برخی میگویند که خودشیفتگی عصر دیجیتال جای نیاز سابق به گفتاردرمانی را برطرف میکند.
چه کسی به روانکاو احتیاج دارد وقتی از هر توییت یا پست فیسبوکی پوچ و بیمعنا پاسخ و واکنشی از کسی دریافت میکند. ولی مطالعات نشان دادهاند که هر چقدر زمان بیشتری را در رسانههای اجتماعی بگذرانیم، بیشتر احساس انزوا و افسردگی میکنیم. به قول یک روانکاو: «هیچ چیزی جایگزین ارتباط چهره به چهره انسانی نمیشود».
اسپکتیتر| تام لئونارد، هیچچیز به اندازه کاناپه روانکاو، نقش نمادینی برای شهر نیویورک ندارد. وودی آلن یا کاریکاتورهای دیگر نیویورکر را در نظر بگیرید. میبینید که این موضوع با تصور ما از آمریکاییهای شرقینشین، یعنی افرادی رواننژند و به خود مشغول، کاملا جور درمیآید. اما تصور ذهنی ما حالا باید بهروز شود؛ چراکه روانکاوی سنتی به افول چشمگیری در زیستگاه همیشگی خود روی گذارده است. درواقع، در سرتاسر مناطق شهری آمریکا این حرفه رو به فراموشی گذاشته یا مجبور شده است به تغییراتی چشمگیر تن دهد.
آمار و ارقام جدید انجمن روانکاوی آمریکا نشان میدهد میانگین سن سه هزار و ۱۰۹ عضو این انجمن ۶۶ سال است که در دهه گذشته چهار سال افزایش داشته است. علاوه بر این، تعداد مراجعهکنندگان هر روانکاو، کاهشی معادل ۲.۷۵ [نفر]به خود دیده است.
در حال حاضر، بعضی از روانکاوان هرگز مراجعهکنندگان خود را حضوری ملاقات نمیکنند، بلکه از طریق تلفن، اسکایپ یا ایمیل با آنها سروکار دارند. در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، روانکاوان روزی هشت یا ۹نفر مراجعهکننده را ملاقات میکردند.
امروزه اگر بخت یارشان باشد، روزی یک مراجعهکننده دارند. حال سؤال این است: چرا شمار آمریکاییهایی که به روانکاو مراجعه میکنند، کمتر میشود؟ این در حالی است که انتظار میرود زندگی سراسیمه و مدرن، تعداد مراجعانی که در اختیار درمانگر میگذارد، از همیشه بیشتر باشد. کاهش تعداد افرادی که امروز زمان و صبر کافی برای درمان کلاسیک فرویدی داشته باشند، آن هم سه تا پنج جلسه در هفته که هر جلسهاش ۴۵ تا ۵۰ دقیقه به طول میانجامد و تا ۵۰۰ دلار نیز هزینه میبرد، خودش دلیلی برای این تغییر است.
با این حال، به نظر میرسد که تغییر اصلی در روح و روان آمریکایی رخ داده باشد. آمریکاییها (حداقل قشر نخبه این کشور) پس از سالهای جنگ جهانی دوم روانکاوی را به دیده جان پذیرفتهاند. این تغییر، یعنی اقبال فزاینده به روانکاوی هم کمکحال آن دسته از درمانگران یهودی شد که از اروپا به آمریکا گریخته بودند و هم این امر محصول جانبی فراوانی ثروت و وفور نعمت در آمریکا بود. اکثر آمریکاییها جز سلامت روانیشان کمتر چیزی برای نگرانی داشتند. بیمارانی از ایندست اسمی هم برای خود داشتند: دارنده رنجور یا همان مرفه بیدرد
حتی آنموقع هم این حال وهوا وجود داشت که رواندرمانگری از حیث علمی پایههای محکمی ندارد، اما خود این نگرانی کمک شایانی به صنعت درمان میکرد؛ چراکه، چون اگر درمانی [قطعی]در کار نبود، پس فرد باید دیگربار و دیگربار به درمانگر مراجعه میکرد. بههرترتیب، شرکتهای بیمه از دهه ۸۰ به اینسو تمایلی هرچه کمتر به پرداخت بیمه بابت بیش از یک جلسه روانکاوی در هفته از خود نشان دادند، البته اگر اساسا بیمهای به روانکاوی اختصاص مییافت.
