انواع مختلفی از اختلالهای شخصیت وجود دارد که تعداد آن به ۱۰ تا میرسد.
اختلال شخصیت چیست؟
اختلال پارانوئید
اختلال اسکیزوئید
اختلال اسکیزوتایپی
اختلال ضد اجتماع
اختلال شخصیتی مرزی
اختلال نمایشی
اختلال شخصیتی خودشیفتگی
اختلال شخصیتی دوری گزین
اختلال شخصیت وابسته
اختلال وسواسی و جبری
اختلال شخصیت چیست؟
اختلال شخصیت عبارت است از: «یک الگوی با دوام و پایدار از رفتار و تجربه درونی که بهطور قابلملاحظهای با انتظاراتی که از شرایط فرهنگی فرد وجود دارد، متفاوت و فراگیر و غیرقابل انعطاف باشد، شروعش به دوران نوجوانی یا اوایل بلوغ برگردد، در طول زمان پایدار باشد و به ناراحتی یا آسیبدیدگی روانی منجر شود.» به بیان دیگر، فرد مبتلا به اختلال شخصیت نمیتواند آنگونه که معمول و در جامعه پسندیده است، با دیگر افراد ارتباط برقرار کند. انواع مختلفی از اختلالهای شخصیت وجود دارد که تعداد آن به ۱۰ تا میرسد.
آنچه در این ۱۰ اختلال شخصیت مشترک است الگوهای رفتار بلندمدت و تجربههای درونیِ متفاوت از انتظار است. این الگوی تجربه و رفتار در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع میشود. این الگوها حداقل در دو حیطهی زیر مشاهده میشود:
نحوه فکر کردن درباره خود و دیگران
نحوه واکنش هیجانی
نحوه ارتباط برقرار کردن با دیگران
نحوه کنترل کردن رفتار خود
در واقع اختلال شخصیت، الگوی پایداری از رفتار و تجربه درونی است که با انتظارات فرهنگی به میزان قابل ملاحظه ای مغایرت دارد. فراگیر و انعطاف ناپذیر است، در دوران نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز می شود، در طی زمان پایدار است و به پریشانی یا اختلال منجر می شود.
دستهبندی اختلالات شخصیتی
دسته A (عجیبوغریب، غیرعادی): اختلال اسکیزوئید، پارانوئید، اسکیزوتایپال؛
دسته B (نمایشی، دمدمیمزاج): اختلال ضداجتماعی، اختلال شخصیت نمایشی، مرزی، خودشیفته؛
دسته C (مضطرب، ترسان): وابسته، دچار وسواس فکری، شخصیت دوریگزین.
اختلال پارانوئید
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، عدم اعتماد و سوء ظن فراگیر نسبت به دیگران است. افراد مبتلا به این اختلال شک زیاد و غیرمنطقی به دیگران و حساسیت زیادی نسبت به رفتار دیگران دارند. از دید دیگران، این افراد بدبین هستند و به سختی به دیگران اعتماد میکنند. افرادی که مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید هستند شدیداً بر این باورند که دیگران قصد آسیب زدن و یا فریب آنها را دارند و به همین خاطر معمولاً تمایلی به اعتماد کردن و نزدیک شدن به دیگران را ندارند. میگویند فیلسوف معروف آلمانی، نیچه، برخی خصوصیات این نوع اختلال شخصیت را داشت.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید مایل نیستند اسرار خود را با دیگران در میان بگذارند یا با آنها صمیمی شوند، زیرا میترسند از اطلاعاتی که در میان میگذارند علیه خودشان استفاده شود. امکان دارد آنها از پاسخ دادن به سؤالهای شخصی خودداری کنند و بگویند که این اطلاعات «به کسی مربوط نیست». این افراد از اظهارات محبتآمیز یا وقایع خوشایند معانی پنهان تحقیرآمیز یا تهدیدکننده برداشت میکنند.
افراد مبتلا به اختلال پارانودید به دیگران کینه میورزند و مایل نیستند توهینها، بیحرمتیها، یا تحقیرهایی را که فکر میکنند دیگران به آنها کردهاند، ببخشند. بیحرمتیهای جزئی، خصومت زیاد را برانگیخته میکنند و احساسات خصمانه به مدت طولانی ادامه مییابند. آنها همواره نسبت به مقاصد زیانبار دیگران هوشیارند، اغلب احساس میکنند شخصیت یا اعتبار آنها مورد حمله قرار گرفته یا به شیوهٔ دیگری به آنها توهین شده است. آنها فوراً حملهٔ متقابل میکنند و به توهینها با عصبانیت واکنش نشان میدهند. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است به صورت بیمارگون حسود باشند، اغلب بدون دلیل کافی، مشکوک میشوند که همسر آنها بیوفاست.
از آنجایی که افراد مبتلا به پارانوئید به دیگران اعتماد ندارند، نیاز مفرط دارند که به خودشان متکی باشند و به طور افراطی احساس استقلال داشتن کنند. آنها همچنین نیاز دارند کنترل زیادی بر افراد پیرامون خود داشته باشند. آنها اغلب انعطافناپذیرند، از دیگران عیبجویی میکنند و قادر به مشارکت نیستند، هرچند که در پذیرفتن انتقاد از خودشان مشکل زیادی دارند.
