سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
مهندسی معکوس آمریکا در برابر جبهه غالب مقاومت
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
اگر پارهای از خبرهای مرتبط با «حل مسئله رژیم اسرائیل» را در یک سال اخیر مرور نماییم، به «نقشهای حساب شده» برخورد میکنیم و این خبرها را بخشهایی از آن نقشه میبینیم. البته در عین حال با این سؤال هم مواجه میشویم که آیا آن نقشه به جایی خواهد رسید یا نه؟
خبرهای این یک سال را با هم مرور نماییم؛ انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس، مصوبه «کنست»- پارلمان رژیم صهیونیستی- مبنی بر یهودیسازی کامل و ابدی فلسطین، واگذاری جزایر صنافیر و تیران از سوی مصر به عربستان که پیش از این، اسرائیل این دو را متعلق به خود میدانست و به مفاد پیمان کمپدیوید استناد میکرد، بالا گرفتن تنش بین اردن و رژیم صهیونیستی پس از آنکه ملک عبدالله از همراهی در طرح «معامله قرن» خودداری کرد و علاوه بر آن در کنفرانس دفاع از قدس بهعنوان پایتخت قطعی فلسطین در استانبول شرکت نمود، بایکوت مصر در جهان عرب و در مناسبات با غرب پس از آنکه ژنرال سیسی از ایفای نقش در طرح معامله قرن طفره رفت، لغو یک جانبه برجام و اعلام شروع دوره جدید تحریمها و تشدید آن علیه ایران با این تصور که همه انرژی ایران بهعنوان مهمترین و مؤثرترین حامی فلسطین، صرف خنثی نمودن تبعات آن شود، آشکارسازی روابط بین رژیم صهیونیستی و عمان پس از حدود 50 سال رابطه غیرآشکار، سفر وزیر ورزش رژیم صهیونیستی به ابوظبی و پردهبرداری از توسعه روابط این دو، سفر یک هیئت ورزشی اسرائیل به بحرین بهعنوان نماد آشکارسازی روابط بین منامه و تلآویو، درگیری دولت عربستان سعودی با پرونده قتل خاشقجی که پیش از این مأمور مشترک آمریکا و سعودی در شکلدهی و تجهیز گروههای تروریستی بود، پس از آنکه سعودی نیز تا حدی از همراهی با آمریکا در پروژه «معامله قرن» پا پس کشید.
در واقع آنچه ما در سه تحرک دیپلماتیک رژیم صهیونیستی در سه کشور عربی مشاهده کردیم، یک مانور تبلیغی گسترده را در پی داشت، نشان داد که توطئهای در پشت پرده تحولات منطقه در جریان است که باید به ابعاد و پیامدهای آن توجه شود. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- هیچ تردیدی وجود ندارد که برای غرب در منطقه ما هیچ موضوعی به اندازه «حل مسئله اسرائیل» موضوعیت ندارد. این موضوع ناشی از دو چیز است یکی تأثیر سنگین لابی یهودی در کشورهای آمریکایی و اروپایی است و یکی هم ترس از پیروزی مسلمانان بر اسرائیل بهعنوان نماد سیطره غرب بر منطقه اسلامی.
بر این اساس در طول حدود 40 سال اخیر که ادامه حیات رژیم صهیونیستی زیر سؤال رفت، غربیها طرحهای مختلفی را به اجرا گذاشته و تا حدی هم به ادامه حیات ننگین این رژیم کمک کردند ولی مسئله حل نشد و روند تحولات ده سال اخیر هم نشان داد که منطقه در حال یک تحول اساسی به ضرر محور غرب است از این رو، غرب و دولتهای وابسته عربی به شدت نگران روند تحولات منطقه بودند تا اینکه آمریکاییها در دوره ترامپ موضوعی به نام «معامله قرن» را مطرح کردند و جرالد کوشنر نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا در اجرای این طرح و آمادهسازی مقدمات آن شد. اما طرح قرن چیست؟
2- «طرح قرن» که اعراب به آن «صفقةالقرن» میگویند، ظاهری و باطنی متفاوت از یکدیگر دارد. آمریکاییها مدعی هستند که میخواهند در منطقه عربی و در مرکزیت خلیج عقبه یک بازار بزرگ اقتصادی به وجود آورند که به وضع فلاکتبار کشورهای فقیر همپیمان آمریکا خاتمه داده و ثبات سیاسی و امنیتی این منطقه که در دهههای اخیر متزلزل گردیده است را برگرداند.
در این طرح مصر، اردن، عربستان، فلسطینیها و اسرائیل وضع جدید اقتصادی، امنیتی و سیاسی پیدا میکنند و همه از «سودی بسیار بزرگ» در این زمینهها برخوردار میشوند مثلا در چشمانداز این طرح برای مصر سالانه دستکم 100 میلیارد دلار، برای اردن سالانه 40 میلیارد دلار و برای فلسطینیها سالانه 20 میلیارد دلار سود مصریها ترسیم شده است و حال آنکه همین الان برای رفع مشکلات اولیه به 7-8 میلیارد دلار نیاز است و اردنیها به دریافت یکی دو میلیارد دلار قانع هستند و خرج فلسطینیها هم به 3-2 میلیارد در سال نمیرسد.
بر این اساس آمریکاییها امید دارند با ترسیم چنین درآمد مستمری، کشورهای منطقه به وضع جدیدی تن بدهند. آمریکا در این میان از سرمایهگذاری 2000 میلیارد دلاری سخن میگوید و عربستان و قطر را منبع تامین این سرمایهگذاری به حساب میآورد. در این دو ساله، آمریکا با محوریت جرالد کوشنر تلاش گستردهای برای قبولاندن این طرح انجام داد ولی خبرها بیانگر آن است که توفیق زیادی نداشته است. سعودیها به عدد درشتی که باید بپردازند و در واقع نیمی از ذخایر ارزی خود را در اختیار بگذارند، نگاه کرده و از آن میترسند و اردنیها و مصریها هم نسبت به آنچه به آنان وعده داده شده است بدبینند.
