سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
چرا نتانیاهو به عمان رفت؟
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
سفر ناگهانی و پنهانی «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی به عمان را که پنجشنبه گذشته انجام و جمعه رسانهای شد، هم میتوان مهم دانست، هم کماهمیت. مهم از آن جهت که این سفر طی 24 سال گذشته(سفر اسحاق رابین به عمان در سال 1994 صورت گرفت) بیسابقه است و عمان، مقصد این سفر پنهانی کشوری است که در منطقه به عنوان یک کشور بیطرف و میانجی شناخته میشود که سایرین به دلیل همین نقش، احترام خاصی برای آن قائل هستند.
برخی حتی معتقدند تمام اعتبار عمان در همین جایگاه «میانجی» است. پیش رو بودن 13 آبان، در جریان بودن مسئله مهم «معامله قرن و عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل» و موضوع «انتقال سفارت آمریکا به قدس» و تصاحب کامل آن از سوی صهیونیستها در کنار تحولات سوریه به نفع ایران و مقاومت نیز به این سفر معنا و اهمیت میدهند.
در این وجیزه ضمن تلاش برای تبیین این مهم، به این مسئله که چرا این سفر میتواند اهمیت چندانی نداشته باشد هم اشاره خواهیم کرد.
تاریخ و تجربه میگویند، وقتی دشمن حریف را «قدرتمند» بداند و در عین حال قصد ضربه زدن به آن را داشته باشد(چه در شکل مذاکره و دیپلماسی چه در قالب تحریم یا حتی فعالیتهای نظامی) معمولا در کنار سیاست اعلامی، برنامههای موازی یا همان Plan B و... هم پیشبینی میکند. مثلا دیدیم که درست در بحبوحه مذاکرات هستهای با ایران، ناگهان پروژه داعش و تروریستهای تکفیری به راه افتاد.
به گفته دوست و دشمن هدف این پروژه عظیم درست مثل مذاکرات، گرفتن یکی از مولفههای قدرت ایران یعنی مقاومت بود. به عبارتی اگر با مذاکرات هستهای به دنبال گرفتن یک مولفه قدرت (هستهای) بودند، با راهاندازی تروریستهای تکفیری و سیل آن به سوریه، عراق و لبنان به دنبال گرفتن یک مولفه قدرت دیگر ایران یعنی مقاومت و امنیت بودند.
حالا دشمن روی 13 آبان امسال، تدارک جدی دیده و قصد دارد با اهرم نفت، به کشور ضربه بزند. اگر چه خوب میداند، این امر شدنی نیست اما به هر تقدیر برای این روز برنامهریزی کرده. ترامپ برای راه انداختن جنگ روانی و تهیه خوراک تبلیغاتی برای پیادهنظامهای خود در ایران هم که شده، به احتمال زیاد Planهای B وC هم دارد. سفر نتانیاهو به عمان را رسانههای صهیونیستی به عنوان یک پیام مهم برای ایران تفسیر کردهاند. با این پیشفرض، شاید -تاکید میشود شاید-، این سفر کارکرد همان برنامه موازی را داشته باشد.
بعید نیست در این روز (13 آبان) بخواهند با اعلام آشتی اعراب و اسرائیل یک جنگ روانی دیگر به جنگ اقتصادی خود اضافه کنند! اگر از نگاه حریف به این ماجرا نگاه کنیم چنین میشود: «روزی که اعلام میکنیم، صادرات نفت ایران را به صفر رساندهایم، کشورهای عربی ضمن به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان یک کشور علیه ایران نمایش اتحاد با اسرائیل برگزار میکنند.» این سناریو شاید صرفا کارکرد تبلیغاتی و روانی داشته باشد اما میتواند خوراک تبلیغاتی خوبی برای جریانهای واداده تهیه کند. آنها برای ترساندن مردم و واداشتن کشور به دادن امتیاز، عادت دارند.
این سفر میتواند با هدف آماده کردن اذهان عمومی جهان اسلام برای عملیاتی شدن «معامله قرن» هم باشد. دیگر تردیدی وجود ندارد که برخی کشورهای میکروسکوپی مثل بحرین، امارات، اردن و قطر در کنار آلسعود و مصر و برخی جریانهای سازشکار فلسطینی در خفا و پنهان با رژیم صهیونیستی ارتباطاتی دارند.
رسانههای این کشورها طی ماههای گذشته به انحای مختلف و با انتشار هدفمند برخی اخبار از دیدارهای پشتپرده مقاماتشان با صهیونیستها، برای «حساسیتزدایی» و «آماده شدن جهان اسلام» تلاش کردهاند. نتانیاهو نیز بارها از بیسابقه بودن روابط این رژیم با برخی کشورهای عربی گفته است. با توجه به اینکه وزیر خارجه عمان پس از این سفر صراحتا اعلام کرد، عمان اسرائیل را به عنوان یک کشور به رسمیت میشناسد! میتوان گفت، احتمالا این سفر با همین هدف(عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل) و عملیاتی شدن معامله قرن صورت گرفته است.
