نگران دموکراسی، حقوق بشر و آزادی در فرانسه نشد.

تا آنجا که آقای مکرون آنقدر وقیح شود تا در جریان اغتشاش اعضای فرقه نورعلی تابنده که منجر به شهادت چند مامور پلیس شد، سفر وزیر خارجه خود به تهران را لغو کند! و تلفنی از حسن روحانی بخواهد دولت ایران در برابر معترضان خویشتنداری کند! مکرون اما حالا با تشکر از پلیس فرانسه گفته است:« متشکرم از نیروهای تامین نظم برای شجاعت و حرفه‌ای‌گری‌شان. شرم بر کسانی که به آنان حمله کردند. در جمهوری فرانسه جایی برای خشونت نیست!»


7- بر اساس آخرین گزارش‌های موسسات آماری در فرانسه، بیش از ۱۴ درصد جمعیت ۶۷ میلیونی این کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند. طبق نتایج نظرسنجی موسسه فرانسوی ایپسوس (Ipsos) در شهریور ماه سال جاری، بیش از یک چهارم فرانسوی‌ها پول کافی برای خوردن میوه و سبزیجات تازه نداشتند. در طول یک سال اخیر قیمت بنزین در فرانسه ۱۵ درصد و قیمت گازوئیل ۲۳ درصد افزایش یافته است.

به گزارش گاردین، در تاریخ سوم آذرماه جاری، محبوبیت مکرون به ۲۶ درصد کاهش یافته، در حالی که جنبش ژیله ژون (اعتراضات اخیر فرانسه) از حمایت حدود ۸۰ درصد مردم فرانسه برخوردار است. رسانه‌های داخلی فرانسه می‌گویند معترضان عموماً کسانی را شامل می‌شوند که در انتخابات‌های فرانسه رأی نمی‌دادند.

بولر، یکی از اعضای شناخته‌شده این جنبش به بی‌بی‌سی می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم کسی جنبش ما را به نام خود مصادره کند. ما رهبر جنبش نمی‌خواهیم. انقلاب فرانسه با جنگ آرد آغاز شد. اکنون این جنگ برای ما، جنگ مالیات سوخت است. »

راستی! دوستان قهرمان دیپلماسی، چه خبر از SPV؟!

تحلیل حقوقی اظهارات ظریف و واکنش‌ مخالفان

علی نجفی در آرمان نوشت:

یکی از آسیب‌ها و آفت‌های اجتماعی در جامعه می‌تواند بروز اختلاف بین مدیران کلان کشور و یا جناح‌های سیاسی در خصوص مسائل استراتژیک باشد. معمولا در اکثر کشورهای جهان آنانی که با یک برنامه هدفمند به رشد و توسعه پایدار می‌اندیشند، دولت‌ها بعد از دولت دیگر و جناح‌های مخالف و اپوزیسیون در عین حاکمیت جناح مخالف ضمن نقد مستدل عملکرد یکدیگر سعی در ترمیم و تجمیع و تصلیح عملکردهایی که مورد نقد قرار داده‌اند، می‌نمایند.

زیرا در چارچوب قرارداد اجتماعی و قانون مادر و قوانین عادی و با نوعی احساس مسئولیت و وجدان مدیریتی به جای تخریب، تضعیف، مچ‌گیری سعی در رعایت منافع کلان کشور و رفع چالش‌ها و مشکلات موجود و در یک کلام در حفظ منافع مملکت نه این جناح یا جناح مخالف قدم برمی‌دارند.

متاسفانه در کشور ما در دو- سه دهه اخیر جناح‌ها عمدتا به جای وحدت نظر در خصوص مسائل استراتژیک و راهبردی بعد از به دست گرفتن قدرت یا در مقام مبارزه با قدرت جناح حاکم ضمن فرافکنی سعی در تخریب، تضعیف و ریشه‌کنی افراد جناح مخالف دارند.