در این میان برای اینکه دو کشور عربستان و مصر تسلیم شوند اسرائیلیها به مصریها چراغ سبز نشان دادند که درباره صنافیر و تیران ادعایی ندارند و حاضرند مصری بودن این جزایر را قبول کنند از آن طرف به سعودی گفتند میتواند این جزایر را از مصر بخرد و برای ورود ادعایی مبنی بر سعودی بودن آنها مطرح نماید. مصر سیسی با نگرانی و عدم اطمینان طی یک فرایندی به آن تن داد و قرار شد سعودی 100 میلیارد دلار در عوض آن به مصر بپردازد که ظاهرا تاکنون چیزی پرداخت شده است و به همین دلیل هم سفر اخیر جرالد کوشنر به قاهره برای پیگیری «معامله قرن» با واکنش سرد مصر مواجه شد و وزیر خارجه مصر اعلام کرد که نمیتواند در طرح کوشنر سرنوشت فلسطین را قربانی کند.
اما در واقع معامله قرن، طرحی است برای پایان دادن به موضوعی به نام فلسطین. اردن در این طرح تقریبا به طور کامل محو میشود و جای آن کشوری به نام «فلسطین» جعل میشود و به عبارت دیگر فلسطین در فلسطین کاملا محو میشود و به یک کشوری جعلی تبدیل میگردد. در این طرح بخش بزرگی از صحرای سینا از مصر جدا میشود و بین فلسطین جعلی و اسرائیل جعلی تقسیم میگردد و دست آخر یک سازمان مشترک امنیتی و اقتصادی با مشارکت رژیمهای اسرائیل، مصر، عربستان و فلسطین جعلی شکل میگیرد و با کمک غرب با روندهای ضدغربی در منطقه یعنی جبهه مقاومت مقابله میکند.
در واقع برخلاف آنچه از نمای صلحآمیز این طرح برمیآید آمریکا که تاکنون هم از گروههای نیابتی برای اقدامات تروریستی علیه مسلمانان استفاده کرده به فکر شکل دادن به یک بلوک قدرتمند سیاسی، اقتصادی و امنیتی علیه مسلمانان است اما در اینجا یک سوال اساسی وجود دارد؛ آیا آمریکا که در طرحهایی به مراتب کوچکتر به بنبست رسیده قادر است در طرحی بسیار بزرگتر به پیروزی برسد؛
3- شرایط و قرائن موجود نشان میدهد که کشورهایی که برای مشارکت در این طرح فراخوانده شدهاند، اگرچه اختیار چندانی از خود ندارند اما از این طرح استقبال نکردهاند و بر این اساس ما شاهد فشار توامان غرب به سه کشور سعودی، اردن و مصر و فلسطینیها به عنوان ارکان اصلی این طرح هستیم.
اما موضوع حل نشده تا جایی که همین دیروز شاهد صدور اعلامیهای از سوی «جماعهًْ العلمای عربستان» بودیم که با اشاره ضمنی به سفر نتانیاهو به مسقط و سفر وزیر ورزش اسرائیل به ابوظبی، عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل را محکوم کرد. رفت و آمد آشکار اسرائیلیها در این هفتهها به جای آنکه به اعضای عرب طرح یعنی مصر، اردن و سعودی باشد که مشکلی هم برای رفت و آمد به این سه کشور ندارند- به سه کشور دیگر بیاثر و غایب از طرح معامله قرن (عمان، امارات و بحرین) صورت گرفت، نشان میدهد طرح آمریکاییها با مشکل جدی مواجه است.
4- اما درخصوص طرح آمریکاییها که درواقع تثبیت رژیم اسرائیل و تسلط آن بر مناسبات منطقهای غرب آسیا است، موانع جدی وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
الف: طرح معامله قرن مبتنی بر محوریتبخشی بیشتر به رژیم اسرائیل بوده و درواقع «اسرائیلمحور» است و حال آنکه دولتهای مصر، عربستان، اردن و ... اگرچه تحت سیطره غرب قرار دارند ولی از شدت مخالفت مردم عرب خود نسبت به رژیم اسرائیل خبر دارند. نمیتوانند به راحتی با آن همراه گردند. هیچکس تردید ندارد که اسرائیل در کشورهای عربی به طور صددرصد منفور است و درصورت پیوستن کشورهای مزبور به این طرح زمینه سقوط دولتهای آنان فراهمتر میشود.
ب: کشورهای عربی نسبت به سابقه صلح با رژیم اسرائیل ذهنیت منفی دارند. دولتها و مردم در این کشورها به طور طبیعی از آمریکا میپرسند ما در این 40 سال در هر طرح صلحی با اسرائیل که شما خواستید وارد شدیم ولی کجاست صلح؟ کجاست آرامش و حقوق اعراب فلسطینی؛ کجاست وعدههای مطرح شده در پیمانهای کمپدیوید و وادی عربه، طرح کمیته 4جانبه، مذاکرات مادرید، مذاکرات اسلو و مذاکرات مریلند؟ آمریکا بخصوص با انتقال سفارت خود به بیتالمقدس نشان داد که با طرح معامله قرن در واقع درصدد کنار زدن اعراب از حقوق مسلمشان است.
