سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
عیارسنجی تصمیم ترامپ درباره سپاه
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
تصمیم آمریکا برای تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چقدر مهم است؟ آیا این اقدام به زیان ایران تمام میشود یا به ضرر آمریکا و متحدانش در منطقه؟ واکنش ایران به این اقدام چگونه باید باشد؟ اقدام آمریکا علیه سپاه آیا قانونی است؟ اصلاً چرا ترامپ چنین تصمیمی را اتخاذ کرد؟ و سوال آخر اینکه، آیا ممکن است این تصمیم در نهایت به جنگ منجر شود؟
از همان نخستین دقایق اعلام خبر تصمیم آمریکا درباره سپاه پاسداران، تحلیلها و موضعگیریها در این باره در سطح جهانی شروع شده و همچنان ادامه دارد. برخی تحلیلها از سر هیجان است و برخی بر اساس واقعیات. همین واکنشهای گسترده نشان میدهد این تصمیم، «اتفاق مهمی است»، البته نه فینفسه! در این نوشتار ضمن تبیین ماهیت و عیار این تصمیم، تلاش میکنیم پاسخهای منطقی برای سوالهای فوق پیدا کنیم.
برای یافتن یک پاسخ جامع و کامل، به طور قطع نمیتوان این تصمیم را «مستقلا» به تحلیل نشست. این تصمیم را باید در چارچوب سایر تصمیمها و اقدامات ضد ایرانی دولت آمریکا دید و بررسی کرد. به عبارت دیگر، باید دید دولت آمریکا طی سالهای گذشته به دنبال چه هدفی در ایران بوده و چه تلاشهایی برای رسیدن به این هدف کرده و آیا به هدف خود رسیده است؟ اتخاذ تصمیم تازه یعنی، حریف به هدف مطلوب خود نرسیده است.
«فشار حداکثری اقتصادی» برای ایجاد ناآرامی در ایران و در نتیجه، واداشتن کشورمان به دادن امتیازهایی مثل «واگذاری مولفههای قدرت» و تبدیل شدن از «ایرانی مقدر و مستقل» به کشوری وابسته در مختصات مثلاً عربستان و بحرین، خلاصه تمام هدف آمریکا، از چهل سال پیش تاکنون بوده است که با تغییر دولتها در این کشور، با کمی بالا و پایین و تغییر روش دنبال شده است. جدیترین نگرانی اعلامی دشمن نیز «افزایش نفوذ ایران در منطقه» عنوان شده است. دشمن در واقع پس از تست زدن روشهای مختلف و نگرفتن نتیجه به این نتیجه رسیده که باید با اهرم اقتصاد به جنگ مردم ایران رفت و از نفوذ روزافزون این کشور کاست. بنابراین تصور میکنیم این تصمیم بر خلاف ظاهر آنکه «نظامی» به نظر میرسد، صرفاً یک «عملیات روانی» با «اهداف اقتصادی» دانست و اهمیت آن در همین حد است نه بیشتر...
برای اینکه به میزان اهمیت واقعی این تصمیم پی ببریم کافی است این سؤال را هم از خود بپرسیم که آمریکاییها برای رسیدن به این هدف قدیمی، کدام روش را امتحان نکردهاند؟ و اینکه، چه نتایجی از این روشها گرفتهاند؟ از تحریمهای اقتصادی بگیرید تا تحمیل جنگ ۸ ساله، تلاش برای راهاندازی چندین کودتا، قائله داعش و.... این روزها ترکیبی از همه آنها بهعلاوه حملات گسترده رسانهای و اقتصادی و… حمله به سپاه!
اما در همه این توطئهها به طرز معجزهواری هم شکست خورده و هم نتیجه عکس گرفته است. از دلِ ۸ سال جنگ با عراق، یک متحد فوق استراتژیک درآمده که در بحبوحه فشارهای اقتصادی آمریکا، میتوان تحریمها را به کمکش دور زد. از دل داعش محبوبیت سپاه در میان مردم و رهبران کشورهای همسایه زائیده شده و همینطور تحقیر آمریکا و مرتجعین عرب.
وقتی ترامپ مثل یک تروریست، مجبور میشود پنهانی و در تاریکی به عراق سفر کند آن هم پس از صرف ۷ تریلیون دلار، اما آقای روحانی با آن همه احترام و در روز روشن و در میان استقبال تمام اقشار این کشور وارد بغداد میشود، میتوان میزان موفقیت آمریکا در رسیدن به هدف خود را سنجید و آن را با میزان موفقیت سپاه مقایسه کرد! در اوج فشارهای اقتصادی آمریکا ۲۰ میلیارد دلار قرارداد تجاری با عراق نتیجه یک فقره سفر آقای روحانی به این کشور شده است.
شاید اقدام آمریکا در تروریستی نامیدن سپاه، کمکی انتخاباتی به نتانیاهو کند یا دلار را چند صد تومانی بالا و پایین نماید، یا باعث ذوق مرگ شدن گروههای تروریستی و ضد انقلاب شود اما از آنجایی که این تصمیم بیش از «یک عملیات روانی» نیست، کمک زیادی هم به آمریکاییها نخواهد کرد. اما به ایران چرا، کمک زیادی خواهد کرد. مزیتهای این تصمیم از همان ساعات نخست اعلام، خود را نشان داده است. بخوانید:
اتحاد مثالزدنی که بین جریانهای سیاسی ایران ایجاد شد، محبوبیت زیادی که به سپاه داد و همدلی که بین مردم راه انداخت، نمونههای ارزشمندی از نتایج این حماقت ترامپ بود که، میلیاردها میارزد. دیروز دوستی به شوخی میگفت: اقدامی که لباس سپاه به تن افرادی مثل محمود صادقی میکند چیز کمی است؟!
