سید عبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:
تاریخ ٤۰ ساله جمهوری اسلامی ایران متأثر از سه انقلاب بزرگ است:
۱ - انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که در جبهه جنگ سخت، بدون توسل به زور و سلاح، با در هم شکستن حکومت ۲۵۰۰ ساله طاغوت (انقلاب طاغوتزدایی)، سبب استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران شده و همه ساله در ۲۲ بهمن مردم ایران در سراسر کشور، هر سال باشکوهتر از سال قبل، این پیروزی را جشن میگیرند.
۲ - انقلاب ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که سفارت امریکا (مرکز جاسوسی و توطئه شیطان بزرگ در ایران برای دخالت در امور ایران و تلاش برای براندازی و سلطه مجدد خود بر ایران) توسط تعدادی از دانشجویان انقلابی اشغال شده و بهعنوان «انقلاب استکبارستیزی» در حوزه نبرد نیمه سخت به سلطه استکباری امریکا بر ایران خاتمه داده و حضرت امام راحل آنرا انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول (۵۷) نامیدند و اینک ٤۰ سال است که همه ساله در چنین روزی مردم ایران در تمامی شهرها به میدان آمده و علیه ماجراجوییهای شیطان بزرگ، فریاد خشمآلود مرگ بر امریکا سر میدهند. در توجیه بزرگتر بودن انقلاب دوم نسبت به انقلاب اول، گفته میشود انقلاب اول اگر چه نسبت به انقلاب دوم (که فقط تعداد بسیار محدودی دانشجو در آن حضور داشتند) گستردگی به پهنای کل ایران داشت، اما سه ویژگی ممتاز سبب بزرگتر شدن انقلاب دوم شد: نخست اینکه انقلاب دوم علیه مسبب و حامی اصلی مفاسد حکومت پهلوی و در مسیر شکستن اقتدار فرعونی نظام سلطه بر ایران بود. دوم اینکه انقلاب دوم در حوزه جنگ نیمه سخت و دنیای جاسوسی بود که به مراتب از حوزه جنگ سخت مشکلتر و پیچیدهتر است و بالاخره سوم اینکه انقلاب استکبارستیزی مردم ایران دارای عمق و درک و بصیرت انقلابی توسط دانشجویان بود، اما در انقلاب اول مردم عمدتاً از روی علاقه و اعتماد به حضرت امام وارد میدان مبارزه شدهبودند.
۳ - انقلاب ۹ دیماه ۱۳۸۸ که در حوزه جنگ نرم و تجدید بیعت با امام و ولایت و دفاع جانانه از دین شکل گرفته و پنج عامل بسیار مهم، این انقلاب را از دو انقلاب پیشین برجستهتر و بزرگتر نموده است: اول آنکه این انقلاب نیز مانند انقلاب اول از گستردگی و فراگیری کل ایران برخوردار بود. دوم آنکه این انقلاب در حوزه جنگ نرم واقع شد که به مراتب از انقلاب سخت و نیمه سخت پیچیدهتر است. سوم آنکه این انقلاب مانند انقلاب اول در ایام عاشورا رخ داده و بر باورها و اعتقادات عمیق مردم به مکتب عاشورا و دفاع از دین تکیه داشت و خاطرات انقلاب اول و تأکید امام راحل را مبنی بر زنده نگه داشتن محرم و صفر مجدداً در اذهان مردم زنده کرد: «محرم را زنده نگه دارید. ما هر چه داریم از این محرم است. صحیفه نور ج. ۱۷ ص. ۶۱». چهارم اینکه مردم در این انقلاب، بدون دخالت و سازماندهی خواص، بهصورت کاملاً خودجوش و صرفاً با درک انقلابی آحاد مردم و حضور مؤمنانه درصحنه شکل گرفته و تمام رشتههای ۱۰ ساله دشمنان خارجی و عوامل داخلی آنان را خنثی نمود. پنجم آنکه در این انقلاب «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارید» و مردم در دفع کودتایی امریکایی و فتنه هیبریدی و مرکب سبز اموی پیروز شدند که در آن مانند جنگ احزاب، همه: «سرویسهای جاسوسی دولتهای غربی و رژیم صهیونیستی»، «خواص بیبصیرت داخلی»، «حمایتهای گسترده مالی قارونهای منطقهای»، «گروهک منافقین»، «سلطنتطلبان»، «اشرار و اراذل و اوباش داخلی»، «شبکه عوامل دشمن زیر نظر مستقیم سفارتخانههای خارجی» و… یکپارچه، متحد و سازمان یافته به میدان آمده بودند.