ج: نکته دیگر این است که اعراب، هم اینک به توانایی آمریکا در به نتیجه رساندن طرح خود تردید دارند. اعراب با نگاه به ادعای آمریکا در جنگ عراق (2003) معتقدند آمریکا در عمل توانایی لازم را برای اجرای طرحی که از آن دم میزند ندارد و درنتیجه آنچه بر دوش دولتهای وابسته به آن باقی میماند، بدنامی و هزینههای هنگفت است. همین چند سال پیش حسنیمبارک پس از برکناری از قدرت طی نامهای به ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان نوشت: نتیجه عمل به حرفهای آمریکاییها ازبین رفتن و تحقیر شدن است.
د: ازنظر کشورهای عربی و درواقع ذات طرح آمریکاییها به هم ریختن وضع امنیتی موجود کشورها به نام ایجاد وضع امنیتی مطلوب است و در این موضوع آمریکا از خود سابقه بدی را برجای گذاشته است. آمریکاییها در دوره اول جرج بوش آمدند و از طرحی تحت عنوان «خاورمیانه جدید» سخن گفتند، نتیجه آن وقوع جنگهایی در منطقه بود که دود آن به چشم دولتهای عرب رفت و موقعیت آنان را دربرابر ایران تضعیف کرد. بر این اساس کشورهای عربی از طرح قرن میترسند و معتقدند حل مسئلهای حساس یعنی فلسطین با روشی که ترامپ پیشنهاد میکند، عملی نیست.
از سوی دیگر اردنیها حاضر نیستند کشورشان را به فلسطینیها بدهند کمااینکه چند روز پیش، پادشاه اردن اعلام کرد که حاضر به تمدید زمان اجاره دو شهرک اردنی به اسرائیل نیست. فلسطینیها نیز حاضر نیستند سرزمین دیگری را به جای سرزمینشان قبول کنند. السیسی قادر به واگذاری صحرای سینا نیست چراکه این اقدام باعث بیثباتی مصر میشود، صعودیها نمیتوانند اعتبار منطقهایشان را قربانی طرح موهومی که یک رئیسجمهور 4 ساله آمریکا مطرحمیکند بنمایند.
هـ : کشورهای عربی این طرح معتقدند آن کشوری که از بهم ریختگی منطقه استفاده میکند، ایران است. کشورهای عربی به صراحت میگویند که ایران به خوبی قادر است سوار طرحهای امنیتی مخالف خود شده و به نفع خویش تغییر دهند.
عرصه های تاریخ ساز راهپیمایی اربعین
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
راهپیمایی میلیونی اربعین در عراق کم کم جایگاه خود را در عرصه های مختلف تثبیت می کند. اتفاقی بزرگ و بی نظیر که در دو بعد داخلی و منطقه ای پیامدهای بسیار شگرفی به همراه دارد و خواهد داشت.
1- تحولات داخلی
حضور ایرانی ها در راهپیمایی اربعین حسینی، طی پنج سال اخیر، به تدریج سیر تحولی شگفت انگیز و پرسرعتی را پیموده است. از سال های نخستین که این اتفاق، رسانه ای نبود و جمعیتی اندک از ایران به عراق می رفتند تا مسیر نجف به کربلا را همراه با عراقی ها بپیمایند، تا امروز که براساس آمارها حدود دو میلیون ایرانی خود را به این راهپیمایی 20 میلیونی رسانده اند، اتفاقات بی نظیری شکل گرفته است؛ از جمله:
- قدرت اجتماع سازی در میان مردم: به جرئت می توان گفت پس از جنگ تحمیلی که یک عنصر سخت (یعنی جنگ نظامی) توانست مردم ایران را حول یک مسئله (یعنی دفاع از ایران) جمع و تشکیلات اجرایی کاملا مردمی ایجاد کند، دیگر چنان اتفاقی را در کشور شاهد نبودیم، مگر در برخی اتفاقات ناگوار مانند زلزله بم، کرمانشاه و امثال آن که حس انسان دوستی ایرانی ها، صحنه هایی بی نظیر را آفرید. با این حال می توان ادعا کرد که فقط در دوره دفاع مقدس بود که گروه های مردمی در محلات، روستاها، مناطق شهری و استانی تشکیلات خاصی برای نام نویسی، اعزام، جمع آوری کمک های مردمی و ساختارهایی از قبیل داشتند.
اما در سال های اخیر شاهد بروز پدیده ای بودیم که باعث شده مردم ایران در یک برهه خاص، از هر قشر و گروه و هر شهر و روستای برخوردار و نابرخوردار، هر سال گرد هم بیایند و گروه های سفر برای حضور در پیاده روی اربعین را شکل دهند و در یک همگرایی اجتماعی بی نظیر، عازم این راهپیمایی شوند و برگردند. این موضوع فی نفسه یک اتفاق بسیار مهم در اجتماع سازی مردم ایران است که در دهه های پس از دفاع مقدس جای خالی آن احساس می شد. اتفاقی که هرچه مردمی تر باقی بماند و غیردولتی تر باشد، حیات آن پربرکت تر خواهد بود.
در همین اجتماع سازی های کوچک و بزرگ است که با بدرقه یا استقبال از زائران اربعین، حتی بخشی از معنویت زائران پیاده به جاماندگان از این پدیده مهم منتقل می شود و چه بسا بخشی از اثر مهم انسان سازی اربعین در همین استقبال ها و بدرقه ها شکل بگیرد و تا سال های سال برای چندین نسل چون سرمایه ای گران بها، مردم را به اهل بیت (ع) متصل نگه دارد.
این یکی از گمشده های ما نسل های جدیدتر کشور است که دوران جنگ تحمیلی و معنویت سرشار آن دوران را که به سراسر ایران نفوذ پیدا کرده بود، درک نکرده ایم. گویی پیاده روی اربعین آمده تا بخشی از آسیب های اجتماعی و معنوی و حتی بخشی از کم کاری های دهه های اخیر درباره تربیت نسل های جوان را به دوش گیرد و آن ها را در راه حسین (ع)، برای آینده این مسیر و انقلاب اسلامی حفظ کند.