آمریکا این تصمیم را زمانی گرفت که، بچههای سپاه تا شکم زیر گل و لای و در حال کمکرسانی به مردم عزیز ایران بودند. پیش از این حماقت ترامپ، محبوبیت سپاه و سایر ارگانهای نظامی به خاطر همین تلاشهای بیادعا، رو به افزایش بود، این تصمیم قطعاً محبوبیت آنها را دوچندان کرد و میزان نفرت از آمریکا را نیز به همین اندازه زیاد کرد لذا، تصور میکنم، این تصمیم بیش از هر چیز، به نفع ایران تمام شد. برای این نتیجهگیری دلایل دیگری نیز هست.
نیروهای نظامی آمریکا نیز در منطقه از سوی ایران، گروه تروریستی نامیده شده اند. دسترسی ما به نظامیان تروریست آمریکا در منطقه زیاد است یا دسترسی آنها؟! به قول استراتژیستهای آمریکایی، از این پس جان نظامیان آمریکایی است که بهخطر خواهد افتاد و به قول سی ان ان، ترامپ از این تصمیم خود پشیمان خواهد شد.
واکنش ایران تا این لحظه قابل تقدیر و خوب بوده است. منتفی شدن FATF و تروریست معرفی شدن نظامیان آمریکایی از جمله واکنشهای خوب و فوری ایران در برابر تصمیم ترامپ بوده است. نمایش اتحادی هم از سوی همه جریانهای سیاسی ایران علیه آمریکا صورت گرفته که باید ادامه یابد. باید توجه داشت که شدت واکنش به عملیات روانی دشمن باید به همان اندازه شدید باشد.
گاهی دشمن در صدد «تست» زدن است. واکنش را میسنجد و بسته به آن، اقدام بعدی را ترتیب میدهد. اگر پیام ضعف و دودستگی دریافت کند قطعاً یک قدم جلوتر خواهد رفت. روی سخن با برخی جریانهای سیاسی داخلی است. اینکه یکی دو روز اول با شدت گرفتن هیجانات ضدآمریکایی لباس سپاه به تن کنیم و متحد و محکم جلوی آمریکا بایستیم اما رفته رفته با خوابیدن هیجان، از «لزوم مذاکره با ترامپ» بگوییم، پیام خوبی را برای حریف مخابره نخواهیم کرد. این روند علاوه بر اینکه پیام ضعف به دشمن مخابره میکند، قطعاً باعث دوقطبیسازی در این مورد نیز خواهد شد. این یعنی، اتحادی که در یکی دو روز اول حاصل شد به هیچ نمیارزد و دشمن یک قدم دیگر جلو خواهد آمد.
برگزاری رزمایش در تنگه هرمز و تمرین دفن کردن ناوهای آمریکایی، یکی دیگر از اقداماتی است که سپاه میتواند با انجام آن، جدیت خود را به حریف نشان داده و پاسخ تست زدن آمریکاییها را برای حریف مخابره کند.
اما برای این سوال که، «چرا ترامپ چنین تصمیمی را اتخاذ کرد؟» میتوان پاسخهای دیگری نیز یافت. کمک به پیروزی نتانیاهو در انتخابات یکی از این پاسخهاست. نخست وزیر رژیم صهیونیستی تصریح کرده که این تصمیم به درخواست او انجام شده است.
با نگاهی به برخی اقدامات احمقانه و خارج از عرف و قوانین بینالمللی ترامپ مثل تصمیمش راجعبه جولان، قدس، برجام و… میتوان به این نتیجه رسید که او به شدت تحت نفوذ لابی های صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی احتمالاً با خود بررسی کرده، شاید دیگر هیچ وقت فردی به حماقت ترامپ روی کار نیاید لذا باید تا دو سالی که از مدت ریاست جمهوری او باقی مانده، تا میتواند استفاده کرده و آرزوهای خود را عملی کند!
تصمیم ترامپ فقط «احمقانه» نیست، غیرقانونی نیز هست. سپاه یک نیروی نظامی رسمی است و متعلق به دولتی است که عضو سازمان ملل است؛ اختیار خود را از قانون اساسی کشورش میگیرد؛ یک ساختار مشخص و تعریف شده دارد و دارای یک مرامنامه نظامی مصوب است که سازمان و اعضای آن را مقید به رعایت قوانین داخلی ایران و حقوق بینالملل در حوزه منازعات مسلحانه میسازد.
اعضای سپاه دارای لباس مخصوص، نشان نظامی ثابت و قابل رؤیت و سایر ویژگیهای لازم هستند، ضمن اینکه قریب به نیمی از جمعیت مشمولین خدمت سربازی در کشور دوران خدمت خود را در این نهاد سپری میکنند. لذا این تصمیم بیسابقه کاملاً غیر قانونی است.
در پاسخ به سوال آخر هم باید گفت، این تصمیم بنا به دلایل متعدد به جنگ ختم نخواهد شد. اول به دلیل ماهیت این تصمیم. همانطور که اشاره شد، این تصمیم نه پشتوانه حقوقی دارد نه امکان عملی شدن و صرفاً یک تصمیم سیاسی با اهداف اقتصادی است. تصورش را بکنید از فردا هر ناو جنگی و تجاری آمریکایی و غیرآمریکایی که قصد عبور از تنگه هرمز را داشته باشد،
باید از نیروهای سپاه اجازه بگیرد، اما طبق تصمیم ترامپ، هرگونه ارتباط با سپاه جرم تلقی میشود! آمریکا برای جدی نشان دادن این تصمیم و ترساندن متحدان خود شاید بخواهد غلطهای پراکندهای هم بکند که در این صورت، قطعاً پاسخ مناسبی از بچههای سپاه دریافت خواهد کرد چرا که به قول رهبر انقلاب دوران بزن در رو گذشته است… همین حالا که در حال مطالعه این یادداشت هستید، فرماندهان آمریکایی در عراق در حال تشدید تدابیر امنیتی برای محافظت از نیروهای خود هستند!