یکی از تحلیلها درباره چرایی این سفر اما، میتواند به مسئله «سوریه» و موقعیت ایران در این کشور مرتبط باشد. شاید بزرگترین کابوس رژیم صهیونیستی همین موقعیتی باشد که اکنون متحدان نزدیک ایران در سوریه به آن دست یافتهاند. اینکه ایران با اسرائیل مرز داشته باشد اما اسرائیل نه، امتیاز ویژهای است که صهیونیستها وحشت از آن را هم انکار نمیکنند. ممکن است این سفر با هدف استفاده از موقعیت عمان در منطقه برای میانجیگری باشد. یعنی رژیم صهیونیستی پس از ناامیدی از روسیه و سایر کشورها، دست به دامان عمان شده باشد تا واسطهای بین این رژیم و سوریه باشد.
اگرچه معتقدیم، این احتمال ضعیف است اما با توجه به جایگاه عمان، نمیتوان آن را صد درصد هم رد کرد.
صهیونیستها این سفر را «بسیار مهم» ارزیابی کرده و بازتاب گستردهای در رسانههایشان دادهاند. محور تحلیلهایشان نیز غالبا به سمت ایران است. تلاش میکنند این سفر را یک پیروزی برای خود و یک تهدید و شکست سیاسی برای ایران جا بزنند. از همین مواضع هیجانی و بزرگنمایی میتوان یک فرضیه دیگر برای این سفر استخراج کرد و از آن نتیجه گرفت، این سفر چهبسا اهمیت زیادی ندارد! چگونه؟
همانطور که اشاره شد، اسرائیل این روزها با بدترین کابوس عمر 70 ساله خود روبروست و در شرایط خوبی قرار ندارد. راهپیماییهای هفتگی در غزه (ساحلی و مرزی)، بادبادکهای آتشزا و وضعیت شکننده و خطرناکش در سوریه به ویژه در جولان اشغالی! در کنار فسادهای مالی نتانیاهو و همسرش، از جمله مشکلاتی هستند که این رژیم را احاطه کردهاند.
به عنوان مثال فقط همین موضوع فسادهای نتانیاهو و همسرش آنقدر بیخ پیدا کرده که برخی جریانهای سیاسی در این سرزمین اشغالی را به شدت نگران کرده است. برخی معتقدند، این پرونده آنقدر کثیف هست که نتانیاهو را وادار کند برای رهایی از آن، یک جنگ دیگر علیه فلسطینیها به راه اندازد. گرفتن اختیار جنگ از نتانیاهو و وزیر جنگ این رژیم که در تیر ماه سال جاری صورت گرفت، احتمالا نشئت گرفته از همین نگرانی است! دیروز حتی رسانههای صهیونیستی نوشتند، برخی در کابینه نتانیاهو به دنبال کودتا بودند اما موفق نشدند.
جنایتکارها گاهی برای رهایی از خطر سقوط و مخفی کردن ضعفها و خطرات، ناچار میشوند ژست قدرت بگیرند. بنابر این میتوان این احتمال را هم مطرح کرد که، هدف نتانیاهو از این سفر و انتخاب کشوری با مختصات عمان برای آن و راه انداختن سر و صدای «پیروزی» صرفا حرکتی است برای پنهان کردن یک وضعیت بحرانی در سرزمینهای اشغالی. از این منظر میتوان نتیجه گرفت، این سفر صرفا تبلیغاتی است و اهمیت زیادی ندارد.
اما یک نکته درباره عمان. این کشور نباید فراموش کند که اگر احترام و جایگاه ویژهای در منطقه و بین کشورها دارد، به دلیل همان موضع ریشسفیدی و میانجیگری آن است. هنوز مشخص نیست این کشور تحت فشار یا به اختیار طرف صهیونیستها غش کرده و وزیر خارجهاش گفته، این رژیم کودککش را به رسمیت میشناسد. مسقط اما ملتفت باشد، با چنین رویکردهای اشتباهی، ممکن است به جایگاه آن در منطقه لطمه جدی بخورد. رژیم صهیونیستی که بیست و چند سال آینده را قرار نیست ببیند، ارزش این همه ریسک را ندارد!
سخن آخر این وجیزه خطاب به دولت محترم است. در این 40سال حتما همه فهمیدهاند دشمنی ایران اسلامی جزو ذات حریف است و آنها نمیتوانند یک حکومت شیعه علی(ع) را مقابل تمام دنیایشان ایستاده ببینند، چرا که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، خاصیت یک حکومت دینی واقعی، دشمن داشتن است. (نقل به مضمون) دشمن برای ایران عزیزمان برنامهریزی کرده و بسیار فعال است. اگرچه قطعا با حضور میلیونی مردم در تظاهرات 13آبان سیلی سختی خواهد خورد اما به هر تقدیر فعال است و باید هوشیار بود. عقل حکم میکند، وقتی دشمن اینگونه فعال است، ما هم به همان میزان آماده بوده و Plan B -طرح سایه- داشته باشیم. دولت محترم، در این شرایط حساس چه تمهیداتی دارد؟!