علائم
در این اختلال بی اعتمادی و بدگمانی فراگیر نسبت به دیگران باعث می شود انگیزه های آنان بدخواهانه تعبیر شود و حداقل چهار مورد از موارد ذیل در فرد مبتلا مشاهده می شود:
بدگمانی بی پایه و اساس در باره این که دیگران استثمارگر، آسیب زننده یا فریب کار هستند
اشتغال های ذهنی با تردیدهای ناموجه درباره وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و آشنایان
عدم تمایل برای اعتماد به سایرین به علت ترس بی دلیل از این که اطلاعات مغرضانه بر ضد وی به کار خواهد رفت
یافتن معانی تحقیر آمیز یا تهدید کننده پنهانی در اظهارات بی غرضانه یا رویدادهای معمولی
کینه جویی پایدار، نبخشیدن اهانتها، بی حرمتی ها، یا بی اعتنایی ها
احساس این که منش و شهرت آن ها مورد حمله قرار گرفته و تحقیر شده اند و نشان دادن سریع خشم در واکنش به این احساس
بروز بد گمانی مکرر و بی دلیل درباره وفاداری همسر
شکلگیری و روند اختلال شخصیت پارانوئید
ممکن است اولین بار در کودکی و نوجوانی همراه با گوشهگیری، روابط نامناسب با همسالان، اضطراب اجتماعی، پیشرفت کم در مدرسه، حساسیت مفرط، افکار و زیان عجیبوغریب و خیالپردازیهای نامتعارف آشکار شود. این کودکان ممکن است «عجیبوغریب» یا «غیرعادی» به نظر برسند و مایهٔ سربهسر گذاشتن دیگران شوند. در نمونههای بالینی، به نظر میرسد این اختلال بیشتر در مردان شایع باشد. ژنتیک ممکن است نقش مهمی در این اختلال داشته باشد. تجربههای بدرفتاری داشتن در دوران کودکی عامل مهم دیگری است که مبتلا شدن به این اختلال را ممکن است رقم بزنند.
درمان
روان درمانی بهترین روش برای درمان اختلال شخصیت پارانوئید است. افراد مبتلا، مشکلات ریشهداری در روابط بین فردی دارند که انجام رواندرمانی را ضروری میسازند. درمانگر باید بتواند رابطه خوبی با بیمار مبتلا با اختلال شخصیت پارانوئید برقرار کند. رابطه باید طوری باشد که بیمار بتواند اعتماد کند و احساس مورد مراقبت قرار گرفتن داشته باشد. اما چون اعتماد کردن برای این بیماران خارج از حد تصور آنهاست بنابراین درمان آنها بسیار دشوار است.
رایجترین درمانهایی که برای اختلالهای شخصیت وجود دارد عبارتاند از:
روانکاوی و درمانهای پویشی
رفتاردمانی دیالکتیک
درمان شناختی رفتاری
گروهدرمانی
آموزش روانی
طرحوارهدرمانی
درمان دارویی
برای افراد مبتلا به پارانوئید استفاده از دارو معمولاً توصیه نمیشود چون بیمار تجویز دارو را دلیلی بر آسیب زدن در نظر میگیرد. اما میتوان برای نشانههای همراه با پارانویا مانند اضطراب شدید داروهایی مانند دیازپام استفاده کرد. داروهای آنتی سایکوتیک نیز داروهای مؤثری هستند مانند هالوپریدول.
اختلال اسکیزوئید
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، کناره گیری از روابط اجتماعی و دامنه محدود بیان هیجان ها در موقعیت های بین فردی است. افراد مبتلا به این اختلال گوشهگیر، خرافاتی و از نظر اجتماعی منزوی هستند و تمایلی برای برقراری ارتباط با دیگران ندارند. ارتباط با دیگران برای آنها خوشایند نیست و دوست دارند ارتباط را در کمترین حد ممکن نگهدارند. اسکیزوئیدها هیچ تمایلی به ارتباطات جنسی و اجتماعی ندارند. آنها بهدنبال پیروی از سنتها و هنجارها نیستند و واکنشهای احساسی مشخصی نسبت به وقایع اطراف و انسانها ندارند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید به صمیمیت، علاقه ندارند و نسبت به فرصتها برای برقرار کردن روابط صمیمی با دیگران بیتفاوت به نظر میرسند و غالباً از اینکه عضوی از خانواده یا گروه اجتماعی باشند لذت نمییرند و احساس خوشایندی ندارند.
این افراد ترجیح میدهند بهجای اینکه با دیگران باشند، وقت خود را در تنهایی سپری کنند. اغلب به نظر میرسد که آنها از لحاظ اجتماعی منزوی و «تنها» هستند و تقریباً همیشه فعالیتها یا سرگرمیهای منفرد را ترجیح میدهند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید اغلب نسبت به تأیید یا انتقاد دیگران بیتفاوت به نظر میرسند و غالباً از آنچه دیگران ممکن است در مورد آنها فکر کنند ناراحت نمیشوند و نسبت به آن بیتفاوت هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید مشکل زیادی در ابراز کردن خشم، حتی در پاسخ به تحریک مستقیم دارند که به این برداشت کمک میکند که آنها هیجان ندارند.
این افراد اغلب به موقعیتهای ناخوشایند بهصورت منفعل واکنش نشان میدهند و مشکل پاسخ دادن مناسب به وقایع زندگی مهم دارند. افراد مبتلا به این اختلال به علت نداشتن مهارتهای اجتماعی و بیمیلی به تجربیات جنسی، دوستان معدودی دارند، بهندرت قرار ملاقات میگذارند و اغلب ازدواج نمیکنند.
شکلگیری و روند اختلال شخصیت اسکیزوئید
ممکن است اولین بار در کودکی و نوجوانی همراه با گوشهگیری، روابط نامناسب با همسالان و پیشرفت کم در مدرسه آشکار شود که این کودکان یا نوجوانان را بهصورت متفاوت مشخص میکند و آنها را در معرض سربهسر گذاشتن قرار میدهد. اختلال شخصیت اسکیزوئید در مردان قدری بیشتر تشخیص داده میشود و ممکن است اختلال بیشتری را در آنها ایجاد کند.
برخی رواشناسان کمرویی دوران کودکی را از پیشدرآمدهای ابتلا به اختلال شخصیت اسکیزویید در بزرگسالی میدانند و بر این باورند که شاید این صفت شخصیتی، به ارث میرسد و مولفههای وراثتی تعیینکنندهی مهمی در شکلگیری این اختلال است.
