از دادگاه های مفاسد اقتصادی درس گرفته ایم؟/ دوری مسئولان از بی‌حوصلگی شرط پیروزی بر دشمن

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

*************


سرمایه بزرگ ایران و سوریه

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

روابط رو به گسترش ایران و سوریه از اهمیت و نیز حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. شاید در طول ۱۰ سال گذشته، هیچ موضوعی به اندازه این روابط در کانون توجه محافل سیاسی، امنیتی و رسانه‌ای قرار نداشته است. کما اینکه هیچ دو پایتخت دیگری به اندازه تهران و دمشق بابت این روابط تحت فشار سؤالات متعدد قرار نگرفته‌اند.

این فشارها در هر دو کشور به دو دسته فشارهای شدید خارجی و فشارهای شدید داخلی قابل تقسیم است و در هر دو کشور هم نه تنها در سطح نخبگان بلکه حتی از درون دولتی‌ها و حکومت‌های ایران و سوریه فشارها وجود داشته است.

هر دو پایتخت در عین حال و در کمال شگفتی در برابر این انواع فشارها سرسختانه مقاومت کرده‌اند تا جایی که حجت‌الاسلام سیدحسن نصرالله با اشاره به دیدار اخیر بشار اسد از تهران می‌گوید: «زمانی که تصویر امام خامنه‌ای و بشار اسد را دیدم اشک شوق ریختم.»

بر این اساس به خصوص در این روزها که پرونده امنیتی سوریه در ایستگاه آخر قرار گرفته است، روابط تهران دمشق جای تأمل و بررسی جدی دارد. این قلم به خصوص از آنجا که علیرغم فشارهای این سال‌ها، هنوز تحلیل مناسبی در این رابطه ارائه نکرده است، درصدد برآمد با بهانه قرار دادن سفر دوشنبه ۶ اسفند بشار اسد به تهران البته با تأخیری ۸ ۷ روزه آنچنان که در مجال و حوصله یک یادداشت می‌گنجد، به این موضوع بپردازد:

همه می‌دانند که روابط ایران و سوریه قبل از هر چیز با موضوع «جبهه مقاومت» گره خورده است و از این رو پیش از آنکه در روابط ایران و سوریه، روابط سیاسی و… تهران و دمشق مورد توجه قرار گیرد، روابط دو کشور به عنوان دو محور اصلی جبهه مقاومت مد نظر قرار می‌گیرد.

کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار ۸ سال پیش بشار اسد با ایشان که دهم مهر ماه ۱۳۸۹ صورت گرفت فرمودند: «هیچ دو کشوری در منطقه وجود ندارند که دارای چنین روابط دوطرفه مستحکم و عالی سی‌ساله باشند». در دیدار هفته پیش نیز، امام خامنه‌ای - مدظله - فرمودند: «ایران و سوریه عمق راهبردی یکدیگر هستند و هویت و قدرت جریان مقاومت وابسته به این ارتباط مستمر و راهبردی است».

«جبهه مقاومت» به معنایی که می‌شناسیم و می‌شناسند مهم‌ترین عنصر سیاسی و امنیتی در حفظ دو کشور ایران و سوریه می‌باشد. اگر ایران یا سوریه عضو این جبهه نبودند، امکان غلبه بر توطئه‌های بزرگی که از سوی قلدران و متجاسران بین‌المللی و منطقه‌ای علیه آنان طراحی و اجرا شده است، نداشتند.

عضویت در این جبهه از یک‌سو یک «مانع راهبردی» در مقابل دشمنان ایران و سوریه می‌باشد چرا که خود عضویت در یک جبهه به کشور عضو آن «پوسته‌ای ضخیم» می‌بخشد و از سوی دیگر یک «امکان تهاجمی» به حساب می‌آید چرا که یک ملت وقتی به یک جبهه مستظهر باشد، قدرت ابتکار بیشتری پیدا کرده و از وضع پدافندی به وضع آفندی می‌رسد. بر همین اساس، پایتخت‌ها در هر دو کشور زیر فشار شدید داخلی و خارجی برای خروج از این جبهه قرار دارند.

فراموش نکرده‌ایم که در جریان اغتشاشات ۱۳۸۸ فتنه‌گران تلاش داشتند جداسازی ایران از جبهه مقاومت را به یک مطالبه عمومی تبدیل کرده و آن را «ام‌المشاکل» ایران معرفی نمایند. نیز فراموش نکرده‌ایم که بارها مقامات سعودی به طور رسمی به رهبران سوریه برای خروج از جبهه مقاومت «رشوه‌های سنگینی» را پیشنهاد کرده‌اند.

عضویت در جبهه مقاومت، عضویت در یک جبهه تدافعی، آن‌گونه که بعضی از واژه «مقاومت» دچار سوءتفاهم شده‌اند، نیست. عضویت در جبهه‌ای است که رو به جلو داشته و در حال گسترش است. این جبهه فقط مهار حرکت رژیم اسرائیل یا مهار حرکت دولت آمریکا در منطقه را دنبال نمی‌کند، بلکه محو اسرائیل و اخراج آمریکا از منطقه را در دستور کار دارد.

منطقه ما دو تجربه دفاعی از نوع پدافندی دارد؛ یکی «جنبش عدم تعهد» که در سال ۱۳۴۰ توسط رهبران وقت مصر، هند، اندونزی، یوگسلاوی و غنا پایه‌گذاری شد و هدف آن ممانعت از قرار گرفتن کشورها تحت سیطره پیمان‌های نظامی دوران جنگ سرد بود که در این تجربه، موضوع مخالفت با ابرقدرت‌ها و مقابله با سیطره آنان مطرح نبود.

تجربه دیگر، «جبهه پایداری عرب» بود که پس از تصویب طرح کمپ دیوید در سال ۱۳۵۷ و خیانت مصر با حضور سوریه، لیبی، الجزایر، عراق، یمن جنوبی و سازمان آزادی‌بخش فلسطین تشکیل شد. هدف این جبهه جلوگیری از غلتیدن بقیه کشورهای عربی به سمت رژیم صهیونیستی بود و نه توسل به اقداماتی برای از بین بردن اسرائیل.