Plan B دولت چیست؟
قمار قابوس
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
سفر نتانیاهو به مسقط و دیدارش با سلطان قابوس ، عجیب و غافلگیرکننده بود. اگرچه پیشتر نیز دیدارهایی در سطح عالی میان مقامات عمان و صهیونیست ها برگزار شده بود اما اینکه نتانیاهو بهصورت محرمانه به این کشور سفر کند و خود عمانیها قبل از رسانههای اسرائیلی آن را رسانهای کنند و سپس حکومت عمان از این دیدار دفاع قاطعانهای انجام دهد، بسیارقابل توجه است.
خود این سفر نیزدر وضعیت کنونی و به ویژه در سایه بنبست روند صلح، انتقال سفارت آمریکا به قدس و مخالفت طرف اسرائیلی با طرح صلح عربی سوالات زیادی را برانگیخته است؛ به ویژه که با بحران ناشی از ترور جمال خاشقچی روزنامهنگار عربستانی همزمان شده است .
یوسی کوهین رئیس سازمان موساد و مائیر بن شبات مشاور امنیت ملی، نتانیاهو را در این سفر همراهی کردندو عمان دو روز قبل از سفر نتانیاهو، میزبان محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در مسقط بودکه این خود بر اهمیت سفر اخیر نتانیاهو میافزاید و ماهیت آن را روشنتر میسازد.
اما اظهارات یوسف بن علوی وزیر خارجه عمان که این روزها به واسطه بیماری سلطان قابوس یکه تاز سلطان نشین مسقط شده است ،دال بر پذیرش و حضور دولت اسرائیلی در غرب آسیا و به عبارتی نشان دهنده به رسمیت شناختن این دولت و خیانت به آرمان فلسطین توسط یک عضو و کشور تاثیرگذار جامعه عربی است که همواره به عنوان مصلح ومیانجی در منطقه شناخته می شد و طبعا این موضع برای ناظران منطقه ای غیر منتظره قلمداد می شود.
در خصوص علت چنین سفر و دیداری نیز، اگرچه گمانههایی چون تحت فشار بودن عمان و تلاش برای ایفای نقش جدیدی فراتر از میانجیگری ذکر شده اما واقعیت این است که این دیدار، در عالم سیاست و دنیای نمادها، حائز اهمیت بسیار است:1- عمان در عادیسازی روابط خود با رژیم صهیونیستی، متفاوت از پنهانکاریها و دیدارهای دست پایین و بهظاهر غیرسیاسی سایر اعراب با این رژیم، مستقیما سراغ ایستگاه آخر رفته و میزبان نتانیاهو شده است. این اقدام، روند عادیسازی را برای برخی دولتهای عرب شدیدتر خواهد ساخت.
وزیر ورزش اسرائیل به تازگی مهمان اماراتی ها در ابوظبی بود واین در حالی است که حضور تیم ژیمناستیک اسرائیل در دوحه نیز واکنش وسیع قطری ها در فضای مجازی را در پی داشت. با وجود این، عمان محل صدور غافلگیرکنندهترین خبر در حوزه عادیسازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی شد.به واقع در حالی که پیش از این، ماجرای عادی سازی روابط با اسرائیل به گونه ای تابو محسوب می شد و مانند اظهارات بن سلمان در تایید مشروعیت اسرائیل، حضور تیم های ورزشی رژیم صهیونیستی در قطر و امارات و... قبح ویژه ای داشت، اما استقبال مسقط از نتانیاهو، نشان می دهد پروژه موسوم به «معامله قرن » به شدت در حال پیگیری از جانب آمریکا تا به سرانجام رسیدن آن یعنی سیطره بر کشورهای عربی است.
ترامپ ابتدا سفارتخانه آمریکا را به قدس منتقل کرد، متعاقب آن درصدد حذف مسئله ای به نام آوارگان فلسطینی برآمد وامروز کشورهای عربی را یکی پس از دیگری به استقبال نتانیاهو می فرستد.2- اما شایدسوال شود که چرا عمان پرچمدار عادی سازی روابط با تل آویو شده است؟واقعیت این است که به نظر می رسد پس از کاهش شدید جایگاه سعودی نزد محافل بین المللی درنتیجه قتل فجیع جمال خاشقچی وافزایش اختلافات در دربار سعودی، تصمیم سازان کاخ سفید تحقق طرح «معامله قرن» را با ملک سلمان و ولیعهدش به صلاح نمی بینند. از این رو به دنبال گزینه جدیدی هستند تا نقش محوری را برای تحقق این طرح به جای سعودی ها ایفا کند.
