روایت یک خبرنگار از پیاده‌روی در مسیر عاشقی

به گزارش مشرق، اینجا کربلاست. جایی در قلب عراق، می‌گویند در این سرزمین هزار و 400‌سال پیش در میان دو نهر سر از تن اولاد امیرالمومنین (ع) جدا کرده‌اند. حالا اما بعد از گذشت قرن‌ها از روز عاشورا، چهلم امام حسین (ع) که می‌شود همه برای زیارت و اعلام بیعت با حسین(ع) و برائت از یزیدیان، به اینجا می‌آیند.

اربعین امسال شور دیگری دارد. گویی هرچه بگذرد  جا افتاده‌تر می‌شود این رسم و با ثبات‌تر می‌شود این مکتب. حال که حرف از مکتب به میان آمد باید بگویم که مراسم اربعین دیگر یک گردهمایی سالانه نیست. حالا به یک مکتب تبدیل شده که میلیون‌ها پامنبری دارد و فریاد پیام‌شان گوش فلک را کر کرده است.  اینجا باید باشید تا بینید حتی بزرگ‌ترین و پیشرفته‌ترین دوربین‌ها هم از انتشار و انعکاس بزرگ‌ترین راهپیمایی سال عاجزند. دوربین‌ها عاجزند از به‌تصویرکشیدن سیل خروشان مردان و زنانی که قدم به قدم به سمت حسین(ع)می‌آیند تا این پیام را به دنیا مخابره کنند که حسین(ع)برای صلح تن به جنگ با یزدیان داد.

روایت حله 
مسیر مستقیم نجف اشرف تا کربلای معلی را احتمالاً بسیار دیده‌اید و از آن شنیده‌اید، امسال ما مسیر دیگری را برای رسیدن به کربلا انتخاب کرده‌ایم. راهپیمایی امسال ما مسیر شهر حله تا کربلا بود. این مسیر شلوغ اما برخلاف مسیر اصلی چندان موکب‌های بزرگی نداشت و ایرانی در آن کم بود. اکثر زوار ایرانی هر سال پیاده‌روی‌شان را از مسیر مستقیم نجف به کربلا می‌روند و وصف موکب‌های ایرانی و عراقی را بسیار کرده‌اند. 
در مسیر حله به کربلا نه از صف‌های طولانی کباب‌ترکی خبری بود و نه از موکب‌های تهرانی؛ اغلب راهپیمایان این مسیر عرب بودند و ایرانی به‌ندرت میان آن‌ها بود. به همین دلیل هم میزبان و موکب‌داران هنگام برخورد با زوار ایرانی چشمان‌شان برق می‌زد از شادی و به شکل ویژه‌تری از آن‌ها پذیرایی می‌کردند. در طول مسیر مرد میانسالی را دیدیم که جلوی ما را گرفت و به خانه‌اش دعوت‌مان کرد. ما هم به رسم ادب و چون راه زیادی در پیش داشتیم از او تشکر کردیم و گفتیم «ممنون».

مرد عرب چهره در هم کشید و خیلی جدی گفت: «ماکو ممنون!» ممنون نداریم و ما را به سمت خانه‌اش کشید و با اصرار جلوی در منزلش لیوان آبی دست‌مان داد و با خیالی آسوده راهی‌مان کرد.

