زن و مرد جوانی که در پی یک ارتباط خیابانی، دست به جنایتی هولناک زده بودند در اولین جلسه بازپرسی و در اظهاراتی تکان دهنده به زنده به گور کردن مرد 40 ساله اعتراف کردند.
«مجید» متهم 39 ساله یک پرونده جنایی که نقش اصلی اما مرموز او در «جنایت بی صدای کوهستان!» از لابه لای اوراق پرونده سر بیرون آورد، روز گذشته وقتی در برابر سوالات تخصصی و فنی قاضی کاظم میرزایی قرار گرفت، به ناچار جزئیات مبهم چگونگی ارتکاب این جنایت وحشتناک را از دهلیزهای تاریک قلبش بیرون کشید و در اعترافاتی تکان دهنده گفت: از حدود یک سال قبل وقتی در همسایگی یکی از بستگان نزدیک کلثوم (متهم دیگر پرونده) در منطقه لادن مشهد زندگی می کردیم با این زن جوان آشنا شدم. من جوشکار بودم و از این مسیر کسب درآمد می کردم تا این که روزی کلثوم به بهانه انجام جوشکاری برای منزل یکی از بستگانش با من تماس گرفت که همین موضوع موجب ارتباط تلفنی ما با یکدیگر شد. او درتماس های بعدی به درد دل پرداخت و از این که همسرش او را کتک می زند ابراز ناراحتی کرد. من هم که همسرم را طلاق داده بودم و او را درک می کردم پای درد دل هایش نشستم و به قول معروف سنگ صبورش شدم!
متهم 39 ساله این پرونده جنایی در ادامه اعترافاتش افزود: این ارتباط تلفنی ادامه داشت و گاهی نیز با حضور در پارک روبه روی منزل آن ها، کلثوم را می دیدم ولی ارتباط خاصی با یکدیگر نداشتیم!
بالاخره اواخر شهریور بود که باز هم کلثوم با همسر 40 ساله اش (مهدی) درگیر شده و شوهرش او را کتک زده بود! به همین خاطر قصد داشت انتقام وحشتناکی از همسرش بگیرد. تا این که شب بیست و چهارم شهریور، کلثوم با من تماس گرفت و گفت: به همسرش تعداد زیادی قرص اعصاب و روان خورانده است و سپس از من خواست تا به منزل او بروم!
مرد مرموز این پرونده جنایی که با شگردهای اطلاعاتی پلیسی و تیزبینی های قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد؛ در چنگ قانون گرفتار شده است، با نوشیدن مقداری آب، سرش را در میان دستانش گرفت و گفت: آن شب سوار بر خودروی سمند سفید رنگم شدم و به بولوار پیروزی رفتم وقتی وارد منزل شدم، «مهدی-ح» همچنان درحالت نیمه هوشیاری قرار داشت و جملاتی را بر زبان می راند! کلثوم از من خواست شوهرش را به بیابان های اطراف مشهد ببریم و رها کنیم تا بعد از چند روز که به خانه باز می گردد ادب شود و دیگر جرئت کتک کاری همسرش را نداشته باشد!
من هم اگرچه مخالف بودم ولی باز هم تحت تاثیر وسوسه های شیطانی قرار گرفتم و با او همراه شدم. دو نفری زیر بغل هایش را گرفتیم و او را به داخل خودرو بردیم. مهدی که گویی به ماجرا مشکوک بود، با صدایی خواب آلود می گفت: مرا کجا می برید! در مسیر حرکت به کلثوم پیشنهاد کردم همسرش را به بیمارستان برسانیم و دست به این کار نزنیم ولی او قبول نکرد و به من گفت: تو ساکت باش! تا همسرم صدای تو را نشناسد، من هم نمی گذارم کسی از این ماجرا بویی ببرد!