حماسه ۹ دیماه، انقلاب سوم مردم ایران و یک نمونه تمام عیار از «احساس وظیفه دینی»، «عمل صالح»، «بصیرت انقلابی»، «رفراندم ملی» و «بیعت با رهبری و آرمانهای امام راحل» بود که اگر حضور به موقع و مؤثر مردم در صحنه نبود و دشمنان، موفق به پیشبرد اهدافشان میشدند، بیتردید امروز ایران سرنوشتی به مراتب وخیمتر از اوضاع یمن و سوریه چند سال قبل بود.
کودتای امریکایی و فتنه سبز اموی در سال ۸۸ نه یک رویداد اتفاقی و تصادفی بود، نه یک اختلاف و توهم انتخاباتی و نه یک رویداد و آسیب داخلی، بلکه یک کودتا و فتنه مهندسی شده ۱۰ ساله بود که درباره انگیزههای مسببان خشک مغز و قانون گریز داخلی آن حداقل سه دیدگاه متصور است: گروهی بر این باورند که عاملان داخلی فتنه، از حقیقت و باطن فتنه عظیم و مهندسی شده دشمنان تحلیل و ارزیابی درستی نداشته و نادانسته در دام کودتای امریکایی و سرویسهای جاسوسی دشمن گرفتار شدند و با تخریب پلهای پشت سر خود، راه بازگشت را بر خود بسته و مسبب پیامدهای بعدی آن شدند. گروهی دیگر بر اساس قرائن و شواهد موجود، فتنهگران سبز را عوامل اجیر شده کودتا میدانند که با مهندسی قبلی وارد این میدان شده و با اجرای سناریوی از پیش نوشته شده، قبل از پایان انتخابات، خود را برنده انتخابات معرفی و مملکت را به مدت هشت ماه به سمت آشوب و هرج و مرج کشانده و هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام به بار آوردند؛ و بالاخره دسته سوم معتقدند که انتقام گیری از احمدینژاد سبب بروز و گسترش فتنه و پیامدهای آن شدند.
واقعیت این است که هیچ فرقی نمیکند که کدامیک از سه فرضیه مذکور را به عنوان دلیل قانون گریزی فتنهگران بدانیم و هر سه فرضیه در یک نقطه و هدف مشترکند خاصه اینکه با اتمام ریاست جمهوری احمدینژاد، فرضیه سوم سالبه به انتفاع موضوع شدهاست. گذشت ۱۰ سال از فتنه، وقت کافی و زیادی است تا فتنهگران به حقیقت تن داده و با بررسی ابعاد پیچیده کودتای نافرجام امریکایی در صدد جبران جفا و ستمی که بر ملت رفته برآیند، اما شوربختانه و متأسفانه نهتنها فتنهگران از حلم و بردباری و ظرفیتهای نظام سوءاستفاده کردهاند بلکه قویاً در صدد جابهجایی شاکی و متشاکی و در مقام طلبکار بر آمدهاند.
دشمنان خارجی و فتنهگران داخلی در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران، بر این باورند که مردم، فتنه و فتنهگران را فراموش کردهاند و اینک در پناه آشفتگی ناشی از سوءمدیریت و لجامگسیختگی اقتصادی موجود برای تغییر صحنه و آمادهسازی بستر فتنهای پیچیدهتر و تلختر از فتنههای پیشین تلاش میکنند، اما سخت در اشتباه هستند و ملت مقاوم و خستگیناپذیر ایران این بار نیز با فائق آمدن بر فتنه مرکب پیشرو حسرت و داغ ضربه زدن به انقلاب اسلامی را بر دل دشمنان و عوامل داخلی آنها خواهند گذاشت.
حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
عصر جمعه است و چه دلگیرتر با وجود این هوای ابری! دل بچهها اما روشن است به آسمان آبی فردا و فرداها! و به روز غلبه نور بر تاریکی! به یومالله رهایی ملل از این بیسامانی و بیسازمانی! «بچهها» یی که نوشتم، تعدادی از دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران، منظورند که تصمیم گرفتند یک هفتهای، روزه بگیرند و ۳ روز آخر، اعتکافی بکنند در مسجد تاریخی دانشگاه، بلکه با مدد از تشنگی و گرسنگی، بسی بیشتر و بهتر، با مردم مظلوم یمن در محاصره، همدردی کنند! و به آن همه کودک و زن و مرد مقاوم مانده در زیر بمباران آلسعود جلاد بفهمانند که هرگز تنها نیست یمن! و هنوز هم هستند جوانانی که واقعاً درد بشریت را داشته باشند! بدون هیچ مرزی! و بیتوجه به این نقشههای بعضاً شوم جغرافیا! این بچهها، از تبار همان دانشجویانی هستند که ایام تابستان، اوقات فراغت خود را به خدمت به مناطق محروم همین ایران عزیز خودمان میگذرانند و با کمترین امکانات، جورکش قصور و تقصیر دیگران میشوند! گاه میروند به روستایی در لب مرز جنوبغرب و گاه عازم سیستان میشوند تا کلاس درسی بسازند؛ راهی باز کنند؛ پارکی افتتاح کنند؛ مسجدی نونوار کنند و فیالمثل به آن پسرک بازیگوش بشاگردی یاد دهند که سعدی که بود و حافظ چه میسرود! درس خوشآهنگ الفبا! الفبای غیرت! الفبای خدمت! الفبای کار! الفبای معرفت! معرفت نسبت به همه اولاد آدم، ولو ایرانی نباشند! که تو از نسل آن «شیخ اجل» هستی که «بنیآدم» را «اعضای یک پیکر» میدانست! نه! چو میبینی عروسکهای یمنی، ساز خون میزنند، انگار که برای همین امروز، سروده شده؛ «چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار»! پس نه عجب که این «دگر عضوها» اگر دیروز رهسپار اردوی جهادی غرب کشور خودمان بودند، امروز به فکر رساندن صدای مردم مظلوم یمن به جهانیان هستند! آنهم بیهیچ حمایتی از طرف دولت و حتی حکومت! و تحقق جامعه مدنی واقعی! و مثالی برای آن مهم که بزرگان فرمودند؛ «آتش به اختیار»! روزی آتش به اختیار بروی فلان منطقه محروم و آجر روی آجر بنشانی و روزهایی هم روزه بگیری، برای رساندن صدای غربت یمنیها به فرزندان آدم! و باز هم این تلنگر بزرگ که «بأی ذنب قتلت؟!» چیست واقعاً گناه مردم یمن؟! و کجاست سازمان ملل؟!
آیا آن عمارت نکره نیویورکی که مفت هم گران است یا هر کجا که فریادرسی برای ملل تحت ستم هست؟! حرکت مخلصانه دانشجویان دانشگاه تهران نشان داد اگر چه با ثمر دادن شجره «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» رسیدهایم اما آن نهضت رسیده به نظام، هر جا که لازم باشد، باز خودی نشان میدهد! هیهات! «نظام جمهوری اسلامی» به معنای پایان «نهضت انقلاب اسلامی» نیست، بلکه آمده تا آن را محکمتر، مستحکمتر و پویاتر کند! اگر ما «اداره» داریم، لیکن «اراده» هنوز به قوت خود باقی است! و این همان ارادهای است که دقیقاً همین بچههای روزهدار برای مظلومیت یمن را سالی ۴ بار عازم اردوهای جهادی کشور خودمان میکند! پس خدمت، خیلی هم گیر میز و صندلی نیست! تو حتی اگر «اداره» هم نداشته باشی و هیچ مسؤولیت شغلی هم نداشته باشی، باز هم با پای «اراده» توان حرکت به اردوی جهادی سردشت و کرمانشاه را خواهی داشت! و نه فقط این، که حواست به جهان پیرامون نیز هست! آری! تو را دیروز، برادری بود به نام «فهمیده» و امروز، برادری هست به نام «حججی»! دیروز تو یعنی «مصطفی چمران» و امروز تو یعنی «مصطفی احمدیروشن»! تو، هم ریشه در دل خاک داری و هم میوه در بلندای افلاک! قابل توجه کسانی که مدام، بد جوان ایرانی را میگویند! الساعه داشتم با یکی از برادران همین حرکت، سخن میگفتم!