علایم
این اختلال الگوی نافذ از بی علاقگی نسبت به روابط اجتماعی و نیز دامنه محدود ابراز هیجانات در برخوردهای بین فردی است، که در زمینه های مختلف به چشم می خورد و حداقل با چهار مورد از ملاک های زیر مشخص می شود:
لذت نبردن و عدم تمایل از روابط نزدیک از جمله عضوی از یک خانواده بودن
انتخاب فعالیت های انفرادی
عدم تمایل چندانی به تجربه جنسی با شخص دیگری
لذت بردن از فعالیت های بسیار معدود یا لذت نبردن از هیج فعالیتی
نداشتن هیچ دوست صمیمی یا مورد اعتماد به جز بستگان درجه اول
بی تفاوتی نسبت به تحسین یا انتقاد سایرین
سردی عاطفی، بی علاقگی، یا فقدان عاطفه
درمان
معمولاً از دارودرمانی برای درمان اختلال شخصیت اسکیزوئید استفاده نمیشود مگر اینکه درمانگر بخواهد اضطراب یا افسردگی او را درمان کند. اما تحقیقات نشان دادهاند که رواندرمانیهای انفرادی بلندمدت میتوانند نتایج بهتری داشته باشند. برقراری رابطه درمانی مهمترین کاری است که درمانگر باید انجام دهد. برخی از درمانهای انفرادی عبارت اند از درمانهای روانکاوی، طرحواره درمانی، درمان شناختی رفتاری. گروه درمانی نیز میتواند درمان مناسبی باشد.
اختلال اسکیزوتایپی (شخصیت گسیخته)
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، نمایشی از کاستی های اجتماعی و بین فردی است. افراد مبتلا به این اختلال، افکار و عقاید عجیبی دارند. ختلال اسکیزوتایپال باعث میشود تا فرد علاقهای به تعامل با دیگران نداشته باشد و احساس کند که دیگران برایش خطرناک هستند. این افراد بهطرز عجیبوغریبی مایل هستند تا اتفاقات و رخدادها را به خود ارتباط بدهند و به نوعی شهود غریزی در خود اعتقاد دارند.
فردی که مبتلا اختلال شخصیت اسکیزوتایپی است ممکن است عقاید و باروهای عجیبوغریب یا حتی افکار جادویی داشته باشد و ممکن است صحبت کردن این افراد نیز عجیبوغریب باشد یا معنای غلطی را به رویدادها نسبت دهد. افراد مبتلا به اسکیزوتایپی امکان دارد احساس کنند که قدرت خاصی برای درک کردن رویدادها قبل از اینکه اتفاق بیافتند دارند یا افکار دیگران را میخوانند. ممکن است آنها معتقد باشند که بر دیگران کنترل سحرآمیز دارند که میتواند بهطور مستقیم یا بهطور غیرمستقیم از طریق پیروی کردن از تشریفات سحرآمیز به اجرا گذاشته میشود.
این افراد اغلب عجیب و غریب یا نامتعارف برداشت میشوند که علت آن اطوارهای قالبی غیرعادی، شیوهٔ ژولیدهٔ پوشاک که کاملاً «با هم جور نیستند» و بیتوجهی به آدابورسوم اجتماعی که معمول است. این افراد زمانی با افراد دیگر تعامل میکنند که مجبور باشند، اما ترجیح میدهند در عالم خودشان باشند، زیرا احساس میکنند متفاوت هستند و «جور» نیستند. اضطراب اجتماعی آنها بهراحتی فروکش نمیکند، حتی زمانی که وقت بیشتری را در یک موقعیت بگذرانند یا با دیگران آشناتر شوند، زیرا اضطراب آنها با سوءظن در مورد انگیزههای دیگران ارتباط دارد.
شکلگیری و روند اختلال شخصیت اسکیزوتایپی
اختلال شخصیت اسکیزوتایپی روند نسبتاً پایدار دارد، بهطوریکه فقط بخش کوچکی از افراد دچار اسکیزوفرنی یا اختلال روانپریشی دیگر میشوند. اختلال شخصیت اسکیزوتایپی ممکن است اولین بار در کودکی و نوجوانی همراه با کنارهگیری، روابط نامناسب با همسالان، اضطراب اجتماعی، پیشرفت کم در مدرسه، حساسیت زیاد، افکار و زبان عجیب و غریب و خیالپردازیهای غیرعادی آشکار شود ن کودکان ممکن است «عجیب و غریب» یا «نامتعارف» به نظر برسند و دیگران سربهسر آنها بگذارند.
علائم
این اختلال الگوی نافذی از نقایص اجتماعی و بین فردی است که با ناراحتی حاد و کاهش توانایی برای روابط نزدیک و نیز تحریفات شناختی یا ادراکی و رفتار غیر متعارف مشخص می شود.
حداقل پنج مورد ار علایم ذیل در این اختلال مشاهده می شود:
تفسیرهای نادرست و غیر عادی از حوادث و رویدادهای بیرون
عقاید عجیب و غریب یا تفکر جادویی، خرافاتی بودن، عقیده به غیب گویی، تله پاتی، تخیلات یا اشتغالات ذهنی غریب
تجارب ادراکی نامعمول و غیر عادی، خطا های حسی جسمی
تفکر و تکلم عجیب و غریب، صحبت کردن مبهم همراه با حاشیه پردازی، استعاره ای، بیش از حد مفصل و پیچیده
بدگمانی، افکار پارانویید
عاطفه نامتناسب یا محدود
رفتار یا ظاهر عجیب و غریب، نامتعارف، یا غیر عادی
فاقد دوستان نزدیک یا مورد اعتماد به جز وابستگان درجه اول
اضطراب اجتماعی مفرط که با آشنایی تقلیل پیدا نمی کند
اختلال ضد اجتماع
ویژگی اصلی این اختلال که ممکن است از نوجوانی آغاز شود، بی اعتنایی و تجاوز به حقوق دیگران است. در واقع اختلال شخصیت ضد اجتماعی، نوعی اختلال شخصیت که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. اصطلاح شخصیت ضد اجتماعی همواره به صورت مترادف جامعهستیز به کار رفتهاست. این برچسب یا اصطلاح این رفتار را خارج از معیارهای اخلاقی متداول جامعه توصیف میکند و آن را به عنوان یکی از جدیترین اختلالهای روانی در نظر میگیرد.
اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) دارای چهار نشانه است که عبارتند از: خودمحوری، فقدان وجدان،رفتار تکانشی و جاذبهٔ سطحی. خود محوری به اشتغال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیازهای دیگران مربوط میشود. سنگدل بودن، انتقادگری شدید و رفتار تحقیرآمیز نسبت به احساسات، حقوق و رنجهای دیگران از ویژگیهای بارز افرادی است که مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است.
فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شدهاست ادامه میدهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر میکنند که با دیگران تفاوت دارند. آنها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمیکنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه و یا احساسهای پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمیکنند. آنها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو میشوند، آرام و موقر باقی میمانند و نسبت به کسی که بتواند آنها را فریب دهند، احساس تنفر میکنند.
افراد مبتلا به شخصیتهای ضد اجتماعی میتوانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعفهای دیگران آگاهند. آنها حتی در حالی که فردی را استثمار میکنند، احساسهای اعتماد را در وی بر میانگیزانند. کن بایانچیدر فریب دادن دیگران به اندازهای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که دربارهٔ بعضی از قتلها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی میدانست که این زن تنها به طور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.
عللی که در بوجود آمدن رفتار ضد اجتماعی دخیل اند:
زمینهٔ خانوادگی و اجتماعی
نارساییهای یادگیری
دلایل موروثی و وراثتی
اگرچه علتهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشدهاند، ولی پژوهشها از تبیینهای مربوط به وراثت و هم از تبیینهای مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت میکنند. همبستگی بالایی بین شیوههای فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمدهاست. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خانوادههایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روشهای انضباطی خشن و بی ثبات مشخص میشوند و علاوه بر این، رفتارهای والدین نیز ضد اجتماعی است.
علایم
این اختلال که تحت عنوان جامعه ستیزی، اجتماع ستیزی یا اختلال شخصیت غیر اجتماعی نیز نامیده می شود، الگوی نافذی از بی اعتنایی و نقض حوق دیگران بوده و حداقل سه مورد از ملاک های ذیل در این افراد مشاهده می شود:
عدم رعایت هنجارهای اجتماعی در زمینه رفتارهای قانونی، تکرار اعمالی که زمینه بازداشت فراهم می آورد
فریبکاری، دروغگویی مکرر، کاربرد اسامی مستعار، کلاهبرداری جهت دستیابی به منفعت یا لذت شخصی
ناتوانی در برنامه ریزی
تحریک پذیری، پرخاشگری، درگیری و جدال های جسمی
بی احتیاطی نسبت به سلامت خود یا دیگران
بی مسئولیتی مستمر، ناتوانی مکرر در حفظ یک شغل ثابت یا پرداخت تعهدات مالی
فقدان پشیمانی، بی تفاوتی یا دلیل تراشی برای بد رفتاری و صدمه زدن به دیگران یا ارتکاب دزدی
درمان اختلال شخصیت ضداجتماعی
معمولاً درمان اختلال شخصیت ضداجتماعی نیازمند یک رواندرمانی بلندمدت است، این درمان را باید یک متخصصی که در زمینه اختلالهای شخصیت آموزش دیده است اجرا کند. از دارو درمانی نیز ممکن است استفاده شود تا برخی از مشکلات و نشانههای خاص این بیماری را مورد درمان قرار دهد.
رایج ترین درمانهایی که برای اختلالهای شخصیت وجود دارد عبارتاند از:
روانکاوی و درمانهای پویشی
رفتاردمانی دیالکتیک
درمان شناختی رفتاری
گروهدرمانی
آموزش روانی
طرحوارهدرمانی
اختلال شخصیتی مرزی
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، عدم ثبات در روابط فردی، خویشتن شناسی و عواطف می باشد. در اختلال شخصیت مرزی، افراد احساس نوعی خلأ میکنند بهگونهای که انگار ترک و طرد شدهاند و روابط عاطفی و احساساتشان از ثبات برخوردار نیست.
این اختلال شامل الگویی از بیثباتی در روابط بین فردی، واکنش هیجانی، خودانگاره و تکانشی بودن است. فردی که شخصیت مرزی دارد ممکن است به خاطر اجتناب از ترک شدن (واقعی یا خیالی) از دیگران فاصله بگیرد، رفتارهای خودکشی مکرری دارد، خشم شدید و نامناسب نشان میدهد و احساس عمیق و مزمن پوچی میکند. مبتلایان به این اختلال شکنندهاند، حساسیت مفرط به طرد شدن دارند و ممکن است واکنشهای هیجانیشان بسیار نامتناسب با محیط باشد.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی حداقل در دو زمینه که بهصورت بالقوه به خود صدمه میزنند، تکانشگری نشان میدهند. امکان دارد آنها قماربازی کنند، غیرمسئولانه خرج کنند، پرخوری کنند، سوءمصرف مواد داشته باشند، به آمیزش جنسی ناامن بپردازند، یا بیپروا رانندگی کنند. افراد مبتلا به این اختلال، رفتار، ژستها، یا تهدیدهای خودکشیگرای مکرر، یا رفتار جرح خویشتن نشان میدهند. خودکشی به انجام رسیده در ۸ تا ۱۰ درصد این افراد روی میدهد و اعمال جرح خویشتن (مثل بریدن یا سوزاندن) و تهدیدها و اقدامات خودکشی بسیار شایع هستند.
علایم:
این اختلال الگوی نافذی از بی ثباتی در روابط بین فردی، خود انگاره، عواطف وتکانش گری بارز در زمینه های مختلف بوده، حداقل پنج مورد از موارد ذیل در افراد مبتلا مشاهده می شود:
کوشش های بی وقفه برای اجتناب از طرد و رها شدگی واقعی یا خیالی
روابط بین فردی بی ثبات و پر شور و هیجان بین دو قطب آرمانی سازی و بی ارزش نمایی
اختلال هویتی، بی ثبات بودن دایم و بارز خودانگاره یا احساس فرد در مورد خویش
تکانش گری حداقل در دو حوزه آسیب زا، ولخرجی، رابطه جنسی، سوء مصرف مواد، بی احتیاطی در رانندگی، پر خوری
اقدام، ژست، یا تهدید به خودکشی و یا خودزنی مکرر
بی ثباتی عاطفی، احساس ملال و دلتنگی شدید دوره ای، تحریک پذیری، اضطراب چند ساعته یا چندین روزه
احساس پوچی مزمن
خشم شدید و نامتناسب یا دشواری در کنترل خشم، بروز مکرر تند خویی، خشم پیاپی و مستمر، نزاع های متعدد
افکار پارانویید یا علایم تجزیه ای گذرا در مواقع استرس
شکلگیری و روند اختلال مرزی
تغییرپذیری زیادی در روند اختلال شخصیت مرزی وجود دارد. رایجترین الگو، الگوی بیثباتی مزمن در اوایل بزرگسالی، همراه با دورههای عدم کنترل عاطفی و تکانشی جدی و سطوح بالای استفاده از منابع سلامتی و بهداشت روانی است.
