اصغر قاتل؛ کابوس شب های طهران

5cbe9a61e8a88_2019-04-23_09-23
روز ششم تیرماه سال 1313، میدان توپخانه تهران، جای سوزن‌ انداختن نبود؛ مأموران نظمیه به زحمت می‌توانستند جمعیت انبوه را از محوطه چوبه دار دور نگه دارند.

با این حال، این وضع زیاد طول نکشید؛ دقایقی بعد، گاری نظمیه مقابل چوبه دار متوقف شد و مردم تهران، بالاخره چهره اصغر قاتل را دیدند؛ مردی 41 ساله، با ظاهری نه چندان متعادل که در کارنامه‌اش قتل 33 کودک و نوجوان را داشت؛ موجود ترسناکی که برای چند ماه، خواب را بر اهالی تهران حرام و وحشت را بر پایتخت، مستولی کرده بود. دادستان حکم اصغر را خواند؛ او به خاطر جنایاتش به اعدام محکوم شده بود و حالا باید به سزای اعمالش می‌رسید.

آغاز جنایت

علی اصغر بروجردی، معروف به اصغر قاتل، اهل بروجرد نبود! او در سال 1272 هـ.ش در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ای بدنام داشت. پدرش علی‌میرزا، راهزنی مشهور بود که بر سر راه قافله‌های زائران می‌نشست و آن ها را غارت می‌کرد. معروف بود که علی‌میرزا، طی دوران تبهکاری‌اش، بیش از 40 نفر را به قتل رسانده است. زلفعلی، پدربزرگ پدری اصغر قاتل هم، دست‌کمی از پدر او نداشت؛ زلفعلی هم راهزنی بدنام بود که قافله‌های منطقه ملایر و اراک، از دست او آسایش نداشتند. خانواده اصغر قاتل، پس از کشته شدن پدرش به دست امنیه‌ها، از فرط بدنامی، دیگر نتوانست در ایران بماند و راه عراق را در پیش گرفت و  در بغداد ساکن شد. اصغر، دو برادر به نام‌های رضا و تقی و یک خواهر داشت که نام او بر ما مشخص نیست. ظاهراً  خواهر و برادرهای اصغر، زندگی آرام و محترمانه‌ای در بغداد داشتند و گرد اعمال خلاف نمی‌چرخیدند. برادر بزرگ تر، قهوه‌خانه‌ای در بغداد راه انداخت و اصغر هم پادوی همین قهوه‌خانه شد؛ درست از همین زمان بود که آزار و اذیت رساندن به کودکان را آغاز کرد. هنگامی که او هنوز نوجوان بود، اطرافیانش می‌دانستند که او ذهن متعادلی ندارد؛ حرف‌هایش سر و ته نداشت و کسی جدی‌اش نمی‌گرفت. شاید به همین دلیل بود که وقتی وی در 14 سالگی، به جرم آزار و اذیت یک کودک بازداشت شد، پس از رضایت دادن والدین قربانی، آزادش کردند. اما این جنایت، آغازی بر زنجیره پر حلقه جنایات اصغر قاتل بود.

از بغداد تا تهران

تنها منبع مستندی که از زندگی و رفتارهای شرم‌آور اولین قاتل زنجیره‌ای شناخته شده ایران وجود دارد، پرونده قطور رسیدگی به جرایم او در دادگاه جنایی است. طبق اعترافات ثبت شده در پرونده، اصغر قاتل، مدتی بعد از نخستین جنایتش، به جرم آزار و اذیت پنج کودک، به 9 سال زندان محکوم شد. او پس از طی کردن دوران حبس و در حالی که 27 سال داشت، از زندان آزاد شد و این‌بار با شدت بیشتری، به اقدامات تبهکارانه‌اش ادامه داد و برای پاک کردن اثر آن ها، دست به قتل قربانیانش زد. به تدریج، آمار مقتولان افزایش یافت و به 25 نفر رسید. اصغر در اعترافاتش می‌گوید: «در بغداد، ۲۵ پسر را سر بریدم؛ اغلب جنازه[ها] را در شط غرق می‌کردم. برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که [پس] از سر بریدن، هیچ آثاری [باقی] نمی‌گذاشتم، آخرین بچه را که می‌کشتم، کودک دیگری مرا دید که من از همان‌جا به ایران فرار کردم.» اصغر به ایران آمد. مدتی در شهرهای مختلف سرگردان بود، تا عاقبت سر از تهران درآورد. این‌که آیا در دوره دربه‌دری هم دست به جنایت زده بود یا نه، معلوم نیست؛ اما از او که اصولاً روان متعادلی نداشت و به انجام تجاوز و قتل، عادت کرده بود، قتل کودکان معصوم در دیگر شهرها، اصلاً بعید نبود.