شاید به دلیل همدلی که در کشور به وجود آمده، جای نکته آخر در اینجا نبود اما این نکته را به یاد داشته باشید، از همین امروز و فردا احتمالاً سر و کله برخی جریانهای واداده پیدا خواهد شد که بگویند، نباید هیچ اقدامی در برابر آمریکا انجام داد چرا که پاسخ دادن به این کشور به جنگ منجر خواهد شد. این طیف که معتقدند نباید «هیچ» واکنشی- تاکید میشود، هیچ واکنشی- به اقدامات دشمن نشان داد، همان طیفی هستند که تنها راه حل ممکن را «مذاکره» میبینند آن هم نه مذاکره برای گرفتن امتیاز بلکه مذاکره برای دادن امتیاز.
این طیف یا جاهل هستند و دچار اشتباه محاسباتی شدهاند، یا به دلیل وابستگیهای فکری و اعتقادی جز «سازش» و «تسلیم» چیزی نمیدانند، یا به دلیل دو تابعیتی بودن، مخالف تقابل هستند چرا که سوگند خوردهاند برای آمریکا بجنگند! شاید هم چون زندگی و خانوادههایشان در آن سوی آبهاست، نمیتوانند علیه دشمن باشند! به هر تقدیر ممکن است طی یکی دو روز آینده شاهد توئیتها و موضعگیریهای آنچنانی از سوی این افراد باشیم!
تله حقوقی امریکا برای ایران
رضا نصری در ایران نوشت:
چند سال پیش دولت محافظهکار کانادا (دولت هارپر) - پیش از قطع روابط دیپلماتیک با تهران- دولت ایران را رسماً به عنوان «دولت حامی تروریسم» نامگذاری کرد. هدف از این «تله حقوقی» این بود که دولت بعدی- علیرغم تمایل و وعدههای انتخاباتی خود- نتواند به آسانی روابط دیپلماتیک کانادا و ایران را برقرار سازد.
در واقع، دولت بعدی کانادا (دولت لیبرال) میبایست یا نشان دهد ایران دیگر حامی سازمانهایی مانند حزبالله لبنان و حماس نیست، یا ثابت کند این سازمانها دیگر طبق قوانین کانادا سازمانهای «تروریستی» محسوب نمیشود.
طبیعتاً اثبات چنین امر مسلمی- در فضایی که جولانگاه لابیهای صهیونیست است- مستلزم تقبل هزینه سیاسی قابل ملاحظهای است که هیچ سیاستمداری تن به آن نمیدهد. نامگذاری سپاه پاسداران به عنوان یک «سازمان تروریست خارجی» نیز یک تله حقوقی / سیاسی از همین جنس است که به چند منظور پیش پای ایران و دولت بعدی امریکا پهن شده است:
۱) اول اینکه جریان جنگطلب و تندروی واشنگتن قصد دارد با این تلهگذاری دولت ایران را به اتخاذ تصمیمات تند و عصبی- مانند خروج از برجام- ترغیب کند تا از این طریق راه را برای اجماعسازی مجدد علیه کشور هموار سازد. در واقع، شاید در مقطع فعلی هیچ چیز به اندازه احیای مجدد قطعنامههای شورای امنیت، قرار گرفتن دوباره ایران تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل و فرصت سوءاستفاده از این فضا برای جریان جنگطلب خوشایند و مطلوب نباشد.
۲) دوم اینکه دولت کنونی امریکا بخوبی واقف است که حزب دموکرات و نامزدهای برجسته آن برای جانشینی ترامپ از هماکنون «بازگشت به برجام» را در برنامه انتخاباتی سال آینده خود قرار دادهاند. به همین خاطر، با توجه به احتساب احتمال عدم موفقیت ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰، قصد دارد با تحریک ایران به تندروی و بالطبع تقبیح هرگونه اقدام در جهت تلطیف روابط با ایران، این وعده انتخاباتی و برنامه سیاسی را از دستور کار جریان رقیب خارج سازد.
علاوه بر این، دولت ترامپ قصد دارد این پیام را به دولتمردان ایران برساند که- با توجه به موانع ایجاد شده - «منتظر اتمام دوره ترامپ ماندن» کار بی فایدهای است و برای برونرفت از بحران کنونی چارهای جز تن دادن به مذاکره با آقای ترامپ نخواهند داشت!
۳) سوم اینکه جریان جنگطلب خوب میداند که حضور آن در مناصب کلیدی قدرت حضور موقتی است که باید از آن به بهترین شکل برای تعیین تکلیف با «معضل ایران» استفاده کند. به همین خاطر، قصد دارد با این تلهگذاری فضایی آماده کند تا بتواند تلفات نیروهای خود در منطقه یا آسیب به داراییها و زیرساختهای خود را به گردن سپاه پاسداران بیندازد و از این طریق احتمال و استقبال از درگیری نظامی را افزایش بخشد. در این راستا، قطعاً از اظهارات خشمآلود و تهدیدهای نسنجیده مقامات رسمی و غیررسمی ایران برای پیشبُرد این هدف و بهکارگیری ترفند «پرچم دروغین» استفاده خواهد کرد.
۴) چهارم اینکه جریان جنگطلب قصد دارد با این نامگذاری موضوع موشکهای بالستیک را- که پس از برجام از زیر چتر ممنوعیت شورای امنیت خارج شده بود - مجدداً به مرکز توجهات بینالمللی بازگرداند.
در واقع، در شرایط کنونی، بهترین هدیه به تندروها و دولت ترامپ از دست دادن خونسردی، خودزنیهای غیرضروری از قبیل قهر با لوایح FATF، لبریز شدن کاسه «صبر استراتژیک» و مبادرت به اقدامات و اظهارات نسنجیدهای است که برای متفکران و دستگاه تبلیغاتی جریان جنگطلب قابل بهرهبرداری است!
اما پرسش اینجاست که در برابر این اقدام خصومتآمیز امریکا، ایران چه واکنشی میتواند از خود نشان دهد؟
اولین واکنش میتواند این باشد که ایران - در یک اقدام متقابل - نیروهای مسلح امریکا را در فهرست سازمانهای تروریستی خود قرار دهد و به دستگاه سیاسی و بدنه کارشناسی دستگاه نظامی امریکا به وضوح این پیام را مخابره کند که از این پس با سربازان امریکایی - در صورت دستگیری آنها در خاک ایران - به مثابه اعضای یک سازمان تروریستی برخورد خواهد کرد. این اقدام - که از هماکنون مقدمات آن توسط وزارت خارجه و شورای عالی امنیت ملی مهیا شده - اقدامی قاطع اما مشروع و قانونی است و در راستای احقاق حقوق تضییع شده ایران قابل تفسیر است.