جبهه مقاومت البته اولین مأموریت خود را در حفظ اعضای خود می‌داند اما در این هدف متوقف نیست بلکه آزادسازی منطقه از سیطره دشمنان اسلام و ملت‌ها و به شکست کشاندن طرح‌های استیلاجویانه غرب را نیز دنبال می‌کند و در این راه همه ظرفیت‌ها را به همکاری فرا می‌خواند و برای افزایش اقتدار خود مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک را پشت‌سر گذاشته است در عین آنکه خود مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دارد و از این نظر بی‌هویت نیست.

در همین سال‌های اخیر که سوریه در معرض تهدید جدی قرار گرفت، جبهه مقاومت تلاش کرد تا با روسیه وارد یک هم‌پیمانی دفاعی شده و از ظرفیت آن برای حفظ سوریه استفاده کند. از آن طرف از آنجا که حتی «اسلام» با همه احترامی که در این جبهه دارد، مرز جبهه مقاومت نیست، مناطقی نظیر آمریکای لاتین را در گستره جبهه مقاومت قابل مطالعه می‌داند.

در این میان سوریه، در جبهه مقاومت یک موقعیت ویژه‌ای دارد. سوریه دارای چند موقعیت راهبردی است. یکی از جنبه هویت آرمانی، همواره یک قدرت مهم عربی اسلامی به حساب آمده است و هر گونه حمله به آن واکنش مردمی جهان اسلام را در پی دارد.

در واقع در طول قرن‌های متمادی، دمشق یک نماد مهم عربی به حساب می‌آمد که در مقابل غرب ایستاده است و غرب هنوز آن را خاستگاه امپراتوری پرآوازه «روم شرقی» می‌داند و همواره در طول این چهارده قرن در صدد سیطره مجدد بر آن بوده است. کما اینکه غرب در جریان استقرار دولت نامشروع یهودی در فلسطین نیز «بازگرداندن سوریه» به دوران سیطره مسیحی‌ها را به طور جدی دنبال کرده است.

یک جنبه دیگر از اهمیت استراتژیک سوریه همین نسبت آن با فلسطین و هدف‌گذاری غربی‌ها است. از نظر سران یهودی آمریکا و اروپا تا زمانی که سوریه از دایره قدرت مسلمین و اعراب خارج نشود، رژیم غاصب اسرائیل تثبیت نمی‌گردد و تضمینی برای ادامه حیات آن وجود ندارد. کما اینکه خود سوریه نیز یک رمز مهم در بازگرداندن سیطره سیاسی و نظامی غرب از نیل تا فرات است.

یک جنبه مهم راهبردی دیگر سوریه ارتباط آن با حزب‌الله لبنان به عنوان یک دژ مهم در مقابل استیلای اسرائیل بر کشورهای عربی است. پس کاملاً واضح است که گسستن رابطه ایران به عنوان کاروانسالار انقلاب اسلامی از سوریه به عنوان نماد مقاومت در برابر سیطره مجدد غرب بر جهان اسلام

از درجه اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و دقیقاً به همین دلیل هر دو پایتخت ایران و سوریه نه فقط از سوی غرب تحت فشار شدید قرار دارند که حتی از سوی بعضی از «مدیران فریفته» داخلی خود نیز تحت فشار شدید قرار دارند. به عبارت دیگر غربی‌ها برای از میان برداشتن ایران و سوریه موضوع فروپاشی را به موضوعی دیگر تبدیل کرده‌اند، یعنی جدا شدن از جبهه مقاومت. چرا که می‌دانند مرگ سیاسی و حتی جغرافیایی هر کدام از این دو کشور به خارج شدن از جبهه مقاومت ارتباط مستقیم دارد.

غربی‌ها مکارانه به نیروهایی در هر دو نظام سیاسی نزدیک می‌شوند و به آنان می‌گویند وقتی رابطه با یک کشوری این همه حساسیت‌برانگیز است و هزینه برمی‌دارد، چه ضرورتی به حفظ آن وجود دارد! و در درون این دو حکومت گاهی افرادی تحت تأثیر فشارهای تبلیغاتی غرب همین را مطرح می‌کنند که یک نمونه سوریه‌ای آن عبدالحلیم خدام است.

هم‌پیمانی ایران و سوریه در واقع شکل‌دهنده به این جبهه مقاومت است و بدون آن صحبت از این جبهه میسر نیست. حزب‌الله در لبنان، گروه‌هایی نظیر حماس و جهاد اسلامی در فلسطین برای ادامه حیات خود به شدت به هم‌پیمانی دمشق با تهران نیازمند می‌باشند و تنها با این هم‌پیمانی است که ادامه فعالیت برای آن امکان‌پذیر می‌گردد.

وجود جبهه مقاومت برای ایران و سوریه یک سرمایه پایان‌ناپذیر است و برخلاف آنان که گمان کرده‌اند، شکل‌گیری این جبهه علت خصومت غرب علیه کشورها و واحدهای عضو آن است، عضویت در این جبهه علت شکست توطئه‌های ضدایرانی آمریکا، اسرائیل، عربستان و… علیه هر یک از اعضای این جبهه می‌باشد. مگر روزی که انقلاب در ایران پیروز شد سخنی از این جبهه وجود داشت.

جبهه مقاومت در واقع موضوعی است که به همین دو و حداکثر سه دهه اخیر برمی‌گردد و حال آنکه دشمنی آمریکا و اسرائیل با سوریه و دشمنی این دو با ایران تاریخی ۵۰ و ۴۰ ساله دارد. پس جبهه مقاومت علت توقف حرکت ماشین تجاوز رژیم اسرائیل در منطقه است و نیز علت شکست کامل سیاست‌های سیطره‌جویانه آمریکا در منطقه می‌باشد.

این جبهه البته می‌تواند وجوه اقتصادی و فرهنگی و علمی و… هم به خود بگیرد که تا حدی هم گرفته است اما به تلاش بیش از این به خصوص از سوی دولت ایران نیاز دارد.

منطق محدودیت نمایندگی

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:

طرحی که در مجلس از تصویب نمایندگان گذشت را چگونه می‌توان فهمید؟ طرحی که براساس آن نمایندگان نمی‌توانند بیش از سه دوره متوالی نماینده مجلس باشند. مطابق این طرح ۳۴ نفر از نمایندگان فعلی از حضور دوباره در انتخابات منع می‌شوند، البته مشروط بر اینکه طرح به تصویب نهایی شورای نگهبان نیز برسد. این طرحی است که احتمالاً با مذاق اکثریت شورا سازگار باشد، ولی بعید است که آن را با قانون اساسی منطبق تشخیص دهند. در هر صورت دو دیدگاه موافق و مخالف با این طرح وجود دارد.