میگفت: «حتی شماری از تشکلهای غیر همسو هم، هماهنگ شدند با این ابتکار بسیج دانشجویی!» و این است جوان ایرانی! و جوان انقلابی! ضمن صحبت با این دوست عزیز، متوجه شدم که جماعت روزهدار، وعده ناهار دانشجویی خود را در اختیار مؤسسات خیریه میگذاشتند و چند باری هم خودشان، وعده ناهارشان را بردند و رساندند دست کارگران بیبضاعت فلان کوره آجرپزی! تو خودت روزه باشی و روزهات هم مشخصاً در حمایت از ملت یمن، اما وعده ناهارت سهم کارگر محروم هموطن! با یک تیر، ۲ نشان! و بهترین جواب به سرایندگان شعر عاری از شعور «نه غزه، نه لبنان»! و ادای دین به خالق شیرینسخن آن بیت بنیآدمی! و مصداق بیرونیاش! و این همه، زیر سایه خانه خدا! مسجد! آن هم مسجد دانشگاه! آن هم مسجد دانشگاه تهران! و من حالا بیشتر میفهمم چرا این همه حضرت آقا امید دارند به قشر جوان! و امیدوارند به دانشجویان! جالب آنکه روز شروع این حرکت خودجوش، تنها و تنها خودت بودی و خدای خودت! بیربط به دولت و حکومت! مرتبط اما با آن بالایی! یعنی که خدا! یک جرقهای، تنها از دل خودت! و سپس برکت خداوند منان به این حرکت تو! که دیده شوی! که کارت بگیرد! که پیامت برسد به آن زوج یمنی که مراسم عروسیشان به جای بوق شادی، پر شد از آژیر خطر! مثل غذای ناهارت که رسید دست پینهبسته آن پیرمرد هموطن! پس هنوز زنده است آدمیت! و هنوز باید بوستان و گلستان خواند! و غزلیات حافظ نوشید! و امیدوار بود که اگر سازمان ملل، موم دست فراعنه است اما ملل را یار و یاوری هست هنوز! «شورای امنیت» شور و نشاط دور سفره افطار شما بود که دعا کردید برای نجات آدمی! با لب تشنه و معده گرسنه! و یقین دارم و دارید که این صحنهها و این حرکات، نه از چشم حضرت آقا دور میماند و نه از چشم «مهدی فاطمه» که این عصر، عصر قدمهای حجتبنالحسن است! کنار خواهند رفت این ابرهای تیره متراکم! شک نداریم! یکی آن بالا هست که همچنان هوای اولاد آدم را دارد! او همان خدایی است که هیچ قوم و قبیلهای را بدون پیامبر و امام و منجی نگذاشت! و خدا، خدای ما مردمان عصر آخرالزمان نیز هست! روزهتان قبول درگاه احدیت، بچههای پای کار انقلاب! اگر انقلاب اسلامی با حرکتهایی از همین دست، شکل گرفت و پیروز شد، کارهایی از قبیل این یک هفته روزهداری خدومانه شما که هم به مردم خودمان سود رساند و هم به مردم منطقه، حتم دارم تسریع میکند ظهور آفتاب را! و جلو میاندازد انشاءالله انقلاب حضرت منتقم را! آقاجان! در این غروب آدینه، از همه وقتی منتظرتریم! بلکه بیایی و جان مجدد ببخشی به جهان! و نجاتمان دهی! «احسنالقصص» استعاره از وصال تو بود! گمانم هنوز تر باشد دیدگان یعقوب! نه! یوسف از چاه بیرون نیامده! مگر تو دست آدم را بگیری! در مصر، در یمن، در فلسطین، در شام و در هر کجا، حتی خیابانهای قلب پاریس! والله بر و بحر، عاشقانه تو را میخوانند! مثل این بچههای روزهدار بسیج! خیلی از «یلدا» دور نشدهایم! گفت: «قتیل عشق تو شد حافظ غریب، ولی / به خاک ما گذری کن که خون ماست، حلال»!