چنین رویکردی باعث نوعی التهاب اجتماعی و نهادینه‌کردن درگیری‌ها در جامعه و تعمیم آن در روابط عادی افراد و در واقع نوعی کشمکش مستمر نه تنها در بین جناح‌ها بلکه بین همراهان کاروان قدرت و یک جناح گردیده است.

به‌گونه‌ای که ما از یک اختلاف فکری و جناحی و یا روش مدیریتی به جای برخورد صنفی و مدیریتی و سیاسی مناسب با واکنش شخصی و نوعی بغض و انتقام‌جویی در صدد حذف رقیب برمی‌آییم. نمونه تبعات چنین برخوردی بین مدیران در کنش‌ها و واکنش‌های مردم در روابط عادی کاملا مشهود است.

بحث مبارزه با فساد، از جمله مباحثی است که مقام معظم رهبری از دو دهه قبل به صورت علنی و با توصیه اکید، نظر مدیران را به آن جلب و توصیه در رفع پدیده‌هایی مانند فقر و فساد و تبعیض داشته‌اند.

بحث فساد امری انکارشدنی در کشور نیست. این به آن معنا نیست که ما همه مدیران یا جناح‌ها را در چارچوب این چالش مورد اظهارنظر قرار دهیم. اما واقعیت این است که در کنار فساد اداری و مدیریتی، ما با جرائم سازمان یافته‌ای مانند قاچاق کالا، مواد مخدر، قاچاق انسان و غیره مواجهیم.

درآمد ناشی از این نوع مفاسد، از طریق معاملات مشروع، جابه‌جایی، سرمایه‌گذاری مشکوک می‌دانند و در دنیا نیز از چهار دهه به این طرف به عنوان یک معضل در حقوق داخلی و اسناد بین‌المللی در تقابل با آن رویکردی عملی و قانونی و حتی در مواردی بین‌المللی با همکاری و همیاری تمام کشورهای جهان دارند.

به همین جهت قانون پولشویی در سال 86، تصویب و پرونده‌های متعددی نیز توسط قوه قضائیه در خصوص مجرمان شناخته شده تشکیل و فرآیند دادرسی را طی و تصمیم قضائی نسبت به آن اتخاذ شد. آنچه آقای دکتر ظریف درخصوص وجود پولشویی و فساد در کشور مورد اشاره قرار دادند، بدون اینکه بخواهیم با نگاهی غیر از معیارهای حقوقی به آن بنگریم، با توضیحاتی که بعدا داده شد، متضمن این ادعا بود که با لحاظ وجود فساد و اقدامات مجرمانه مربوط به شست و شوی پول‌های کثیف، الحاق به اسناد بین‌المللی در این زمینه می‌تواند مفید واقع گردد و متعاقب آن شفافیت حاصل آید و در نتیجه عرصه بر سازمان‌های بزهکار تنگ شده و سلامت در حیطه جغرافیای کشور اعاده گردد.

مثلا هر مسئولی با لحاظ تکالیف و اختیاراتی که در اداره کشور دارد، با رویکردی منبعث از ذات وظایف خویش اما با ادبیاتی مختص خود به بیان دیدگاه‌های مدیریتی خود می‌پردازد. اظهارات آقای ظریف که با واکنش برخی جناح‌ها مواجه گردید و این تصور ایجاد شد که هدف نهاد یا جناح خاصی است، با توضیحات بعدی به نظر شفاف و روشن‌تر شد. آنچه غیر از واکنش‌های کلامی و قلمی در برخورد با آقای ظریف مورد بحث است، بحث استیضاح ایشان در مجلس با درخواست تعدادی از نمایندگان است که در اصل 89 قانون اساسی تبیین شده است.