توجه کنیم که اگر منطق طرح روشن بود بهتر می‌توانستیم درباره آن اظهار نظر کنیم. اگر مقصود جوانگرایی است که باید گفت این طرح کمکی به جوانگرایی نمی‌کند. زیرا معلوم نیست که منتخبین بعدی پیرتر نباشند. به علاوه مقوله جوانگرایی به امور مدیریتی مربوط می‌شود و این نقدی است که بر مدیران کشور وارد شده که چرا از افراد ثابتی که پا به سن گذاشته‌اند استفاده می‌کنید و راه را بر جوانان بسته‌اید.

در حالی که در موضوع نمایندگان فرض این است که مردم خودشان می‌توانند انتخاب کنند و هر کس را که مطلوب‌تر بدانند به او رأی می‌دهند. چه جوان، چه پیر. چه زن و چه مرد. در حقیقت هرگونه شروط محدودکننده‌ای که برای نامزد نمایندگی مجلس گذاشته شود، نوعی انحراف است. همان طور که شرط دارا بودن کارشناسی ارشد چنین است و دست مردم را در انتخاب می‌بندد. تنها شروطی که لازم است حداقل‌های ضروری مثل سن و سواد آن هم در حد متعارف کافی است.


ولی اگر منظور از این طرح آمدن افراد کاردان‌تر و بهتر به مجلس است، در این صورت باید مسأله را از مرحله شورای نگهبان و تأیید و رد صلاحیت‌ها حل کرد. اگر این مجلس و چند مجلس قبلی ناکارآمد است، به دلیل آن است که دایره انتخاب مردم محدود شده است، حال با این کار جز اینکه این دایره را محدودتر می‌کنند، کار دیگری انجام داده نمی‌شود. اگر دایره حضور نیروها در انتخابات محدود نشود هر جوانی و هر فردی می‌تواند نامزد شود و مردم هم می‌توانند به هر کس که خواستند رأی دهند. و نیازی به تصویب این محدودیت‌ها نیست.


اگر از منظر سوء استفاده از قدرت چنین تصمیمی اتخاذ شده است، قضیه تا حدی متفاوت می‌شود. همان طور که در قانون اساسی پیش‌بینی شده است، رئیس جمهوری نیز نمی‌تواند بیش از دو دوره پیاپی رئیس جمهوری شود. منطق این محدودیت از آنجا ناشی می‌شود که رئیس جمهوری می‌تواند یا ممکن است با اجرای برخی از سیاست‌ها از قدرت سوء استفاده کند و زمینه دایمی شدن انتخاب خود را فراهم کند.

قدرت رؤسای جمهوری (البته نه در ایران) بسیار زیاد است. پدیده‌ای که در بسیاری از نظام‌های به اصطلاح جمهوری ولی در اصل پادشاهی و استبدادی شاهدیم. اینکه آنان چگونه قدرت را به دست می‌آورند ولی در ادامه از دست نمی‌دهند و حتی اگر قانون محدودیت دو بار هم باشد، آن را لغو کرده و چندین بار اضافه می‌کنند.


حال باید پرسید آیا این مسأله برای نمایندگان نیز صادق است؟ یعنی نمایندگان می‌توانند در حوزه انتخابیه خود چنان قدرتی به هم بزنند که دیگر کسی یارای رقابت با آنان را نداشته باشد؟ به عبارت دیگر مافیای قدرت درست کنند و مدیران محلی را تابع خویش نمایند و از امکانات حکومتی و دولتی برای تثبیت موقعیت خود سود جویند.


واقعیت این است که اگر نمایندگان براساس وظایف خود عمل کنند، چنین امکانی برایشان فراهم نیست که یک مافیای قدرت در آنجا درست کنند و با اتکا به آن سایرین را کنار بزنند. ولی اگر شرایط به گونه‌ای است که برخی از نمایندگان می‌توانند چنین کنند، باید با این رفتار و زمینه‌های آن نیز مقابله کرد.


البته تعداد کسانی که مشمول این طرح می‌شوند زیاد نیست، به علاوه در نوبت گذشته نیز بدون چنین قانونی بیش از نیمی از نمایندگان تغییر کردند. تردیدی نیست که نیت نمایندگان در پیشنهاد این طرح مثبت بوده است، و حتی برخی از نمایندگان پیشنهاددهنده کسانی هستند که خودشان مشمول آن می‌شوند. ولی در مجموع به نظر نمی‌رسد که اهداف ادعایی را تأمین کند.

اگر کسانی توانسته‌اند قدرت خود را محکم کنند که انتخاب شوند، با اجرای این طرح می‌توانند بر اساس همه ابزارهای قدرت، نفر بعدی را نیز مطابق میل و سلیقه خود از صندوق خارج کنند. به نظر می‌رسد که این پیشنهادها بیشتر از روی انفعال و ناامیدی نسبت به بهبود شرایط کلی تأیید نامزدها است. با ادامه این وضع مجلس که باید در رأس امور باشد، هر روز ضعیف‌تر از پیش خواهد شد.

از دادگاه های مفاسد اقتصادی درس گرفته ایم؟

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

برگزاری دور جدید دادگاه های مبارزه با مفاسد اقتصادی مورد توجه ویژه رسانه ها و افکار عمومی قرار گرفته است و به طور عمده پس از برگزاری هر دادگاه، تصاویر و تیتر های مرتبط با این جلسات در صفحات اول روزنامه ها و سایت ها خود نمایی می کند، تیتر ها و تصاویری که گاهی رنگ و بوی هیجانی هم به خود می گیرد اما سوال اصلی این است که آیا آن درس مهمی را که باید از این دادگاه ها بگیریم، گرفته ایم؟

به عبارتی اگر این دادگا ه ها را فقط در هیجان برگزاری جلسات آن و گاهی تناقض گویی و در مخمصه قرار گرفتن مفسدان یا فلان سلطان و حتی اعدام آنها خلاصه کنیم عملاً مسیری ناتمام را پیمود ه ایم.این دادگا ه ها علاوه بر این موارد باید دستاورد مهم تری را برای ماداشته باشد و آن چیزی نیست جز فهمیدن اشکالات و نقص های سیستم نظارت و اجرا که به این مفسدان مجال فعالیت می دهد.