از سوی دیگر رسوایی خاشقچی زمانی روی داده است که آمریکا خود را برای تحریم گسترده ایران آماده کرده و خیلی به آینده این تحریم خوش بین نیست. ضمن این که از واکنش های احتمالی ایران ناشی از این دشمنی به ویژه در قبال رژیم صهیونیستی نیز بیم گسترده دارد. باتوجه به سابقه ایران در مقابله با تحریم های دولت های قبلی واشنگتن، آمریکایی ها نمی خواهند پا در راهی بگذارند که انتهای آن برایشان معلوم نیست. دست کم اگر در مقطعی از رویارویی برایشان محرز شود که تحریم ها اثربخش نبوده و زمان داشته باشند که با ایران از دری دیگر وارد شوند.
به عبارتی دیگر کاخ سفید نمی خواهد همه پل های پشت سر را در برابر تهران خراب کند.اما تشخیص این مقدار از عهده سعودی های بحران زده برای کاخ سفید خارج است و از دید واشنگتن شاید عمانی ها در این خصوص کمک حال بیشتری باشند.
ضمن این که به واسطه تاریخ 44 ساله میانجی گرانه سلطان قابوس در بحران های منطقه ای، عمان جایگزین مطلوب تری برای سعودی هایی است که حالا با فاجعه قتل خاشقچی، یک پرونده حقوق بشری بینالمللی ویژه غیرازقتل عام مردم مظلوم یمن رسوایشان کرده است.3- میزبانی از نتانیاهو با هر هدفی که از سوی عمانی ها صورت گرفته باشد، جایگاه این کشور را در نگاه ایران تقلیل خواهد داد و به نظر می رسد ایران نیز باید با توجه به این مسئله رویکرد احتیاط آمیزی در برابر مسقط اتخاذ کند. عمان در نگاه ایران،کشوری بود که به سیاست های سعودی در قبال سوریه تمایلی نشان نمی داد، از جنگ سعودی ها علیه یمن حمایت نمی کرد، در کنار کویت تنها کشوری بود که به قافله تحریم کنندگان قطر نپیوست و طی اعلام مواضعی در حمایت از ایران عملا طرح آمریکایی «ناتوی عربی» را به محاق برد.
تثبیت جایگاه میانجیگرانه عمان میان ایران و آمریکا تا آنجا بود که با هر سفر یک مقام آمریکایی یا ایرانی به عمان یا سفر مقام عمانی به ایران و حتی آمریکا، این گمانه مطرح میشد که عمان حامل پیامی از سوی ایران برای آمریکا یا برعکس است. از آن سو اما نگاه آمریکا به عمان در پی این دیدار، بهتر از قبل خواهد شد.
چرا که عمانِ مسالمتجو هیچ جایگاهی در سیاست های منطقه ای و تهاجمی ترامپ نداشت و مورد غضب او و دستیاران جنگ سالارش بود.حتی دولت جدید آمریکا در تعیین بودجه نظامی سال 2018 این کشور، میزان کمک نظامی به عمان را کاهش داد به گونه ای که این کمک ها از 5.4 میلیون دلار در دوره دموکرات ها به 3.5 میلیون دلار در دوره ترامپ کاهش یافته بود. البته در عصبانیت واشنگتن از عمان نباید از نقش بن سلمان در دامن زدن به آن غافل بود چه این که سعودی ها همواره از ایفای چنین نقشی توسط عمان برای قدرت های خارجی نگران بوده و به او به چشم یک رقیب نگریسته می شداما حالا ایفای این نقش هم برای آینده سلطنت نشین عمان و هم برای آبروی ترامپ حائز اهمیت است.
برای آینده عمان از این رو که در نقل و انتقال قدرت مورد خشم و عواقب دشمنی واشنگتن قرار نمی گیرد و برای آمریکا از این رو که قطارعادی سازی روابط با اسرائیل به دست یک کشور عربی دارای پیشینه خوب می افتد و ضمن آن که می تواند ناتوی عربی را احیا کند به زعم آمریکا توانسته است عمان را از ایران در پروژه تحریم ها دور کند.4-برای نتانیاهو نیز، حضور در یک کشور عربی یک دستاورد بزرگ است، بهخصوص که این کشور نزدیکترین دولت عضو شورای همکاری خلیج فارس به ایران نیز هست. عادیسازی روابط با اعراب همواره یک رویکرد اساسی در میان سران رژیم صهیونیستی بوده است و طبیعی است که هر مقامی که به این خواسته جامه عمل بپوشاند، با سیاستورزی مناسب میتواند از این دستاورد در فضای داخلی بهرهها ببرد.
