آدم‌هایی که فقط در اربعین می‌شود شناخت

به گزارش مشرق، «می دانی،تمام مردم سال خمسی دارند، من سال اربعینی دارم؛ یعنی یک‌سال پول جمع می کنم تا اربعین بیام اینجا عشق و حال. بعد تا برمی‌گردم دوباره شروع می‌کنم به جمع کردن پول برای سال بعد» این را سیدمجتبی مومنی گفته که اهل رسانه است. در روایتی که در کتاب «پادشاهان پیاده» درباره اربعین از او نقل شده است. اگر در فضای اربعین سیر کرده باشی یحتمل این کتاب را دیده‌ای. عمرش حدوداً یک‌سال است و از نقل پیر و جوان، دانشجو و عامی، کارگر و تاجر، ایرانی و غیرایرانی، عراقی و اروپایی در خودش جمع کرده تا همه از یک چیز بگویند و آن هم عشق حسین.

1- هفت هشت سال پیش که هنوز پیاده‌روی اربعین در میان مردم جا نیفتاده بود مستندهایی منتشر شد از عراق و مردمی که به‌عشق حسین(ع) راهپیمایی می‌کردند. دوربین مستندهایی که بعدها فهمیدیم کارگردانش آقای وحید چاووش نام دارد. رفته بود سراغ قبیله‌ها و عشایر عراقی و آن‌ها از احساسشان می گفتند. مستند تصاویری نشان می‌داد که ما از پشت صحنه صداوسیما اشک‌مان در می‌آمد. آن مستندها کار خودش را کرد و مردم را شیفته این راه کرد.  بعدها مستندهای دیگری هم آمد و یکی از یکی بهتر با آن تصاویر ناب از عشق مردم به اربابشان.

2- چند سال قبل رفیق روزنامه‌نگاری داشتم که رفته بود؛ اربعین آن‌هم زمانی که ایرانی‌ها هنوز خبر نداشتند در این مسیر چه خبر است. رفته بودند و دیده بودند و از عراقی‌ها گلایه شنیده بودند که ایرانی‌ها کجا هستند و چرا در این راه نیستند؟ و آن گلایه به ایران منتقل شد. 
رفیق روزنامه‌نگار ما می‌گفت هر سال این حضور تصاعدی بالا رفت که الان دیگر گلایه‌ای از عراقی‌ها نمی شنویم که ایرانی‌ها کجایند. حالا کار به جایی رسیده که ایرانی‌ها می روند پیاده‌روی و خیلی ها هم می روند برای موکب‌داری و پذیرایی از زائران حسین(ع). شاید روزی این گله منتقل شود از عراقی‌ها که بس است دیگر جا برای موکب‌های ما هم بگذارید. بگذریم.

3- شبکه سه برنامه‌ای دارد به نام «در آستان خورشید». مناسبتی است. تقریباً از 20 روز قبل از اربعین شروع می‌شود و کارش پخش مستقیم راهپیمایی مردم عراق از بصره تا کربلاست، همین خیلی ساده . مجری خوبی هم دارد و روایتش ساده است. سعی نمی‌کند خودنمایی کند در قاب دوربین. سراغ مردم می رود و حالشان را می‌پرسد. حتی با دوربین سر سفره غذای زوار هم می‌رود. همین اتفاق ساده هر سال 20 روز قبل از اربعین شعله عشق مردم را تازه می‌کند. خیلی‌ها که قصد رفتن دارند با این تصاویر عشق‌بازی می‌کنند و لحظه‌شماری برای حضور اما این تصاویر کارکرد دیگری هم دارد.
 این تصاویر سراغ تردیدکننده‌ها می‌رود. خیلی‌ها را که دوست دارند، بروند اما به دلایل و شرایطی امکانش نیست قلقلک می‌دهد. آخر سر هم کار خود را می‌کند و در روزهای آخر موجی می‌شود برای پیوستن به این کاروان بزرگ حسین(ع).