ابتلا به این اختلال در جوانی از همه بیشتر است و بهتدریج با افزایش سن، کاهش مییابد. گرچه گرایش به هیجانات شدید، تکانشگری و شدت در روابط اغلب دائمی است، اما افرادی که در مداخلهٔ درمانی شرکت میکنند اغلب گاهی در طول سال اول، بهبود نشان میدهد. اکثر افراد مبتلا به این اختلال در ۳۰ تا ۴۰ سالگی و ۴۰ تا ۵۰ سالگی، ثبات بیشتری در روابط و عملکرد شغلی خود کسب میکنند. تحقیقات پیگیری افرادی که از طریق کلینیکهای بهداشت روانی سرپایی شناسایی شدهاند، نشان میدهد.
درمان اختلال شخصیت مرزی
رواندرمانی مهمترین درمان برای اختلال شخصیت مرزی است. درمان شناختی رفتاری: این درمان به افراد مبتلا به BPD کمک میکنند باورهای هستهای یا رفتارهایی را که در زیربنای برداشت نادرست از خویشتن، دیگران و روابط وجود دارند را شناسایی و تغییر دهند. درمان شناختی رفتاری میتواند به کاهش نشانههای اضطرابی و خلق و رفتارهای خودزنی و خودکشی کمک کند.
رفتار درمانی دیالکتیک: این درمان با بهرهگیری از بهوشیاری (ذهن آگاهی) به بیمار کمک میکند تا از هیجانات خود و موقعیتی که در آن قرار دارد آگاه شود. این روش همچنین مهارتهای کنترل هیجانهای شدید را بیمار آموزش میدهد، رفتاری خودتخریبگر را کاهش میدهد و روابط این بیماران را بهبود میبخشد.
طرحواره درمانی: این درمان با بهرهگیری از بهوشیاری (ذهن آگاهی) به بیمار کمک میکند تا از هیجانات خود و موقعیتی که در آن قرار دارد آگاه شود. این روش همچنین مهارتهای کنترل هیجانهای شدید را بیمار آموزش میدهد، رفتاری خودتخریبگر را کاهش میدهد و روابط این بیماران را بهبود میبخشد.
اختلال نمایشی (هیستریک)
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، رفتار توجه طلبانه و هیجان پذیری مفرط و فراگیر است. افراد دچار این اختلال با ظواهر یا رفتار خود توجه دیگران را جلب میکنند. شاید شخصیت «اسکارلت اوهارا» در داستان «بر باد رفته» را بتوان به عنوان مثالی در این حوزه ذکر کرد.
این افراد از درون احساس باارزشبودن نمیکنند و برای اثبات خود نیاز به تصدیق و تأیید دیگران دارند. این اختلال باعث میشود تا فرد برای جلب توجه دیگران دست به حرکات نمایشی و مبتنی بر خودنمایی بزند. کسی که به این اختلال دچار است، به ظاهر خود اهمیت زیادی میدهد و ترجیح میدهد به گونهای اغواگر و جذاب جلوه کند. این ویژگیها باعث میشود تا این افراد در معرض خطر سوءاستفاده سایرین قرار بگیرند.
مشخصههای اختلال شخصیت نمایشی شامل توجهطلبی مداوم، واکنش هیجانی افراطی و تلقینپذیری است. این افراد اغلب بیشازاندازه نمایشی هستند، و ترجیح میدهند در کانون توجه دیگر باشند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، عقایدشان را بهکرات و بهطور چشمگیری مطرح میکنند. اما عقایدی سطحی دارند که بهآسانی تغییرپذیرند. آنان ممکن است هیجانات شدیدی در حضور دیگران نشان دهند که گاهی موجب شرمندگی دوستان و خانواده میشود. ممکن است از ناکامیهای جزئی قشقرق به راه بیندازند یا برای یک رویداد عاطفی بهشدت گریه کنند. از نگاه دیگران هیجانهای آنان تصنعی، مبالغهآمیز، و نمایشی به نظر میرسد.
علایم
این اختلال الگوی نافذی از هیجان پذیری مفرط و فراگیر، همراه رفتارهای توجه طلبانه در زمینه های مختلف است، که حداقل با پنج مورد از ملاک های ذیل مشخص می شود:
احساس ناراحتی در موقعیت های که مرکز توجه نباشند
رفتار نامناسب برانگیزنده و اغواگرانه جنسی در تعامل با دیگران
احساسات سطحی، تغییر سریع ابراز احساسات
استفاده از وضعیت ظاهری خود برای جلب توجه دیگران
سبک گفتاری به شدت تاثیر گذار و فاقد جزئیات
ابراز هیجانات به صورت اغراق آمیز، تاتر گونه و توام با خود نمایشی، در آغوش گرفتن آشنایان دور با شور و شوق، گریه غیر قابل کنترل در موقعیت های احساسی جزیی، قشقرق یازی
تلقین پذیری، به سادگی تحت تاثیر افراد یا شرایط قرار گرفتن، شک کردن و مجاب شدن سریع
در نظر گرفتن روابط صمیمانه تر از آن چه واقعا هست، خطاب کردن عزیزم یا دوست عزیزم تقریبا به هر آشنایی
درمان و تشخیص اختلال شخصیت نمایشی
اگر نشانههای اختلال شخصیت نمایشی وجود داشته باشد، متخصص بالینی ارزیابی کاملی را به عمل میآورد. اگر نشانههای جسمانی وجود داشته باشد، ممکن است آزمایشهایی مانند تصویربرداری از مغز و تستهای مختلف خون از فرد مورد نظر گرفته شود.