شب را در هندیه ماندیم. هندیه شهری در ۲۰کیلومتری کربلا و ۳۰‌کیلومتر بعد از شهر حله است. مردی به رسم همیشگی شیعیان عراقی که زوار را در خانه‌هایشان سکنا می‌دهند ما را به خانه‌اش دعوت کرد. در خانه‌اش اما خبری از سفره‌های رنگی و میوه‌های گوناگون نبود،  با این حال در عین سادگی خانه‌ای زیبا و منحصربه‌فرد داشت. به سختی ایرانی را متوجه می‌شد و ما نیز از روی لبخند و حالت صورتش حرف‌هایش را می‌فهمیدیم. چشم‌هایش با ما حرف می‌زد و لبخندی که از روی چهره‌اش پاک نمی‌شد گواهی می‌داد که از حضور زوار امام حسین (ع)در خانه‌اش چقدر احساس شور و شعف می‌کند.  پسر جوانی داشت که مانند پروانه به دور ما و چندین زوار دیگر که شب را در خانه‌شان بیتوته کرده بودیم، می‌چرخید. هنوز چیزی از خواب زوار ساکن در خانه نمی‌گذشت که پسر نوجوان‌شان شروع به ماساژ پاهای زوار کرد و زیر لب چیزی را زمزمه می‌کرد. همه آن لحظات را در تاریک و روشنی آن اتاق به پسرک نوجوان خیره ماندیم و به این فکر می‌کردیم که در خدمت به زوار امام حسین(ع)چه دیده است. آن‌قدر سادگی و صمیمیت‌شان زیاد بود که وقتی به آن‌ها گفتیم سال دیگر هم هنگام پیاده‌روی به خانه‌تان می‌آییم غرق در شادی شدند و خدا را شکر کردند؛ آن‌قدر که ما خودمان از این همه محبت خجالت‌زده شده بودیم.

اینجا خادمی شغلی خانوادگی است
در مسیر حله تا کربلا اغلب موکب‌ها خانوادگی یا عشیره‌ای هستند. هر خانواده موکبی را مقابل خانه‌شان بنا می‌کند و هر چه در توان دارد برای  پذیرایی از  زوار امام حسین (ع)به کار می‌گیرد.  اینجا خادمی زوار شغل خانوادگی است. بزرگ و کوچک و پیر و جوان نمی‌شناسد. بزرگ عشیره را با سینی خرما در خیابان می‌بینید که به سمت زوار  می‌رود، جوانی که چای می‌ریزد و زنانی که پشت موکب نان و غذا می‌پزند. اینجا خادمی را از کودکی به فرزندان‌شان می‌آموزند. حتی کودکانی که کاری از دست‌شان برنمی‌آید هم در این خدمتگزاری شریک‌اند، دختربچه‌های زیادی مقابل موکب‌ها با دست‌های کوچک‌شان بطری‌های آب را به زوار تعارف می‌کنند. کودکان معصومی که از حالا رسم عاشقی را می‌آموزند فردا با عزم جدی‌تری از کیان شیعه دفاع خواهند کرد.

در مسیر از نخلستان‌ها که می‌گذری فضای دیگری بر مسیر زوار حکم‌فرماست. فضا سنتی‌تر و محلی‌تر می‌شود و اکثر روستاییان غذاهای محلی‌شان را در موکب‌ها طبخ می‌کنند و حتی نوع عزاداری‌شان هم کمی متفاوت‌تر از آنچه در نجف و کربلا شاهدش بودیم، است.

بین‌الحرمین؛ به کربلا رسیدیم
ایرانی و عراقی، شیعه و سنی گرداگرد هم آمده‌اند تا با حضورشان پیام امام حسین(ع)را به سراسر جهان مخابره کنند. از ورودی شهر، آدم‌های زیادی گروه گروه گوشه‌ای می‌ایستند و برای دادن سلام به اباعبدالله‌الحسین(ع)و یارانش دعایی می‌خوانند. تقریباً همه زوار با سختی‌های متفاوتی خود را به اینجا رسانده‌اند اما همه خوب می‌دانند که در این سفر نمی‌شود آن‌طور که باید و شاید زیارت کنند و به رسم همیشگی‌شان خود را به ضریح برسانند اما با این حال سفر برایشان شیرین‌تر از عسل  است.

گرد حرم دویده‌ام، صفا و مروه دیده‌ام
 هیچ کجا برای من، کرب و بلا نمی‌شود

*صبح‌نو

برچسب ها:

فرهنگ و هنر