گاهی در دستیابی به اهداف و خواسته های تان ممکن است چندان موفق نبوده و نتوانید آن طور که می خواهید به خواسته های تان برسید.
بسیار پیش می آید که به علت ناتوانی در انجام یک کار احساس گناه کرده و خود را مقصر بدانید. احساس بی کفایتی و ناتوانی بخشی از وجود انسان است که از آغاز حیات با او بوده است. چگونه با احساس بیکفایتی خود کنار بیایم؟، چطور مانع از تخریب اعتماد به نفسم با احساسا بیکفایتی که دارم شوم؟ و... اینها سوالاتی است که در ادامه به پاسخ آن پرداختهایم. این بخش از بیتوته را دنبال کنید.
عامل ایجاد احساس بیکفایتی
بی کفایتی در لغت به معنای احساسی است از بی عرضگی و نالایقی. احساس بی کفایتی احساسی درونی است که عامل آن اغلب به کودکی فرد بازمیگردد. وقتی والدین ارزش کودک را وابسته به عملکرد او می دانند زمینه بروز این احساس پدید می آید. در این شرایط ذهن کودک احتمالا عملکردش را معادل دوست داشتنی بودناش میپندارد و از آن جایی که کامل و بی عیب و نقص بودن برای هیچ کس میسر نیست چنین فردی مستعد احساس بی کفایتی است.
بی کفایتی یک احساس است و نه یک واقعیت
بی کفایتی یک احساس است و نه یک واقعیت بنابراین ما میتوانیم با تغییر در احساسات خود، مثبت بودن و انگیزه دادن به خود و غلبه بر تفکرات منفی و مخرب دراحساس بی کفایتی نیز تغییر ایجاد کنیم. به همین روال در ذهن و روان خود به دنبال راهی برای تجربه احساسات خوشایندتر و سالم تر باشیم که بتواند ما را رشد دهد و در جهت بهبود قرار بگیریم.
راهکارهای مقابله با احساس بیکفایتی
- به افکارتان نظم بدهید
درست فکر کنید کنید و ببینید این احساس بی کفایتی ناشی از چیست. و یا اگر در مقایسه خود با دیگران احساس بیکفایتی میکنید، فکر کنید دقیقا در چه زمینهای نسبت به آنها احساس کمبود میکنید. افراد پولدار، خوشظاهر، تحصیلکرده، فضلا و دانشمندان و... بعد از این روشن سازی است که میتوانید به ذهنتان نظم داده و برای موفقیت خود برنامه داشته و آن را عملی کنید.
- داشتن مهارت
هر مهارتی که هر فردی پیدا میکند، در واقع راه ارتباطی خود را با اطرافیان پیدا کرده است و بواسطه مهارت داشتن میتواند خود را بیشتر از قبل و بهتر از قبل در شرایط مناسب تری نمایش دهد و این احساس آرامش و بالندگی را تجربه کند. داشتن مهارت و علم و هر چیزی که به صورت تخصصی در فردی رشد پیدا کند و آن را کسب کند، اعتماد به نفس را بالا میبرد و فرد در انجام عمل مثبتی قرار میگیرد.
بودن در رفتار و اعمال مثبت باعث میشود خودتخریبی و دوست نداشتن خود به همان میزان کم شود. بنابراین تمام اتفاقات مثبتی که یک فرد برای ابراز وجود خود نیاز دارد، در داشتن یک مهارت نهفته است و میتواند دلیلی برای رشد بیشتر و احساس بهتر باشد.
- به نمایشِ مضحکِ «دیگری بودن» پایان دهید
زمانی که شما سعی در ظاهرسازی خود، بیشتر و یا حتی خلاف آن چیزی که هستید دارید، در خلوت خود آن فاکتورها در حکم کمبود برای شما ظاهر میشود. در صورتی که ممکن اصلا لزومی به خصوصیا دیگری را داشتن نباشد و شخصیت شما چه بسا محبوبتر باشد. اما شما با ظاهرسازی خود را درگیر یک جنگ درونی بزرگ میکنید که نه میتوانید شخصیت حقیقی خود را ارتقا دهید و نه واقعا بشوید آنی که فقط در ظاهر نشان میدهید.