بدیهی است این شناخت مقدمه مقابله و رفع این اشکالات است.با توجه به این مسئله توجه به دو نکته درباره آنچه از این دادگاه ها باید برداشت کرد، ضروری است:


۱- برگزاری جلسات دادگاه های اخیر از سلطان سکه و قیر تا بانک سرمایه و هدایتی نشان داده است که نظام بانکی در سال های اخیر چقدر در تیررس فساد بوده است. به نظر می رسد ضروری است تا بانک مرکزی که در دوره مدیریت جدید، تلاش های شایسته ای برای اصلاح نظام بانکی آغاز کرده است، با نگاهی آسیب شناسانه به سراغ عوامل شکل گیری فساد در نظام بانکی برود و گلوگاه هایی را که موجب می شود برخی عوامل بانکی تبدیل به همکاران و کارسازان عناصر مفسد شوند، شناسایی کند.

به ویژه در این زمینه اصلاح دستورالعمل های صلاحیت حرفه ای و اخلاقی مدیران بانکی از مدیران ارشد بانک ها تا مدیران شعب و تدوین سازوکارهای لازم برای نظارت داخلی بانک ها بر عملکرد شعب و نظارت بانک مرکزی بر عملکرد بانک ها ضروری است. دستورالعمل هایی که بتواند اطمینان به کشف زدوبندهای مختلف در نظام بانکی را ایجاد کند و اجازه ندهد برخی سرمایه داران کلان با تحمیل برخی افراد در بدنه مدیریت برخی بانک ها، بتوانند بانک ها را به حیاط خلوت خود تبدیل کنند.


۲- در بسیاری از پرونده های فساد اقتصادی، ضعف قواعد پول شویی مشهود است. انتقال وجوه کلان در نظام بانکی سال ها بدون قاعده بوده است و با وجود گذشت ۱۰ سال از تصویب قانون مبارزه با پول شویی، روح حاکم بر این قانون که نظم پذیر کردن جریان وجوه نقدینگی در کشور بوده عملیاتی نشده و نتیجه آن ده ها هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی، قاچاق کالا از طریق کارت های بازرگانی اجاره ای و مفاسد بانکی ریز و درشت بوده است.

این وضعیت نتیجه سال ها بی توجهی به ضرورت رصد نقدینگی بوده است و تفکرات اشتباهی که حساب های بانکی را حریم خصوصی افراد می دانستند و با این طرز فکر غلط، دسترسی نهادهای نظارتی به جریان نقدینگی را محدود می کردند، اکنون باید پاسخ گوی فسادهایی از این دست نیز باشند.

در هر حال اکنون که تلاش هایی برای اجرای این قواعد شکل گرفته، ضروری است هر چه سریع تر و قاطع تر برای به نظم درآوردن و رصد کردن جریان نقدینگی در کشور اقدام شود تا جلوی فسادهای بانکی نظیر آنچه در پرونده های اخیر می بینیم گرفته شود.


اکنون که عزم قوه قضاییه برای برخورد با مفاسد اقتصادی منجر به تشکیل دادگاه های ویژه و محاکمه چندین مفسد و متهم دانه درشت شد، ضروری است حلقه های بعدی این دادگاه ها پیگیری شود و برخورد با فساد در ایستگاه دادگاه ها و اجرای حکم متوقف نشود بلکه متولیان با تجربه فسادهایی از این دست به درون ساختارهای اقتصادی که بستر فساد بوده اند، سر بزنند و ببینند که چگونه می توان، فرایندهای فسادآمیز را اصلاح کرد و جلوی تکرار فسادهایی از این دست را که گاهی یک بانک و مدیران آن تبدیل به عناصر کارساز برای مفسدان می شوند، بگیرند.

اروپا، ایران را قانع نمی‌کند

حسن هانی‌زاده در آرمان نوشت:

اظهارات رهبر انقلاب در جریان دیدار رئیس‌جمهور و اعضای کابینه با ایشان، پیرامون رابطه با غرب نشان می‌دهد که اروپایی‌ها پس از توافقنامه برجام یک سلسله پیش شرط‌ها و موانعی را قرار دادند تا از زیر بار تعهدات خودشان به صورت غیرتهاجمی و آبرومندانه خارج شوند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی به خوبی مواضع دوگانه اتحادیه اروپا نسبت به ایران را شرح دادند و این نشان می‌دهد که مقام رهبری با توجه به تجربه و مسئولیت‌هایی که به عهده داشتند و دارند، به خوبی دریافته‌اند که اتحادیه اروپا دنبال بهانه‌گیری است و مشروط کردن شرایط اقتصادی کشور به نرمش اتحادیه اروپا و همکاری این اتحادیه، ایران را از اهداف و ظرفیت‌های داخلی خودش دور می‌کند.

به همین دلیل تاکید ایشان بر این است که باید از توانمندی‌ها و ظرفیت‌های اقتصادی بالا برای بهبود وضعیت اقتصادی استفاده کرد و نباید برجام و شرایط اقتصادی را به اروپایی‌ها گره زد. به نظر می‌رسد دولت در سال آینده نسبت به اقتصاد درون‌زا و اقتصاد بومی و ظرفیت‌های داخلی توجه بیشتری نشان خواهد داد.

با توجه به اینکه دولت آقای روحانی در طول سه سال گذشته، یعنی بعد از توافقنامه برجام، تمام تعهدات خودش را عملیاتی و مسیر اعتمادسازی را طی کرد اما متاسفانه آمریکا و اتحادیه اروپا ثابت کردند که طرف‌های قابل اعتمادی نیستند و به همین دلیل در جریان گفت‌وگوهای ایران با اتحادیه اروپا، یکسری شرط‌هایی را قرار دادند که قابل اجرا شدن نیست.

لذا الان اتحادیه اروپا درصدد بهانه‌گیری است تا مانند آمریکا از توافقنامه خارج شود و یا حداقل از اجرای تعهدات خود شانه خالی کند. به همین دلیل به نظر می‌رسد که برجام اکنون به یک توافقنامه غیرقابل عملیاتی که جایگاه خودش را از دست داده، تبدیل شده و دولت آقای روحانی باید در این خصوص اولاً یکسری ضرب‌الاجل‌هایی را برای اتحادیه اروپا به منظور اجرایی کردن تعهداتش تعیین کند و در غیر اینصورت درصدد یارگیری جدیدی در شرق و بخشی از کشورهای منطقه باشد تا بتواند اقتصاد کشور را براساس توانمندی‌های داخلی و ظرفیت‌های منطقه فعال نگه دارد.