دومین واکنش میتواند بسیج سازمانهای بینالمللی و سایر دولتها برای ترغیب کنگره به ممانعت از این نامگذاری در هفته آینده باشد. در واقع، از آنجا که کنگره یک هفته فرصت دارد تا نسبت به این نامگذاری اظهار نظر کند، لازم است دستگاه دیپلماسی کشور - با رایزنی با سازمانهایی مانند کمیته بینالمللی صلیب سرخ، سازمان ملل، دولتهای منطقه و دولتهای غربی - آنها را به مذاکره با کنگره برای خنثیسازی این تصمیم نامتعارف تشویق کند.
در این راستا، به عنوان مثال، دولت ایران میتواند با طرح این استدلال که این نامگذاری به چارچوب حقوقی و ضمانتهایی که سربازانش باید مطابق «کنوانسیونهای ژنو» از آن برخوردار باشند لطمه میزند، تهدید به خروج از این کنوانسیونها کند و از این طریق کمیته صلیب سرخ، سازمان ملل، اتحادیه اروپا و کشورهای منطقه را به میانجیگری و فشار به کنگره برای تجدید نظر در این تصمیم وادار سازد.
سومین واکنش میتواند تلاش و رایزنی برای ترغیب عراق به اخراج نظامیان امریکا از خاک این کشور و تسریع روندی باشد که از هماکنون در پارلمان عراق در همین راستا آغاز شده است.
به عبارت دیگر، دولت ایران میتواند نشان دهد برای مقابله با اقدامات خصومتآمیز امریکا، این قابلیت را دارد تا با به کارگیری اهرمهای حقوقی و سیاسی خود - و بدون توسل به اقدامات تند و غیرضروری - برای دولت امریکا هزینههای سنگین راهبردی، امنیتی و سیاسی ایجاد کند.
و چهارم اینکه لازم است دولت ایران نسبت به مدیریت فضای داخلی و خنثیسازی اقدامات کارگزاران جنگ روانی - که میخواهند در ایران «فضای جنگی» حاکم کنند - با جدیت و درایت تمام اقدام کند.
در این راستا، لازم است افکار عمومی متوجه شود که برخلاف تصور برخی تحلیلگران، نامگذاری سپاه به عنوان سازمان تروریستی به هیچ عنوان به دولت امریکا «مجوز» درگیری نظامی با سپاه را نمیدهد؛ و چه بسا ممکن است همین نامگذاری نابخردانه حتی قانونگذاران کنگره را ترغیب کند تا با تصویب یک قانون جدید مانع از این شوند تا دولت کنونی بدون اخذ مجوز از کنگره علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد.
ابزارهای کارآمد ایران برای مقابله با جنگ ارزی آمریکا
محمد حقگو در خراسان نوشت:
در روزهای اخیر همتی رئیس کل بانک مرکزی پالس هایی از یک نبرد تمام عیار در حوزه ارزی را می داد. منتهی دقیقاً مشخص نبود که جریان چه بوده است چرا که بازار ارز تا همین روزهای اخیر، دقیقاً بر خلاف سال گذشته، روند نسبتاً با ثباتی را طی کرد.
با این حال، هم اینک مشخص شده است که آمریکا با همکاری برخی کشور های عربی منطقه با استفاده از تجربه سال گذشته خود در تعطیلات نوروز و همچنین با سوء استفاده از تعطیلی نسبی بازارها و مجالیابی معاملات لفظی، فردایی و کاذب، قصد داشته به تولید پالس های قیمتی بپردازد و با جدی شدن اثر روانی نرخ های مجازی ارز، همان وقایع ارزی سال قبل را در کشور پیاده کند.
قصدی که اتفاقاً با هجمه سنگین و همه جانبه ای نیز همراه بوده است. مسیر هجمه ارزی اخیر از درون شیخ نشین کوچک جنوبی یعنی دبی در امارات می گذشت و می گذرد. همان طور که در صفحه ۱۴ امروز به آن اشاره شده است، ایجاد تقاضاهای بزرگ برای درهم جهت افزایش نرخ برابری آن با ریال که با توجه به رابطه نرخ درهم و دلار، به کاهش ارزش ریال در برابر دلار منجر می شد، نقطه کانونی این تلاش ها بوده است. با این حال، به نظر می رسد آمریکا در این عرصه نتوانسته و نخواهد توانست توفیق چندانی کسب کند. به دلایل زیر:
۱ -گزارش ها هم اینک حاکی از آن است که در نقطه آغاز این هجمه ارزی یعنی تعطیلات نوروز، بر خلاف سال گذشته، صرافی های بانک مرکزی در بازار حضور داشته و تعطیل نبوده اند. این موضوع، امکان بازی آزاد نرخ سازان مجازی را تا حدی محدود ساخت که نتیجه آن را در بازار ارز ابتدای فروردین دیدیم. لذا پی ریزی اولیه روانی این هجمه با شکست مواجه شده است.
۲- در فروردین امسال، برخلاف سال گذشته که در تلاطمات ارزی بهمن و اسفند ۹۶، دست بانک مرکزی برای نقش آفرینی در بازار نقد بسته بود، این بار بانک مرکزی با سیاست های پیشینی، دست پری از نظر منابع ارزی داشته و مهم تر اینکه طبق اظهارات همتی با چشمانی باز در بازار ارز حاضر بوده و هست.
