دیگر حاضر به گذشت از همسرم نیستم و نمیتوانم با او به زندگی ادامه بدهم. آن قدر مرا کتک زده است که هیچ جای سالمی در بدنم وجود ندارد.
او به بهانه گریههای نوزادم مرا زیر مشت و لگد میگیرد، در حالی که من هیچ نقشی در گریههای این طفل مبتلا به صرع ندارم و...
زن 20 ساله در حالی که چهره خود را با ماسک بهداشتی پوشانده بود تا کسی شکستگیهای دندانها و زخم لب هایش را نبیند، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: حدود چهار سال قبل در حالی که مشغول تحصیل بودم، یکی از اهالی روستای مادرم به خواستگاریام آمد. آن زمان مادرم به دلیل بیماری فوت کرده بود و من در کنار نامادری زندگی میکردم ولی از خواهر نامادریام خوشم نمیآمد و همواره با یکدیگر اختلاف داشتیم به همین دلیل خیلی دوست داشتم زودتر ازدواج کنم و به دنبال سرنوشت خودم بروم.
این گونه بود که خیلی زود و بدون هیچ گونه تحقیقی درباره خواستگارم به او پاسخ مثبت دادم و دو روز بعد نیز مراسم عقدکنان ما با حضور بستگان نزدیکمان برگزار شد. برای آن که زودتر از منزل پدرم بروم، دوران نامزدی بسیار کوتاهی داشتیم تا این که مقدمات زندگی مشترک ما فراهم شد ولی همسرم در همان هفته اول زندگی زیر یک سقف به یک بهانه واهی مرا کتک زد و آن روی خودش را نشان داد.
با وجود این من کوتاه میآمدم چرا که هیچ پشتیبانی نداشتم و با کسی هم نمیتوانستم درد دل کنم. او حتی آن قدر مرا در دوران بارداری کتک زد که به دلیل شدت استرس، فرزندم از همان روزهای اول تولد به بیماری صرع دچار شد و مدام بی قرار است و گریه میکند. من هم به خاطر تشنج هایش نمیتوانستم خیلی زود نوزادم را آرام کنم. وقتی او را نزد پزشک بردیم مشخص شد تا زمانی که بیماری فرزندم بهبود نیابد، گریههای او نیز ادامه دارد. با وجود این من تجربهای در امور فرزندپروری نداشتم و به دلیل فوت مادرم نیز کسی در این زمینه کمکی به من نمیکرد اما من گاهی به منزل عمهام میرفتم و از او کمک میخواستم او هم هیچ گاه در یاری من کوتاهی نمیکرد و سعی داشت به هر طریق ممکن آرامش بخشیدن به نوزاد پنج ماههام را به من بیاموزد ولی باز هم همسرم مرا تهدید میکند که اگر حادثهای برای فرزندم رخ بدهد، دست از سرم برنمی دارد.
در همین حال بار دیگر به یک بهانه واهی و به خاطر گریههای نوزادم چنان سرم را به زمین کوبید که سه دندانم شکست و در این سن و سال زیبایی ظاهری را از من گرفت به طوری که خجالت میکشم با لب و دهان باد کرده و دندانهای شکسته در خیابان ظاهر شوم.
حالا هم با کمک عمهام به کلانتری آمدهام تا ضمن شکایت از همسرم تکلیف حضانت نوزادم را مشخص کنم تا بتوانم به تنهایی از او مراقبت کنم چرا که دیگر امیدی به ادامه زندگی با این مرد ندارم. حتی احساس میکنم او درگیر ماجرای اعتیاد شده است و این موضوع را از من پنهان میکند و... در خور ذکر است به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این زوج جوان در دایره مددکاری کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفته است.