ترامپ با سفر کوتاه خود به عراق، سه هدف مهم را دنبال میکرد. اول بر آن بود تا خروج خود را از منطقه غرب آسیا به گونهای نشان دهد که این خروج به معنای رها کردن همیشگی این منطقه پر اهمیت نیست. در واقع خروجش موقتی است و قرار نیست از غرب آسیا خارج شود. تا با این رویکرد، فشار را بر کشورهای منطقهای مورد حمایت واشنگتن افزایش دهد و به آنها بفهماند، برای حیات خودشان هم که شده باید خرج ارتش آمریکا را نقدا حساب کنند.
هدف دوم اما فراتر از یک خط رسانهای و جنجال تبلیغاتی است. در ماههای اخیر کردستان عراق به عنوان پرونده جدی آمریکا برای باز کردن بزرگترین مرکز کنسولی این کشور در منطقه، به یک مسئله جنجال برانگیز سیاسی و پرتنش در میان احزاب عراقی تبدیل شده است. کارشناسان امنیتی معتقدند این کنسولگری به عنوان بزرگترین پایگاه جاسوسی و هادی ایستگاههای اطلاعاتی آمریکا در منطقه عمل خواهد کرد و قطعاً برای امنیت ملی عراق و دیگر کشورهای اطراف تهدیدی جدی است. بسیاری اهمیت این مرکز کنسولی را بیش از پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان میدانند. ترامپ مایل بود با این سفر اهمیت عراق برای واشنگتن را نشان دهد و نقطه پایانی برای پرونده پر تنشِ کنسولی آمریکا در کردستان عراق باشد.
هدف سوم سفر ترامپ به عراق در حالی پدیدار شد که طرح واشنگتن برای تعویق در انتخابات، تشکیل نشدن دولت و در نهایت، تغییر قانون اساسی و کوتاه کردنِ دست شیعیان از قدرت با اعلام پایان کار داعش از بین رفته است. ترامپ پیش از این، از خروج از سوریه سخن گفت اما در عراق بر ماندن تاکید داشت. هدف ترامپ نمایش «قدرت» در بغداد است. واشنگتن همانند یک «لات» میخواهد با فریاد زدن و سفر به عراق نشان دهد، این کشور را رها نمیکند و نمیگذارد عراق همانند سوریه به پایگاهی برای محور مقاومت و معارض اهداف آمریکا در منطقه تبدیل شود. در واقع ترامپ با این سفر، پیامی مشخص به ایران و دیگر کشورهای عضو محور مقاومت فرستاد تا بگوید ما عراق را به شما تقدیم نخواهیم کرد!
البته ترامپ تصور میکرد که فایده این سفر بیش از هزینههای آن است. اما این سفر بیش از آنکه برای واشنگتن دستاوردی داشته باشد، به یک چالش میان ترامپ و عادل عبدالمهدی تبدیل شده است. نخست وزیر جدید عراق بدون لحاظ کردن جایگاه آمریکا، این سفر را غیر معقول، بیاحترامی به ملت عراق و فاقد وجاهت قانونی دانست و از دیدار با ترامپ سر باز زد. حتی خبرها نشان میدهد واسطهها و فشار بر عبدالمهدی مؤثر نبود و او حاضر نشد برای دیدار با ترامپ به پادگانِ آمریکاییها برود. این مسئله توسط بسیاری از احزاب عراقی مورد توجه قرار گرفت و بسیاری بر ایستادگی عبدالمهدی ارج نهادند. به عبارت دیگر، عراق نشان داد مسیر خود را میرود و کاری به درگیریهای ترامپ با دیگر بازیگران منطقهای ندارد و رویه مستقلی را در پیش روی خود دنبال میکند.