۳ - سومین عامل مربوط به سیاست جدیدی است که بانک مرکزی پس از تغییر مدیریت و به توصیه کارشناسان در پیش گرفته که به تغییر نقشه ارزی موسوم است. به این معنا که اتکای ارزی عمدتاً متکی بر کانال های موجود در دبی، به دلیل همکاری این کشور با بازوهای تحریم گر آمریکا در منطقه، به نحو هوشمندانه ای در حال چرخش به سوی همسایگان نزدیک و کانال های مطمئن (به لحاظ سیاسی) به خصوص عراق است. به طوری که همتی در جریان سفر خود به عراق در سال گذشته و نیز سفر هیئت عراقی به ایران در روزهای اخیر، از توسعه تبادلات مالی با این کشور سخن گفته است.
این چرخش سیاستی، هم اینک به کاهش روزافزون نقش دبی در تعیین نرخ دلار و ارز در تهران و به طور خلاصه کند شدن تیغ تحریم آمریکا در کانال ارزی دبی شده است. مزیت مهم این چرخش سیاستی به نوع بازار ارز عراق باز می گردد که عمدتاً متکی بر بازار نقد و تبادلات غیر بانکی است و امکان دورزدن تحریم ها از این طریق بسیار آسان است. ضمن اینکه مناسبات استراتژیک ایران و عراق نیز مانع از آن می شود که عراق بخشی از نقشه تحریمی علیه ایران باشد. لذا این سیاست مصداق دقیق یارانه ای است که سیاست منطقه ای ایران هم اینک به اقتصادش می دهد!
۴ - چهارمین عامل نیز به بازار متشکل ارزی بر می گردد که هم اینک مسئولان بانک مرکزی وعده راه اندازی آن را تا اواخر فروردین داده اند. بدین ترتیب بسیار امید می رود که مرجع قیمت گذاری نرخ ارز به جای اتکا به یک نقطه خارجی، به داخل کشور انتقال یابد و عرضه و تقاضای داخلی، نرخ صحیح ریال در برابر دلار را مشخص کند. در نتیجه معاملات لفظی و فردایی و کانال های تلگرامی و… جای خود را به تابلوهای شفاف و عوامل موهومی و پشت پرده مجازی جای خود را به اخبار و وقایع قابل رصد در حوزه بازار ارز خواهند داد.
در مجموع باید گفت که اقدامات بانک مرکزی در حضور پیشگیرانه، فعال و موثر در جنگ ارزی فروردین ماه قابل تقدیر است. این تجربه، به همه نشان می دهد که حضور فعالانه در مقابل دشمن اقتصادی راه های زیادی را برای مقابله با هجمه های تحریمی پیش پای اقتصاد ایران خواهد گذاشت. از منظر پیش بینی نرخ ارز با توجه به افزایش اخیر نیز، مجموع عوامل و اقدامات یادشده، آینده روشنی را برای بروز شوک ارزی یا افزایش های بی سابقه پیش روی قرار نمی دهد و کارشناسان معتقدند که بازتحریم سپاه در روزهای اخیر، دستاورد اقتصادی جدیدی پیش پای اتاق جنگ خزانه داری آمریکا قرار نخواهد داد.
شوخی ناپسند آمریکا را نمیتوانیم تحمل کنیم
احمد خرم در آرمان نوشت:
اقدام اخیر آمریکا و تروریستی خواندن سپاه پاسداران توسط دونالد ترامپ را نباید به معنای ایجاد زمینه جهت تشنج و درگیری نظامی بین دو طرف دانست و اینگونه تلقی کرد. متاسفانه در افکار عمومی یک چنین برداشتی شکل گرفته که شاید از این پس، آمریکاییها به محض رویت نیروهای نظامی ایران که وابسته به سپاه باشند، آنها را مورد تعرض قرار دهند.
درحقیقت این اقدام به معنای بوجود آمدن تشنج و درگیری نیست. به عنوان مثال حزبا… لبنان سالهاست که از طرف آمریکاییها در لیست گروههای تروریستی قرار گرفته و اینگونه نیست که هرجا بخواهند با این نیروها درگیر شوند. مشی دونالد ترامپ هم پیش بردن کار بر پایه اقدامات تبلیغاتی است وهمانطور که شاهد بودیم تاکنون ازهیچ نوع درگیری نظامی استقبال نکرده است.
این بار هم طبیعتاً به پیشوازهیچگونه درگیری نظامی نخواهد رفت. اما در سطح سیاسی و تبلیغاتی در شرایطی قرار داشتیم که انتخابات کشور اسرائیل بود و با توجه به تعهدی که هیات حاکمه آمریکا و ترامپ بهخصوص به جناح حزب لیکود زیر نظر نتانیاهو دارد، این اقدام هدیهای از جانب ترامپ تلقی میشود. از طرفی دیگر در سالروز خروج از برجام، آمریکا میخواست در سطح تبلیغاتی نشان دهد که هنوز برگهایی برای رو کردن دارد.
ولی در عمل میبینیم ترامپ واقعاً آدمی نیست که بتواند کارهایی را انجام دهد و از انجام آنها به دلایل انسان دوستانه یا مصلحت جویانه خودداری کند. آنچه آمریکاییها میتوانستند انجام دهند را تقریباً تابهحال انجام دادهاند و آنچه انجام ندادهاند را یا نمیتوانستند انجام دهند و یا هزینهای بسیار گزاف برایشان داشته که نمیخواستند پرداخت کنند. هرچند شرایط سخت است اما نباید خیلی نگران باشیم.
البته به لحاظ ارزشی ملت ایران از یک چنین جسارتی بسیار ناراحت است. نیروهای نظامی در تمام کشورها محبوبیت دارند و مردم آنها را به عنوان حافظان امنیت و استقلال کشورشان نگاه میکنند و همیشه هم در تمام کشورهای دنیا سعی میشود که محبوبیت نیروهای نظامی کشاکش مسائل سیاسی یا اجتماعی خدشه دار نشود.