- پدیده جاماندگان: شاید در کنار اقیانوس پیاده روی اربعین، پدیده قابل توجه جاماندگان اربعین کمتر دیده شود. موضوعی که در 3-2 سال اخیر کم کم به مراسم این روز در شهرهای ایران اضافه شده است.
پدیده ای که گرچه از یک حسرت عمیق ناشی از حضور نداشتن در جمع راهپیمایان نجف تا کربلا حکایت دارد اما به خوبی نشان دهنده وابسته نگه داشتن مردم به مفاهیم بلند این حادثه تاریخی و علقه مردم به اهل بیت (ع) و بهانه ای برای نمایش این علاقه است. موضوعی که می تواند به نفود بیشتر محبت اهل بیت (ع) در جامعه کمک کند.
- مراودات بی نظیر مردمی و دولتی با عراق: یکی از پیچیده ترین و حساس ترین امور کنسولی و امنیتی در کشورها، عبور و مرور از مرزها و ارتباط میان شهروندان یک کشور با کشورهای همسایه است.
اگر مراودات پیچیده امنیتی میان دو کشور برای تامین امنیت مرزها و مسیرهای منتهی به نجف و کربلا را درعین اهمیت کنار بگذاریم، همین که در یک برهه خاص طی 24 ساعت حدود 100 هزار ایرانی از مرزها عبور می کنند و وارد عراق می شوند، نباید ما را به بزرگی اتفاقی که رخ داده بی تفاوت کند.
این که طی حدود 10 روز دو میلیون نفر از یک کشور وارد کشور دیگری شوند و باز از همان مرز برگردند، یک اتفاق بی نظیر در مناسبات همسایگی است. آن هم در یک منطقه با مختصات امنیتی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا که فراتر از هر رفتار، حتی هر حرف و کلامی می تواند به یک معضل امنیتی و سیاسی تبدیل شود. از آن مهم تر مراودات دو ملت ایران و عراق است.
دو ملتی که برادرانه یکدیگر را در آغوش می گیرند، گویی کم کم آماده می شوند تا معادلات بزرگ تر را در منطقه و جهان رقم بزنند. دو ملتی که اتفاقات 3-2 ماه اخیر نشان داد مسیر را به درستی می روند و به همین دلیل اتحادشان هدف حمله دشمنان و تفرقه افکنان قرار گرفته است.
2- تحولات منطقه ای
بدون شک یکی از مهم ترین اتفاقاتی که توانسته در نمایش اتحاد مسلمانان منطقه، فراتر از مرزهای جغرافیایی نقش آفرینی کند، همین پدیده راهپیمایی اربعین است. پدیده ای که نه زن و مرد می شناسد، نه ایرانی و عراقی و افغانستانی و پاکستانی و هندی و لبنانی و قطری و آلمانی و ...، نه کودک و بزرگ، نه شیعه و سنی و نه حتی مسلمان و مسیحی و یهودی.
اتفاقی که معادلات سیاسی و حتی امنیتی منطقه را متحول خواهد کرد. چه این که پیوند ملت ها بسیار عمیق تر و کارسازتر و راهگشاتر از پیوند دولت های دو یا چند کشور است. اربعین به معنای واقعی کلمه پدیده ای است که اتحاد را در عالی ترین سطح خود یعنی پیوند و اتحاد میان مردم کشورها و ملت های مختلف ایجاد می کند. پیوندی که می تواند آثار بی نظیری در تثبیت گفتمان اسلام ناب محمدی (ص) در منطقه و تضعیف و شکست طرح های غربی و عبری داشته باشد.
پیوند دو ملت عراق و ایران که دیگر باید گفت در راهپیمایی اربعین سال های اخیر به مرحله بسیار راهبردی رسیده و تثبیت شده است، می تواند گره مشکلات منطقه را باز و حتی آن گونه که امام خمینی (ره) در اوایل دهه 60 پیش بینی کرده اند، نقشه های آمریکا را خنثی کند: «...اگر ایران و عراق به هم پیوند پیدا کنند و اتصال پیدا کنند، سایر این کشورهای کوچولویی که در منطقه هست، آن ها هم به این ها میپیوندند و آمریکا از این منطقۀ زرخیز، که برای او حاضر است هزاران لشکر خودش را از بین ببرد و هزاران مردم را از بین ببرد، محروم خواهد شد...» (سخنرانی امام خمینی (ره) در جمع علما و روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ تهران و قم؛31 خرداد 1361)
آن چه پیرجماران در خرداد 1361 درباره اتحاد دو ملت ایران و عراق می گفت امروز بارقه هایش به خوبی عیان شده است. امروز نه ایران و عراق که مردم ده ها کشور گرد یک مفهوم یعنی «حماسه حسینی» جمع شده اند و پیام های حماسه عاشورا زبان مشترک اسلام برای جهانی سازی این دین مبین شده است. زبان مشترکی که ان شاء ا... سبب خواهد شد جمله «إن جدّی الحسین قتلوه عطشان» را در زمانه ظهور امام عصر (عج) همه به خوبی بشناسند و معنی اش را درک کنند و بدانند که منجی عالم بشریت فرزند همان حسینی است که عاشورایش، هر سال حماسه عظیم اربعین را پدید آورده است.