به همین دلیل تاکید رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌تواند سیاست جدید دولت را در عرصه‌های بین‌المللی و اقتصادی هدایت کند. لذا با توجه به شرایط موجود به نظر می‌رسد که اظهارات رهبر انقلاب اسلامی می‌تواند شرایط جدیدی را در حوزه‌های اقتصاد داخلی رقم بزند و...

اکنون جامعه جهانی هم به این نتیجه رسیده که اتحادیه اروپا همانند آمریکا قصد ندارد که با ایران تعاملی محترمانه و براساس منافع مشترک داشته باشد و لذا این احتمال هم وجود دارد که اتحادیه اروپا صریحاً اعلام کند که نمی‌خواهد برجام را عملیاتی کند.

البته رهبر انقلاب راه را نبسته‌اند و دست دولت را برای تعامل با جهان خارج باز گذاشته‌اند. این به مفهوم قطع رابطه نیست ایران باید از تمام ابزارهای منطقه‌ای و بین‌المللی خود برای بهبود وضعیت اقتصادی و فروش نفت استفاده کند. دولت تحت هیچ شرایطی نمی‌خواهد از فروش نفت صرف نظر کند.

فروش نفت یک مسأله کاملاً حیاتی است و ایران این حق را برای خود قائل می‌بیند و این حق را دارد که نفت خود را بفروشد و کالاهای مورد نیاز خود را از خارج وارد کند. اما به هر حال اتحادیه اروپا ثابت کرد طرف باانصافی نیست که بخواهد بدون قرار دادن شرایطی و گره زدن برجام به یک شرایط منطقه‌ای و جهانی تعهدات خودش را عملیاتی کند.

بنابراین ایران در درجه اول باید به اقتصاد داخلی تکیه کند ضمن اینکه روابط خود با جهان هم حفظ کند حتی با اتحادیه اروپا تعامل خودش را داشته باشد. فروش نفت هم یک حق طبیعی برای ایران است و ایران تحت هیچ شرایطی از فروش نفت صرف نظر نمی‌کند ولی به هر حال ایران باید در این خصوص اطلاع‌رسانی کند و به آژانس بین‌المللی هم اعلام کند که به تعهدات خود عمل کرده و اکنون توپ در زمین اتحادیه اروپا افتاده است.

اگر این اتحادیه به تعهدات خود عمل نکند طبیعی است که ایران سازوکارهای جدیدی در تعامل با اتحادیه اروپا و آژانس بین‌المللی تعیین خواهد کرد.



دوری مسئولان از ناامیدی و بی‌حوصلگی شرط پیروزی بر دشمن

عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:

رهبر معظم انقلاب پنجم اسفند در ابتدای جلسه درس خارج فقه خود، در شرح حدیثی از حضرت امام صادق علیه‌السلام درباره «عاقبت‌اندیشی در امور و لزوم نشاط در کارها» یادآور شدند: توصیه من به همه کسانی که مدیریتی دارند، مسئولیتی دارند، چه در قوّه مجریه، چه در قوّه قضائیه، چه در مدیریت‌های گوناگون، این است که افسردگی و ملالت را و بی‌حوصلگی را از خودشان دور کنند، ناامیدی را از خودشان دور کنند و بدانند که کار دارد پیش می‌رود، انقلاب حرکت می‌کند.

دیدید به توفیق الهی در بیست‌ودوّم بهمن چه حادثه عظیمی در این کشور اتّفاق افتاد. انقلاب است دیگر؛ انقلاب دارد حرکت می‌کند، پیش می‌رود. ۴۰ سال از نهضت عظیم این ملّت و امام بزرگوار می‌گذرد و باید همه چیز از یادها رفته باشد، [امّا] مردم جوری با این حادثه برخورد می‌کنند مثل اینکه همین دیروز اتّفاق افتاده! جوری می‌آیند به خیابان‌ها که -آن طوری که به من از جاهای مختلف گزارش دادند- در تهران، در این خیابان‌های منتهی به میدان آزادی جمعیت نمی‌توانست جلو برود؛ شهرهای دیگر هم همین جور.

از همه سال‌های گذشته جمعیت بیشتر آمدند؛ چرا؟ چون تهدید دشمن بیشتر بود، مردم احساس نشاط و احساس تکلیف کردند. کارها دارد پیش می‌رود. بنابراین بی‌حوصلگی و مانند این‌ها را همه، اعمّ از مدیران ارشد، مدیران متوسّط، مدیران پائین کنار بگذارند.


پس از ناکامی دشمنان در شکست اراده مردم ایران در خروج از برجام و اعمال مراحل اول و دوم تحریم‌ها که حضور سرافرازانه و افتخار انگیز و دشمن‌شکن ملت عزیز ایران در راهپیمایی چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نماد آن بود، سردمداران کاخ سفید در جریان اجلاس فرمایشی ورشو و پس ازآن باتشدید جنگ روانی خود علیه مردم ایران وتلاش برای ایجاد یک اجماع منطقه‌ای علیه ایران اسلامی مرحله تازه‌ای از جریان سازی علیه نظام اسلامی را آغاز کردند.


مایک پنس معاون ترامپ در سخنرانی اخیر خود در اجلاس ورشو می‌گوید: «جهان دفعه قبل در جریان جنبش سبز فرصت رویارویی با رژیم ایران را از دست داد، اما این بار نه. این بار همه ما باید محکم بایستیم. درحالی‌که اقتصاد ایران همچنان در حال سقوط است و مردم ایران به خیابان‌ها می‌آیند، ملت‌های دوستدار آزادی باید برای پاسخگو کردن رژیم ایران برای شر و خشونتی که بر مردم خود، بر منطقه و برجهان وارد کرده است، در کنار هم قرار گیرند.»