پیکرهای بی سر منطقه «شترخان»

اصغر قاتل، ساکن کاروانسرای «رضاخان» در حاشیه شهر تهران شد؛ جایی که کاروان‌ها می‌آمدند و می‌رفتند و کسی متوجه نوع فعالیت وی نبود. او برای خودش، ابزار درست کردن بامیه فراهم کرد و در ظاهر به بامیه فروشی مشغول بود؛ کاری که می‌توانست او را در تماس بیشتری با اطفال قرار دهد. طولی نکشید که پس از استقرار اصغر قاتل، اخبار تکان دهنده‌ای در پایتخت پیچید؛ پیکرهای بی‌سر و مُثله شده هشت کودک و نوجوان، در بیابان‌های اطراف منطقه «شترخان»، جایی در جنوب تهران، پیدا شد و سایه وحشت را بر سر مردم تهران انداخت. مدتی بعد، در 12 دی‌ماه سال 1312، خبر پیدا شدن سَرِ بی‌تن نوجوانی در «شترخان»، وحشت موجود را تشدید کرد. نظمیه به تکاپو افتاد. دیگر کسی جرئت نداشت یک ساعت از شب گذشته، از خانه بیرون بیاید. دو هفته بعد، خبر کشف دو جسد دیگر منتشر شد و مردم، اخباری را درباره پیدا شدن جمجمه یک جوان در پارک جلالیه (پارک لاله امروزی) در گوش هم زمزمه می‌کردند. شاید برخی از این اخبار واقعی نبود، اما وقتی بازار شایعه داغ می‌شود، دیگر نمی‌توان دهان شایعه‌سازان را بست! سردار تیمورخان، مفتش کارآزموده اداره تأمینات(آگاهی)، با اختیارات تام، مأمور پیدا کردن قاتل شد؛ اما بی‌تجربگی مأموران تأمینات در رسیدگی به چنین پرونده‌های پیچیده‌ای، اوضاع را وخیم‌تر و مردم را سراسیمه‌تر می‌کرد. به دستور سردار تیمورخان، تعدادی مُقَنّی اجیر کردند تا داخل قنات‌های منطقه شترخان و اطراف آن را در پی سرنخ یا جسد مقتولی دیگر، جست‌وجو کنند؛ اما از داخل قنات‌ها چیزی به دست نیامد، در عوض، مأموران تأمینات، ساعت 11 روز دهم اسفندماه 1312، به مرد میان سال و تنومندی برخوردند که گره کور پرونده قتل‌ها را باز کرد.

راز جنایت فاش می شود

آن‌شب اصغر قاتل، پیت حلبی مخصوص درست کردن بامیه‌اش را به دست گرفته‌بود و سرخوش و بی‌خبر از همه چیز، از همان مسیری عبور می‌کرد که مأموران تأمینات، در آن به دنبال یافتن سر نخ بودند. این یک اتفاق محض بود یا شاید، خون کودکانی که مظلومانه به قتل رسیده بودند، دامن قاتل را گرفت. قیافه اصغر، خوف به دل مأموران انداخت. با فرمان «ایست»، او را متوقف کردند. لباس‌هایش را گشتند. چیز خاصی در آن ها نبود، جز چند سکه و یک دستمال چرک و کثیف؛ اما وقتی نوبت به وارسی وسایل همراهش رسید، همه از دیدن کارد و لباس خون‌آلودی که درون پیت درست کردن بامیه بود، جا خوردند. اصغر قاتل به آن ها گفت که لباس و کارد را پیدا کرده است، اما اظهارات او، مأموران را قانع نکرد و به این ترتیب، وی را بازداشت کردند و به اداره تأمینات بردند. دو روز بعد، با اظهارات همسایگان اصغر در کاروانسرای «رضاخان»، معلوم شد که لباس خون آلود متعلق به پسر نوجوانی است که وی، چند روز قبل، به اسم برادرزاده‌اش به کاروانسرا آورده بود. با پیدا شدن جسد آن نوجوان، پازل حل معمای قتل‌های زنجیره‌ای تهران تکمیل شد و همه فهمیدند آن جانور خوفناکی که وحشت را به دل مردم پایتخت انداخته، کیست. با تکمیل شدن پرونده اصغر قاتل و نظر به حساسیت موضوع، دادگاه او در خرداد 1313 برگزار و حکم اعدام صادر شده برای وی، به سرعت از سوی دیوان عالی تمیز نیز، تأیید شد. به این ترتیب، اصغر قاتل را، روز ششم تیرماه سال 1313، به میدان توپخانه بردند و به دار آویختند و این چنین بود که پرونده نخستین قاتل زنجیره‌ای شناخته شده در ایران، بسته شد.

منابع:

چاه بابل؛ رضا قاسمی؛ تهران؛ نشر باران؛ ۱۳۷۹
طهران قدیم تا تهران جدید؛ اکبر تهرانی؛ تهران؛ بوستان؛ 1389
آسیب شناسی اجتماعی؛ هدایت‌ا... ستوده؛ تهران؛ انتشارات آوای نور؛ 1385
پلیس خفیه ایران؛ مرتضی سیفی قمی تفرشی؛ تهران؛ ققنوس؛1367

برچسب ها:

اجتماعی