نتانیاهو به خوبی میداند این امتیاز را چگونه در رقابتهای انتخاباتی و برای ترمیم چهره داخلیاش نقد کند، به خصوص که پرونده فساد اقتصادی و سوءاستفاده از قدرت برای او و همسرش مفتوح است. حالا سلطان قابوس با استقبال خود از نتانیاهو هم عادیسازی روابط با این رژیم را به ایستگاه پایانی رساند و هم موقعیت نتانیاهو و حزب راست گرای لیکود را در انتخابات آینده کنست به شکل چشمگیری تقویت کرد.5-اما پرسش این جاست که در این طرح سازش، اعراب در مقابل برقراری روابط با رژیم صهیونیستی چه چیزی به دست می آورند؟ به عبارت دیگر سران و مقام های کشورهای عربی در مقابل دادن «امتیاز بزرگ» دیدار با مقام عالی رتبه رژیم صهیونیستی، آیا امتیازی بزرگ و همسنگ هم دریافت کرده اند؟ 16 سال پیش «عبدا... بن عبدالعزیز» ولیعهد وقت عربستان که در آن زمان قدرت نخست سعودی و صاحب نفوذ در کشورهای عربی بود، در نشست اتحادیه عرب طرحی را که به ابتکار صلح عربی معروف شد، ارائه کرد.مبنای این طرح بر اساس نوعی بده بستان بود که به موجب آن، در صورت تشکیل کشور فلسطین در مرزهای موسوم به سال 1967 و بازگشت آوارگان و خروج رژیم صهیونیستی از بلندی های جولان سوریه، کشورهای عربی حاضر خواهند بود که اسرائیل را به رسمیت بشناسند.
گرچه در همان زمان بسیاری از گروه های فلسطینی که رژیم صهیونیستی را از اساس فاقد اعتبار می دانستند، این طرح را نوعی عقب نشینی از آرمان فلسطین بزرگ خواندند اما نکته این جاست که رژیم صهیونیستی با عملکرد خود حتی حاضر به اجرا کردن این خواسته نیم بند اعراب نشدو بدون کوچک ترین اعتنایی به قطعنامه ها و خواسته های جهانی نه تنها حاضر به ترک کرانه باختری نیست بلکه در جای جای این مناطق در حال ساخت شهرک های صهیونیستی است.وضعیت شهر قدس هم گواه دیگری از بی احترامی صهیونیست ها به قطعنامه ها و خواست کشورهای عربی است. در حالی که قرار بوده طبق رویه های پیشین در مذاکرات موسوم به صلح و نیز قطعنامه های بین المللی، شرق این شهر متعلق به فلسطینیان باشد، صهیونیست ها مناطق وسیعی از شرق قدس را هم به اشغال خود درآورده اند.در چنین وضعیتی روشن نیست که عمان، کشوری که طی نیم قرن اخیر به عنوان کشوری صلح طلب و به دور از موضع گیری های شفاف در خصوص بحران ها و درگیری های جهانی معروف بوده است و همین رویکرد نیز او را برخلاف همتایان عربش همواره در یک روندی آرام و منطقی نگه داشته است با چه افق و چشم اندازی وارد عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی شده است؟ به نظر می رسد اقدام عمان در عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را باید نوعی قمار سیاسی برای مقامات این کشور دانست.قماری که با توجه به مخالفت و نفرت ملت های عرب با رژیم صهیونیستی، می تواند در آینده ای نه چندان دوربه پاشنه آشیل «قابوس بن سعید» سلطان کشور پادشاهی عمان یا حتی جانشین وی تبدیل شود .تجربه سادات و مصر در صلح با اسرائیل پیش روی حکام مسقط است .
چرا راهکارهای روحانی معکوس جواب داد؟!
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
وقتی به بقالی سر کوچه میروی تا چیزی خرید کنی، باید حتما پول همراه داشته باشی. امروز را هم نسیه کنی، آقای بقال باید اطمینان کند فردا و فرداها بالاخره پولش را پس خواهی داد، در غیر اینصورت طبعا معامله و خریدی در کار نخواهد بود! اساس سیاست داخلی و خارجی حسن روحانی از سال 92 تا کنون، همین معامله کردن بوده است. روحانی معتقد بود «در کشور ما سالها و دهههاست که اقتصاد به سیاست خارجی و داخلی یارانه میدهد، اقتصاد ما تا کی باید به سیاست یارانه بدهد؟ باید یک دهه امتحان کنیم و از سیاست داخلی و خارجی به اقتصاد یارانه بدهیم تا ببینیم زندگی، معیشت و اشتغال جوانان مردم چگونه خواهد شد».
ما هماکنون قریب 6 سال از آن دهه مدنظر آقای روحانی را سپری کردهایم، نتایج اقتصادی حاصل اما اگر نگوییم دهشتآفرین، حتما ترسناک بودهاند. تورم ماهانه 1/6 درصدی شهریور امسال بالاترین رقم این شاخص از ابتدای سال ۱۳۷۵ بدین سو است، یعنی رکورد تورم ۲۲ سال اخیر زده شده است!
سوال این است: مشکل کجا بود و اگر در تمام این 6 سال، سیاست به اقتصاد یارانه داده است، چرا اقتصاد همچنان دارد در خرابی، رکوردهای جدیدی ثبت میکند؟! به این سوال چند نوع پاسخ میتوان داد. مهمترینها را اما اگر بخواهیم خیلی خلاصه مطرح کنیم اینهاست:
1- نگذاشتند اگرنه میشد! 2- یارانه واریزی سیاست به حساب اقتصاد، اساسا وجود خارجی نداشت! بهنظرم مابقی پاسخهای ممکن را هم میتوان ذیل یکی از همین 2 گزینه سامان داد. گزینه اول میخواهد بگوید یارانه واریزی سیاست به حساب اقتصاد، واقعی ولی اندک بود، دومی اما اساسا معتقد است چنین یارانهای وجود خارجی نداشته تا به جایی واریز شود. حامیان گزینه نخست، اصلاحطلبان، حامیان روحانی، فتنهگران سال 88 و در یک کلام، جریان غربگرای حاضر در جمهوری اسلامی هستند.
