خام حرف های داریوش شدم و در یک شب همه چیز خراب شد / صبح که بیدار شدم شوکه بودم

5cbd95d4150ce_2019-04-22_14-52
هنوز هم در شوک هستم، خودم هم باورم نمی شود به همین راحتی فریب مردی شیاد و کلاهبردار را خورده باشم.

حالا با این اشتباهی که مرتکب شدم نه تنها همه آمال و آرزوهایم بر باد رفته است بلکه چنان آبرو و حیثیتم به بازی گرفته شده که نمی توانم حتی این ماجرا را برای نزدیک‌ترین افراد زندگی ام بازگو کنم چرا که...
 
 این ها بخشی از اظهارات زن 30 ساله ای است که با چشمانی اشکبار دست به دامان قانون شده بود تا شاید با دستورات قضایی و کمک پلیس بتواند ردی از مرد کلاهبرداری بیابد که فقط در فاصله چند ساعت زندگی او را به هم ریخته و اموالش را به یغما برده است.

زن جوان، با چهره ای شرمگین، کوله بار سرگذشت تلخ خود را در راهروی دادسرا گشود و درباره چگونگی افتادن در دام یک خواستگار دزد گفت: چند سال قبل به خاطر برخی مشکلات ریز و درشت، نتوانستم به زندگی با همسر سابقم ادامه بدهم، به همین خاطر از او طلاق گرفتم تا زندگی آرامی داشته باشم، البته آن زمان چنان از وضعیت زندگی مشترکم خسته بودم که هیچ گاه به عواقب تلخ طلاق فکر نمی کردم و تنها به رهایی از شرایط موجود می اندیشیدم.

خلاصه، بعد از آن که مُهر طلاق بین من و همسرم جدایی انداخت، من به زندگی مجردی روی آوردم و با کار در بیرون از منزل هزینه های زندگی ام را تأمین می کردم. اما مدتی قبل با پیشنهاد یکی از دوستانم وارد شبکه های اجتماعی شدم و به جست و جو در سایت های همسریابی پرداختم. با آن که در رسانه ها درباره شیادی و حیله گری در این سایت های غیرقانونی مطالعه کرده بودم و اعتمادی به این سایت ها نداشتم اما باز هم خودم را دارای فکر و اندیشه می دانستم و چنین توجیه می کردم که افراد ساده لوح و زودباور در دام کلاهبرداران و سودجویان می افتند.

بالاخره بعد از مدتی پرسه زنی در این سایت ها، روزی مردی برایم پیام گذاشت که او نیز تنهاست و دوست دارد با زنی که مشخصات مرا دارد ازدواج کند. من هم که از تنهایی به تنگ آمده بودم به پیام هایش پاسخ دادم. او بسیار مودبانه و با جملاتی عاشقانه چنان مرا شیفته خود کرده بود که از چت کردن با او خسته نمی شدم. دیگر داریوش تنها همدم من شده بود و من لحظه ای بدون جملات زیبای او نمی توانستم آرام بگیرم.

به همین دلیل سیر تا پیاز گذشته ام را برایش بازگو کردم اما درباره او به جز آن که خودش را داریوش معرفی می کرد چیز دیگری نمی دانستم. او مدعی بود اهل همدان است و باید مسیر طولانی را برای ملاقات من طی کند. با این حال، بعد از حدود یک ماه ارتباط اینترنتی در نهایت قرار شد او طوری از همدان و با خودروی شخصی خودش حرکت کند که حدود ظهر به مشهد برسد و ما در یک دیدار حضوری برای برگزاری مراسم سنتی برنامه ریزی کنیم. او در حالی خودش را مردی بی نیاز و پولدار معرفی می کرد که من فقط پنج سکه طلا پس انداز داشتم.

خلاصه، آن روز برای دیدار داریوش لحظه شماری می‌کردم و مدام با او در تماس بودم تا این که گفت خودرو در جاده دچار نقص فنی شده و نیاز به تعمیر دارد. بالاخره ساعت 23 به مشهد رسید و بلافاصله مرا با خودش به یکی از مراکز زیارتی برد. آن جا هم بدون آن که درباره یکدیگر بیشتر بدانیم مرا به عقد خودش در آورد و پس از آن نیز به منزل اجاره ای من رفتیم. هنوز به خاطر این ازدواج سریع در شوک بودم که داریوش صبح زود صبحانه اش را خورد و به بهانه انجام یک کار ضروری از خانه بیرون رفت. آن جا بود که فهمیدم داریوش سکه های طلایم را سرقت کرده است ولی هرچه با او تماس گرفتم دیگر پاسخم را نداد. اکنون هم در حالی که هیچ سند و مدرک و مشخصاتی از آن مرد شیاد ندارم، دست به دامان قانون شده ام. اما ای کاش

برچسب ها:

اجتماعی