سپاه اباعبدالله در خدمت بقیه الله
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
اینجا کربلا؛ قلب تپنده زمین! اینجا کربلا؛ خون همیشه جوشان حسین! اینجا کربلا؛ بینالحرمین شمس و قمر! اینجا کربلا؛ موطن همه اولاد آدم! اینجا کربلا؛ عصاره کل تاریخ! اینجا کربلا؛ چکیده تمام جغرافیا! چشم بگشا یعقوب و اینک حُسن یوسف را ببین که الحق حضرت اباعبدالله علیهالسلام، وارث همه محاسن است! و تمثال همه زیباییها! آری! اینجا کربلاست و امروز اربعین! همه آمدهاند! از دیروزها و از گذشتهها و از دورها و از نزدیکها! غوغایی است در حد قیامت! جمعیت به ۲ رود بزرگ و خروشان و بلکه میخواهم بنویسم سیلآسا شبیه است که از ۲ حرم خورشید و ماه به دریای بینالحرمین میریزد تا ماندگارترین، تاریخیترین، عاشقانهترین و معنویترین جزر و مد ممکن را بیافریند!
اینجا فصل شیدایی ماهیهاست، از بس که زلال است این آب حیات! لطفا کاری با مساحت کربلا و طول و عرض بینالحرمین حسین و عباس نداشته باشید! اینجا در آن واحد، پذیرای تمام بشریت است! از آدم تا خاتم و تا بعد و بعدیها و بعدها! امروز، اینجا در کربلا و در یومالاربعین، حتی چشم کمترینی چون من نیز توانست اعجاز خون حسین را ببیند! اتحاد ملتها و وحدت زبانها و یکرنگی پرچمها و مهربانی دلها! و حقا که به این میگویند «گفتوگوی تمدنها»! رقص پرچم همه کشورها ذیل پرچم بلندبالای امام عاشورا! و بگذار فاش بگویم؛ «سازمان ملل» همینجاست!
اینجا موضع حق است، نه حق وتو! اینجا آشیانه ملتهای رنگارنگ است! تو خواه سفید باشی یا سیاه؛ اینجا محل فریاد آدم است، از هر رنگی و از هر تیرهای! اینجا همه زبان هم را میفهمند! سخن برآمده از دل، چه حاجت به مترجم دارد؟! اینجا زبانها به حق و دیدهها با اشک سخن میگویند! اینجا از پرچم ساحلعاج میبینی تا پرچم سوئد! و کمی آنسوتر هم موکب شیعیانی است از کشور کرهجنوبی! این کجا و آن کجا و این یکی کجا! تو گویی خون حسین، در رگ همه اولاد آدم جاری است! و به برکت ثارالله، همه همدیگر را میشناسند! یک صفا و مروه، اینجا میان ۲ حرم شمس و قمر است اما روزهای پیش، صفایی بود به نام نجف که ختم به مروه کربلا میشد! و اینک، همه در کربلا هستند!
خیمه خون! هروله جنون! این هم عاقبت جنگ با عاشورا و زیارت عاشورا! بفرمایید تماشا کنید اربعین و زیارت اربعین را! بیچاره یزید که توهم زده بود کار حسین را تمام کرده! بیچاره کسانی که از صدام آمریکایی ترسیده بودند! بیچاره کسانی که نادم از ۸ سال دفاعمقدس شده بودند! بعضیها دهه ۶۰ به شعار «کربلا کربلا ما داریم میآییم» همان زهرخند را زدند که بعثیها اما مگر نه آنکه امروز، ما در کربلا هستیم؟! و قدس را هم به اذن الهی، قصه همین است! القصه! شب اربعین در کربلا رفتیم موکب مسجد جوادالائمه و راستش با دیدن تصاویر شهدای مسجدی که پدرم نوحهخوانش بود، به چنان شعفی دچار شدم که واقعا وصفش را نمیتوانم نوشت! ناظر بر کتاب «گردان عاشقان» خوب میدانم که پدرم پشت لباس رزمش نوشته بود؛ «یا زیارت یا شهادت» اما حکمت و لطف و کرامت خدا را ببین که درجهآخر شد «هم زیارت هم شهادت»!
کجا روز ۱۰ اردیبهشت ۶۱ که سالروز عملیات «الی بیتالمقدس» بود، ما باور میکردیم روزی وارد کربلا شویم و تصویر پدران آسمانی خود را در این وادی مقدس ببینیم؟! نه! دیگر تعجب نمیکنیم اگر روزی بر در و دیوار مسجدالاقصی، تصاویر شهدای «الی بیتالمقدس» را ببینیم! والله ما عادت کردهایم به مشاهده معجزات الهی! این از قصه اول! القصه دوم! آلمانی حدودا ۴۰ سالهای را دیدم در عمود ۱۰۰۰ که منتظر دوستانش نشسته بود! پرچم آلمان را هم به همراه داشت و نیز تصویری از پرچم ایران و عراق را که مزین به «حبالحسین یجمعنا» بود، زده بود کولهاش! از کرخه تا راین و تا دجله و فرات و تا هر کجا، دست خداست که دلها را به کدام سو روانه کند! جماعتی همصحبت مرد آلمانی شده بودند و ما نیز رفتیم! میگفت: «مرا امام حسین علیهالسلام مسلمان کرد!» با خود میگفتم؛ «وقتی علت مسلمانیاش را این همه محبوب ببیند، ببین چه ذوقی خواهد کرد!»
القصه سوم! جوانی پاکستانی به نام «ذیشأن» که پرچم کشورش را در دست داشت و سربند «لبیک یا مهدی» را بر پیشانی! رسما داشت میدوید! «حسینحسین» میخواند و میدوید و چه حال خوشی داشت! و من در خلال دویدنهای او، فهمیدم که این مسیر، تمرین زندگی در عصر ظهور است! عصری که گذرنامهها را باید دور انداخت! واقعا چه فرقی میکند که کی در کجا متولد شده؟! و چیست این مرزهای لعنتی که میان ابنای آدم کشیدهاند؟! و من راستش هنگام صحبت با همین جوان حیدرآبادی بود که بیشتر فهمیدم چه جای بیخودی است این سازمان ملل فعلی! سازمانی که دلش برای ملتها در مقام عمل بسوزد، سازمان خون حسین است! صدر اسلام صدای حسین بن علی را نشنیدند اما چه شنوای خوبی است امام عاشورا برای دردهای بشر! القصه چهارم! هنوز ابتدای متن بودم و خب! سرم به گوشی، که مردی از خانهاش آمد بیرون و مرا دعوت کرد سایه درخت حیاط خانه زیبایش در کربلا! همینطور فارسی درآمد: «چرا اینجا نشستهای زیر آفتاب؟!» و بعد هم رفت و برایم آب و چای و شیرینی آورد! و التماس که بعد از اتمام متنت، بیا خانه و استراحت کن!