این آزمایشها به این خاطر انجام میشود که احتمال وجود بیماری جسمیای که ممکن است نشانهها را ایجاد کرده باشد تشخیص داده شوند.
اگر هیچ دلیل پزشکی و جسمی برای نشانههای بیمار وجود نداشته باشد، بیمار به روانپزشک و روانشناس ارجاع داده میشود. روانپزشک و روانشناسان ابزارها و مصاحبههای تشخیصی خاصی را برای تشخیص اختلال شخصیت نمایشی به کار میبرند.
روان درمانی به طورکلی، درمان انتخابی برای اختلال شخصیت نمایشی است که در ادامه به تعدادی از این روش های درمانی اشاره میشود:
روانکاوی و درمانهای پویشی
رفتاردمانی دیالکتیک
درمان شناختی رفتاری
گروهدرمانی
آموزش روانی
طرحوارهدرمانی
رواندرمانی روانپویشی فشرده و کوتاه مدت
اختلال شخصیتی خودشیفتگی
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، بزرگ منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی می باشد. در واقع مشخصه اختلال شخصیت خودشیفته نیاز به تحسین شدن زیاد، احساس خودستایی شدید و درک نکردن احساسات دیگران است. افراد خودشیفته خود را بسیار مهم میدانند، دستاوردهای خود را بزرگ جلوه میدهند و کارهای دیگران را کمارزش میکنند. افراد خودشیفته درباره موفقیت، پیروزی، اعتبار و قدرت خود و مورد ستایش دیگران قرار گرفتن خیال پردازی میکنند.
در روانشناسی خودشیفتگی یا نارسیسیسم بیانگر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشتهای درونی است. نارسیسیسم از ریشه لغت یونانیشدهٔ نارسیس(نرگس، اسطوره نارسیسیوس) گرفته شدهاست. نارسیس یا نرگس، مرد جوان خوب چهرهای بود که از عشق اکو دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در یک استخر آب گردید.
نام گل نرگس برگرفته از این افسانهاست. نارسیس وقتی به عشق خود (چهره انعکاس یافته خود) نمیرسد، آنقدر غمگین بر لب چشمه مینشیند تا تبدیل به گل میشود.
در روانپزشکی نیز نارسیسیسم افراطی براساس خصیصههای روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بی حد و حصر شناسایی میشود و آن را نوعی اختلال روانی میدانند. فروید عقیده داشت که بسیاری از خصیصههای خودشیفتگی با بشر به دنیا میآیند و او نخستین کسی بود که خودشیفتگی را با روانکاوی توضیح داد.
آندرو موریسون نیز ادعا کرد، در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد و یا به وجود میآید که آنها را قادر میسازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران فردیت خود را نیز در نظر بگیرند.
واژهٔ نارسیسیسم را در روانشناسی فردی (در زبان انگلیسی) گاه به جای اصطلاحاتی مانند تحقیرکننده، پوچی، خودپرستی و یا خودپسندی استفاده میکنند و گاهی نیز در جامعه شناسی آنرا به جای نخبه گرایی و یا بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران مینامند.
افراد مبتلا به اختلال خودشیفتگی خود را بهشدت مهم و معتبر میپندارند و دوست دارند که مورد تحسین واقع شوند.
این افراد از نگاه دیگران خودخواه، کنترلگر و بیصبر و تحمل هستند و چنانچه مورد تمسخر قرار بگیرند واکنشهایی شدید از نوع خشم و انتقام بروز میدهند. این خشم به «خشم خودشیفتگی» معروف است و عواقب منفی آن تمام افراد درگیر در آن را دربرمی گیرد.
درمان
درمان این افراد غالباً بر خودبزرگبینی، حساسیت شدید آنها به ارزیابی و همدلی نکردن آنان با دیگران متمرکز است. در شناخت درمانی تخیلات جای خود را به تمرکز بر تجارب لذتبخش روزانه میدهند که واقعاً دستیافتنی هستند. راهبردهای کنار آمدن، از قبیل آرمیدگی، هم به آنان کمک میکنند با انتقاد روبرو شوند و آن را بپذیرند. کمک به افراد خودشیفته برای تمرکز بر احساس دیگران هم مفید است. از آنچه مبتلایان به اختلال شخصیت خودشیفته، بهخصوص در میانسالی، مستعد دورههای افسردگی شدید هستند، درمان آنها غالباً با پرداختن به افسردگی شروع میشود.
یکی از مؤثرترین درمانهای موجود برای اختلال شخصیت خودشیفته، طرحوارهدرمانی است. در این درمان با استفاده از مدل ذهنیت طرحوارهای سعی میشود ذهنیتهای کودک آسیبپذیر، خودبزرگمنش و خودآرامبخش بیتفاوت آنها مورد درمان قرار بگیرد.
علایم
این اختلال، الگوی نافذی از خود بزرگ بینی در عالم خیال یا رفتار، نیاز به تحسین، همراه با فقدان همدلی در زمینه های مختلف می باشد، که حداقل پنج مورد از موارد ذیل را شامل می شود:
احساس خود بزرگ بینی به صورت مهم پنداشتن خود، اغراق در مورد دستاورد ها و استعدادهای خود
خیال پردازی در زمینه موفقیت نامحدود، قدرت، هوش، استعداد برجسته، زیبایی یا عشق آرمانی
اعتقاد به خاص و بی همتا بودن خود، فقط افراد یا موسسات خاص و عالی رتبه قادر به درک وی هستند و باید با آنها رابطه داشته باشد
نیاز مفرط به تحسین، عزت نفس بسیار شکننده
وجود احساس محق بودن، انتظار نامعقول از این که برخورد بسیار مطلوبی با وی صورت گیرد یا افراد بی چون و چرا تسلیم خواسته هایش شوند
استثمار گر در روابط بین فردی، سوء استفاده از دیگران برای رسیدن به اهداف شخصی
فقدان همدلی، عدم تمایل برای درک یا شناخت احساسات و نیاز های دیگران
حسادت ورزیدن به دیگران، و معتقد به این که دیگران به وی حسادت می ورزند
رفتار یا نگرش های پر نخوت و متکبرانه
اختلال شخصیتی دوری گزین (اجتنابی)
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، بازداری اجتماعی، احساس بی کفایتی و حساسیت زیاد به ارزیابی منفی می باشد. این اختلال باعث میشود تا افراد مبتلا به آن مدام احساس کمبود و جذابنبودن داشته باشند. آنها بهشدت از تحقیرشدن، پذیرفتهنشدن، نقد و طردشدن میهراسند. آنها تنها به روابطی تن میدهند که مطمئن هستند در آنها دوست داشته میشوند و حتی در روابط بسیار صمیمی نیز برای خود محدودیتهای زیادی قائل هستند.