از طرفی سفر ترامپ به پایگاه عین الاسد در الانبار بدون واکنش هم نبود. گروههایی در عراق پس از اطلاع از سفر ترامپ به این کشور با شلیک دو تیر راکت به سمت سفارت آمریکا در بغداد، از حضور ترامپ در این کشور استقبال کردند. مسئلهای که بسیاری آن را شروع خط و نشان گروههای مخالف آمریکا در عراق برای هر نوع تحرک و کنش ضد امنیتی ترامپ میدانند و معتقدند «راکت به جای فرش قرمز» شیرینی استقبال از ترامپ توسط مردم عراق بود.
گروههای مقاومتی و سیاسی عراق نیز با انتشار بیانیه تندی به این سفر واکنش نشان دادند. از «عصائب اهل حق» تا نجبا، از فراکسیون پارلمانی اصلاح و سازندگی تا فراکسیون صادقون، همه و همه درباره این سفر با لحنی تند موضع گرفتند و آن را نقض آشکار حقوق عراقیها و حاکمیت این کشور بر شمردند. حتی بعضی از فراکسیونهای پارلمان عراق با انتشار بیانیهای خواستار جلسهای فوری و اضطراری برای بررسی این سفر و واکنش به آن شدند.
اگر واقع بینانه این سفر را تحلیل کنیم باید بگوییم، هدف اول ترامپ تا حدودی تأمین شد. عربستان و کشورهای دیگر منطقه برای راضی نگه داشتن واشنگتن مجبور هستند تا نقدتر، صورت حسابهای ارتش آمریکا را پرداخت کنند. اما برعکس، هدف سوم به طور کاملاً غیر منتظرانه، به ضرر ترامپ تمام شد. واشنگتن تصور نمیکرد، عراق از سفر رئیس جمهور آمریکا به این شدت عصبانی شود و واکنش تند نشان دهد و حتی نخست وزیر عراق درخصوص ملاقات نکردن با ترامپ، رسماً بیانیه تندی منتشر کند. اما هدف دوم حالا به یک چالش تبدیل شده است. از آنجا که دو فراکسیون مهم «کتله اکبر» در پارلمان عراق در اختیار محور مقاومت است و بسیاری دیگر از اعضای «کتله اکبر» رویکرد ضد آمریکایی دارند و سالها با آمریکا جنگیدهاند (همانند جریان صدر)، به نظر میرسد کاهش فعالیت آمریکا در عراق به عنوان یک واکنش به سفر غیر منتظرانه و نقض حاکمیت عراق در دستور کار نمایندگان این کشور قرار گیرد. به عبارت دیگر سه طرح «اخراج دائمی نیروهای نظامی و امنیتی آمریکایی»، «ملزم کردن مقامات آمریکایی برای اطلاع رسانی و حفظ حاکمیت عراق» و «کاهش سطح فعالیت سفارت آمریکا در عراق» به عنوان پیشنهاد نمایندگان پارلمان عراق مطرح است و به نظر میرسد هدف دوم ترامپ برای پایان دادن به کش و قوس بر سر تأسیس مرکز کنسولی آمریکا در کردستان عراق، بر عکس به گزینه مهار آمریکا مبدل شده و عراقیها از این فرصت برای واکنش در خصوص بزرگترین پایگاه جاسوسی آمریکا در منطقه استفاده خواهند کرد.