بنابراین یک چنین موضوعی صرفاً اهانت به سپاه به عنوان بخشی از نیروهای نظامی کشور نیست بلکه اهانت به کل ملت ایران است و به نظر میرسد از این جهت جا دارد در داخل کشور مردم انسجام خود را حفظ کنند و نشان دهند که مسائل داخلی کشور به هیچ وجه باعث نمیشود که از منافع و ارزشهای حیاتی خودمان و احترام به نهادهای عمومی که حافظ امنیت ما هستند و نیروهای نظامی و بهخصوص سپاه که در تاریخ ۴۰ ساله بعد از انقلاب نقش بسیار ویژهای در تحرکات میدانی و جنگ داشته، چشم پوشی کنیم و به هیچ وجه نمیتوانیم بپذیریم که چنین اهانتی صورت بگیرد.
در سطح داخل همین همبستگی که نیروهای مختلف سیاسی نشان دادند و این اقدام را محکوم کردند، قطعاً بسیار موثر است و اگر این اقدام صورت نگیرد، تصور اشتباهی که برای خارجیها و بهخصوص آمریکاییها پیش خواهد آمد این است که فکرمی کنند سپاه منفک از جامعه ایران است و میتوانند هر رفتاری داشته باشند.
اقدام دیگری که خیلی بهموقع و با سرعت کافی از طرف وزارت خارجه صورت گرفت و بیانیه شورای عالی امنیت ملی صادر شد، بود که در سطح سیاسی و دیپلماتیک این اقدام کاملاً متناسب و متقابل است. درواقع بیش از این هم خیلی به لحاظ عرف دیپلماتیک و سیاسی هم جا ندارد.
معمولاً وقتی یک تعرض دیپلماتیک صورت میگیرد اقدام متقابل باید متناسب باشد. جرات و شهامت خوبی که در تصمیم گیرندگان شورای عالی امنیت ملی وجود داشت، نشان داد که مسأله را اصلاً شوخی نمیگیرند. هرچند اقدام ترامپ هیچ تاثیر عملی ندارد و به نوعی یک شوخی است ولی شورای عالی امنیت ملی کشورمان نشان داد که ما هر شوخی ناپسند و بیجایی را نمیتوانیم تحمل کنیم.
ابرها به حال حرفهای علمی ما گریستند!
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
هفتم اردیبهشت سال ۱۳۹۴ عیسی کلانتری، رئیس فعلی سازمان محیط زیست که در آن زمان مشاور معاون اول رئیسجمهوری در امور آب، کشاورزی و محیط زیست بود، در نشست کمیته اقتصادی بنیاد امید ایرانیان گفت: «بحران خشکسالی در ایران به وضعیتی رسیده که حیات و تمدن سرزمین در معرض تهدید قرار گرفته است. مطابق برآوردهای علمی، منابع [آبی] کشش تأمین نیازهای جمعیت فعلی ایران را ندارد و در آینده نهچندان دور حدود ٧٠درصد جمعیت ایران باید از کشور مهاجرت کنند، اما با وضع دیپلماسی خارجی ایران، کدام کشورها حاضرند ٤٠ تا ٥٠میلیون ایرانی را اسکان دهند؟!»
غرض از یادآوری این جملات، اشتباه دانستن آن نیست و بالطبع غرض تمسخر دغدغه دیپلماتیک یک مسئول نظام برای اسکان ۵۰ میلیون ایرانی در یک کشور خارجی هم نیست. من حتی سخن رئیسجمهور را که چندی پیش میگفت: «ابر وقتی میآید، از بالا به پایین نگاه میکند و میبیند هیچ درختی نیست. خب! رد میشه و میره» قابل فحص و بحث میدانم.
در کنار این گونه ایدههای مسئولان، کارشناسانی هم بودهاند و هستند که در سالهای اخیر پاتوقشان شده بود برنامههای عامهپسند تلویزیون و هشدارهای آنچنانی درباره اینکه دریاچه ارومیه و تالابهای ایران دیگر «هرگز» احیا نمیشود و ایران دیگر هرگز روی بارندگی مناسب را نخواهد دید و، چون زمین در حال گرم شدن است، هر جایی که خشک است، خشکتر و هر جایی که پرباران است، پر بارانتر میشود و از این قبیل.
مسئله من، از این یادآوریها «مسئله دهانهای باز مردم است»! مردم معمولاً با یک دوگانه روبهرو هستند؛ دوگانهای که به آنها میگوید پروفسور کردوانی که به پدر کویرشناسی ایران معروف است، هر روز در یک برنامه تلویزیونی احساسی عامهپسند حضور مییابد و فریاد میزند که «تا چند دهه دیگر آبی چه در رودخانهها و چه در زیر زمین برای ایران باقی نمیماند و ۵۰ سال دیگر سدهای تهران غیرقابل استفاده است و امکان احیای تالابها و دریاچه ارومیه دیگر وجود ندارد»، اما به این سخنان ظاهراً علمی نه طبیعت توجه میکند و نه مسئولان از آن تنبه میگیرند. در یک زمان دو هفتهای دهها تالاب و دریاچه و رود و سد و آبگیر لبریز از آب میشود و مسئولان هم معمولاً ابنالوقت هستند نه ابوالعقل و آتی اندیش، چون رأی آنها چهارساله است!
دوگانه دیگری میگوید عیسی کلانتری که دکتری فیزیولوژی محصولات زراعی از امریکا دارد و ۱۲ سال از دولت جنگ تا دولت اصلاحات وزیر کشاورزی بود، بارها میگفت: امکان خودکفا شدن ایران در تولید محصول استراتژیک گندم وجود ندارد و پس از خودکفا شدن ایران باز تأکید کرد که این خودکفایی دوامی ندارد و یک سال بعد که دوباره ایران مجبور به وارد کردن گندم شد، او یک قهرمان بود و حالا که چندین سال است به طور پیوسته خودکفایی ایران در تولید گندم حفظ شده است، ضمن تأکید دوباره بر موقتی بودن این امر، به مسئله جدید مهاجرتناگزیر ۵۰ میلیون ایرانی به خارج از کشور به خاطر خشکسالی ورود کرده است و الی آخر.