برایان هوک مسئول گروه اقدام علیه ایران در امریکا نیز در آخرین فریبکاری کاخ سفید برای جلب افکار عمومی مردم ایران با انتشار یک فیلم ویدیویی از بیرون و داخل سفارتخانه سابق ایران در واشنگتن با ادعای اینکه امریکا از این ساختمان به‌خوبی نگهداری می‌کند تا در آینده آن را به نمایندگان دولت ایران که منتخبان واقعی مردم ایران باشند تحویل دهد، نظام جمهوری اسلامی ایران را رژیم مافیایی فاسد مذهبی قلمداد کرده و مدعی می‌شود که مردم ایران باید آزادی خود را بازیابند و حاکمانشان را خود انتخاب کنند.


در جدیدترین واکنش مقامات رسمی امریکا علیه ایران، «ویکتوریا کوتس» معاون دستیار رئیس‌جمهور امریکا و مدیر ارشد امور غرب آسیا در شورای امنیت ملی امریکا اواخر بهمن‌ماه با انتشار یادداشتی در پایگاه اطلاع‌رسانی کاخ سفید، سیاست‌های واشنگتن در قبال ایران ازجمله تلاش برای اعمال فشار اقتصادی بی‌سابقه و ایجاد ائتلاف اعراب و اسرائیل، را تشریح کرده و می‌نویسد: «به دستور رئیس‌جمهور [دونالد ترامپ]، ما کارزار فشار حداکثری را در اولویت نخست قرار داده‌ایم و با این کار فشاری بی‌سابقه به اقتصاد ایران وارد کرده‌ایم تا این کشور ناچار شود تصمیماتی دشوار اتخاذ کند.»


به‌رغم فرصت‌ها و نقاط قوت داخلی و منطقه‌ای که نشان‌دهنده دست برتر ایران در مقابله با دشمنان نظام اسلامی است، اما وجود برخی چالش‌ها و آسیب‌های داخلی وعدم بهره‌گیری از ظرفیت‌های ملی در مواجهه با فشارها و تحریم‌ها، دشمنان نظام را در تشدید فشارها برای نتیجه‌گیری و به تسلیم کشاندن نظام اسلامی امیدوار ساخته است به گونه‌ای که دشمنان حتی برای باور پذیری ومؤثر بودن سیاست‌های خود به مواضع برخی مسئولان کشور استناد می‌کنند.


در چرایی این امیدواری دشمن، به دلایل زیر می‌توان اشاره کرد:


-کم توجهی به تأثیر فزاینده تشدید تحریم‌ها بر مشکلات معیشتی و کاهش آستانه تحمل مردم با توجه به احساس ناکارآمدی دستگاه‌ها


-ضعف عملکرد مسئولان اجرایی در مدیریت اقتصادی کشور و تسلط واسطه‌ها بر عرصه اقتصادی کشور که هر روز رشد افسارگسیخته قیمت‌های اقلام اساسی مردم را در پی دارد.


- بی‌توجهی به سیاست‌های اقتصاد مقاومتی و روند رو به افزایش تعطیلی بنگاه‌های تولیدی.


-ایجاد امیدواری کاذب در جامعه نسبت به نتیجه بخشی تعامل با اروپایی‌ها و شرطی‌سازی جامعه نسبت به برخی تعهدات بین‌المللی نظیر FATF

-ارتباط و همپوشانی جریان‌های افراطی داخلی با ضد انقلابیون خارج از کشور برای ارائه تصویری مشوش از فضای داخلی ایران و مطمئن‌سازی دشمنان به نتیجه بخشی فشارها.

-دوگانگی سیاست‌ها در مدیریت و کنترل فضای مجازی و رهاشدگی جامعه در برابر روند رو به افزایش نفوذ رسانه‌های حقیقی و مجازی دشمن و بهره‌گیری دشمنان از این فضا.

-عدم همراهی بعضی ازمدیران میانی وبدنه اجرایی دولت با تصمیمات کلان نظام واجرای آن در مواجهه با شرایط تهدید وتحریم. تا آنجاکه حتی رئیس جمهور اخیراً در چند جلسه عمومی نسبت به سستی برخی مدیران معترض شده‌اند. بخشی از این امر می‌تواند ناشی از ضعف روحیه جهادی، بی‌حوصلگی، نگاه به غرب، منفعت طلبی‌های فردی و وحشت از دشمن باشد.


-عدم باور به ظرفیت‌های ملی در مواجهه با فزون خواهی‌های غرب که در مسیر تحقق اقتصاد مقاومتی خود را نشان داده، سبب شده است بسیاری از طرح‌های کلان وتصمیمات ستاد اقتصاد مقاومتی روی کاغذ باقی بماند. مجموعه این روندها این تصور غلط را در امریکایی‌ها و اروپایی‌ها ایجاد کرده که با افزایش فشارها و تحریم‌ها قادر خواهند بود به اهداف خود در رسیدن به توافق با ایران در عرصه‌های دیگر جز برجام برسند.

چیزی که با رفتار مردم با بصیرت ایران در حمایت از انقلاب کاملاً در تضاد است. این در حالی است که رهبری نظام و مردم آنچه از مسئولان خود می‌خواهند به پشتوانه این حمایت ها، گذر از این مرحله حساس و زدودن هر نوع خستگی و رخوت و کمر همت بستن برای کارهای زمین مانده است.

بانیان پنهان یک بیانیه

جلال‌خوش چهره در ابتکار نوشت:

چه اصراری در آشفته‌سازی سیاسی است؟ آیا بانیان این منظور در تدارک آرایش تازه‌ای هستند؟ این وضع به معنای تجدیدنظر طلبی در صحنه سیاسی است؟ توزیع بیانیه تند و صریح علیه روسای سه قوه در گردهمایی جمعی از روحانیون قم چه مفهومی دارد درحالی که هیچ مرجع شناسنامه‌داری مسئولیت آن را به عهده نمی‌گیرد اما به راحتی میان جماعت توزیع می‌شود؟


برخی رخدادها را نمی‌توان امری خودجوش دانست. تهدید، اتهام‌زنی و توهین کردن، کار هرکس نیست مگر حمایت‌هایی که جرئت ایراد اتهام بی‌لیاقتی و خیانت به بالاترین مقام‌های نظام سیاسی را ممکن می‌کند. بدتر اینکه بیانیه‌هایی مانند آنچه یکشنبه (دوازدهم اسفند) با ادبیاتی تنظیم و تدوین شده که گویی قرار است با نظام سیاسی مستقر مقابله شود. آن هم در شهری که خاستگاه نظام سیاسی است.