یک خروج و دو سناریوی محتمل
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
هفته گذشته دونالد ترامپ تصمیم غیر منتظرهاش را مبنی بر خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه اعلام کرد. این تصمیم بسیاری را شوکه کرد. گروههای منطقهای که آمریکا حامی آنها است و بسیاری از موافقان و مخالفان ترامپ در آمریکا از این تصمیم جا خوردند. در واقع این تصمیم، با استراتژی آمریکا در منطقه نمیخواند. از همین روی، بسیاری با تردید میگویند که شاید ترامپ استراتژی خود را عوض کرده باشد. خود او البته با جمله «آمریکا دیگر نمیخواهد پلیس جهان باشد»، سویههای این تغییر استراتژی را روایت میکند. حتی اعلام این خبر که قرار است در آینده نزدیک نصف نیروهایش را از افغانستان خارج کند، بر جدی بودن تصمیمش میافزاید. اما با این حال این جمله کلی نمیتواند از راهبرد آینده آمریکا در منطقه به طور کامل پرده بردارد. ما نمیدانیم او اگر میخواهد آمریکا «پلیس جهان نباشد» و از برخورد مستقیم دوری کند، قرار است چگونه از منافع خود دفاع کند؟
به طور کلی دستکم دو سناریو میتوان متصور بود. در سناریوی اول، میان بازیگران اصلی منطقه، توافقی اعلام و نوشته نشده شکل گرفته است. مناسبات منطقه، آرایش قدرت را اینگونه رقم زده است که آمریکا دیگر نتواند در سوریه بماند. یعنی ترامپ هزینههای ماندن در سوریه را بر منافعش بیشتر دیده است.
خروج از سوریه، به معنای تقویت مواضع سایر بازیگران سوریه است؛ یعنی روسیه، ایران و ترکیه. خصوصاً ترکیه از این خروج بیشترین سود را میبرد. آمریکا اصلیترین حامی نظامی گروههای ضد ترکی، مانند استقلالطلبان کرد است. خروج نظامی آمریکا بیشترین آسیب را به این گروهها وارد میکند. از همین جهت است که کردها بیشترین اعتراض را به تصمیم ترامپ نشان دادند. خروج آمریکا از این روی، در جهت منافع ترکیه تلقی میشود و حکایت از یک توافق پنهان با ترکیه میکند. حتی تحولات جدید در مواضع قدرتها در منطقه خصوصاً در مواضع عربستان و روسیه، این تلقی را بیشتر تقویت میکند. شواهد زیادی نیز این سناریو را تقویت میکند اما مهمترین آن، سازگاری آن با ذائقه مرکانتیلیستی ترامپ است. اهداف امنیتی غالبادر تصمیمات ترامپ تأثیر کمتری نسبت به منافع اقتصادی میگذارد. عناصر تعیینکننده در تصمیمات ترامپ، عمدتاً اقتصادی و تجاری هستند. حضور آمریکا در سوریه و افغانستان، توجیه امنیتی دارد اما صرفه اقتصادی ندارد. لذا این تصمیم با سیاستهای مرکانتیلیستی ترامپ راحت سازگار میافتد.
اما در سناریوی دوم قصه فرق میکند. در این سناریو خروج آمریکا از سوریه و خروج احتمالی از افغانستان، اهداف امنیتی را دنبال میکند. آمریکا در این نقاط مواضع نظامی آسیبپذیری دارد. لذا باید دامن خود را جمعتر کند تا برای اقدامات احتمالی (مانند حمله به ایران یا جای دیگر)، مواضع آسیبپذیر کمتری در دسترس ایران داشته باشد. این کار میتواند شرکای آمریکا را در منطقه دچار مشکل جدی کند و آنها را طرف تسویه حساب مخاصمان آمریکا قرار دهد. در همین جهت میتوان نگرانی شرکای آمریکا و مقداری از چرخش عربستان به سوی روسیه را درک کرد. این چرخش، گذشته از معاملاتی که درخصوص نفت میان این دو کشور شکل گرفته، میتواند تا حدی به خاطر جبران مصونیت امنیتی عربستان در نبود آمریکا هم تلقی شود! گذشته از شواهدی که در روی زمین برای این سناریو وجود دارد، مهمترین گزارهای که آن را تقویت میکند، روحیه متهورانه ترامپ است. این تصمیم آینده روابط آمریکا با شرکایش و مناسبات آن در منطقه را در معرض تغییراتِ خارج از کنترلِ آمریکا قرار میدهد. ترامپ نشان داده برای گرفتن تصمیمات متهورانه چیزی کم ندارد و اهل قمارهای بزرگ است.