این اظهار نظرها که در آن با تکیه بر مجموعهای از دانستههای خود از یک امر قطعی و حتمیالوقوع و یقینی به نام «علمی بودن» دم میزنیم، با اینکه میدانیم در اصل علم- نه دانستههای ما- هیچ چیز ثابتشدنی و قطعی نیست، معمولاً برای گوینده شهرت میآورد و برخی فواید شخصی دیگر، اما آتش به جان عموم مردم میاندازد. افزایش خرید خانه در شمال کشور و برخی از کشورهای پر باران منطقه مثل گرجستان و ترکیه از سوی شهروندان متمول شهرهای مرکزی ایران، تنها یکی از آن پیامدهای ناگوار افاضات علمی مسئولان و کارشناسان است. جالب آنکه به گواه شواهد، این هشدارها و اظهار نظرها کمترین تغییر را در الگوی مصرف آب شهروندان و کشاورزان ایجاد کرده است، یعنی این انتظار حداقلی را هم برآورده نکرده است و مردم به جای تفکر و تدبیر در چگونگی کاهش مصرف آب یا اینکه چگونه ثروت خود را برای حفظ منابع آبی کشور به کار ببرند، آسانترین و البته رسواترین شکل کار یعنی خرید خانه در کشورهای دیگر را برگزیدهاند و تأکید میکنم که این فقط یکی از آسیبهای هشدارهای آبکی درباره سرنوشت آب در ایران است.
ایران کشور پر بارانی نیست و وضع بارش در سالهای پیش رو هم معلوم نیست. حتی خود دانشمندان هواشناس، پیشبینی ترسالی و خشکسالی را برای سالهای طولانی پیش رو در یک منطقه امری بسیار دشوار و بلکه محال میدانند. اما در کشور ما بسیاری «پیشگویی و رمالی» را ترجیح میدهند، چون با آن بیشتر میتوان بر احساسات عامه غلبه کرد، تا آنجا که برخیها حتی با تأکید افراطی بر مسئله «جنگ آب» طوری حرف میزنند که گویی برای شلیک در جنگ آب، دستها روی ماشهها رفته است!
بارندگیهای امسال به ما دست کم باید این فهم را اضافه کرده باشد که در اظهارنظرهای خود محتاط باشیم. سال دیگر میتواند دوباره سال خشکی باشد یا اینکه بدتر از امسال با سیل و ابرهای تندری روبه رو باشیم. پس با احتیاط سخن بگویید و از مردم بخواهید که «حتی در کنار رود خروشان آب هم از اسراف آب پرهیز کنند.»
ابرها میآیند و میروند و به زیر نگاه میکنند و به نظر میرسد بیشتر این بارش ها، در حقیقت گریهای است که ابرها به حال و روز فضل فروشیهای علمی ما میکنند!
سیاست آتشافروزانه
جلالخو ش چهره در ابتکار نوشت:
«ایران باید مصالحه کند!»؛ این جانمایه رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران است که در مقاله «برایان هوک» مسئول امور ایران در وزارت امورخارجه آمریکا بازتاب یافته است.
هوک که بلافاصله پس از اعلام تروریست خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی دونالد ترامپ، مقاله خود را در روزنامه نیویورک تایمز انتشار داد، با متهم کردن جمهوری اسلامی ایران، سرانجام خواستهای چهارگانهای را از تهران بیان کرد: عدم دستیابی به سلاح هستهای؛ توقف آزمایش موشکهای بالستیک؛ توقف حمایت از گروههای بهزعم او تروریستی و توقف بازداشت دوتابعیتیها. رفتار دولت ترامپ برای واداشتن ایران به عقبنشینی از مواضع اصولی خود، استفاده از سیاست «اراده مبتنی بر قدرت» است.
این سیاست در دوران جنگ سرد، جنگ بالکان، جنگهای خلیج فارس و یا واداشتن کره شمالی به قبول گفتوگوی محدود با دولت ترامپ با دستاوردهایی نسبی همراه بوده است. اما در الگوبرداری از سیاستهای تطبیقی معمولاً باید به دو عامل تعیینکننده توجه ویژهکرد: زمان و شرایط متفاوت که سبب میشود اجرای سیاستهای تطبیقی با مانع روبهرو شوند. نه زمانه مانند گذشته است و نه شرایط جاری در منطقه و جامعه جهانی حتی درون نظام سیاسی ایالات متحده بهگونهای است که سیاست اراده مبتنی بر قدرت برای واداشتن جمهوری اسلامی به قبول مصالحه با آمریکا کامیاب شود.
دولت ترامپ در همه زمان تصدی قدرت در آمریکا به صورت ناکام کوشیده است گام به گام و با اعمال قدرت و نفوذ جهانی و منطقهای خود، در حوزههای دیپلماسی و اقتصاد، فضای تنفسی ایران را محدود و حتی به پیش از توافق هستهای «برجام» باز گرداند. آخرین اقدام هم نزدیک شدن به دیواره امنیتی ایران با تروریست خواندن سپاه پاسداران در چارچوب سیاست «فشار حداکثری» است. هدف در این کار اخلال در سیستم عصبی ایران با چند ابزار بوده است؛ نخست: ایجاد شوک در جامعه ایرانی و دوم: منزوی کردن ایران در جامعه بینالملل با ناگزیر شدن تهران به اقدامهای واکنشی و دست کشیدن از ابزار دیپلماسی است.
بهعبارت دیگر همه تلاش واشنگتن در این بخش، محروم کردن تهران از امکان دیپلماسی است که موجب ماندگاری آن در جامعه بینالملل است. متحدان کاخ سفید در اعمال فشار حداکثری به تهران تاکنون به اسرائیل، عربستان و امارات عربی متحده محدود شده است. این درحالی است که نه تنها سازمان ملل متحد، بلکه اروپا، روسیه و چین با نگرانی و سوءظن به سیاستهای دولتمردان آمریکایی نگریسته و سرانجام آن را مغایر با منافع کوتاه و بلندمدت خود ارزیابی میکنند. مهمتر اینکه دولت ترامپ در اجرای سیاستهای ضدایرانی خود مجبور به نقض توافقنامهها و قوانین بینالمللی شده است.
