۵ اردیبهشت ۵۹ عملیات نظامی آمریکا در صحرای طبس با شکست مواجه شد. اولین خبرنگاری که در صحنه حادثه حضور یافت شهید "حسن باقری" بود که گزارش وی را درباره حادثه طبس میخوانید.
روز 5 اردیبهشت 1359 نقشه آمریکا برای انجام عملیات نظامی مخفی در ایران براثر طوفان شن در صحرای طبس با شکست مواجه شد.
بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، جیمی کارتر رئیس جمهور این کشور که از سوی افکار عمومی کشورش تحت فشار بود تصمیم گرفت تا با یک عملیات نظامی اقدام به آزاد کردن گروگانها کند. تفنگداران ارتش آمریکا در عملیاتی که بعدها فاش شد نام آن «دلتا» بوده است، با هدف آزاد کردن گروگانهای در محل سفارت آمریکا، در صحرای طبس پیاده شدند.
قرار بر این بود این نیروها از طبس با هلیکوپتر به سوی تهران حرکت کرده و در ورزشگاه امجدیه(شهید شیرودی) فرود آیند و سپس، به سفارت آمریکا در تهران حمله کرده و گروگانها را آزاد کنند. طبق این نقشه، آنان پس از پایان فعالیتشان، از همین راه به طبس رفته و از آنجا با هواپیما از ایران خارج میشدند.
فرودگاههای نظامی مصر، عمان و عرشه ناو هواپیمابر آمریکا در دریای عمان از مراکز عمده برخاستن هواپیماها و هلیکوپترهای متجاوز آمریکا برای فرود در منطقه طبس بود. نیروهای آمریکایی شامل 132 نظامی، 8 هلیکوپتر و 3 هواپیمای باربری هرکولس سی130 پس از استقرار در طبس و قبل از حرکت به تهران دچار حوادث مختلفی شدند و از ادامه ماموریت بازماندند. دستگاه هیدرولیک یکی از هلیکوپترها از کار افتاد، هلیکوپتر دیگر بر اثر طوفان شن و عدم دید کافی به هنگام جابجایی، با یکی از هواپیماهای هرکولس برخورد کرده و هر دو وسیله نقلیه آتش گرفت و در نتیجه آن 8 تن از نظامیان در شعلههای آتش سوختند.
در پی حادثه صحرای طبس و فرار باقیمانده هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی به سوی ناو «نیمیتس»، جیمی کارتر، رییسجمهوری آمریکا شکست این عملیات مداخلهجویانه را اعلام کرد و وزیر امور خارجه آمریکا که از ابتدا با عملیات دلتا مخالفت کرده بود از سمت خود استعفا داد.
امام خمینی(ره) در پیامی در تاریخ 5 اردیبهشت فرمودند: "آیا جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ چه کسی هلی کوپترهای آقای کارتر را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند. شنها مامور خدا بودند، باد مامور خداست."
شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری) که مسئول اطلاعات عملیات جنگ و جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه در دوران دفاع مقدس بود، قبل از ورود به عرصه دفاع مقدس، روزنامهنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود. چند ساعت پس از افشای این ماجرا، وی بهمراه عکاس روزنامه به سوی طبس حرکت کرد و نخستین خبرنگاری بود که به محل حادثه رسید.
متن زیر روایت "بهرام محمدیفر" عکاس روزنامه جمهوری اسلامی است که به همراه شهید حسن باقری اولین نفراتی بودند که در محل وقوع حادثه طبس حضور یافتند:
بعداز ظهر آن روز تازه به روزنامه رسیده بودم که سردبیر صدایم کرد و گفت همین الان دوربینت را بردار و همراه افشردی برو، پرسیدم چه شده؟ گفت "آمریکاییها در طبس کماندو پیاده کردهاند." هیچکس خبر دقیقی نداشت، در همین حین افشردی هم با عجله آمد و گفت: سریع راه بیفتیم. فهمیدم که او قبل از ما در جریان خبر بوده، روزنامه یک جیپ آهو داشت، افشردی سه چهارتا اسلحه ژ3 از اسلحه خانه برداشت و پشت جیپ گذاشت. به مسخره گفتم "آخر با اینها میخواهی با کماندوهای آمریکایی بجنگی؟"، گفت: از هیچی بهتر است.
راه افتادیم دم دم صبح هوا گرگ و میش بود، که به پاسگاهی به نام رباطخان رسیدیم، پاسگاه مربوط به ژاندارمری و یک استوار و تعدادی سرباز به خط کرده بود. پرسیدیم آمریکاییها کجا هستند؟ گفت ما هم دقیقاً نمیدانیم. پرسیدیم کدام سمت هستند؟ جهتی را نشان داد و گفت داریم به آنجا نیرو میبریم...
