دانشگاه، ساحل آرامشی برای تحصیل یا دکانی برای تجار

filemanager/6/ejtemaee/sdsdsdsd1
در حال حاضر با دو گروه دانشجو مواجهیم؛ طبقه ی اول با اهداف آزادانه‌ی علمی وارد دانشگاه شده اند و طبقه دیگر صرفا دنبال فراگرفتن تکنیک‌ها هستند. اینجا است که دانشگاه دچار به هم ریختگی می‌شود.

حسین نیازبخش:  "چرا به دانشگاه می‌رویم؟" این پرسشی است که شاید اغلب ما آن را هنگام ورود به دانشگاه، حین تحصیل و در زمان خروج از آن با خودمان مطرح کنیم. گاهی واحدهای درسی به حدی کلافه کننده است که دوست داریم کتابها را دوربریزیم و یا حتی مانند نازی ها آنها را در آتش بسوزانیم. دائما از خود می‌پرسیم که چرا باید 4، 6 یا 12 سال از عمر خود را در دانشگاه بگذرانیم و بعد از خروج از آن با بیکاری، فقر و حتی جهل و نادانی روبرو باشیم. قرار است در طول تحصیل چه کنیم و به عبارت بهتر،  دانشگاه قرار است با ما چه کند؟

فاجعه‌ی تصادف اتوبوس دانشگاه علوم و تحقیقات احتمالا این پرسش ها و دغدغه ها را بیشتر در ذهن دانشجویان پرورانده است. وقتی مشاهده می‌کنی که عاقبت تحصیلت با بی‌دقتی عده ای مسئول نالایق که دانشجو را مشتری خطاب می‌کنند نابود می‌شود، از خشم دندان خود را می‌فشاری و طبیعی است که برای احقاق حقوقت مقابل سازمانهای مختلف به اعتراض بایستی.

بخش زیادی از خشم دانشجویان طبیعی است. به نظر می‌رسد که دانشگاه در کشور ما هرگز نهادی طبیعی نبوده است و هیچ گاه فرهنگ و فلسفه تشکیل آن وارد جامعه‌ی ما نشده است. به همین دلیل هم است که دانشجو، استاد و مدیر همواره گیج هستند و نمی‌دانند چه سیاست آموزشی ای را باید در پیش بگیرند. بررسی تاریخ دانشگاه می‌تواند این مساله را به خوبی مشخص نماید.

از دانشگاه کلیسایی تا دانشگاه آلمانی

قدمت مراکز آموزشی در جهان به چند هزار سال پیش بر می‌گردد. اما دانشگاه به معنی یک موسسه دقیق آموزشی آنطور که امروزه به کار می‌رود با نام  لاتین  (1) universitas ابتدا در پاریس شکل گرفت(2). در قرن 12 چند دانشگاه در کنار کلیساهای جامع(3) پاریس یعنی کلیسای مرکزی شهر پاریس و کلیسای جامع شارتر شکل گرفت. در آن زمان دانشگاه به عنوان نهادی تحت سایه کلیسا  فعالیت می‌کرد و تعالیم عمومی یا مباحث کلامی و رسمی کلیسا را مجددا قرائت می‌نمود و به همین دلیل هم تا قرن هجدهم اکثر نخبه ها و بزرگان فلسفه و علم غرب مانند دکارت، اسپینوزا، کپلر، گالیله و حتی تا حدی نیوتون(4) در نهادهای بیرون دانشگاه پرورش یافته و به عنوان نخبگان علمی معرفی شدند.

در قرن نوزدهم بود که دانشگاه با فرم و محتوایی نسبتا شبیه شکل  کنونی و به عنوان نهادی مدرن به دنیای غرب معرفی شد. دانشگاههای اولیه پروس و امیرنشینهای آلمان مانند دانشگاه برلین و فرایبورگ(5 ) در شکل گیری این نهاد مدرن بسیار تاثیر گذار بودند.

تا قرن هجدهم اکثر نخبه ها و بزرگان فلسفه و علم غرب در نهادهای بیرون دانشگاه پرورش یافته و به عنوان نخبگان علمی معرفی شدند

هدف دانشگاه مدرن آلمانی این بود تا از طریق این نهاد نخبگان در فضایی آزاد و عاری از جبرهای فکری دولت، کلیسا و مردم به پرورش فکرهای نو و طرح نظریات علمی پرداخته و از این طریق هم دانشگاه و هم دولت را به عنوان مرکز یا به عبارتی، برند پرورش فکری معرفی کنند.