4- جملات بالا برای این بود که یادی کنیم از کسانی که در راه ترویج پیاده‌روی اربعین کوشیدند تا به امروز برسیم که کشور آماده اربعین شده است. دل‌ها می‌تپد برای این حضور هر چند سخت با شرایط اقتصادی سخت‌تر و دلار و دینار ناهمراه.  برگردیم به کتاب. «پادشاهان پیاده» با چند نویسنده و استاد رفته سراغ افرادی که همه یک ویژگی دارند و آن عشق حسین(ع) است. روایت‌ها ساده است و حرف‌های مردم هم ساده‌تر، شغل هر کسی را هم کنارش نوشته‌اند و تو می‌دانی این حرف‌ها از چه خواستگاهی برآمده است. حرف‌های ساده و البته عمیق که نشأت‌گرفته از اعتقاد است. این روایت‌ها اعتراف هم دارد. افرادی بوده‌اند که اصلاً در این فضا نبوده‌اند و کلاً از اهل بیت دور. به یک اشاره به این راه افتاده‌اند. خیلی‌هاشان هم ممکن است آن‌چنان مذهبی نباشند اما امام حسین(ع) است دیگر. خودی و نخودی نمی‌کند . همه را یک جا می‌خرد و می‌برد در بارگاهش. 

5- اگر اهل روایت‌خوانی‌های مطول و دقیق باشید یحتمل کتاب کآشوب و رستخیز را دیده‌اید. روایت‌هایی از افراد تقریباً سرشناس در حوزه‌های مختلف درباره روضه. کتابی که طرفدارانی دارد و البته مخالفانی. شاید اگر شما مخاطب جدی آن روایت‌ها باشید «پادشاهان پیاده» شما را جذب نکند که هیچ سرخورده شوید اما این روایت‌ها چیزی دارد که آن دو کتاب نامبرده ندارند. 
به نظر من فرهنگی خاص در این کتاب جاری است فرهنگ عمومی مردم که در کف خیابان هستند، هر یک به کاری مشغول است و در نهایت مشغول امام حسین(ع) می‌شود در ایام اربعین. شاید روایت‌ها کوتاه باشد و حتی شعاری اما از دل آمده است. البته من قصد تخطئه دو کتاب فوق را ندارم که خودم هم خواننده آنها بودم. می‌خواهم فرقشان را بگویم که روایت‌های آن دو چکش‌خورده و رفت و برگشت داشته تا نتیجه نهایی حاصل شده اما در «پادشاهان پیاده» نویسنده کنار جاده ایستاده یک نفر را صدا کرده و از او درباره حضورش و احساسش و ارتباطش پرسیده. مصاحبه که تمام شده او هم رفته پی کارش و دیگر پیدایش نیست که تو بخواهی روایتش را اصلاح کنی. 
شاید این نقص کتاب محسوب شود از یک نظر اما ماده خامی است برای محققین و پژوهشگران تا بتوانند درک کنند چه اتفاقی در این مسیر می‌افتد هر چند درک این مسیر جز با حضور و پیاده روی در کنار زائران اباعبدالله میسر نمی شود تازه اگر بتوان همه جهات و ابعاد این حادثه بزرگ را درک کرد.

6- آخرین جملات این متن را بد نیست از زبان مخاطبان کتاب بخوانیم که در شبکه اجتماعی گودریدز درباره کتاب نوشته شده است: «این که یک نویسنده‌ای ایستاده در جاده نجف به کربلا، در روزهای حوالی اربعین، و از آدم‌ها پرسیده آنجا چه می‌کنند، جذبم نکرد که بخرمش. می‌توانست یک کتاب دم‌دستی، خسته‌کننده و تکراری باشد. نبود! دوستی خرید و من زودتر از خودش خواندمش و شد یکی از بهترین تجربه‌های کتاب خواندن در سفر و اصلاً یکی از بهترین تجربه‌های کتاب خواندن»
«صحبت با زائران اربعینی سیدالشهدا(ع) در نجف، مسیر نجف تا کربلا و خود کربلا، سراغ افراد مختلفی می‌روند و مردم از هر قشری، حس و حالشان نسبت به امام حسین(ع) زیارت اربعین را می‌گویند. برخی از سرگذشت و قسمت عجیب‌شان نیز می‌گویند. از نکات بسیار خوب کتاب، جامعه گسترده مصاحبه‌شوندگان است. از شیعه و سنی و ایرانی و آلمانی و تاجیکی و معلم و مجری و کارمند و زن و مرد و کودک و ... 
در این کتاب مصاحبه گرفته شده است. کتاب هم حسی خوبی ایجاد می‌کند»

7- هر زائری که در این مسیر پا می‌گذارد «فردیتی» دارد که از خلال گفت‌وگوهای پرتره این کتاب نمایان می‌شود. در عین حال حاصل جمع این فردیت‌ها در هیأتی بزرگ‌تر در اربعین به نمایش گذاشته می‌شود. 
هیأتی که در آن همه فردیت‌ها در عشق به حسین(ع) منحل‌می‌شود و تابلوی اربعین را در معرض دید می‌گذارد.

*صبح نو

برچسب ها:

فرهنگ و هنر