راه افتادیم دم دم صبح هوا گرگ و میش بود، که به پاسگاهی به نام رباطخان رسیدیم، پاسگاه مربوط به ژاندارمری و یک استوار و تعدادی سرباز به خط کرده بود. پرسیدیم آمریکاییها کجا هستند؟ گفت ما هم دقیقاً نمیدانیم. پرسیدیم کدام سمت هستند؟ جهتی را نشان داد و گفت داریم به آنجا نیرو میبریم. سربازها را در دو کامیون ریو نشاندند و کم کم حرکت کردند. چند دقیقهای پشت سرشان رفتیم دیدیم خیلی شل میروند، افشردی به راننده گفت: کاری به اینها نداشته باش، بیفت جلو زودتر برسیم. جاده درست و حسابی نبود و کویر رملی بود، جیپ با دنده کمک میتوانست حرکت کند. یک جا هم تپید روی رمل که با بدبختی آن را بیرون آوردیم. در کویر به چپ و راست نگاه میکردیم که کماندوی آمریکایی ببینیم!
حدود یک ساعت بعد چشممان به لاشه یک آهنپاره افتاد که از آن دود بلند میشد. نزدیکتر که شدیم دیدیم لاشه یک هواپیمای سییکصدوسی است، سه هلکوپتر هم سالم افتاده بود، دو یا سه هلیکوپتر هم سوخته بودند. کنار آنها دو تا جنازه روی آهنها افتاده و جزغاله شده بودند. کلاهشان سالم مانده بود، ساعتشان ضد آتش بود و عقربههایشان کار میکرد.
به افشردی گفتم داستان چیست؟ افشردی مغزش کار میکرد، گفت: بعید به نظر میآید اینها نیرو پیاده کرده باشند. گفتم اگر نیرو پیاده نکردهاند پس این هلکوپترها و جنازهها اینجاست؟! چند نفر محلی آن دور و ور بودند، رفت از آنها پرس و جو کرد، فهمیدیم که فرمانده سپاه یزد محمد منتظرقائم چند ساعت قبل از ما آنجا بوده و در جریان بمباران نیروی هوایی شهید شده و جنازهاش را برده بودند. من کیف و کارت منتظرقائم را پیدا کردم و از آن عکس گرفتم. افشردی گفت: چند هلیکوپتر دیگر هم سالم بودند و فانتومهای نیروی هوایی اینها را بمباران کردند. خواستم داخل یکی از هلیکوپترهای سالم بروم و عکس بگیرم، افشردی جلویم را گرفت و گفت کجا میروی؟ گفتم میروم داخل هلیکوپتر ببینم چه خبر است. گفت نرو، نرو، گفتم چرا نروم؟ گفت ببین اینها مین است، دور تا دور هلیکوپترها شاخکهایی از زمین بیرون آمده بود که با یک سیم به هم وصل بودند، گفتم مین چیست؟ خُب از روش میپرم، گفت به تو میگویم نرو خطرناک است، یک وقت داخل آن چیزی گذاشته باشند منفجر میشود.
به افشردی گفتم داستان چیست؟ افشردی مغزش کار میکرد، گفت: بعید به نظر میآید اینها نیرو پیاده کرده باشند. گفتم اگر نیرو پیاده نکردهاند پس این هلکوپترها و جنازهها اینجاست؟! چند نفر محلی آن دور و ور بودند، رفت از آنها پرس و جو کرد، فهمیدیم که فرمانده سپاه یزد محمد منتظرقائم چند ساعت قبل از ما آنجا بوده...
افشردی هم داخل هلیکوپتر نرفت، سه چهار ساعت خوب آنجا را گشت. گفت بهرام، الان هیچ آمریکایی در کویر نیست، اما اینها آمده بودند که مدتی بمانند. حالا چه اتفاقی افتاده که رفتهاند معلوم نیست. گفتم از کجا این حرف را میزنیم؟ دستگاه بزرگی را نشان داد که مثل ژنراتور بود، گفت این دستگاه تصفیه آب است. یکسری شکلات، بیسکویت و غذا و لباس بسته بندی شده بود. گفت بحرام این چیزها را آوردهاند که مدتی اینجا باشند. این نشان میدهد که اینها برنامه داشتهاند.