از آن زمان به بعد نخبگان و دانشمندان با دانشگاه آشتی کرده و به آن بازگشتند. اکثر دانشمندان قرن  نوزدهم و بیستم غرب از دل دانشگاه درآمده و در آن پرورش یافته اند.

تغییر در نظام آموزشی غرب؛ وقتی دانشگاه به حد انفجار می‌رسد

با پیشرفت تکنولوژی در غرب و انفجار اطلاعات و به خصوص افزایش درآمد عمومی در سالهای اخیر( به خصوص بعد از پایان جنگ جهانی دوم) تعداد دانشجویان در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا بیشتر و بیشتر شد و دانشگاهها با سیل جوانانی روبرو شدند که مشتاقانه وارد دانشگاه می‌شدند.

 این افزایش کمّی دانشجو منجر به دردسرهایی برای دانشگاه، دولت و دانشجو شد. نهاد دانشگاه از ابتدا برای پرورش نخبگان علمی ای شکل گرفته بود که فارغ از دردسرهای روزانه و با حمایت دولت به پرورش ایده های نو بپردازند. با ورود اکثریت به دانشگاه اما این نظم به هم ریخت. دیگر نه بودجه دولت برای تامین دانشجوها کافی بود و نه زمان اساتید و نه حتی فضای آرام و آکادمیک دانشگاه . علاوه بر این، دانشجویان جوان غالبا درک درستی از هدف دانشگاه نداشته و اصولا برای فراگیری علم به دانشگاه نیامده بودند. هدف آنها که اکثرا از طبقات پایین و متوسط جامعه بودند، کسب فن و مهارتی بود تا آنها را در تامین زندگیشان کمک نماید.

این تعارضها باعث افزایش شورشهای دانشجویی به خصوص در دهه 60 و 70 میلادی شد. شدت این اعتراضات گاه به حدی بود که مثلا در فرانسه تا آستانه نابودی دولت هم پیش رفت که البته به مقصود نرسید.

این تعارض، در سالها بعد به مرور حل شد. در اواخر سالهای دهه 90 و در آستانه ورود به هزاره جدید، دانشگاههایی در غرب(به خصوص آمریکا) رشد یافتند که بر خلاف دانشگاههای سنتی که تحت تاثیر دانشگاههای مدرن پروس بودند کارکردشان نه پرورش آزادانه علمی و فکری؛ بلکه آموزش برخی مهارتهای لازم به جوانان و اعطای مدرک متناسب جهت کسب یک شغل با درآمد کافی بود. این دانشگاهها واحدهای رسمی خود را تغییر داده و حتی ساعات ورود دانشجو به دانشگاه را طوری دیگر شکل دادند.

دانشگاه فینیکس آمریکا یکی از مهم ترین این نمونه ها است. این دانشگاه خود را به مثابه یک بنگاه می‌داند که با اعطای وجهی از طرف دانشجو، ملزم می‌شود که مهارتی را به دانشجو آموخته و مدرکی هم به او اعطا کند(6). با شکل گیری این گونه از دانشگاهها در کنار دانشگاههای سنتی تعارض فوق الذکر بین اکثریت دانشجویان و اقلیت تا حدی از بین رفت.

دانشگاه در ایران، محصول فشار قدرت و ثروت

ورود دانشگاه به ایران از ابتدا به نوعی با جبر همراه بود و این نهاد مانند غرب از دل جامعه بیرون نیامد. اولین مدرسه مدرن در ایران دارالفنون بود که در سال1851 و به دستور امیرکبیر احداث شد. در سال1934  اولین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران به دستور رضا شاه به وجود آمد. هر دو این نهادها به نوعی حاصل نگاه از بالا به پایین بودند که به دستور حکومتهای وقت برای شباهت بیشتر فضای ایران به غرب و کم شدن فاصله علمی و صنعتی دو جامعه ساخته شدند.