تروریست خواندن بخشی از حاکمیت یککشور، اقدامی بیسابقه و خطرآفرین است که اگر مورد تایید جامعه بینالملل قرار گیرد، به عنوان یک رویه ناصواب و ناقض حاکمیت نظامهای سیاسی در هر نقطه از جهان معمول خواهد شد. از همینرو جامعه جهانی بهرغم هراس از دامنه قدرت ایالات متحده، با تردید و سوءظن، ناظر اقدامهایی هستند که ناکامانه دنبال شده است. واکنش جامعه بینالمللی به اقدام ناقض حاکمیتی اخیر دولت ترامپ، انتظاری است که باید به آن پاسخ داده شود. اما واکنش تهران در این بزنگاه از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تلاش کاخ سفید تشدید عملیات روانی در دادن شوک مستمر و پلکانی به پیکره نظام سیاسی ایران است. واکنش تهران نمیتواند از دو حال خارج باشد؛ عکسالعمل دفعی یا سیاست برنامهای در خدمت به مدیریت اوضاع. اگرچه اکنون کاخ سفید فشار حداکثری خود را برای واداشتن تهران به مصالحه، تا لبه رودررویی مستقیم نزدیک کرده، اما همه وجوه لازم برای انجام اراده مبتنی بر قدرت فراهم نیست. این سیاست میتواند آتشافروزانه باشد بیآنکه از حالا بتوان دامنه آن را تعیین کرد.
عصبانیت آمریکا طبیعی است
محسن پیرهادی در رسالت نوشت:
رژیم تروریست پرور آمریکا و به قول امام خمینی (ره)، این جنایتکار بالذات دولتی، عصر روز دوشنبه، سپاه را رسماً در لیست سازمان های تروریستی خود قرار داد. در این باره گفتنی هایی هست:
۱. آنچه اتفاق افتاده، جدید نیست. پیش از این نیز، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برخی از فهرست های مبغوض آمریکا قرار گرفته بود. ضمن آنکه عادت کرده ایم که دنیای امروز و به ویژه غرب، در همه چیز وارونه باشد، آنجا که رژیم کودک کش صهیونیستی ده ها بی گناه را در حمله به روستای قانا به شهادت رساند و سازمان ملل با انتشار بیانیه ای، دو طرف درگیر جنگ را به آرامش دعوت کرد، یا جای دیگری که دولت مرتجع عربستان سعودی، به ریاست کرسی حقوق بشر سازمان ملل می رسد. حالا هم جالب است بدانید نام سپاه در زمره تروریست ها در لیستی قرار گرفته که سال ۲۰۱۲، دولت آمریکا، گروهک منافقین را از آن خارج کرده است!
۲. رفتار جدید دولت آمریکا، همواره با مردم ایران، چه در عصر طاغوت و چه در دوران جمهوری اسلامی، همیشه بر محور تخاصم چرخیده است. کودتای ۲۸ مرداد، کاپیتولاسیون و تحقیر ایرانیان در عصر طاغوت و جنایات و مداخلات بی شمار آمریکا در دوران پس از آن بر هیچکس پوشیده نیست. کودتای طبس، به شهادت رساندن چند صد ایرانی در حمله به هواپیمای مسافربری، حمایت مستقیم از صدام در جنگ با ایران، ایفای نقش فعال در فتنه های ۷۸ و ۸۸، اقدام به تحریم اقتصادی و ده ها خباثت دیگر، از دولت آمریکا، تصویری کریه در ذهن ایرانیان ساخته است.
همین حالا، تقریباً هیچ گروه تروریستی فعالی در منطقه وجود ندارد که مستظهر به پشتیبانی مالی و تسلیحاتی و تبلیغاتی و اطلاعاتی آمریکایی ها نباشد. خالقان و حامیان داعش و القاعده و بوکوحرام و النصره و جیش العدل و …، امروز سپاه را تروریست می خوانند.
تشت رسوایی دولت تروریست پرور و جنگ افروز آمریکا طوری از بام افتاده که حتی آجامو باراکا، از سران حزب سبز آمریکا در توئیتر خود نوشته است: «ایران به چند کشور تجاوز نظامی داشته است؟ ایالات متحده به چند کشور؟ حال کدام یک تهدیدی است برای صلح جهانی؟»
۳. روشن است که دولتمردان آمریکا از سپاه عصبانی هستند. دلیل هم روشن است، آنها از اساس با ماهیت و مغز و پیکره جمهوری اسلامی مخالفند، اما چون توان حمله به مغز این پیکره که اسلام، مردم، ولایت فقیه و قانون اساسی است را ندارند، بازوی آن یعنی سپاه را مورد هجمه قرار می دهند. از سوی دیگر، به ویژه عملکرد چند سال گذشته سپاه در حوزه حمایت از مستضعفین منطقه را، مانع اصلی سیاست های خباثت آلود خود در منطقه می بینند و هر جا که پا می گذارند، به سد مستحکم سپاه بر میخورند. پاسخ ملت ایران هم مشخص است، به قول شهید بهشتی، آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.
۴. و اما نکته پایانی، ملت ایران همواره قدردان تمام نیروهای مسلح خود از جمله ارتش، سپاه، بسیج و ناجا بوده است، اما تقارن قرارگیری نام سپاه در فهرست سازمان های تروریستی با سوم شعبان که مزین به ولادت حضرت اباعبدالله و روز پاسدار است، فرصت خوبی است که از سپاه، تشکر ویژه تری کنیم. پاسدارانی که هرجا وظیفه باشد، در خط مقدمند، چه در دفاع از جان و مال و ناموس و میهن، چه در دفاع از حرم، چه در امدادرسانی به سیل زدگان و بحران دیدگان، چه در محرومیت زدایی، چه در حوزه های اشتغال آفرینی، علمی و فناوری و چه در ده ها حوزه دیگر. همت، خرازی، باکری، همدانی، باقری و زین الدین، اسوه های شهامت و ایثار و پاسداری اند و بر تارک این ملت می درخشند. یاد شهدای گرانقدر پاسدار را گرامی می داریم و از پاسداران امروز ایران اسلامی، ممنونیم.