اینان معتقدند تنها در صورتی چرخ اقتصاد سریع میچرخید که بیتوجه به سرنوشت برجام یک، برجامهای 2، 3، 4، 5، 6، 7 و الی آخر را هم در زمینه موشکی، امنیتی، منطقهای، حقوقبشر، دخالت دین در سیاست، تورقوزآباد و خلاصه! تمام بهانههای آمریکا و غرب را اجرا کنیم. ما اکنون هم به صورتی کاملا زیرپوستی با پیوستن یواشکی به معاهده پاریس و اجرای یواشکی برنامه گروه اقدام مالی (FATF) از چند سال قبل با امضای غیرقانونی علی طیبنیا، عملا در حال اجرای قطعههای دیگر همین راهبرد هستیم، لذا احتمال اینکه بعدها روشن شود همینجور یواشکی تا برجام 10 را هم جلو رفتهایم، بعید نیست. چرا اما چرخ اقتصاد نمیچرخد و برجام یک به عنوان کلیدیترین نسخه حسن روحانی و حامیانش برای اقتصاد ایران، چنین عواقب دهشتناکی داشته است؟!
اگر سیاست را پول و اقتصاد را بقالی سر کوچه فرض کنیم، خواهیم گفت چرا آقا یا خانم بقال، حالا پس از 6 سال، به جای رونق اقتصادی، رکود تورمی؛ به جای تقویت ارزش پول ملی، به آتش کشیدن ریال؛ به جای اشتغال، تعطیلی چند هزار کارگاه تولیدی و برندهای عظیم صنعتی؛ به جای آرامش اقتصادی، تلاطم لحظهای و به جای کنترل تورم، نایاب شدن رب و پوشک روی پیشخوان مغازهاش گذاشته است؟! پاسخ شاید این باشد که ما در تمام این 6 سال، به جای پول، برگ چنار به بقالی بردهایم! طبعا سیاست برای آنکه به اقتصاد یارانه دهد، باید ابتدا جیب خودش به اندازه کافی پر باشد! ما وقتی از نظر سیاسی ضعیف باشیم، طبعا پولی برای یارانه دادن به اقتصاد هم نخواهیم داشت. آقای بقال باید بفهمد اگر او گرانفروشی کند، ما ابدا گرسنه نخواهیم ماند.
دولت روحانی و اصلاحطلبان اما ذکر صبح و شامشان این است که اگر با بقال معامله نکنیم، ملت از تشنگی- و نه حداقل از گرسنگی!- شهید خواهند شد. سیاستی که «آب خوردن» یک ملت 80 میلیونی را هم به رضایت بقال گره میزند، روزی که پسربچه عقبمانده بقال هم پشت دخل بایستد مجبور است در برابر اقدامات جاهلانه او نهتنها اعتراض نکند، بلکه متشکر هم باشد!
مصداق بارز این اقدامات تلخ را میتوان در بازگشت غمبار کشتی کمکهای انساندوستانه مردم کشورمان برای مسلمانان مظلوم یمن با اعتراض سعودیها دید. خلاف افسانهسراییهای رایج، واقعیت این است که رفتار ما در فقره خروج آمریکا از برجام هم، سیگنال ضعف به طرف اروپایی ارسال کرده است. همین است که اروپاییهای وقیح، روز روشن دیپلمات مظلوم ما را به اتهام واهی برنامهریزی برای انفجار در نشست گروه تروریستی منافقین در پاریس، چند ماه است زندانی کردهاند؛ ننگی که تا همیشه داغش بر پیشانی وزارت امور خارجه خواهد ماند!
اخراج دیپلماتهای ایرانی از هلند، اقدام تلخ دیگری است که این روزها همزمان با ادعای ایستادن اروپا در کنار ایران تجربه میکنیم! در مقابل، دستگاه سیاست خارجی تنها به اعتراض به سفیر هلند اکتفا کرده و ظاهرا جسارت اقدام متقابل را ندارد. محمدرضا کلاهی متهم اصلی انفجار حزب جمهوری اسلامی که چند وزیر، نماینده مجلس و رئیس قوهقضائیه جمهوری اسلامی (مجموعا 72 نفر) را به تاریخ هفتم تیرماه سال 1360 به شهادت رسانده، در تمام این سالها تحت مصونیت دیپلماتیک(!) کشور هلند به زیست حیوانی خود ادامه میداده است. روشن است سیاستی که توان جمع کردن خودش و حمایت صریح از دیپلماتهای دارای مصونیت دیپلماتیک خودش را هم ندارد، یارانهای برای قرض دادن به اقتصاد نخواهد داشت! دولت و همفکرانش اما خیال میکنند واقعیت را برای خارجیها هم میتوان با حرف و شعار وارونه جلوه داد!