 بنابراین، دانشگاه(مدرن) از ابتدا در ایران شکل طبیعی خود را به دست نیاورد و به جای ایجاد فضایی آرام و غیر ایدئولوژیک برای تحصیل علم و پرورش ایده های نو، توسط قدرتهای مرکزی و به صورت دستوری اداره می‌شد.

پس از انقلاب اسلامی و با احداث دانشگاه آزاد ورود اکثر جوانان به فضای دانشگاهها ممکن شد و این اتفاق، همان حادثه ای را برای دانشگاه های ایران به و جود آورد که در دهه 60 و 70 برای اروپا به وجود آورد. ما در ایران با دو دسته دانشجو مواجه بودیم: اکثریتی که هیچ گونه دغدغه ی علمی نداشته و به علت همین فهم نادرست از ساختار دانشگاه، انتظاراتی از این نهاد داشتند که از ذات آن بر نمی‌آمد. کسب مهارتی که به افراد برای کسب شغل کمک کند مهم ترین هدف یک دانشجو از ورود به دانشگاه بود. هدفی که با ساختار ذاتی آن نمی‌خواند.

نتیجه اینکه ما در حال حاضر با دو گروه دانشجو مواجهیم: طبقه ی اول به فلسفه اصلی ایجاد دانشگاه آگاهند و با اهداف آزادانه‌ی علمی وارد دانشگاه شده اند و طبقه دیگر صرفا دنبال فراگرفتن تکنیک‌ها هستند. اینجا است که دانشگاه دچار به هم ریختگی می‌شود. برنامه و دوره های دانشگاهها (تحت تاثیر سیستم دانشگاههای مدرن) متناسب اکثریت دانشجویان نیست. بیشتر دانشجویان از این می‌نالند که دانشگاه به آنها مهارت های شغلی را یاد نمی‌دهد و دریافتن شغل دچار مشکل می‌شوند در حالیکه از ابتدا قرار نبود دانشگاه محل آموزش چنین تکنیک هایی باشد. دانشگاه به علت کثرت دانشجویان دچار تولید انبوه مقاله می شود و سطحی نگری علمی اوج می گیرد. در پایان هر دو گروه دانشجو هم ناراضی هستند.

راه حل چیست ؟

اکنون راه حل چیست؟ به نظر می‌رسد حداقل در مورد اکثریت دانشجویان می‌توان فعالیتهایی را انجام داد. اگر نهادی مانند همان دانشگاه فینیکس در آمریکا در ایران شکل بگیرد؛ شاید اکثریت از این فضای دوگانه و مبهم خلاص شوند. اگر به طور مثال، دانشگاه آزاد با معقول کردن شهریه هایش و البته تغییر ساختار، واحد درسی و پروسه فارغ التحصیلی  که کاملا متاثر از ساختار دانشگاههای سنتی غربی است (آن طور که در پروس مشاهده شد)، تغییر و تحولی درون خودش ایجاد کند شاید بتواند خود را از این شرایط خارج نماید.

 

پانویس:

1.      universitas magistrorum et scholarium  به معنی اجتماع اساتید و معلمان

2.      در این باره نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی معتقدند که اولین دانشگاه مدرن، دانشگاه بولونیا است که در سال 1088 در ایتالیا احداث شد. ولی بیشتر کارشناسان معتقدند که دانشگاه پاریس اولین دانشگاه به شکل رسمی و کاملا جدا از مدارس قرون وسطایی در اروپا بوده است.

3.      cathedral schools

4.      بسیاری معتقدند نیوتون بزرگترین کشفیات خود را زمانی که به علت طاعون همه گیر در انگلستان از دانشگاه دور بود و در خانه پدری زندگی می‌کرد، به ثمر رسانده است.

5.      البته این دانشگاه در قرن پانزدهم و در سال 1457 احداث شد اما در قرن هجدهم بود که به صورت یک نهاد مدرن فعالیت کرد و انقلابی در تحصیلات آکادمیک ایجاد نمود.

6.      برای کسب اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: مصباحیان، حسین/ دانشگاه: از تاریخ تا فلسفه، در ضرورت تحلیل تاریخی نهاد و بازاندیشی فلسفی ایده دانشگاه در متن جهانی آن/ فصلنامه دانشگاه علوم انسانی الزهرا/ بهار 1388

 

 

 

برچسب ها:

اجتماعی