همان دهه شاهد پیدایش جایگزینهای بیولوژیکی به شکل داروهای اعصاب (psychotropic) بودیم. محصولاتی نظیر پروزاک میتوانند به سرعت افسردگی، اضطراب و حملههای عصبی را درمان کنند. دیگر اشکال درمان نیز دست و بال روانکاوی را بسته است (از پروزاک برای درمان افسردگی، حملات ترس، اختلال وسواسی جبری، اختلالی خاص در غذاخوردن و یک شکل شدید سندرم قاعدگی استفاده میشود). اصلیترینشان درمانِ شناختی-رفتاری است که به مردم یاد میدهد از کنار افکار ناسالم بگذرند. به قول روانپزشک اهل نیویورک، سباستین زیمرمن، به جای صحبت بیوقفه از دوران کودکی، ناخودآگاه یا عقده ادیپ و... درمان شناختی-رفتاری بیشتر بر اینجا و اکنون و دگرگونی طرز فکر افراد متمرکز است.
بهعلاوه چیزهایی مثل یوگا و مراقبه افرادی را که روزگاری سراغ روانکاو یا به قولی تحلیلگر میرفتند، به خود جلب میکنند. اصولگرایان کماکان بر روشهای فرویدی قدیمی پافشاری میکنند، اما بسیای از روانکاوان به روش درمانی خود با کارهایی از قبیل: تمرینات تنفسی و تکنیکهای دیگر، چاشنی اضافه میکنند.
فروید بر این باور بود که درازکشیدن برای مراجعهکننده «تداعی آزاد» را آسانتر میکند تا درباره آنچه فیالبداهه به ذهنش میرسد، بیسانسور صحبت کند. اگر درمانجو با درمانگر ارتباط چشمی داشته باشد، میتواند واکنشهایی را که در درمانگر برمیانگیزد، تشخیص دهد و درنتیجه آنچه را میگوید، به فراخور وضعیت جرح و تعدیل کند. همچنین احتمال دارد که درمانجو کمتر بهدلیل نقبزدن به عنفوان کودکی خود احساس راحتی کند.
اما امروزه کاناپهها بیشتر برای نمایشاند. اگر مراجعهکننده فقط هفتهای یکبار بیاید شما مجبورید یکراست بروید سر اصل مطلب. مراجعهکننده میتواند روی کاناپه بنشیند و مستقیما با روانکاو صحبت کند. روانکاوی اهل منهتن به من گفت: «مراجعهکنندگانی دارم که ترجیح میدهند روی کاناپه دراز بکشند و بعدش ما در اینباره صحبت میکنیم که چرا دراز میکشند». برخی میگویند که خودشیفتگی عصر دیجیتال جای نیاز سابق به گفتاردرمانی را برطرف میکند. چه کسی به روانکاو احتیاج دارد وقتی از هر توییت یا پست فیسبوکی پوچ و بیمعنا پاسخ و واکنشی از کسی دریافت میکند. ولی مطالعات نشان دادهاند که هر چقدر زمان بیشتری را در رسانههای اجتماعی بگذرانیم، بیشتر احساس انزوا و افسردگی میکنیم.
هیچ چیزی جای ارتباط رو در رو را نمیگیرد
به قول یک روانکاو: «هیچ چیزی جایگزین ارتباط چهره به چهره انسانی نمیشود». دکتر زیمرمن که در کنار روانکاوی عکاس هم هست، کتابی انتشار داده است به اسم «۵۰ روانکاو» که شامل پرترههایی از درمانگران مقیم منهتن در دفتر کارشان است. بخشی از انگیزه او برای درآوردن این کتاب ثبت و ضبط تکهای از تاریخ است که رفتهرفته دارد محو میشود. اما همهچیز از دست نرفته است، علاقه رو به رشدی به روانکاوی در چین به وجود آمده است. روانکاوی مقیم شمال ساحل غربی آمریکا چنین میگوید: «صدالبته که در چین این دیکتاتوری برقرار است و بهواقع هم مردم چین هنوز در گذشته انقلابی آسیبزای خود دقیق نشدهاند. چینیهای ثروتمند به روانکاوان نیویورکی روی میآورند و جلسات خود را در اسکایپ برگزار میکنند». رواندرمانگری آنجایی میرود که پول باشد یا شاید شهروندهای این ابرقدرت جدید [یعنی، چین]صرفا به کسی نیاز دارند که با او حرف بزنند.