تقریبا همه کسانی که هم دریای شمال را دیدهاند و هم دریای جنوب از دو تجربه متفاوت سخن میگویند؛ از حال و هوایی دیگرگون که در سفر به شهرهای حاشیه خلیجفارس و دریای عمان تجربه کرده و انتظارش را نداشتهاند.
به باور اغلب این افراد، یکی از مهمترین فرقهای سفر به جنوب در قیاس با سفر به شهرهای شمالی، علاوه بر طعم و مزه غذاها و پوشش و لهجه مردمان محلی، ساحل و چشمانداز متفاوت دریای جنوب است؛ تفاوتی که کمتر قابل وصف و تنها پس از تجربه مستقیم این دو سفر، قابل درک است. پس چه فرصتی بهتر از نوروز، برای سفر به جنوب ایران برای کسانی که تاکنون به این مناطق نرفتهاند. انتخاب این مقاصد، علاوه بر اینکه ما را با جلوههای دیگری از جغرافیای ایران آشنا میکند، با توزیع سفر در کشور، از حجم ترافیک و تخریبهای محیطزیستی در یک منطقه خاص میکاهد؛ اتفاقی که شمال کشور در چند سال اخیر با آن مواجه بوده و طبیعتش در معرض تهدید قرار گرفته است. از این رو، پیشنهاد صفحه امروز ما یک سفر نوروزی به استان بوشهر است؛ به شهرهای بندری کمتر شناختهشده کنگان، دیر و عسلویه.
سفرمان را نه از بوشهر یا برازجان و نه از تنگستان که شهرهای نامآشنای استان بوشهرند، بلکه از عسلویه آغاز میکنیم؛ بندری در جنوبیترین نقطه استان که نامش با نفت و گاز گره خورده و دارای فرودگاهی مستقل است. عسلویه اما علیرغم اینکه نامش یادآور شرکتهای نفتی و خوابگاههای کارکنان این مجموعههاست، بندری است گردشگرپذیر و دیدنی. با ساحل نایبند به عنوان نخستین پارک ملی دریایی کشور، روستای کلات با طبیعت سبز و نخلستانهای زیبا و همچنین چشمهای پر آب، روستای کهن بنود با آثار گرانبهای تاریخی شامل آبگیر قدیمی ساسانی، آسیابهای آبی، چشمه نهیر سد بندو، روستای دهنو با ساحلی شنی و موقعیتی ویژه برای ساخت شهرکهای سینمایی و مجتمع تفریحی پازارگاد عسلویه. عسلویه دارای تاسیسات اقامتی مطلوبی نیز هست که از میان آنها باید به هتل لولهای آن اشاره کرد.
پس از عسلویه، در حرکت به سمت شمال غرب و پس از طی تقریبا 80 کیلومتر به بندر کنگان میرسیم. کنگان که تا پیش از حمله مغول، بخشی از بندر تاریخی سیراف بوده، از یک سو به دریا و از سوی دیگر به رشتهکوههای زاگرس محدود میشود و از اینرو، دارای تنوع زیست محیطی قابل توجهی است. در این بندر، علاوه بر بقایای تاریخی به جا مانده از سیراف قدیم که در بخش مرکزی کنگان قرار دارد، میتوانید از چند چشمه و رودخانه جاری در این شهر هم دیدن کنید. آنگاه که از کنگان و دیدنیهایش دل کندید، وقت رفتن به دیر است؛ یک شهر زیبای بندری دیگر که بزرگترین بندر صیادی کشور در آن قرار دارد و از امکانات رفاهی و اقامتی مطلوبی نیز برخوردار است. در بازدید از این شهر، قایق سواری و لنج سواری را از دست ندهید؛ برای این منظور، باید به بندر صیادی معروف این شهر رفته و از مقابل در ورودی این بزرگترین بندر صیادی ایران، سوار لنج و قایق شوید. بندر دیر همچنین سواحل زیبایی دارد که در آنجا میتوانید خوردن بهترین غذاهای دریایی را تجربه کنید.
اما شاید دلتان بخواهد مثل یك جهانگرد (#ایرانگرد) سفر كنید، با یك دوست و رفیق، یا حتی تنها مثل دكتر شادی گنجی. شادی خودش را در صفحه اینستاگرامش اینگونه معرفی میكند: پرسه زن، باستان شناس، معلم. و همانطور كه گفته «تو پای به راه درنه و هیچ مپرس...» خودش هم یك پایش اینجا و یك پایش همیشه در سفر است. با بخشی از سفرنگاریهای تصویری این پژوهشگر و جهانگرد به بوشهر همراه میشویم.
و بالاخره در باران سیل آسا به بوشهر رسیدم و اگر محمد بوشهری نبود احتمالا مجبور بودم كل روز را در ترمینال بنشینم.
زیر باران پناه گرفتیم زیر سقف كافههای رو به دریا. بوشهریها دور هم كه جمع میشوند میزنند زیر آواز. ترانههای جنوبی میخوانند با همان لهجه زیبا و دست زدنهای ممتد مخصوص خودشان.
كافه كوچه بوشهر كه خیلی حس و حال خوشی داشت.