در نهایت آرام آرام به سمت طرقبه حرکت کردیم و با عبور از جاده فرعی روستای ازغد به منطقه کوهستانی رسیدیم که چاهی در کوهپایه آن قرار داشت و اطراف آن هم با خاک های نرم محصور شده بود! خودرو را در همان نزدیکی پارک کردم و باز هم دو نفری زیر بغل های او را گرفتیم و از خودرو بیرون آوردیم! آن شب هوا مهتابی و کاملا روشن بود. ما درحالی که او را به سمت چاه مذکور می بردیم باز هم می گفت: مرا کجا می برید؟! می خواهید چه کار کنید؟! ولی زمانی که به کنار چاه رسیدیم او دو زانو روی خاک های حاشیه چاه نشست و با سر به درون چاه افتاد به طوری که من صدای خوردن پیکرش به اطراف چاه را می شنیدم. بعد از این ماجرا، کلثوم همان جا نشست و حدود 15 دقیقه به بدبختی های خودش گریست و به من هم گفت: هر حادثه ای که اتفاق بیفتد، من نامی از تو نمی برم!
متهم پرونده اضافه کرد: وقتی کلثوم را به منزلش رساندم باز هم با یکدیگر به صورت تلفنی در ارتباط بودیم تا این که مدتی بعد از این ماجرا، کلثوم با من تماس گرفت و گفت: از دست همسرم خلاص شدم اما حالا پدر شوهرم رهایم نمی کند و مدام سراغ پسرش را می گیرد! او از من خواست به منزلش بروم تا نقشه ای برای گمراه کردن پدرشوهرش بکشیم! آن شب کلثوم به من گفت: باید به غرب کشور بروی و از آن جا پیامکی برای پدر شوهرم بفرستی تا اطمینان پیدا کند که پسرش به آلمان گریخته است! ولی من پولی نداشتم که به غرب کشور سفر کنم! بنابراین همان شب کلثوم پیامکی با این مضمون که جان تو و جان فرزندانم! نوشت و من آن پیام را از گوشی مهدی برای پدر شوهرش ارسال کردم! بعد هم من گوشی خودم را به کلثوم دادم و گوشی مقتول را با خودم بردم!
معتاد 39 ساله در پایان اعترافاتش گفت: اما نمی دانم ماجرای این جنایت چگونه لو رفت که ناگهان کارآگاهان پلیس آگاهی را روی سرم دیدم و غافلگیر شدم با این که من از دی ماه گذشته ارتباطم را با کلثوم قطع کرده بودم!
در پایان جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، تحقیقات بیشتر با اظهارات کلثوم (متهم دیگر پرونده) به جلسات بعدی بازپرسی توسط قاضی میرزایی موکول شد.
هفتم فروردین امسال پیرمردی با مراجعه به دایره فقدانی های پلیس آگاهی خراسان رضوی برای پیدا کردن پسر گمشده اش از پلیس درخواست کمک کرد.
با توجه به احتمال وقوع جنایت و با دستور سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) تحقیقات اطلاعاتی توسط سرهنگ سرایانی (افسر پرونده) آغاز و مشخص شد که ردی از جنایت در این پرونده وجود دارد. از سوی دیگر قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) که در لابه لای اوراق پرونده، روی پیامک ارسالی که ادعا می شد از آلمان فرستاده شده است، متمرکز شده بود، دستور بررسی های غیرمحسوس در این باره را صادر کرد. بدین ترتیب با پیگیری پیامک مذکور، راز این جنایت وحشتناک در حالی فاش شد که تحقیقات از وجود گوشی تلفن همراه مقتول در دست جوان 39 ساله ای به نام مجید حکایت می کرد.
با دستگیری مجید و با هماهنگی قاضی سید هادی سبحانی (دادستان عمومی و انقلاب طرقبه و شاندیز) گروهی از کارآگاهان عازم منطقه کوهستانی طرقبه شدند و با همکاری نیروهای آتش نشانی طرقبه و شاندیز در حضور قاضی میرزایی ، بقایای جسد مرد ۴۰ساله را از عمق چاه بیرون کشیدند