این افراد معمولا نشانههایی از اختلال اضطراب اجتماعی دارند و در کودکی، طردشدن از سوی خانواده و همسنوسالان را احساس کردهاند و در درون خود معمولا نسبت به رفتارهای شخصی و رفتارهای دیگران مدام با کشمکش روبهرو هستند. همین کشمکشهای درونی مانع از برقراری ارتباطات مؤثر و روان با دیگران میشود. آنها نیز با چرخهای نامطلوب دستوپنجه نرم میکنند: هرچه منزویتر بشوند، بیشتر احساس انفعال و بیعرضگی دارند و هرچه این احساس انفعال بیشتر بشود، منزویتر میشوند.
افراد مبتلابه این اختلال از ناتوانی نسبی شان در برقراری رابطه بی دردسر با دیگران ناراحت هستند که این خود به عزت نفس کم آنها می افزاید و به نوبه خود آنها را نسبت به انتقاد و سرافکندگی حساس تر می کند. این احتمال هم وجود داردکه افراد مبتلابه اختلال شخصیت دوری گزین در موقعیت های اجتماعی مضطرب ترند و برای کنار آمدن با این موقعیت ها از مهارت های اجتماعی ضعیف تری برخوردارند.
علایم
این اختلال الگوی نافذی از حس بی کفایتی و حساسیت به برداشت منفی می باشد که در زمینه های مختلف خود را نشان می دهد، حداقل چهار مورد از موارد نامبرده ذیل در این افراد مشاهده می شود:
پرهیز از فعالیت های شغلی، تحصیلی جدید و یا مواردی که مستلزم تماس بین فردی زیاد است به علت ترس از انتقاد، عدم تایید، طرد
عدم تمایل به معاشرت با دیگران مگر این که مطمئن باشند بدون انتقاد مورد پذیرش و محبت قرار می گیرند.
خودداری از روابط نزدیک به دلیل ترس از شرمندگی و مسخره شدن
اشتغال ذهنی در مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیت های اجتماعی
بازداری از موقعیت های جدید بین فردی به دلیل احساس بی کفایتی و عزت نفس پایین
تردید درباره کفایت اجتماعی و جذابیت شخصی به خصوص در هنگام تعامل با افراد غریبه
اکراه از خطر کردن شخصی یا درگیر شدن در هر گونه فعالیت جدید با احتمال این که موقعیتی پیش آید که باعث خجالت زدگی شود.
درمان
علیرغم محدود بودن پژوهشهای انجام شده دربارهی سایر اختلالات شخصیت، تعداد قابل قبولی از مطالعات کنترل شده در ارتباط با رویکردهای درمانی برای افراد مبتلا با اختلال شخصیت اجتنابی وجود دارد. تکنیکهای رفتاری برای کنترل اضطراب و مشکلات مربوط به مهارتهای اجتماعی موفقیتهایی را نشان دادهاند. از آنجا که مشکلات تجربه شده توسط افراد مبتلا به این اختلال مشابه مشکلات افراد مبتلا به فوبیای اجتماعی است، بسیاری از درمانهای مشابه نیز برای هر دو گروه کاربرد دارد.
در درمان شناختی رفتاری، هدف درمان شکستن چرخهی منفی اجتناب در فرد است. بیمار یاد میگیرد در مورد افکار خودکار و دیدگاههای ناکارآمدش که مخل ارتباط وی با دیگران میشوند به روشنی صحبت کند و غیر منطقی بودن باورهای خود را به عینه مشاهده میکند البته در فضایی حمایتگرانه.
اختلال شخصیت وابسته
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، نیاز مفرط به مورد حمایت قرار گرفتن است. افراد مبتلا به این اختلال، اعتماد به نفس بسیار کمی دارند و مدام احساس نیاز به مراقبت در آنها وجود دارد. درنتیجه در تصمیمگیریهای روزانه نیز نیاز به همراهی دیگران دارند. برای برقراری ارتباطات بهمدت زمان زیادی نیاز دارند و از ترکشدن بهشدت میترسند. کسی که به این اختلال دچار است، کفایت لازم برای کارهای مختلف را در خود نمیبیند و به دیگران وابسته است.
مشخصه اين افراد، رفتاري حاکي از وابستگي و سلطه پذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير در کليه ابعاد زندگي آنهاست. افراد مبتلا، از تصميم گيري عاجزند مگر آن که با ديگران به مقدار بسيار زيادي مشورت کرده و کاملاً مطمئن شده باشند.
درمان
خوشبختانه درمان اختلال شخصيتي وابسته با نتايج خوبي همراه است و اغلب نتيجه بخش مي باشد. پايه اصلي درمان بر روش هاي غيردارويي بنا شده. يکي از آنها درمان هاي مبتني بر بينش است که بيمار بتواند صورت هاي اوليه رفتار خود را بشناسد و با حمايت درمانگر به فردي مستقل تر، با جرأت تر و با اتکا به نفس بيشتر تبديل شود. طبيعي است که ايجاد اين تغييرات نياز به زمان دارد. بنابراين صبر و حوصله و بردباري کمک زيادي به پيشرفت مي کند. رفتاردرماني، جرأت آموزي، خانواده درماني و گروه درماني نيز از جمله ساير روش هاي غيردارويي هستند که به کار مي روند و در بسياري از بيماران نتايج موفقيت آميزي هم داشته اند.
اگرچه از روش هاي دارويي هم براي درمان اين مشکل استفاده مي شود اما روش هاي غيردارويي، آثاري ديرپا و ماندگار بر جا مي گذارند و به اين ترتيب بيماري که تحت اين دسته از درمان ها قرار گيرد، تا سال هاي سال قادر به بهره مندي از يک زندگي طبيعي خواهد بود.