با خنده گفتم چه قوه تخیلی داری! گفت: حالا معلوم میشود. کمی جلوتر چند جیپ کوچک شبیه ماشینهای برقی شهر بازی بود. به رنگ خاکی که از کارخانه استتار شده ساخته شده بودند و فقط دو نقطه چراغ معلوم بود. در عمرم چنین ماشینهایی ندیده بودم. هفت هشت تا موتور تریل هم به همان رنگ استتار شده فابریک بودند. چند حلقه عکس گرفتم، به افشردی گفتم سریع برگردیم. گفت: باید با فرمانده پاسگاه هم مصاحبه کنم. رفت با فرمانده پاسگاه ژاندارمری و هر کسی که آنجا بود مصاحبه کرد.
اولین گزارش غلامحسن افشردی از طبس روز هفتم اردیبهشت 1359 به عنوان "جزئیات یورش نظامی آمریکا" تیتر اول روزنامه جمهوری اسلامی شد. متن گزارش نیز در صفحه دوم با عنوان گزارش اختصاص از طبس به چاپ رسید.
متن زیر گزارش حسن باقری از حادثه طبس است:
منطقه فرود هواپیماها و هلیکوپترها محلی است در فاصله حدود 270 کیلومتری یزد و 160 کیلومتری طبس. در حوزه هنگ ژاندارمری بیرجند پاسگاه رباطخان در 40 کیلومتری این نقطه واقع است. فرمانده حفاظت منطقه توضیح داد که این نقطه جزء نقشهای بوده که در زمان رژیم طاغوت قرار بوده فرودگاه شود و چون این نقشهها توسط این آمریکاییها طرحریزی میشده لذا مختصات این منطقه را داشتهاند. قبلاً هم از این محل برای صدور اورانیومهای استخراج شده از منطقه به آمریکا استفاده میکردند. باید متذکر شد که منطقه برای فرود هلیکوپترها منطقهای از کویر به صورت دشت باز و گسترده به وسعت بیش از 10 کیلومتر مربع با میدان دید وسیع است، که گنجایش فرود هواپیما و هلیکوپتر زیادی را دارد.
سرگرد فرمانده نظارت منطقه ادامه داد که آمریکاییها حساب همه چیز را کرده بودند، اما از آنجا که پشتیبان ملت خداوند متعال میباشد، سطح شنی کویر، تمام نقشههای آنها را به هم ریخت. هلیکوپتر مربوط به نیروی دریایی آمریکا در منطقه بود که هنوز منفجر و یا منهدم نشده و فقط بعضی از چرخهایش در شن فرو رفته بود. این دو هلیکوپتر یکی در سمت راست جاده و دیگری در سمت چپ قرار داشتند. هلیکوپتر دیگری در سمت چپ جاده سوخته و متلاشی شده بود. علاوه بر هلیکوپترهای سالم یک هلیکوپتر هم با هواپیمای سی130 آمریکایی تصادف کرده بود و هر دو آتش گرفته بودند.
از هواپیماهای سی130 که 4 موتور میباشد، جز تل خاکستر و آلومینیومهای ذوب شده که در سطح کویر پخش شده بود، چیزی باقی نمانده بود. 5 جسد سوخته در لابهلای لاشه هواپیما مشاهده میشد که عبارت از: خلبان و خدمه هواپیمای سی130 بودند. هلیکوپتری هم که به این هواپیما برخورد کرده متلاشی شده بود، که مسلماً خلبانانش کشته شدهاند. نکته قابل توجه این که جعبه سیاه هواپیمای سییکصدوسی که حافظه مختصات پرواز و جهت و مسیر پرواز است در محل بین سوختههای لاشه هواپیما موجود بود. ازاین جعبه میتوان کاملا مطمئن شد که این مزدوران از کدامیک از پایگاه کشورهای مزدور آمریکا در منطقه پرواز کردهاند.
مقدار زیادی پوکههای شلیک شده M16 را مشاهده کردیم و فانوسقههای زیادی روی زمین پخش بود. در هر کدام از این فانوسقهها دو جافشنگی M16 و در هر کدام 3 خشاب 20 تری M16 وجود داشته است...
مقدار زیادی پوکههای شلیک شده M16 را مشاهده کردیم و فانوسقههای زیادی روی زمین پخش بود. در هر کدام از این فانوسقهها دو جافشنگی M16 و در هر کدام 3 خشاب 20 تری M16 وجود داشته است. آمریکاییها حتی وقت نکردند که این فشنگها را همراه خود ببرند و در محل رها کرده و فرار کردهاند. کنار هر وسیله مقداری مواد منفجره گذاشته بودند. من دوربینهای زاویهسنج سنگین را دیدم که کنار آنها جعبه مواد منفجره آماده انفجار قرار داشت و این بسیار خطرناک بود.(روزنامه جمهوری اسلامی 7 اردیبهشت 1359 صفحه2)