اینکه ما بگوییم «توافق ژنو یعنی زانو زدن قدرتهای بزرگ مقابل ملت ایران!» ممکن است به قول دولتیها، مصرف داخلی داشته باشد ولی حتما جیب ما را برای خرید از بقالی خارجیها پر نخواهد کرد! آقای بقال باید سیاست شما را در دنیای واقعی، پولدار ببیند تا شما بتوانید از حساب آن به اقتصاد یارانه بدهید. راهبرد کنونی دولت و «تَکرار»کنندگانش را اما بعید است بتوان یارانه دادن سیاست به اقتصاد نامید، بلکه بیشتر به فروش کشور میماند. بقال، ما را گرسنهای میبیند که نه سیاست، که تمام هست و نیست خود در حوزههای مختلف را حاضر است در ازای وعدهها- و نه عواید!- اقتصادی حراج کند. پایان این راه هر جا که باشد قطعاً به رونق اقتصادی ختم نخواهد شد.
آمار رسمی را نفی نکنید
در یادداشت روزنامه ایران آمده است:
هنگام معرفی 4 نفر از وزرای پیشنهادی، آقای روحانی به مسأله اشتغال اشاره کردند و گفتند که:«در ابتدای کار دولت، 20 میلیون و 600 هزار شاغل داشتیم و امروز تعداد شاغلان به 23 میلیون و 300 هزار نفر رسیده است»؛ بلافاصله از میان نمایندگان برخی لب به اعتراض گشوند و آن را نادرست دانستند و آقای روحانی هم ارجاع دادند به گزارش مرکز آمار ایران. ما نمیدانیم این نمایندگان محترم که نسبت به آمار اشتغال آنقدر حساس هستند که در میان سخنان آقای رئیس جمهوری لب به اعتراض گشودهاند، آیا اصولاً از آمار اشتغال و بیکاری اطلاع داشتهاند یا خیر؟ اگر اطلاع نداشتهاند و نادانسته گزاره آقای روحانی را نفی کردهاند که بسیار زشت است ولی اگر اطلاع داشتهاند، یا با علم به تعداد شاغلان آن را نفی کردهاند در این صورت باید پرسید که آن اطلاعات را از کجا آوردهاند؟ هیچ جایی جز مرکز آمار ایران، متولی رسمی ارائه آمار شاغلان و بیکاران نیست. اگر ایشان از جای دیگری اطلاع دارند، بهتر است بگویند ولی دادههای رسمی مرکز آمار درباره اشتغال همین است که آقای رئیس جمهوری گفتند. به عبارت دیگر طی 5 سال اخیر حدود ۲ میلیون و 700 هزار شغل در کشور ایجاد شده است، ولی آیا کسی حق دارد که این آمار را زیر سؤال ببرد؟
پاسخ این است که اگر کسی نقد علمی به این دادهها دارد باید آن را بیان کند، ولی در غیر این صورت کسی حق ندارد که آنها را رد کند. بویژه نمایندهای که بودجه مرکز آمار را تصویب میکند، وظیفه دارد که در این باره دقیق سخن بگوید. آیا مرکز آمار اطلاعات ساختگی عرضه میکند؟ پاسخ براساس تجربه منفی است. مرکز آمار ایران حدی لازم از استقلال را در تولید دادههای آماری دارد. اصولاً منافعی برای تخلف و تقلب آماری ندارند و هیچ کس هم نمیتواند دستور دهد که اطلاعات ساختگی تولید و عرضه کنند.
بهترین دلیل آن دوران احمدینژاد است که مرکز آمار ایران علیرغم اصرار مقامات دولتی همواره بر ارائه دقیق آمار اشتغال تأکید میکرد، در حالی که احمدینژاد و دوستانش در دولت مدعی بودند که سالانه یک میلیون و 600 هزار شغل درست میکنند!! مرکز آمار که مدیریت آن منصوب آن دولت بود، کل اشتغال دوره 8 ساله احمدینژاد را زیر 700 هزار شغل اعلام کرد.
هرگونه دستکاری در آمار بویژه دادههای زمانی نه تنها اعتبار مرکز آمار را از میان میبرد، بلکه بسرعت ساختگی بودن آنها معلوم خواهد شد. برای نمونه همین آمار اشتغال را در نظر بگیریم. فرض کنیم که تعداد شاغلان 22 میلیون نفر است. در این صورت اگر مرکز آمار با دستکاری آن را 24 میلیون اعلام کند، سال آینده چه خواهد کرد؟ آیا باز هم باید 24 میلیون یا بیشتر اعلام کند؟ یا برعکس رقم واقعی را بگوید؟ تکرار اشتباه به کلی اعتبار را از بین میبرد ولی اگر بخواهد رقم درست را اعلام کند و شاغلان را به رقم 22 میلیون برگرداند، به منزله 2 میلیون کاهش شغل خواهد بود.