علایم
در این اختلال نیاز مفرط برای تحت مراقبت قرار گرفتن، به رفتاری مطیعانه، سلطه پذیر، وابسته و ترس های جدایی منجر شده که در زمینه های مختلف به چشم می خورد و با حداقل پنج نشان از موارد ذیل مشخص می شود:
مشکل در تصمیم گیری های روزانه خود بدون نظر خواهی و اطمینان بخشی افراطی از جانب دیگران
نیازمندی به پذیرش مسئولیت بیشتر موارد عمده زندگی آن ها توسط دیگران
مشکل در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از دست دادن حمایت یا تایید دیگران
دشواری در شروع طرح ها و برنامه ها یا انجام مستقل کارها به دلیل فقدان اعتماد به قضاوت یا توانایی های خود
زیاده روی در جهت دستیابی به محبت و حمایت دیگران تا جایی که داوطلب انجام کارهای ناخوشایند می شوند
احساس ناراحتی یا درماندگی به هنگام تنها ماندن به دلیل ترس اغراق آمیز از ناتوانی در مراقبت از خویشتن
اشتغال ذهنی غیر واقع بینانه با این موضوع که مبادا برای مراقبت از خودش، تنهایش بگذارند
اختلال وسواسی و جبری
ویژگی اصلی این اختلال که از اوایل بزرگسالی آغاز می شود، اشتغال ذهنی به نظم، کمال گرایی و کنترل ذهنی و بین فردی است. در واقع اختلال وسواسی- اجباری شامل حضور یک سلسله افکار، تصاویر تکراری و ناراحت کننده و مزاحم می باشد که در هر موقعیت و به صورت مکرر ظاهر می شوند.
حضور مکرر این افکار و یا تصاویر موجب ناراحتی شدید شخص می شوند. همچینن اختلال وسواس- اجباری شامل یک سلسله اعمال تکراری و آئین وار است که به دنبال حضور افکار وسواسی انجام می گیرند و انجام این اعمال همراه با کاهش میزان ناراحتی است که در اثر حضور افکار وسواسی تجربه می شود.
معمولا شخصی که مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری است هم افکار وسواسی و هم اعمال وسواسی را نشان می دهد اما در ۱۰ درصد از مبتلایان به این اختلال تنها یکی از دو حالت فوق مشاهده می گردد.
اختلال وسواسی- اجباری موجب به هم خوردن تنظیم سیستم عصبی مرکزی می گردد و در مناطق مختلفی از مغز به هنگام ابتلا به اختلال وسواسی – اجباری تغییراتی پیدا می گردد.
مهمترین این تغییرات در منطقه ای از مغز که هسته های قاعده ای نامیده می شود رخ می دهد. این منطقه خارج از قشر مغر قرار دارد. هسته های قاعده ای بیشتر با فعالیتهای حرکتی در ارتباط می باشند. نتایج بررسیها نشان داده است در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی - اجباری میزان اندازه ی ناحیه ی هسته های قاعده ای کاهش می یابد.
علایم
این اختلال الگوی نافذی از اشتغال ذهنی به نظم و ترتیب، کمال طلبی و کنترل ذهنی و بین فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده رویی و کار آمدی در زمینه های مختلف است و با حداقل چهار مورد از ملاک های ذیل مشخص می شود:
اشتغال ذهنی با جزئیات، قوانین، فهرست ها، نظم و ترتیب، سازماندهی یا برنامه ها تا حدی که هدف اصلی فعایت گم می شود
وجود کمال طلبی که مانع انجام کارها می گردد، ناتوانی در اتمام پروژه به دلیل عدم تحقق ملاک های سفت و سخت وی
بدون نیاز مالی، خود را به صورت افراطی وقف کار و تولید کردن تا حد رها کردن فعالیت ها ی تفریحی و روابط با دوستان
درباره موضوعات اخلاقی، اصول و یا ارزش ها، فردی دقیق و سختگیر بوده و بیش از حد با وجدان و انعطاف ناپذیر می باشند، این ویژگی نباید جزیی از هویت فرهنگی و یا مذهبی فرد باشد.
ناتوانی در دور ریختن اشیای مستعمل و به درد نخور، حتی وقتی فاقد ارزش عاطفی هستند.
اکراه از تفویض امور به دیگران، مگر این که آن ها تسلیم شده و کاملا بپذیرند که کارها را دقیقا به روش وی انجام دهند
خساست برای خود و دیگران، پول باید برای روز مبادا پس انداز شود.
لجبازی و سرسختی
درمان
اختلال وسواسی- اجباری اختلالی مقاوم به درمان می باشد و امکان دارد در تمام طول عمر علایم آن ادامه داشته باشد. عامل ژنتیک یکی از عواملی است که میزان خطر ابتلا به این اختلال را بالا می برد. یکی از عوامل دیگری که در افزایش احتمال ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری نقش دارد تجربه ی رویدادهایی است که میزان استرس زایی آنها بالا است می باشد.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی اجباری، همیشه میترسند کارهایی که انجام میدهند کافی نباشد و به همین دلیل همیشه کارهای خود را به تعویق میاندازند و درمورد مسائل مهم و همچنین جزئیات بیاهمیت به نشخوار فکری میپردازند.
بنابراین، در درمان این اختلال تلاش میشود به ترسهای پشت پردهی نیاز فرد به نظم و ترتیب حمله شود، بدین منظور، از تکنیکهای حواسپرتی برای معطوف کردن افکار کامپالسیو فرد به سمت موضوعات دیگر استفاده میشود.
در بسیاری از متون گفته شده که از درمان شناختی رفتاری نیز میتوان برای اختلال شخصیت وسواسی اجباری استفاده نمود اما نکته مهم این است که فرد مبتلا به این اختلال تمایل زیادی به عقلانیسازی دارد و درمان شناختی رفتاری نیز به این دلیل که بر بررسی فرآیندهای فکری بیماران تمرکز دارد، میتواند گرایش افراد مبتلا به این اختلال را برای نشخوار فکری تقویت کند.