در هر حال این دو سناریوی کلی برای تبیین خروج آمریکا از سوریه محتمل است. ما باید برای هر دو سناریو آماده باشیم. تحولات پیشرو چهره تصمیم ترامپ را روشنتر خواهد کرد.
از بازگشت زهیرها و حرها تا عملکرد یزیدیان
مسعود پیرهادی در روزنامه رسالت نوشت:
هشتم و نهم دی ماه در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت شد. ایامی که آخرین بازماندگانی که باید سوار کشتی نجات میشدند و تا آن روز متحیرانه صحنه را میدیدند، صف خود را از فتنه گران، به مدد اباعبدالله علیهالسلام جدا کردند. کشتی نجات حرکت کرد و عدهای سوار نشدند و به هلاکت رسیدند؛ همانها که توهین کنندگان به عزای اباعبدالله را خداجو نامیدند و صف خود را علی رغم تاکید چندباره رهبر انقلاب، از دشمن، جدا نکردند. آری «من اتاکم نجی و من لم یأتکم هلک». صحنه عادی نبود، غبارآلود و مرموز بود و تنها کسانی میتوانستند زیر بیرق حق بایستند که اهل بصیرت و صبر بودند «الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر» در آن ایام بود که مرد از نامرد معلوم شد و قدر و اندازه افراد، در این تحولات سخت، معین شد همانگونه که امیرمؤمنان فرمود فِی تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ، عُلِم جَوَاهِرِ الرِّجَالِ
تقلب را بهانه کرده بودند برای تغلب علیه حکومتی که با قدرت برآمده از انتخاب مردم سالها ریشه دوانده بود و اینگونه مرتکب گناهان نابخشودنی شدند. رهبر فرزانه انقلاب در مراسم بیست و پنجمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی (ره)، فتنه تغلب را اینگونه تبیین فرمودند: "هیچ قدرت و غلبهای در مکتب امام که از تغلب و از اِعمال زور حاصل شده باشد، مورد قبول نیست. در نظام اسلامی قهر و غلبه معنا ندارد؛ قدرت معنا دارد، اقتدار معنا دارد، اما اقتدارِ برخاسته از اختیار مردم و انتخاب مردم؛ آن اقتداری که ناشی از زور و غلبه و سلاح باشد، در اسلام و در شریعتِ اسلامی و در مکتب امام معنا ندارد؛ آن قدرتی که از انتخاب مردم بهوجود آمد، محترم است؛ در مقابل آن، کسی نبایستی سینه سپر بکند، در مقابل او کسی نباید قهر و غلبهای به کار ببرد که اگر یک چنین کاری کرد، اسم کار او فتنه است".
در این فتنه، افراد باسابقه، زمین خوردند و از قضا هم به دشمن سواری دادند و هم دوشیده شدند تا آنجا که نماینده دشمن ترین دشمنان ایران و سرمایه آنان قلمداد شدند. بیانیهها و اجتماعات، یکی پس از دیگری کار را برای مفتونهای اولیه و فتنه گران ثانویه سخت کرد؛ موج سواری دشمن و تحریکات و تحرکات عناصر داخلی و اذناب آنها کار را به جایی رساند که در روز عاشورا چونان یزیدیان، هلهله کنان، به توهین و تمسخر پرداختند. شاید بتوان گفت آنجا دیگر فتنهای در کار نبود؛ پردهها کنار رفت، غبارها نشست، حرها و زهیرها که اشتباهاً در میدان حق نبودند یا در صف مقابل ایستاده بودند به خیل حسینیان پیوستند و امت حسینی با غیرتی حیدری پیوند خود را با ولایت، محکمتر کرد.