یا حسین! خون پاک تو در این زمین مطهر، چه ما را «ذیشأن» کرده است! و چقدر محترم! همین که میفهمند از زوار تو هستیم، جملگی خادم آدم میشوند! به کجا ببریم این همه خجلت را یا حسین؟! ما کجا و کربلای معلا کجا؟! و حالا که همچین است، بگذار اینگونه بنویسم؛ من اینجا، خبرنگار اعزامی «وطنامروز» هستم و وطن دیروز که با همین عراق در جنگ بود ولی یا حسین! حب تو، جمع کرد ما را با هم، آنقدری که جوان عراقی به خدمت به امثال من افتخار کند و از اینسو هم ببینی که آن جوانک سبزواری آمده در خیمه ذیل عمود ۱۳۵۷ کیف و کفش ملت را صلواتی بدوزد و رفع عیب کند و صلوات تو را هم مختص کند به روح شهدای حشدالشعبی همین عراق در مصاف با تکفیریها! معجزه خون!
محمدهادی ذوالفقاری را عراقیها تکریم کنند و ستارگان حشدالشعبی را ما! و این همه یعنی تمرین زندگی در عصر ظهور! در زمینی که حکم وطن را دارد، برای همه زوارش! و همه دلسپردگانش! پس اینجا کربلا؛ وطن دیروز و امروز و فردای همه آدمیان است! کربلای ۴ به کربلای ۵ رسید و بیسیم بچههای حاجقاسم از مرز شلمچه گذشت و رسیدن به کربلا را چه زیبا مخابره کرد! باید هم هنوز بخندد حاجحسین خرازی! و باید هم هنوز از «علمدار خندههای ناتمام» بنویسیم! روزی اخبار فتح ما خلاصه در «شرق ابوالخصیب» میشد و اینک من از «شرق کربلا» مشغول تحریر این متنم! این خبرم! خبر بازگشت بیرق حسین به کربلا! خبر مرگ یزید!
و مگر نه آنکه در «زیارت اربعین» از یقین خود سخن میگوییم به بازگشت حسین؟! آن هم چه بازگشت شکوهمندی! گویی با تمام اولاد آدم! و همه پرچمها هم «یا حسین»! بشنوید! این ضربان قلب تپنده حضرت سیدالشهداست! نبض زمان در اختیار امام عاشوراست! ما هر شهیدی را، بدهکار تو هستیم، یا حسین! و مدیون علمدارت که دل به وعده تو سپرد! کجایی عمرسعد؟! کجایی شمر؟! کجایی حرمله؟! کجایی یزید؟! حالا وقت آن است ببینید سپاه اباعبدالله را! جایی در عالم نیست، مگر آنکه حسین در آنجا سربازی داشته باشد! و این معجزه خون اوست! ذیل همین اعجاز، روز جشن کودکان مظلوم فلسطینی و یمنی هم خواهد رسید! به همین اربعین قسم، حالاحالاها خون حسین، با این دنیا کار دارد، آنقدر که «مهدی فاطمه» هم خود را به سیدالشهدا بشناساند! سفینه نجاتی، معرف حضور همه آدمیان!
خدایا! بندگی فقط تو را سزاوار است که از قرار، روز عاشورا را به شب نخواهی رساند، الا آنکه انتقام خون اباعبدالله را با دست حضرت بقیه..الله بگیری! دشمن خوب بداند؛ اربعین با تمام عظمت پیدا و پنهانش، تنها یک مانور است! و این سپاهی که من امروز دیدم، آماده شیپور ظهور! باید هم از زیارت اربعین بترسند بطالین! ترس هم دارد! هیهات! با اربعینیان، سخن از «پایان تاریخ» نگویید! به مژههای چشم خطشکن عباس، این تازه اول داستان است! گفت؛ «که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان»!
اربعین، مناسکی متفاوت
سیدعباس صالحی در ایران نوشت:
پیادهروی اربعین، سنت مناسکی است که در سالهای اخیر رواج گستردهای یافته است و به دوره متمایزی در سابقه تاریخی خود در عراق، رسیده است.قبل از دولت بعثی و نیز پس از سقوط صدام، این سنت مناسکی، عمدتاً چهرهای عراقی و در محدودهای عمومی-غیر رسانهای وجود داشت.
به یاد دارم که حدود ۷-۸ سال قبل که ایام اربعین در عراق بودم، یکی از مراجع نجف گلایه داشتند که مراسم اربعین بخوبی در صدا و سیمای ایران منعکس نمیشود. شتاب فزایندهای که این رخداد دینی-اجتماعی بهخود گرفته است، موجب آن خواهد شد که اکنون بیش از گذشته دینشناسی و جامعهشناسی دینی به این پدیده توجه کنند. آنچه این سنت مذهبی را در نقطه جهش قرار داده - نقطهای که همچنان رو به رشد و فزاینده خواهد بود- نکات متعددی است که در تبیین این شتاب و شور میتوان عرضه داشت:
الف) کانونهای معنایی
دالهای متعددی، اربعین را با انرژی، قدرتمند و زایشگر حضور اجتماعی میکند؛ مقولاتی از قبیل: تاریخ مقدس (ارجاعات به اولین حضور اهل بیت در کربلا)، جغرافیای مقدس کربلا و ارجاعات فراوان مکانی آن محیط مقدس چونان مزار سید الشهدا و شهیدان کربلا، قتلگاه و خیمهگاه، تل زینبیه و بینالحرمین و دهها نقطه جغرافیایی که هالهای قدسی در پیرامون آن انتشار داشته و دارد.
