دوربین خبر فوری این بار به یکی از داروخانههای دولتی رفته و از دغدغه مردم درباره خرید دارو جویا شده است، دغدغه ای که این روزها با ترس از گران شدن و کمیابی داروها همراه شده است.
سوگل دانائی- گویی از دردی رنج میبرند که از آن آنها نیست. دردی که یک لنگه پا معطل واژهای ۴ حرفی مانده که این روزها میلیونها تومان میارزد. دردی که تکثیر میشود و بزرگ میشود و گاهی قد میکشد به اندازه سن و سالشان. برای درمانش اما چه چارهای داری؟ وقتی جان عزیزت درگیر باشد، صفرهای حساب بانکیت چه ارزشی دارد؟ وقتی جان جگرگوشهت در میان باشد داروندار دنیا چه ارزشی دارد؟ همه را فدا میکنی تا لحظهای فقط لحظهای درد آرام گیرد و یک بار هم که شده دندان بردارد از جانی تکه تکه شده، که آرام گیرد دردی که سر به فلک کشیده و آرام و قراری ندارد و فقط همان واژه 4 حرفی به نام «دارو» چاره آرام کردن دردهایش است.
دردهایی با درمانهایی گزاف
اینجا همه درد را هجی کردند، همه با آوای آن آشنا هستند. یکی سرطان به جانش افتاده و دیگری بیماری خاموش قند، یکی از درد تیروئید به ستوه آمده و دیگری پوکی استخوان دارد. همه اینجا در داروخانه سیزده آبان در پی یافتن همان واژه ۴ حرفی هستند، واژهای که این روزها گران شده و کمیاب.
میکروفون و دوربین که دست میگیریم، نگاههایشان را جذب میکنیم و حالا این آن درد کشیدهها هستند که باید از حال و روز دردشان بگویند. دور ما جمع میشوند و داروهایشان را از کیسه در میآورند و نشان میدهند و میگویند اینجا چه چیزی دردشان را دوچندان میکند.
از چه رنج میکشند؟
پیرمردی با موهای تنک درآمده صحبت را آغاز میکند، با لحنی که انگار بغضی را در هزار لایه خود پنهان کرده است: « اینجا پزشک با سازمان بیمه اختلاف نظر دارد، سه روز است که ما را گرفتار کردند، داروهایمان را تایید نمیکنند. حتی پزشک را هم قبول ندارند، هرچه به پزشک زنگ میزنیم میگوید مشکل خودتان است٬ خودتان میدانید و خودتان این داروها برای درمان شما واجب است و اگر نخورید خودتان میدانید.»
زنی دیگر که ماسکی بر روی صورت دارد و نمیخواهد کسی بداند از چه رنج میکشد در کنار مرد ایستاده و میگوید: « داروها گران شده، دارویی که پیشتر میخریدم 600 هزارتومان، حالا شده 1 میلیون، از شهریور گران شد و من میترسم دیگر پیدا نشود.»
دستم را میگیرد و صورتم را به داخل کیسهای که در آن داروست خم میکند، زنی جوان که از بیماری سرطان پستان رنج میبرد: « ببین من یک معلم آموزش و پرورشم به نظرت میتوانم از پس هزینههای خرید دارو بر بیایم؟ هزینههایی که هر روز بیشتر میشود، هر روزی که برای خرید دارو میایم شبهایش نمیخوابم از ترس افزایش این قیمتها که مبادا فردا نتوانم دیگر دارو بخرم.»
مردی دیگر که لباس کردی بر تن دارد دست زنش را گرفته و دائم میگوید:« من فقط نگران زنم هستم.» او ادامه میدهد: «در سنندج به ما گفتند باید به تهران بیایید تا درمان شوید، حالا آمدیم تهران در بیمارستان امام خمینی بستری شدیم، دکتر دارو نوشت، اول نمیدانستم داروها چه قدر است، گفت گران نمیشود، اما گران شد، من برای زنم که نمیتوانم نخرم، او بیماری زنانه دارد تو بودی نمیخریدی؟»
دکتر چه میداند
کلمات و عباراتشان تکرار میشود، گویی همه یک درد مشترک دارند. گویی همه به یک زبان می گویند من درد مشترکم که باید آن را فریاد کنند. حرفهای یک نفر انگار بین چندین نفر دیگر مشترک است و از پلههای داروخانه سرازیر میشود و در میکروفون قدرت میگیرد و پخش میشود در ذهن همه.
از جمع میپرسم پزشک چه میگوید، مردی صدایش را بلند میکند و میگوید: « من بیماری کلیه دارم، دکتر میگوید خودت میدانی، باید دارو بخری باید داروی خارجی بخری اینجا داروهای خارجی را تمام کردند، میگویند بازار آزاد، پزشک میگوید درمان خودت است. »
زن دیگری میگوید: « چند روز است اینجا درگیر خرید داروی فرزندم هستم، دکتر گفته خودم باید کاری کنم، او هم کاری از دستش ساخته نیست، چه کنم؟ شما بگویید من چه کنم؟ دکتر فقط نسخه مینویسد برایش مهم نیست که دارو پیدا میشود یا نه.»
به کدامین گناه باید درد بکشیم؟
«دروغ نگویید، توروخدا اینقدر دروغ نگویید»؛ این را زنی که همراه با شوهرش برای خرید داروی دیابت به این داروخانه آمده با صدای بلند مقابل دوربین میگوید. همسرش سعی دارد او را آرام کند اما وقتی میگویم بگذارید راحت باشد خودش میگوید چرا نگویم، بذار یکبار هم که شده واقعیت را بگویند. زن ادامه میدهد: « میگویند دارو گران نشده، بیایند ببینند، گران شده، مقصر کیست؟ معلوم است که مقصر مسئولان هستند. میگویند دارو کم نشده، شده، بیایند ببینید. ما بازنشستگان باید این همه ساعت اینجا درگیر خرید دارو باشیم. چون پول نداریم.»
4 یا 5 نفر دیگر که در تمام این مدت به حرفهای زن گوش میدهند. یکی از آنها میگوید: « چه کسی گفته دارو تحریم نیست؟ کشور ما این همه پول دارد دارو باید وارد کشور شود یا اتومبیل؟ چرا از این حرفها نمینویسید؟»
همهمه هنوز ادامه دارد، عدهای تایید میکنند، عدهای نگران از وضعیت گوش میدهند و عدهای دیگر بیاعتماد از کنار ما میگذرند و میگویند کاش لااقل این حرفها را بنویسی. بعد از گذر از داروخانه سیزده آبان حرفهای وزیر امورخارجه آمریکا درباره تحریم دارویی در گوشم زمزمه میشود که میگفت دارو تحریم نیست و حرفهای مسئولانی که میگفتند چه کسی گفته دارو گران شده؟ حرفهای مردم اما وجه پررنگی دارد، رنجهایی که انگار حالا به من هم رسوخ کرده و سوالی که میپرسید وقتی جان عزیزت در میان باشد دارو گران و خارجی نمیخری؟