بوشهر تنها جای ایران است كه میتوانید شعرهای خیام را در فضاهای شهری و جمعی با دست و آواز و لهجه گرم جنوبی بشنوید.
اینجا ساحل ریشهر در جنوب بوشهر است، جایی كه حدود 3000 سال پیش یك معبد عیلامی بوده، كشتیهای انگلیسی در 1856 برای عملیات نظامی نزدیك قلعهای كه در این ساحل بود پهلو گرفتند.
احتمالا این هم گمرك انگلیسیهاست.
اینجا که رسیدیم دوستی پیام داد:
خانه ما در همین كوچه است. قدیما مثل حالا دور ژنرال تر و تمیز نبود. تاریك بود و پر از گیاه هرز كه بعدها مرتب شد و درخت كاشتند و شد یك پارك كوچك.
یادمه قدیما كلی قرارهای یواشكی و عاشقانه اینجا میگذاشتند. هنوز بابابزرگم به اینجا میگوید پارك عاشقان. اسمش را نمیدانم همه ژنرال صداش میكنند هنوز برام مرموزه.
نزدیك بندر عامری بخشی از مسیر را پیاده در گل راه رفتیم تا به گورستان لنجها برسیم.
گورستان لنجها جای عجیبی بود. یكی میگفت لنجهای پیری كه دیگر قابل استفاده نبودند را انداختهاند اینجا. دیگری میگفت لنجها اینجا آتش گرفتند و ...
از نردبان یكی از لنجها بالا رفتیم و روی كف چوبی اش دراز كشیدیم. فقط صدای موجها شنیده میشد و نوازش آفتاب در هوای خنك چیزی نیست كه بتوان توصیفش كرد.
چقدر دلم میخواهد در سفر بعدی به این منطقه چند روزی در كوههای حوالی بندر عامری پرسه بزنم. یك ماشین عبوری از سرلطف ما را تا روستای بوجیكدان برد.
بوجیكدان یعنی گنجشك. روستای كوچكی است با حدود 20 خانواده كه همه ماهیگیرند. در روستا حتی یك مغازه هم وجود ندارد ولی یك تاب روبه دریا هست كه میتواند كلی خاطره خوش برای بزرگی بچههای روستا بسازد.
رفتیم خانه یكی از اهالی روستا و چای نوشیدیم و من در همه مدتی كه در خانه تك اتاقشان نشسته بودم به این فكر میكردم كه چقدر وسایل خانه و لباسهایم زیاد است؟! آن همه ظرف و ظروف میخواهم چه كنم؟! به این فكر میكردم كه این اتاق خانواده ماهیگیر با وسایل اندك و ضروری چقدر مناسب و خوشایند است برای من.
دریا توفانیست و 9 روز ماهیگیری نكردند ولی غر نمیزنند وقتی كاری از دستشان برنمیآید.
ساحل بكر روستای بوجیكدان.
خانههای سنگی و معماری بومی
خانه و موزه رئیسعلی. موزه رئیسعلی دلواری با توضیحات شیرین راهنمای موزه كه از اقوام دلواری است، شرینتر میشود.
رستورانهای كنار دریا در ساحل بوشهر حس و حالشان برای من جزو بهترینها در ایران است. با صدای موج و مرغ دریایی و لهجه بوشهری، غذا نهتنها لذیذتر كه خوراك جان هم میشود.
یك موزه جالب دیگر در بوشهر كه باز هم یك راهنمای خوب دارد؛ كه با لهجه بوشهری داستان تصاویر و اشیای موزه را برایتان بازگو میكند.
اولین دارالحكومه شهر ( شهرداری) كه اواخر دوره قاجاریه ساخته و امروز مرمت و موزه مردم شناسی شده است.
موزه تاریخ پزشكی.
در قدیم همه جای دنیا زنهایی كه باردار نمیشدند به هر چیزی و كسی متوسل میشدند تا شاید گشایشی حاصل شود. زنی كه بارور نمیشد هیچ جایگاهی در جامعه مردسالار نداشت.
در بوشهر رسم بوده زنان نازا اسمشان را روی این قفلها مینوشتند و قفلها را با كلید به دریا میانداختند. به امید اینكه كسی قفل را در دریا پیدا كند و كلید را در سوراخش بچرخاند. قفل اگر باز میشد خوش یمن بود برای زن چشم به دریا.
كنار كوچه نزدیكی موزه گرده محلی میپخت و بوی نان تازه از دیوارهای كوچه سررفته بود.
آن روزها هیچ كدام از مسجدهای بوشهر گنبد نداشتند. تنها نیایشگاه شهر كه گنبد داشت كلیسای مسیحیها بود.
پاراكوا یكی از غذاهای جنوب ایران است. مزه اش مثل كوكویی است كه با نخود درست شده باشد.
تو هر شهری آدمهایی هستند كه همه میشناسندشون مثل عامر اصغر كه در بوشهر نخود میفروشد. نخود یكی از غذاهای محلی بوشهر است كه هرچند خیلی تنده، اما مقوی و خوشمزه است.
كنسولگری سابق انگلیس در بوشهر كه درحال مرمت برای تبدیل به موزه منطقهای خلیج فارس است. معماری داخل این ساختمان خیلی جالب است.