مخالفت با FATF، برجام و حتی روسای دولت و مجلس حق مدنی هرشهروندی است به ویژه که این طیف از مخالفت‌ها دارای بیشترین امکان برای بروز و انتشار هستند. امروزه از رسانه ملی گرفته تا تریبون‌های رسمی و رسانه‌های مکتوب و مجازی مملو از نقدها و نظرها علیه دولت، مجلس، سیاست‌های جاری و توافق‌های بین‌المللی تا لوایح چهارگانه مربوط به FATA است. مجالی که به این مخالفت‌ها داده می‌شود به مراتب بیش از فرصتی است که موافقان با هریک از موارد بالا در اختیار دارند.


آنچه وضع را برای همگان قابل تحمل می‌کند، ادبیات جاری دراین‌باره است. بیان مسالمت‌آمیز دیدگاه‌های حتی متعارض، هیچ تهدیدی را متوجه ثبات سیاسی کشور نمی‌کند. اما خطر و تهدید هنگامی است که ادبیات، رنگ و بوی خشونت به خود می‌گیرد. در چنین فضایی امکان تعامل و تعاطی افکار محدود شده و کنش‌ها و واکنش‌هایی را به دنبال می‌آورد که کنترل آن سخت خواهد بود.

جالب اینجاست که هردو طیف مخالف و موافق، منتقد و هوادار در هرسه قوای کشور و نیز مجمع تشخیص مصلحت، دارای نمایندگانی هستند که می‌توانند به تبیین نظرات و دیدگاه‌های خود بپردازند. خوشبختانه تکنولوژی ارتباطات نیز فرصت کافی را در انتشار نظرات مختلف برای قضاوت عمومی فراهم کرده است.

رو آوردن به ادبیات خشونت‌آمیز در چنین وضعی این معنا را با خود دارد که گویی برخی طیف‌های سیاسی اصولاً قائل به افکار عمومی نبوده و اهداف سیاسی خود را به روشی که بیشتر تنش‌زا است تا اقناع‌گر دنبال می‌کنند.


منافق، خیانت‌کار، مروج اسلام آمریکایی و وطن‌فروش دانستن مسئولان طراز اول کشور و دعوت به قیام و کفن‌پوش شدن حوزه علمیه، آن هم در توالی سالی که قرار است انتخابات دور بعدی مجلس و سال بعدتر، انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود چه معنا دارد؟

ایجاد توهم وضع اضطرار نزد افکار عمومی با ادبیاتی که بیش از آنکه مصلحانه باشد، به رویکردهای براندازانه می‌نماید، تنها و تنها به آشفته‌سازی اوضاعی کمک می‌کند که بیش از هرچیز به آرامش و مدیریت در فضای ثبات نیازمند است.

پرسش کلیدی این است: برداشت افکار عمومی از چنین رفتاری چیست؟ آیا درکی همسو و فراگیر با جریان‌های افراطی وجود دارد؟ آیا زمان و شرایط، امکان موفقیت را به رویکردهای تجدید نظرطلبانه به سبک و سیاق بانیان بیانیه توزیع شده در قم می‌دهد؟ اجتماع طلاب حوزه علمیه قم با هدف لبیک‌گویی به بیانیه رهبر معظم انقلاب با عنوان «گام دوم انقلاب اسلامی» برگزار شد.

این بیانیه متکی بر بنیان نگاه به آینده در چارچوب ثبات سیاسی منتشر شده است. آیا افراطیون با این رویکرد همسویی نشان داده‌اند؟

به عقب برگشته‌اید

محسن پیرهادی در رسالت نوشت:

روز دوازدهم اسفند ماه، تیتر و عکس صفحه اول روزنامه رسالت به موضوع «بازگشت کوپن به اقتصاد ایران» اختصاص یافته بود. یادآوری گزاره «به عقب برنمی گردیم» که شعار کمپین انتخاباتی آقای حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ بود، گویا آن قدر به کام جوابیه نویسان دولت خوش نیامده است که دولت محترم طی ۶ سال گذشته، بسیاری از طرح های اقتصادی و اجرایی را عملاً متوقف کرده و اگر با تسامح بگوییم، بسیار کم تحرک است، ظرف یک روز جوابیه جالبی به دفتر روزنامه رسالت ارسال کرده است.


پیش از این نیز، هم ما و هم همکارانمان در رسانه های مختلف، با مصادیق فراوانی از کم صبری و تحمل نکردن نقد، توسط برخی دستگاه ها از دولتی که قرار بود دهان هارا نبندد و قلم ها را نشکند، مواجه شده بودیم. به همین جهت بنا داریم از این پس، حداقل بخشی از بیانیه هاو جوابیه ها و نامه های مدعیان اعتدال و آزادی بیان را بی پاسخ نگذاریم.

اما فرازهایی از جوابیه، نیاز به توضیح و پاسخ دارد: یک. در بند اول، نوشته اید که کوپنی شدن دوباره اقتصادایران تصمیم کمیسیون تلفیق بوده و انتساب آن به دولت «تلاشی عامدانه برای انحراف افکار عمومی» و «برخوردی سیاسی» است. سوال ما این است که در کدام قسمت گزارش رسالت آمده که کوپنی شدن، تصمیم دولت است.

از قضا معتقدیم که دولت، احتمالاً به دلایل سیاسی و فرار از فشار روانی، در برابر بازگشت کوپن، بیش از حد مقاومت کردهاما عملکرد بسیار ضعیف و اسف بار آن در حوزه تامین کالاهای اساسی از جمله گوشت و مرغ، به مانند سایر حوزه ها اعم از صیانت از ارزش پول ملی، کنترل نوسانات بازار سکه و ارز، تورم، بیکاری و خروج از رکود، کار را به جایی رسانده که پس از حدود یک دهه، راهی جز بازگشت کوپن به اقتصاد ایران و زندگی مردم نمانده است.


نکته دیگر اظهار دلسوزی چندباره دفتر رئیس جمهور نسبت به معیشت مردم و سیاسی خواندن برخورد رسانه هاست.


اگرچه چنین موضعی، واقعاً احتیاج به جواب ندارد اما خوب است بدانید آنچه گفتنش را برای ما خطامی دانید و برنمی تابید، همان چیزی است که تقریبا۶ سال است شما انجام می دهید.