- دست از مقایسه خود با دیگران و خود کم بینی بردارید
داستان جوجه اردک زشت «هانس کریستین اندرسون» را بهخاطر بیاورید. یادتان هست که قوی کوچک (جوجه اردک زشت) بهعنوان یک اردک احساس شکست میکرد؛ چرا؟ چون او واقعا یک اردک نبود پس چطور میتوانست در کالبدی که واقعا نیست موفق باشد.
خود کم بینی طعمهی خودش را در دام «تفکر همه یا هیچ» گرفتار میکند. اگر فقط بینی باریکتری داشتم، قابل اعتمادتر و خوشحالتر به نظر میرسیدم! اگر فقط درآمدم فلان تومان بیشتر بود زندگی خوبی داشتم! اگر فقط میتوانستم عین B باشم از خودم راضی بودم! اما زندگی واقعی براساس این اگرها نمیچرخد؛ بسیاری از چیزهایی که
باعث ایجاد احساس حقارت در ما میشوند در واقع ساختهی ذهن خود ما هستند. شاید با یک بینی باریکتر، زیباتر بهنظر برسید ولی اگر از مقایسهی خود با دیگران دست بردارید و با تکیه بر ظرفیتهای خودِ واقعیتان مسیر زندگی را به جادهی مطمئنتری هدایت کنید، رضایت خاطر بیشتری خواهید داشت و در دام خود کم بینی گرفتار نخواهید شد.
متفاوت بودن همیشه هم به معنای ضعف نیست
اگر اکثر اطرافیانتان مجرد هستند و درحال ادامه تحصیل، تفریح و ... اما شما متاهل و درحال آشپزی، نظافت و ... و یا بالعکس، همهی اطافیان ازدواج کردند و شما زندگی خود را بدون چهارچوب و هدف میدانید و این تفاوت احساس بیکفایتی شما را عامل میشود،
اگر کسی در چهل سالگی (یا حتی هشتادسالگی!) هنوز ازدواج نکرده باشد یا فرزند و جایگاه خاص اجتماعی نداشته باشد شکستخورده نیست. هرچند گاهی هم انتظارات والدین و اطرافیان ممکن است افراد را تحت تأثیر قرار بدهد و مثلا لحظهای با خود فکر کنید: «ای وای خدای من! ۴۵ سالم شد باید همسر و فرزند داشته باشم.
باید الان در فلان جایگاه شغلی میبودم، من باید آنطور که بقیهی مردم هستند باشم». باید بگویم این یک ویژگی جدا نشدنی از انسان است که همیشه حسرت چیزی که ندارد را میخورد. شما در هر شرایطی که باشید میتوانید متناسب با آن مفید واقع شوید.
- خیالهای محال در ذهن خود نپرورانید
خیالبافی یک نوع تفکر هیجانی و احساسی است که اگر کنترل شده نباشد، میتواند تا ناکجا آباد هم پیش رود. زمانی که شما در خیالبافیهایتان خود را درجایی تصور میکنید که به واقعیت پیوستن آن ناممکن است و با تواناییها و شرایط شما اختلاف بسیاری دارد، یعنی شما به ذهن خود وعده سرخرمن دادهاید. و پس از مدتی رسیدن که هیچ زمانی که میبینید به آن نزدیک هم نمیشوید احساس نا لایقی و بیکفایتی در شما ایجاب میکند.
- بندهای وابستگیتان را پاره کنید
فردی که به شخص یا هر چیزی وابستگی دارد در بند اوست و اینگونه میپندارد که بدون او نمیتواند ادامه دهد. باید بگویم این یک عدت است و شما روی پای خودتان ایستادن را اصلا امتحان نکردهاید که بتوانید بر تواناییهایتان باور پیدا کنید.
بله.. سختی های خودش را در ابتدا دارد ولی این سختیها نشان از نا ممکن بودن آن و یا بیکفایتی شما نیست. شما با سعی و تلاش و همچنین کسب تجربه و مهارت میتوانید خودکفا شوید همانگونه که شخصی که در بند او هستید زمانی این روند را طی کرده است.
فردی که اعتیاد دارد نیز همین حکم را دارد. او به مواد عادت کرده و فکر میکند دیگر بدون آن قادر به ادامه دادن نیست. او اصلا بدون برای ترک آن اقدامی نکرده و یا اگر هم گامی برداشته با مواجه شدن اولین سختی، درد، کاهش کارایی و... پا پس کشیده است و به موقتی بودن آن نیندیشیده است.