کدام آدم عاقلی چنین خبطی را مرتکب میشود؟ این مسأله برای نرخ تورم هم هست. اگر تورم را در یک سال کم بگویند، سال بعد مجبورند رشد بیشتری را نشان دهند. به علاوه کسانی که با فرآیند تولید آمار در مرکز آمار آشنا هستند، هیچگاه چنین ادعایی را نمیپذیرند. این به منزله اشتباه نداشتن در تولید آمار نیست، بلکه به معنای عدم دستکاری آگاهانه در دادهها است. این نحوه مواجهه یک نماینده مجلس با نهاد رسمی تولید آمار مصداق آن شعر است که: «چو پردهدار به شمشیر میزند همه را/ کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند» برای تخریب نهادهای رسمی و معتبر با وجود چنین دوستانی نیازی به دیگران نیست.
واقعیت اقتصادی جامعه را مردم بهتر درک کردهاند
سیدحسن موسوی در آرمان نوشت:
دولت در یک شرایط خاص بستههای حمایتی را به صورت موقت به اقشار خاصی پرداخت میکند که بیشتر به مثابه یک مُسکِن است و برنامه اثربخشی که منجر به توانمندسازی شود، نیست. در شرایط اقتصادی کنونی، دولت حمایتی را انجام میدهد که حتی به عنوان یک راهکار کوتاه مدت هم پذیرفتنی نیست و این بسته همه نیازهای نیازمندان را شامل نمیشود.
تحولات فراز و فرود نرخ ارز و اقتصاد، یکی از گروههایی که بیش از همه تحت فشار قرار میگیرند، دهکهای پایین است که بخشی از آنها تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی هستند و بخشی هم یا شناسایی نشدهاند و یا امکان زیرمجموعه قرار گرفتن میسر نشده است ولی ادامه این وضعیت مستلزم اتخاذ تدابیر دیگری است که حتما نیازمند منابع مالی است. لذا فکر نکنیم که حتی با بستههای حمایتی بیشتر میتوانیم فشارهای اقتصادی را که به دهکهای پایین وارد میآید، جبران کنیم.
در مدت مشابه سال گذشته میزان مستمری مددجویان تحت کمیته امداد و سازمان بهزیستی چقدر و میزان تورم چقدر بود و امسال چه رقمی دریافت میکنند و تورم به چه میزان رشد کرده است؟ لذا این بستههای حمایتی که برای این گروهها درنظر گرفته شده، حتی جبران آنچه که در این تفاوت قیمتها مشهود است هم نمیکند و البته به عنوان یک مسکن و کار مقطعی انجام میشود اما بهرغم اینکه مدتی است صحبت از ارائه بسته حمایتی میشود، ظاهرا هنوز به جمع بندی لازم نرسیدهاند یا حداقل هنوز به صورت رسمی اعلام نکردهاند. به نظر میرسد در حوزه توانمندسازی دهکهای پایین این نوع پرداختهای آب باریکه خیلی کمک کننده نیست.
ما نیازمند بازنگری در سیاست توزیع منابع از یارانه گرفته تا سایر منابع برای توجه به دهکهای پایین هستیم. در اصل 30 قانون اساسی «دولت موظف است وسایل آموزش و پرروش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد». نگاهی به مدارس دولتی و غیرانتفاعی و درصد فراوانیشان نشان دهنده رایگان بودن آموزش و پرورش ماست.
اصل 29 قانون اساسی هم به بحث تامین اجتماعی و رفع نگرانی مردم اشاره دارد و بیانگر این است که دولت موظف است خدمات و حمایتهای مالی در حوزه رفاه اجتماعی، بهداشت و درمان و حوادث را در مورد مردم اجرا کند. ولی آنچه در کف خیابان به عنوان یک شهروند میبینیم با آنچه در قانون آمده، کوچکترین تناسبی ندارد. در همین حوزه آموزش با اینکه از آموزش رایگان در قانون صحبت شده ولی ما امروز دنبال گسترش مدارس غیرانتفاعی هستیم. به نظر میرسد واقعیت اقتصادی جامعه را مردم بهتر از مسئولان درک کردند برای اینکه مردم لمس میکنند. درواقع واقعیت آن چیزی نیست که روی کاغذ نوشته میشود.
خود مرکز آمار ایران به تازگی میانگین تورم را 32 درصد اعلام کرده. حتی تورم برخی از اقلام از 75 تا 100 درصد هم اعلام شده است. همین امسال میزان مستمری خانوادههای تحت پوشش 14 درصد افزایش یافته که خود گویای این موضوع است که مردم با گوشت و پوست خود شرایط را درک میکنند. به رغم اینکه مقام معظم رهبری بارها بر تامین معیشت مردم تاکید فرمودهاند، ولی مسئولان حرفهایی میزنند که با واقعیت جامعه همخوانی ندارد.