واقعیت این است که به نظر بهتر می‌آمد که ما به جای استیضاح از سوال در خانه ملت استفاده می‌کردیم. پاسخ به سوالات می‌توانست موجب رفع ابهام و احیانا در صورتی که قانع کننده نبود، بحث استیضاح مطرح می‌گردید. استیضاح حق نمایندگان است و درخصوص عملکرد غیرقانونی و یا تخطی وزرا و رئیس‌جمهور از وظایف محوله است و با عنایت به وجود برداشت‌ها و همچنین ارزیابی ادبیات آقای ظریف به نظر نمی‌رسد که قانونا طرح استیضاح در شرایط فعلی منطق سیاسی، اجتماعی و قانونی داشته باشد.

اگر معتقدیم آقای ظریف یا هر مقام دیگری در بیانات خود اتهامی را به شخص، جناح یا نهادی منتسب کرده است با توجه به صراحت قانون مجازات اسلامی در بحث نشر اکاذیب موضوع می‌توانست طبق ماده 697 و یا افترا، 698 مورد بررسی قضائی قرار گیرد و فرآیند قضائی آن طی شود. به نظر می‌رسد که گفتمان آقای ظریف به‌ویژه با توضیحات بعدی در تطبیق با حقوق کیفری به دلیل این‌که شخص و نهاد مشخصی مورد خطاب نبوده و سوءنیت یعنی اقدام عمدی با علم و قصد اضرار مادی و معنوی به طرف مقابل از مجموع توضیحات اولیه و بعدی ایشان به‌دست نمی‌آید، در بحث اقدام مجرمانه نیز باید قائل به تعقل بود.

فراموش نکنیم که استفاده از ادبیاتی متفاوت در نقد عملکرد دیگران و یا بیان مکنونات سیاسی ما در میان جناح‌های مختلف در اکثر کشورها، شاهد و ناظریم. در رابطه با کمک تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا به کشور عربستان در حمله به یمن، مجلس نمایندگان در آمریکا حتی آنانی که از حزب جمهوری‌خواه هستند درصدد تصویب قانونی برای منع فروش تسلیحات به کشور عربستان برآمده‌اند یا اگر به ادبیاتی که روسای جمهوری کشور یا احزاب آمریکا یا کشورهای دیگر در نقد عملکرد جناح دیگر مورد استفاده قرار می‌دهند، دقت کنیم با گفتمان‌های مشابه فراوانی مواجه می‌شویم.

اما چون نگاه جناح‌ها در اکثر کشورهای جهان حول محور منافع ملی و ارزش‌های قانونی است، هم متکلمین از ادبیات مناسب استفاده می‌کنند و هم مخاطبان در برداشت از این ادبیات، با قدرت تحمل بیشتر موضوع را مورد واکنش قرار می‌دهند. آنچه مسلم است، نیت خوانی نیاز به علم لدنی دارد و واقعا نمی‌توان از پسِ ادبیات کلامی پی به انگیزه‌های افراد برد.

اما در شرایط فعلی اگر به فکر مصالح ملت و مملکت هستیم، به جای التهاب بیشتر، جناح‌ها باید برای رفع مشکل اقتصادی، مبارزه با فساد با محوریت قانون به دور از ذهنیت‌گرایی و توجه به واقعیت‌ها در مسیر یک برنامه استراتژیک کلان اقدام نمایند تا شاید با برون رفت از شرایط اقتصادی فعلی و کوچک شدن سفره‌های مردم، با گذر از التهاب و بحران ناشی از تحریم و همچنین سوء عملکرد برخی مدیران، شرایطی ایجاد کنیم که وضعیت اقتصادی و فرهنگی مملکت از حالت فعلی به شرایط مناسب‌تری دچار استحاله گردد.

قطعا نمی‌توان منکر وجود فساد در کشور بود و طبیعتا در کشوری که فساد وجود داشته باشد، پولشویی نیز هست. اما بهتر است به جای استفاده از انگیزه‌های جناحی در برخورد با این پدیده و توجه اتهام به این و آن، با یک برنامه‌ریزی و مدیریت صحیح از اوضاع و احوال کنونی گذر کرده و اعتماد عمومی مردم را اعاده کنیم.طبیعتا همگان واقفند که تبعات منفی این‌گونه درگیری‌ها نه تنها به نفع هیچ جناحی نیست بلکه اوضاع مملکت به‌ویژه برای حالات روحی و روانی مردم، بسیار تاثیرات غیرقابل جبرانی خواهد داشت.