ب) تفسیرهای هویتی
پیادهروی اربعین، نمایش هویت شیعی است. شیعیان چونان اقلیت مذهبی، در جوار اکثریت مسلمانان اهل سنت زیسته و میزیند. جز در ایران، جمهوری آذربایجان، عراق و تا حدودی لبنان، در دیگر کشورهای اسلامی شیعیان در فضای جامعه، اقلیتاند و با محرومیتها یا تغافلهای مشابه جوامع اقلیت مواجه بوده و هستند.
پیادهروی اربعین، فرصتی را برای هویتیابی و هویتنمایی شیعیان ایجاد کرده و میکند. حضور دهها میلیونی شیعیان هم مانور قدرت این جامعه و هم مایه اعتمادزایی درونی این جامعه به خویشتن است. جامعهای که در طول تاریخ و حتی در شرایط جاری، در بسیاری از جوامع مسلمان، از عدالت ارتباطی و حقوق جاری عادلانه برخوردار نبوده و نیست.
ج) تبیینهای رسانهای-ارتباطی
در قدرت رسانهها، بسیار گفتهاند و نوشتهاند. بهنظر میرسد که یکی از اصلیترین ویژگیهایی که این سنت مناسکی را در نقطه جهش قرار داده، رسانهای شدن اربعین است. ترکیب فعالیتهای رسانههای رسمی و غیررسمی، رسانههای شنیداری، دیداری و نوشتاری، رسانههای مستقل و غیر مستقل، رسانههای یکسویه و شبکههای اجتماعی و... در گسترش اربعین میان ایرانیان از یک محدوده کمتر از یکصد هزار نفر به جمعیت چند میلیونی در ظرف کمتر از یک دهه بسیار مؤثر بودهاند.
د) جذابیتهای فرم
مناسک و سنتهای مذهبی-دینی، عمدتاً فرمهای سخت دارند. این فرمهای سخت، طبعاً سنت مذهبی را در چارچوب تعریفشده و متعارف قرار میدهند. نماز جمعه، نماز جماعت، زیارت و حتی حج، فرمتهای تعریفشده و غیر قابل تخطی را با خود حمل میکنند. به نظر میرسد که سنت پیادهروی اربعین، با انعطاف و فرم بسیار سیالتری همراه است و همین نکته، یکی از جذابیتهای این پدیده است. از ترکیبهای سنت اربعین میتوان به موارد زیر اشاره داشت:
1. عبادت، زیارت، پیادهروی
2. حضور انفرادی، حضور خانوادگی، حضور جمعی-اجتماعی
3. حضور کوتاه، حضور با زمان طولانیتر
4. قدرت انتخاب مادی-معنوی در مسیر پیادهروی
5. ترکیب لذت سفر با مشقت و رنج پیادهروی
6. مناسک فراجنسیتی، فراسنی، فراملیتی و قومیتی
مجموعه سیالیت فوق، فرمی منعطف و جذاب را به سنت پیادهروی اربعین داده است. طعم و ذائقهای را میآفریند که با یک بار حضور، در ضمیر و جان مینشیند و محو نمیگردد.
هـ) نیاز همگرایی دو ملت ایران-عراق: جامعه ایرانی-عراقی، زخم دیده از یک سوء قصد ناخواسته است. صدام در میان این دو جامعه، که پیوند عمیق تاریخی داشتهاند، حفرهای دردناک پدید آورد. این زخم چرکین، گرچه بهواسطه عمق ارتباطات دیرین، بسرعت بهبود یافت اما چونان هر زخم ناسور، میتوانست و میتواند چرکآلودگیهایی را گاه و بیگاه داشته باشد.
بیتردید، میتوان گفت که سنت سالیان اخیر اربعین، مرهمی شفابخش در حوزه ارتباط دو ملت بوده است. اینک میلیونها ایرانی در میزبانی پرشور همکیشان و همآیینهای خویش حضور مییابند و بر این سفره حسینی، مودت دیرین را به یاد میآورند و طعم حلاوت برادری را بیش از گذشته، در جان مینشانند.
اربعین، از این منظر، نسخه شفابخش دیپلماسی عمومی دو ملت بوده است. گویا جان دو ملت، منتظر آن بود که در دیداری عمومی و ملی، میثاق صلح و همزیستی پایدار را بر زبان و جان جاری سازند و «اربعین» فرصتگاه این دیدار بود.
رویکرد منطقی درحل مشکلات ناشی از مهریه
علی نجفی در آرمان نوشت:
چالشهای تعیین و مطالبه مهریه امروزه در کشور ما از یک مشکل داخلی و خانوادگی به یک موضوع اجتماعی مبدل شده است. درحقیقت اثر وضعی آن متوجه زن، مرد و خانوادهها و اثر انتقالی آن دامنگیر نهادهای عمومی از جمله قوه قضائیه و زندانهای کشور شده و از طرف دیگر به عنوان یک پدیده اثرگذار، الگویی برای دیگرانی مطرح میشود که بالقوه بسترهای اختلاف در زندگی آنها وجود دارد. درواقع استفاده از مهریه به عنوان سازوکار جهت الزام شوهر به طلاق یا به پرداخت وجه، خود به جای اینکه موجب استحکام زندگی زناشویی شود، در بسیاری از موارد باعث جدایی، اختلاف و حتی درگیریهای منجر به ضرب و شتم و قتل میشود.