اگر گفتن از بی ثباتی بازار سکه و ارز و اضطراب مردم خطاست، ببینید دیگر بی ثبات کردن این بازار چه جرم بزرگی است. مگر وضعیت فعلی اقتصاد ایران، خروجی و محصول عملکرد ۶ ساله دولت شما نیست؟ در ۴ سال اول که همه نابه‌سامانی ها به گردن دولت قبل بود و امروز که همه چیز به گردن ترامپ است.

باید به محضرتان عرض شود که اولاً در دوران پیش از ترامپ هم گره ای از اقتصاد مردم باز نشده بود و چرخ سانتریفیوژها که نمی چرخید هیچ، چرخ زندگی مردم هم در اثر تدابیرتان روز به روز کندتر می شد و البته مهم تر از همه، اگر قرار بود مقصر همه چیز و همه کس رئیس جمهور قبل و فلان نهاد و رئیس جمهور سفیه ایالات متحده باشد، پس دیگر دکتر حسن روحانی، چرا نامزد ریاست جمهوری شدند. دیگر آنکه وضعیتی که با تغییر یک دولت خارجی، دولتی در ایران به بن بست برسد، متاسفانه نه در طراز نظام مقدس جمهوری اسلامی بلکه یادآور پادشاهان ضعیف دوره قاجار و پهلوی است.


دو. در بند دوم جوابیه، بر «الکترونیک» بودن کوپن های جدید تاکید شده است. نکند انتظار دارید به سبک سال ها پیش، کوپن ها کاغذی باشد و پس از تحویل کوپن، شناسنامه مردم هم مهر شود. چرا قدری به عملکرد دولت‌تان نمی نگرید؟ باید گفت روحیه و سبک مدیریت رئیس جمهور به همه وزرا و مسئولان دولتی سرایت کرده است. توزیع سبدهای کالا و صف های طویل و بی نظمی که نه تنها در شأن مردم نبود، بلکه قلب هر بیننده را به درد می آورد یادتان هست؟

آن وضعیت، تدبیر وزارت صمت همین دولت بود برای توزیع کالاهای اساسی. وزیر راه وشهرسازی شما گفت که مسکن مهر مزخرف است. حالا پس از پنج سال دوباره به همان مسکن مهر بازگشته اید. طرح کارت های سوخت را لغو کردید و امروز دوباره قرار است سهمیه بندی بنزین از سر گرفته شود. گفته اید که ما رئیس جمهور را تخریب کرده ایم. صادقانه باید گفت که این دولت و این رئیس جمهور، اصلاً نیازی به تخریب ندارد.


سه. در بند سوم، مرقوم کرده اید که «دمیدن به انگاره دروغین قحطی کالاهای اساسی» و «ایجاد نگرانی های کاذب در اذهان عمومی» در شأن این روزنامه نیست. نکته آنجاست که این دو گفته، دقیقاً مصداق بارز همان انحراف افکار عمومی و برخورد سیاسی است که به روزنامه رسالت منتسب کرده اید.

آیا نگرانی هایی که در ذهن مردم نسبت به اقلام اساسی وجود دارد، کاذب است؟ با مراجعه ای به رسانه ها و از جمله رسالت، شاید قدری متوجه نگرانی واقعی مردم نسبت به تامین کالاهای اساسی شوید. خوب است به عنوان دفتر رئیس جمهور، مسئولان بالاتر دولت را هم در جریان این نگرانی واقعی قرار دهید.


چهار. بند چهارم اما از همه عجیب تر است. گفته اید، دولت، رمز غلبه بر توطئه های اقتصادی دشمن را «وحدت کلمه» و «یکپارچگی همه نیروهای سیاسی کشور» می داند و برای تحقق این مهم «چشم به یاری همه نهادها و رسانه ها دارد». کدام نهادها؟ همان نهادهایی که جناب رئیس جمهور علناً به آنها حمله می کند. کدام نهاد مانده که رئیس جمهور محترم به آن نتاخته و مورد تخطئه قرار نداده باشد؟

حتی همین چند روز پیش، آقای رئیس جمهور در دفاع از FATF و پالرمو، به مجمع تشخیص مصلحت نظام که جمعی از بزرگان و عقلای کشور و منصوب مقام معظم رهبری هستند، حمله کرده و با تعبیر «نمی شود کشور را به ۱۰ تا ۲۰ نفر سپرد»، جایگاه قانونی و وزانت این نهاد را مورد هجمه قرار داد. رئیس جمهور محترم، در مقاطع مختلف و بر خلاف تمام مصالح، به نهادهای نظامی و امنیتی هم حمله کرده است.

علاوه بر این، واقعاً دفتر رئیس جمهوری که در واکنش به مخالفان و منتقدانش از هیچ توهینی فروگذار نکرده، چگونه دم از «وحدت کلمه» می زند؟ چگونه منتقدان بی سواد، بی شناسنامه ترسو، کودک و لرزانی که به قول رئیس جمهور محترم باید به جهنم می رفتند، امروز دعوت به رعایت یکپارچگی می شوند؟

دفتر رئیس جمهور با چه منطقی چنین موضعی گرفته؟ قرار بود آن قدر مردم در دولت شما درآمد سرشار پیدا کنند که به یارانه نیاز نداشته باشند، حالا کوپن هم اضافه شده است. واقعاً چه بگوییم؟ گفته اید در شرایط جنگ اقتصادی، وحدت کلمه و یکپارچگی را حفظ کنیم، فقط نمی دانیم چرا رئیس جمهور سر سوزنی به این اصل معتقد نیست ، از باب نمونه، وقتی اعضای مجمع با مشاهده نتایج برجام، پالرمو و FATF را تصویب نمی کنند، دولت دم از رفراندوم می زند؟ آیا طرح رفراندوم، در راستای ایجاد وحدت و یکپارچگی در شرایط جنگ اقتصادی است؟


پنج. به عنوان یک رسانه، از مسئولان دولتی و به ویژه شخص رئیس جمهور که به گفته خودشان استاد عملیات روانی هم هستند، می خواهیم قدری برخوردها و مسائل سیاسی و تفکر حذف و هدم رقیب و امور کاذب را فروگذارند و به دغدغه های واقعی مردم برسند.

برچسب ها:

سیاسی