نظریه مقاومت، نظریه محیط بحران

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

پیش از آنکه مقام معظم رهبری «نظریه مقاومت» را طرح کند، نقطه مقابل آن به نظریه تبدیل شده بود. «هرایر دکمجیان» در کتاب «جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب» خاورمیانه را «محیط بحران» فرض می‌کند و بحران‌های آن را نیز برمی‌شمارد.

تحقیقات علمی ایشان و راهبردهای غرب در خاورمیانه اسلامی در یکصد سال گذشته نشان می‌دهد خاورمیانه به «محیط بحران» تبدیل شده است که مداومت و به کمال رسیدن بحران‌ها می‌تواند آن را به «نظریه محیط بحران» تبدیل کند.

نظریه به دو صورت پدید می‌آید؛ یا فردی نظریه‌ای را ارائه می‌کند و سپس در میدان عمل خودنمایی می‌کند (نظریه مارکس و تحقق آن در شوروی سابق) یا تکرار و مداومت اقدامات صورت گرفته به قاعده‌ای تبدیل می‌شود که از آن نظریه می‌سازند.

می‌توان در این‌باره به نظریه‌های انقلاب‌ها یا نظریه «استخلاف» یا «حل و عقد» در صدر اسلام اشاره کرد. نظریه محیط بحران و نظریه مقاومت از الگوی دوم پیروی می‌کند.


خاورمیانه از زمان فروپاشی عثمانی توسط غرب و مهندسی ملت‌سازی در آن، به محیط بحران تبدیل شده است که اساس این بحران، مقاومت فرهنگی مسلمانان از یک سو و تلاش غرب برای نرمال کردن این محیط با شاخص‌های حیات غربی از سوی دیگر است. دکمجیان معتقد است خاورمیانه محیط خیزش-انحطاط اندیشه اسلامی است.

برای رهایی از انحطاط با خیزش مواجه می‌شود و دوباره به انحطاط می‌گراید و درگیر بحران‌هایی همچون بحران هویت، بحران مشروعیت اکثر حاکمان، بحران فرهنگی، دخالت نظامی خارجی، ضعف نظامی و فاصله طبقاتی شده است.

مرور پدیده‌های یکصد سال گذشته که وقوع انقلاب اسلامی آن را تشدید کرد، نشان می‌دهد خاورمیانه اسلامی کانون بحران جهان است که علت اصلی آن طمع غرب به منابع آن و تلاش برای دگردیسی فرهنگی منطقه با هدف تسلط سیاسی- اقتصادی است. تولد صهیونیست‌ها در این منطقه بحران را مضاعف نموده است که می‌توان به جنگ‌های چندجانبه اعراب- اسرائیل اشاره کرد.

جنگ ۴۰ ساله افغانستان، بحران ۴۰ ساله عراق، بحران‌های لبنان، سوریه و کودتاهای متعدد ناسیونالیستی و سوسیالیستی در منطقه، نمونه‌های دیگری است. راهبردهای جهانی امریکا نیز در خاورمیانه شکل کانونی به خود گرفته است که حول چهار مسئله اصلی ملت‌سازی، دولت‌سازی، تسلط بر منابع و تضمین امنیت اسرائیل متمرکز شده است و منازعه با انقلاب اسلامی نیز به خاطر ممانعتی است که جمهوری اسلامی برای تحقق این چهار مسئله ایجاد کرده است، اما آنچه اساسی است و نباید لحظه‌ای مورد غفلت قرار گیرد، راهبرد غرب در به‌هم زدن آرامش خاورمیانه است.