با عنایت به شرایط اقتصادی و فرهنگی موجود باید جامعه راهحلی بیندیشد. راهحلی اما منطبق با اوضاع اقتصادی کشور و در عین حال بسترساز سلب حق و حقوق مدنی و اساسی و عرفی و شرعی زوجین نشود. در این صورت خود معضلی بر چالشهای موجود خواهد افزود. راهحلهای مختلفی در چند سال اخیر ارائه شده، برخی معتقد به محدود کردن میزان مهریه، عدهای معتقد به کاهش میزان مهریهای که براساس آن زوجه بتواند با حبس زوج، او را ملزم به پرداخت مهریه کند. عدهای دیگر معتقد به خروج بحث مهریه از شمول قانون نحوه اجرای محکومیت مالی هستند.
واقعیت این است که این معضل اجتماعی بسیار پیچیده و راهحل آن نیز باید به صورت داهیانه و مدبرانه و منطقی باشد. آنچه مسلم است ما نمیتوانیم زوجه را از استفاده از این حق شرعی و عرفی محروم کنیم. در عین حال به عنوان یکی از قواعد مورد احترام در خانوادههای ایرانی، دخل و تصرف دستوری و مدیریتی نتیجهای نخواهد داد و ممکن است موجب پنهان شدن انعقاد روابط حقوقی مربوط به تعیین مهریه شود. طبیعتا راهکارهای منطقی مانند استفاده از صنعت بیمه و فرهنگسازی، مشاوره قبل از ازدواج و همچنین خروج دریافت مهریه از الزامات مربوط به قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی، شاید بتواند بسترهای مُسکن تلقی شود و اندکی از چالشهای موجود بکاهد.
البته میتوان در اسناد ازدواج به گونهای از شروطی استفاده کرد که امکان سوءاستفاده زوجهای را که با ترفند و برنامهریزی و به قصد دریافت مهریه مبادرت به ازدواج میکند را تا حد زیادی خنثی کرد و درواقع در مورد معدود زوجهایی که قصدشان از ازدواج بهرهبرداری اقتصادی است، با جلوگیری از بهکاربردن ابزار متقلبانه، امکان سوءاستفاده را به حداقل رساند. در میان این راهحلها اخیرا در کمیسیون قضائی ظاهرا طرحی مطرح شده که با تعیین یک حد مشخصی به عنوان مهریه(14 سکه) استفاده از قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی تا آن تعداد ممکن باشد و در عین حال با توجه به اختیار زوجین برای تعیین میزان مهریه، تا هر میزان، نسبت به مابهالتفاوت زوجه حق اقدام داشته باشد، اما این اقدام منوط و مشروط به جاری شدن صیغه طلاق میشود و اگر اطلاعات ما درست باشد، در طول زندگی مشترک زوجه نسبت به بقیه میزان تا قبل از طلاق حق استفاده از سازوکارهای مقرر در قوانین موضوعه کشور را نخواهد داشت.
در تطبیق با اصول حقوقی هرچند در شکل و ماهیت این تدبیر تقنینی نکات مثبتی دیده میشود و انگیزه آن نیز مورد حمایت است، اما واقعیت این است که این قانون ممکن است نتواند به اهداف مورد نظر نائل آید. زیرا اولا قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی در محدوده خود یک قانون آمره است و تحدید میزان دین و تخصیص آن قابلیت دفاع ندارد.
ثانیا، اگر مهریه را عندالمطالبه تلقی کنیم که چنین است و عرف و شرع و قانون نیز دهها قرن آن را اینچنین پذیرفتهاند، الزام زوجه به استفاده نکردن از ضمانت اجرای قوانین موجود در خصوص مطالبه مهریه امری غیرمنطبق با اصول حقوقی است و مغایر با آزادی اراده و توافق طرفین تلقی میشود. ثالثا، اگر امکان استفاده از یکی از مکانیسمها یعنی اجرای ثبت را در مورد مطالبه مهریه آن هم بعد از طلاق مجاز بشماریم، با عنایت به اینکه عمدتا در زمان طلاق توافقی زوجه مجبور به بذل مهریه است، عملا بعد از طلاق مطالبه تتمه مهریه موجود آن هم از طریق اجرای ثبت امری است که با اطاله دادرسی و برخی ترفندها مانع از مطالبه و اجرا، مواجه خواهد بود.
رابعا، با عنایت به اینکه حاکمیت اراده طرفین در ازدواج دخالت دارد و زوج در زمان ازدواج با علم به تمام شرایط به پرداخت مهریه خود را موظف و متعهد به صورت عندالمطالبه میداند، محرومیت زن از دریافت مهریه با استفاده از مکانیسمهای قانونی، سلب حقوق اساسی تلقی میشود. آنچه مسلم است، حاکمیت میتواند برای شکل روابط حقوقی و به منظور تنظیم و تنسیق این روابط، ضوابطی را پیشبینی کند، اما این ضوابط نباید در ماهیت اساس توافق طرفین را خلاف قانون نباشد محدود نماید.
براساس این ملاحظات به نظر میرسد نظام تقنینی کشور با ملاحظه مشکلات و چالشهای عینی مربوط به مطالبه مهریه به جای استفاده از احکام دستوری، آمرانه و محدودکننده، از روشهای فرهنگی و از راهکارهایی مانند صنعت بیمه استفاده کند و یا با ارشاد طرفین از مطالبه مهریه به صورت عندالمطالبه از حالت عندالاستطاعه استفاده شود. و الا دخالت در ماهیت روابط حقوقی طرفین، محدود کردن آزادی آحاد جامعه و خود نوعی استبداد تقنینی و مدیریتی است که مسلما موجب جابهجایی توافقات از آشکار به صورت پنهان خواهد شد.