حمله صدام به ایران و کویت، جنگ‌های صهیونیست‌ها با حزب‌الله و حماس، بحران سوریه، پیدایش داعش، دولت‌سازی در کردستان عراق، انتقال داعش به افغانستان، جنگ یمن، محاصره قطر، تحریم ایران، کودتای ترکیه، بحران‌های مصر و سرکوب اسلامگرایان و حذف قذافی از لیبی، بحران فلسطین و معامله قرن سلسله پدیده‌هایی هستند که حتماً خود آن‌ها یا مشابه‌شان ادامه خواهد یافت و آرامشی در جهان اسلام حاکم نخواهد شد. پس می‌توانیم مداومت بحران یکصدساله را با عنوان نظریه «خاورمیانه محیط بحران» بازخوانی و آن را به مدل علمی- پژوهشی تبدیل نماییم.


تجربه نشان داده است در نقطه مقابل و در مواجهه با «محیط بحران»، گفت‌وگو و دیپلماسی موجب رفع بحران نمی‌شود و غرب با حضور مستقیم نظامی و حمایت از دولت‌های غیرمردمی و تحریک اختلافات کلامی درصدد دستیابی به چهار مسئله ملت‌سازی، دولت‌سازی، تسلط بر منابع منطقه و افزایش ضریب امنیت صهیونیست‌هاست.

مسئله فلسطین با سی سال گفت‌وگو حل نشد، اما با چند جنگ چریکی حماس و حزب‌الله اهمیت «نظریه مقاومت» برجسته‌تر شد. مسئله داعش با گفت‌وگو قابل حل نبود، اما با سیاست مشت آهنین فروپاشید، اگر راهبرد غرب را «خاورمیانه محیط بحران» فرض نمایید، هر پدیده‌ای که رد پای غرب در آن است از طریق گفت‌وگو حل نخواهد شد و راهی جز مقاومت وجود ندارد.

حضرت امام ۳۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بودند و با صراحت می‌فرموند «راهی جز مبارزه باقی نمانده است» و یا می‌فرمودند: «اگر امریکا هم‌اکنون یک کشور اسلامی را با خاک یکسان کند مسلمانان چه می‌کنند؟» یا می‌فرمودند: «جمهوری اسلامی برای احیای هویت اسلامی مسلمانان سرمایه‌گذاری می‌کند» یا صحبت از انهدام صهیونیست‌ها، می‌کردند.

از نگاه امام پای امریکا به مسائلی مانند حج نیز باز شده است و معتقد بودند هرکس به امریکا لبیک نگوید متهم به کفر و شرک خواهد شد.


بنابراین عقب راندن غرب با محوریت امریکا در خاورمیانه اسلامی از هیچ راهی جز مقاومت میسر نیست. امریکا از طریق گفت‌وگو از عراق، شرق سوریه، بحرین، قطر، کویت، عربستان، خلیج فارس و... خارج نخواهد شد.

تجربه نشان داده که ۴۳۰۰ کشته نظامی امریکا در عراق (۲۰۱۴- ۲۰۰۳) می‌تواند امریکا را از عراق اخراج کند و مقاومت حزب‌الله در لبنان می‌تواند به تخلیه جنوب لبنان در ۲۰۰۱ از سوی صهیونیست‌ها منجر شود و غزه با همت و مقاومت از سوی صهیونیست‌ها تخلیه گردد. پس نظریه مقاومت مبتنی بر تجربه‌ای است که منجر به نتیجه می‌شود و همه راه‌های دیگر بن‌بست است.

این نظریه هر روز تقویت می‌شود و بیداری مسلمانان و حاکمیت آنان بر سرنوشت خویش روزبه‌روز شکوفاتر می‌شود. معامله قرن، انتقال پایتخت امریکا به قدس، پایان بحران سوریه، ناکامی کودتا در ترکیه و ناکامی در یمن، ناکامی دولت‌سازی در کردستان عراق و مقاومت ستودنی ملت ایران در مقابل تحریم، زمینه‌های تقویت نظریه مقاومت است.

برچسب ها:

سیاسی